پرسش :

اين كه بعضى از اوليای خدا علم به ماكان و مايكون و ماهوكائن(گذشته، حال و آینده) داشته‏اند، مراد چيست؟


پاسخ :
انسان به گونه‏اى آفريده شده كه از كانال‏هاى مختلفى مى‏تواند به اطلاعاتى دست يابد از جمله:
1. اميال و غرايز و شهوات درونى كه او را به نيازهاى طبيعى جسمانى‏اش آگاه مى‏كنند، مثل علم به گرسنگى، تشنگى و احساس درد و خستگى و... .
2. فطرت: او را در بر خواست‏هاى متعالى مطلع و به سمت آنها مى‏كشاند، مانند، حس وابستگى و دلبستگى به موجود برتر (حس مذهبى يا پرستش)، حس حقيقت جويى، حس كمال خواهى و زيبايى‏طلبى و... .
3. عقل سليم: او را بر بديهيات اوليه آگاه مى‏كند، مثل استحاله اجتماع یا ارتفاع نقيضين و اصل اصغريت و اكبريت و تساوى و تشابه و... . انسان اين بديهيات اوليه را پايه قرار مى‏دهد و به واسطه اينها به استدلال و استنتاج مى‏پردازد و معلومات جديدى را تحصيل مى‏نمايد.
4. حواس خمسه(پنج گانه) كه ابزار جسمانى ارتباط انسان با جسم خود و با محيط پيرامون خود، بدون استفاده از ابزار صنعتى و يا با استفاده از اين ابزارند. معظم اطلاعات انسان از اين راه حاصل مى‏شود، تا آن جا كه برخى ساير كانال‏ها را تكذيب و انكار كرده و تنها به اين كانال اطلاعاتى معتقدند و به حسگرايان يا حسيون و يا به تجربيون موسومند.
5. وراثت: برخى اطلاعات به صورت موروثى و به واسطه ی ژن خاص به انسان منتقل شده و به صورت پنهان مى‏ماند و در مواقع نياز، نمود پيدا مى‏كند، چنانچه برخى از حالات و صفات نيز چنين‏اند.
6. كسب اطلاعاتى از را كهانت و حركت ستارگان يا سحر و جادو و يا ارتباط با برخى از اجنه و امروزه از راه هيپنوتيزم و نيز از راه خواب و تأويل آن. اين راه گرچه تا حدودى فراطبيعى و غير عادى است، اما اغلب به امور دنيوى محدود مى‏شوند.
كانال‏هاى اطلاعاتى فوق بين نوع انسان مشترك و قابل تعليم و تعلّم و انتقال‏اند و علمای علم النفس، معرفت‏شناسى و فلاسفه ، اينها را به دو قسم كلى و حصولى تقسيم نموده‏اند و تفاصيل اينها در جاى خود آمده است و مجال بررسى اينها، در اين مقال نيست.
7. الاهيون به راه اطلاع رسانى ديگرى به نام "ارتباط با غيب" نيز معتقدند، اما مادي گرايان و حسيون كه غيب و عوالم ماوراءالطبيعه را منكراند - با شدت و جدّیت تمام - منكر اين كانال اطلاعاتى مى‏باشند و مدعيان آن را به سحر و كهانت و جنون و... متهّم مى‏كنند. اثبات و انكار اين كانال مهم ترين منازعه‏اى بوده كه همواره مدعيان رسالت و نبوت از يكسو و معاندان و لجوجان از سوى ديگر با آن درگير بوده‏اند و اختصاصى به عصر صنعت و علم و تمدن ندارد.[1]
از نظر محققان اسلامى اين راه خود به انحای گوناگونى مى‏تواند حاصل آيد:
1. الهامات قلبى، مثل الهامى كه مادر موسى(ع) دريافت تا او را در صندوقى نهد و به نيل افكند و بر خدا توكل كند، تا خداوند موسى(ع) را به او برگردانيده و رسولش نمايد.[2]
2. خواب‏هاى صادقه: چنانچه در مورد حضرت ابراهيم(ع) براى ذبح فرزندش اسماعيل(ع) مى‏فرمايد: " ابراهيم(ع) به اسماعيل(ع) گفت: اى پسرم! من در خواب ديده‏ام كه تو را ذبح نمايم، نظر تو چيست؟ گفت: اى پدر! انجام ده آنچه را بدان امر شده‏اى، اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهى يافت!"[3] و نيز اطلاع از فتح مكه در آينده، در خواب توسط پيامبر اكرم(ص).[4]
3. وحى كه خود چهارگونه محقق مى‏شود: أ: بدون واسطه كلام الاهى به قلب يا سمع، مخاطب آن مى‏رسد. ب: ملكى به صورت واقعى‏اش رؤیت شده و او وحى را به مخاطبش ابلاغ مى‏كند. ج: مخاطب تنها صداى ملك را مى‏شوند و پيام را را دريافت مى‏كند، اما او را نمى‏بيند. د: مَلَك به صورت انسانى متمثل شده و پيام الاهی را به مخاطبش مى‏رساند.[5]
اما بايد توجه داشت كه وجود اين ارتباط مستلزم ثبوت مقام نبوت يا امامت براى مخاطب آن نيست، گرچه هيچ رسولى يا امامى بدون اين ارتباط متصور نيست، به عبارت ديگر تمامى انبيا و اوصيا داراى اين ارتباط به نحوى بوده‏اند، بلكه برخى مثل پيامبر اكرم(ص) از تمامى آن روش‏ها در ازمنه ی مختلف بهره‏مند مى‏گشته‏اند، لكن چنين نيست كه هر كس چنين ارتباطى را داشته باشد، نبى يا وصى باشد، پس نبوت و امامت نبى يا امام(ع) بايد از طُرقى ديگر - مثل ادعاى نبوت و امامت و ارايه معجزات و بشارت نبى قبلى يا بشارت نبى بر وصى (نص) و دلالت ساير شواهد و قرائن - اثبات شود.[6] از اين رو گرچه حضرت زهرا(ع) و حضرت مريم(ع) و... مخاطب جبرائيل واقع شده‏اند، اما اين گروه نبى يا امام نيستند.
4. سير در عوالم ماوراءالطبيعه، در حال مكاشفه يا بيدارى و هوشيارى كامل مثل معراج پيامبر(ص).[7]
5. مراجعه به اسنادى كه در اختيار اهل آن قرار مى‏گيرد، مثل علم به بواطن قرآن و تأويلات و تفاسير آيات قرآن به واسطه ی معصومين(‏ع) و انتقال جفر جامع از امام على(ع) به ساير ائمه(ع).
6. انتقال معلوماتى به ديگران از طريق لعاب دهان يا نيم خورده ی يكى از اولياءالله يا بهره‏مندى از دم مسيحيايى يكى از اولياءالله مثل كرامتى كه از كربلايى كاظم ساروقى به ظهور رسيد و حافظ قرآن گرديد.[8]
تفاصيل موارد فوق در بیشتر کتاب های معارف، در بحث نبوت و وحى آمده است و مكاشفات برخى از اولياءالله و علمای دين را مى‏توان در كتب تاريخ و سيره جست و جو كرد و يافت؛ و لكن توضيح مختصرى پيرامون "جفر جامع" در ذيل مى‏آوريم:
امام على(ع) چنانچه در خطبه ی 93 نهج البلاغه شرح مى‏دهند، از كودكى ملازم رسول الله(ص) بوده و - مگر در مأموريت‏هاى محوله – هيچ گاه از رسول خدا(ص) جدا نمى‏شدند و دايم تحت تعليم و تربيت ايشان واقع بودند. امام(ع) در مورد علم غيبى خود مى‏فرمايند: "پيامبر(ص) مرا در بغل فشرد، پس زبان خود را در كام من گذارد و براى من از لعاب دهان آن حضرت(ص) هزار باب از علم باز شد كه از هر بابى، هزار باب ديگر باز مى‏شود."[9]
"ابوحامد غزالى نوشته است كه امام المتقين - على بن ابيطالب(ع) - را كتابى است مسمى به جفرجامع الدنيا والاخرة و آن كتاب مشتمل است بر تمام علوم و حقايق و دقايق و اسرار و مغيبات و خواص اشيا و اثرات ما فى العالم و خواص اسما و حروف، كه به غير از آن حضرت(ع) و يازده فرزند بزرگوارش‏(ع) كه مقام امامت و ولايت را منصوصاً از رسول خدا(ص) دارا بوده‏اند، احدى بر آن مطلع نيست و به وراثت به ايشان رسيده است."[10]
"ثبت شده در آن كتاب كلمّا كان و ماهوكائن الى يوم القيامة، تمام را نوشته‏اند، حتى اسامى اولاد و ذراى و دوستان و دشمنان آنها و آنچه بر سر هر يك وارد خواهد شد تا روز قيامت در آن كتاب ثبت گرديد... . اين جفر جامع با حروف رمز نوشته شد، و كليد فهم آن به وراثت به ائمه(‏ع) سپرده شده است و كسى جز ايشان قادر به فهم آن نيست... . غالب قضايا و وقايع مهمه كه ائمه ی دين(ع) خبر مى‏دادند از آن كتاب بود، از كليات و جزئيات امور با خبر بودند، نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بيت خود و شيعيان را از همان كتاب استخراج مى‏نمودند، چنان كه در كتب اخبار كاملاً و مبسوطاً ثبت است... ."[11]
اين جفر، پوست بزى بوده كه به امر جبرئيل ذبح گرديده و پوست دباغى و آماده آن، جدا شده است،[12] پس اخبار غيب توسط جبرئيل بر پيامبر(ص) ارايه و ايشان بر امام على(ع) املا نموده و ايشان آن قدر نوشتند كه كل پوست حتى قسمت دست‏ها و پاهاى آن پر شد و تمامى اخبار آينده و گذشته در آن ثبت و ضبط گرديد و به وراثت به ائمه(‏ع) منتقل شده است. البته علم ائمه(‏ع) محدود به استفاده از اين جفر جامع نبوده، بلكه هر يك از الهامات غيبى نيز بهره‏مند و داراى مكاشفات و ارتباطات خاصى با عالم ملكوت نيز بوده‏اند؛ چنانچه در جريان سفر امام حسين(ع) به كربلا، در منازل مختلف و در كربلا مشهور مى‏باشد، همان طور كه از خواب‏هاى صادقه نيز خبرهاى غيبى و پيشامدها را قبل از وقوع آن دريافت مى‏نمودند و از وقايع آتيه، بسان روز روشن در پيش چشمشان، خبر مى‏دادند.
نكه ديگر اين كه، اطلاع بر غيب آياتى كه غيب را مخصوص خداوند متعال مى‏داند و يا علم غيب را از نبى(ص) نفى مى‏كند،[13] منافاتى ندارد؛ زيرا اين آيات با آيات ديگرى كه دالّ بر اين هستند كه خداوند خود برخى از بندگان را بر غيب تا حدودى مطلع مى‏گرداند،[14] تخصيص مى‏خورد.
به عبارت ديگر علم خداوند به غيب عالم، علمى ذاتى و ازلى است، اما علم اولياءالله به غيب (آنچه بوده و هست و خواهد بود) علم عرضى و حصولى (دريافت از خداوند) و برگرفته از إذن و اجازه خداوند و محدود به آن مقدارى است كه خداوند ايشان را بر آن مطلع مى‏گرداند نه بيشتر.
از طرف ديگر، اين علم غيبى بدين معنا نيست كه هيچ امرى بر آنها پوشيده نباشد، مثلاً در راه تبوك شتر پيامبر(ص) گم شد و اطلاعى از آن نداشتند؛ كسى طعنه زد كه چگونه پيامبرى هستى كه از جاى شتر خود خبر ندارى؟! پيامبر(ص) فرمود: "به خدا قسم من نمى‏دانم مگر چيزى را كه خدا به من تعليم كند و اكنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه گير كرد مهارش به درختى، حبس شده است، برويد او را بياوريد."[15] چنانچه مشابه اين در مورد امام صادق(ع) و كنيزش نيز آمده است.[16]
خلاصه اين كه، علم اولياءالله به آنچه رخ داده و در حال رخ دادن است و يا رخ خواهد داد، از طريق ارتباط با عالم غيب (ماوراءالطبيعه) مى‏باشد و از طرق عادى ادراك فراتر است. اما اين ارتباط با غيب خود به صور مختلفى قابل تحقق است كه براى برخى همه ی آن موارد جمع مى‏شوند و در ازمنه و امكنه مختلف از آنها بهره‏مند مى‏گردند و براى گروهى تنها ممكن است، يكى از اين صُوَر ميسّر گردد. مهم اين است كه تحقق اين صور و تفاوت آنها، وابسته و متناسب با صفاى قلب و توان روحى افراد است.
اين امر حايز توجه است كه مقدّرات و حوادث عالم هستى (در دنيا و آخرت) قبل از پيدايش آنها رقم خورده است و - بدون اين كه انسان را مسلوب الاختيار نمايد - بر كل عالم هستى از جمله انسان حاكم است و پس از نابودى دنيا نيز، آن حوادث - مضبوط و مشخص - ماندگارند و امور مربوط به هر انسانى به صورت نامه عمل او به او تحويل داده خواهد شد. با توجه به اين مطلب است كه ارتباط با غيب و اطلاع دقيق از قبل و حال و بعد معنا يافته و تصوير مى‏يابد.
پی نوشتها:
[1] قصص، 7؛ طه، 40 - 37.
[2] ذاريات، 52؛ حجر، 15 - 10.
[3] صافات، 106 - 102.
[4] فتح، 27.
[5] شورى، 52 - 51.
[6] ر.ك: سبحانى، جعفر، الالهيات، ج 3، ص 65 و 218.
[7] اسراء، 2 - 1؛ ر.ك: تفاسير ذيل اين كريمه.
[8] ر.ك: محمدى رى شهرى، محمد، كربلايى كاظم، مؤسسه در راه حق.
[9] ر.ك: شيرازى، سلطان الواعظين، شبهاى پيشاور، ص 927 - 861.
[10] همان، ص 931 - 928.
[11] همان.
[12] همان، ص 936 - 931.
[13] انعام، 50 و 59؛ كهف، 110؛ اعراف، 188؛ هود، 33؛ نمل، 66؛ آل عمران، 174 و... .
[14] كهف، 64؛ جن، 26؛ آل عمران، 43 و 174؛ هود، 51؛ شورى، 53.
[15] سبحانى، جعفر، تاريخ پيامبر اسلام، ص 480.
[16] اصول كافى، ج 1، ص 257؛ ر.ك: آموزش عقايد، درس 39، ص 374 - 368.
منابع و مآخذ
1. بى ريا، ناصر، روانشناسى رشد، ج 1، سمت (دفتر همكارى)، چاپ 1، 1375، تهران.
2. جوادى آملى، عبداللَّه، تحرير تمهيد القواعد، الزهرا، چاپ 1، 1375، تهران.
3. جوادى آملى، عبداللَّه، حيات عارفانه ی امام على عليه السلام، اسراء، چاپ 1، 1380، قم.
۴. جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379، قم.
۵. جوادى آملى، عبداللَّه، معرفت‏شناسى در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379، قم.
۶. حسينى، نعمت اللَّه، مردان علم در ميدان عمل، دفتر نشر اسلامى، 1375، قم.
۷. سبحانى، جعفر، فرازهايى از تاريخ اسلام، مشعر، چ 1381، تهران.
۸. سلطان الواعظين، شيرازى، شبهاى پيشاور، ص 940 – 861 ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 4، 1378 هـ.ق، تهران.
۹. كياشمشكى، ابوالفضل، ولايت در عرفان، دارالصادقين، چاپ 1، 1378، تهران.
۱۰. مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج 1 - 2، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ 6، 1370، قم.
۱۱. مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 4 - 5، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره) ، چاپ 1، 1376، قم.


منبع: http://farsi.islamquest.net
نسخه چاپی