پرسش :

درباره فلسفه وجودیه موجودات غیب توضیح دهید. یا سایتی یا کتابی معرفی نمایید.


پاسخ :
برای فهم این سؤال نیاز است که به چند نکته اشاره کنیم:
الف. در تعریف غیب گاهی گفته می شود:
1. غيب عبارت است از چيزى كه در تحت حس و درك آدمى قرار ندارد؛ مانند خداى سبحان، آيات كبراى او، وحى و ... كه همه از حواس ما غايبند.[1]
2. غيب یعنی نهان، نهفته و هر آنچه از ديده يا از علم ما مخفی مانده است.[2]
3. بعضی از فلاسفه گفته اند: "... و غيب، آن است كه محسوس و مشار اليه نيست ...".[3]
4. در بعضی از تعاریف آمده است: عالم غیب عبارت است از عالم جواهر عقلی از مجردات.[4]
در یک جمع بندی می توان گفت که عالم غیب در مقابل عالم شهادت است و از آن رو که شهادت و حضور نیز دارای مراتبی همانند: 1-حضور مكانىّ ؛ 2- حضور نزد حواسّ ظاهری؛ 3- حضور در فکر و علم؛ 4- حضور در مقام معرفت و بصيرت، است در قبال هر یك از این مراتب، نیز مرتبه ای از غيب قرار دارد:
1- غیب مكانىّ
مانند آنچه قرآن در داستان حضرت یوسف بیان فرموده است: "لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ[5]؛ یعنی " او را نکشید بلکه در نقطه ى غایبی از چاه بیندازید".
2- غیب از حواسّ ظاهری
قرآن در داستان حضرت سلیمان می فرماید: "فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ[6]"؛ یعنی "و گفت: چرا هدهد را نمى‏بينم، يا اين كه او از غايبان است؟! " منظور غيبت هدهد در این آیه، غیبت از چشم و حواس دیگر است.
3- غیب از فکر و علم
قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید : "وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ .... قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"[7]؛ یعنی " گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود! و گروهى مى‏گويند: «پنچ نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود.»- همه اينها سخنانى بى‏دليل است- و گروهى مى‏گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه كمى، تعداد آنها را نمى‏دانند. پس دربارۀ آنان جز با دليل سخن مگو و از هيچ كس درباره آنها سؤال مكن!
4- غیب از مقام معرفت و بصيرت
قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید :
"عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً"[8]
5-غیب از غیر علم الاهی
خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمی دانند. قرآن در بارۀ این مرتبه از غیب می فرماید:
"وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها"[9]؛ یعنی كليدهاى غيب، تنها نزد اوست و جز او، كسى آنها را نمى‏داند. او آنچه را در خشكى و درياست مى‏داند هيچ برگى (از درختى) نمى‏افتد، مگر اين كه از آن آگاه است.
بنا بر این می توان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور . علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمی کنیم و حال عموم افراد را در نظر می گیریم.
به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیۀ از مجردات باشد در بارۀ چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین می کنند. در زیر بخشی از این استدلال ها را از نظر می گذرانیم.
1. استدلال عقلی بر ضرورت عالم غیب
خداوند متعال واجد تمام کمالات است و اظهار موجود صاحب کمال (موجودات غیبی و عالم غیب) نیز یکی از کمالات است از این رو خلق چنین عالمی از ناحیۀ خدا ضروری است.
توجه به نکاتی در فهم این استدلال راهگشا است:
نکته اول : در جای خود اثبات گشته است که خداوند موجودی است که هیچ گونه احتیاجی ندارد و از این رو واجد تمامی مراتب کمالات است و الا اگر این را نپذیریم باید بپذیریم که خداوند به ازای هر کمالی که فاقد آن است محتاج است و موجود محتاج نمی تواند خدا باشد.
و نیز گفته می شود کل ما یمکن له بامکان العام فهو له واجب : یعنی موجودی که همۀ مراتب کمال را دارا است، هر آنچه از مراتب کمال را که برای او قابل فرض است، در او قطعاً تحقق دارد یعنی همه کمالات ممکن را دارا است[10].
نکته دوم : عالم غیب کمالاتی دارد که عالم ماده از آن برخوردار نیست.
صرف نظر از حد و مرزها و اختلاف تعاریف، این عالم دارای خصوصیاتی است که موجب برتری آن بر عالم ماده شده است از جمله:
1- این عالم فاقد ماده و استعداد است بنابراین هر آنچه در عالم مجردات هست بالفعل و ثابت است و تغیر ناپذیر و جدای از زمان، تمام حقیقت شیء حاضر است و تدریجی در کار نیست، بخلاف عالم ماده که دائم در حال تغیّر است بنابر این عالم ماده به چنگ آمدنی نیست چرا که در هر آن تنها حال اشیاء موجود است، گذشته و آینده آن مفقود، و همه چیز در عالم ماده گذرا است.[11]
2- ماده محصور است در مکان، زمان، وضع و ابعاد سه گانه، در حالی که مجردات از حصار مکان و زمان ، وضع و بعد خارجند و می توانند در هر زمان و مکان حاضر باشند و این مزیت و برتری، موجب می شود بسیاری از تعارضات، شرور و محدودیت های عالم ماده در عالم مجردات وجود نداشته باشد.[12]
3-ماده دارای قابلیت اشاره حسی، شکل، رنگ انقسام، ترکیب و سرشار از کثرتها است که هر کدام از این کثرت ها بر محدودیت عالم ماده می افزاید در حالی که این محدودیت ها در عالم مجردات وجود ندارد و این که موجودات عالم غیب نامحدود هستند نیز یک مزیت بزرگ برای عالم غیب است و نشان دهندۀ این است که این عالم بسیار قویتر است و از کمالات وجودی بیشتری برخوردار است البته و صد البته درک شایسته این معانی با سعی و تلاش و توسل و توجه بسیار به مبدء هستی و تحصیل علوم مختلفه حاصل می شود و با این الفاظ تنها رایحه ای خفیف و دور از این معانی ممکن است استشمام شود.[13]
نکته سوم: ظهور و اظهار کمال خود کمالی است افزون بر کمالات دیگر
در جای خود ثابت گشته است که اظهار موجود صاحب کمال نیز یکی از کمالات است و گفتیم که "کل ما یمکن له بامکان العام فهو له واجب" از این رو خلق چنین عالمی (موجودات غیبی و عالم غیب) از ناحیۀ خدا ضروری است؛ یعنی عدم خلق و آفرینش چنین عالمی مساوی است با فقدان کمالی از کمالات و این با ویژگی خدایی خدا و عدم تناهی او منافات دارد.
از آنچه گفته شد نتیجه گرفته می شود: عالم مجردات از کمالات و خصوصیاتی برخوردار است که این عالم ندارد و همین موجب می شود که خلق عالم مجردات از کامل مطلق ضروری باشد(بدیهی است که این ضرورت، از ذات کمال مطلق ناشی می شود ،نه این که بر ذات تحمیل شود) چون ظهور نامتناهی کمالات خداوند متوقف بر ظهور تمام کمالات است اعم از کمالاتی که در موجودات مجرد وجود دارد و کمالاتی که در موجودات محسوس پیدا می شود.
2. عالم مجردات علت ایجادی و واسطه فیض الاهی این عالم اند
در حکمت اثبات شده که عالم مجردات علت ایجادی و واسطه فیض الاهی این عالم اند و بدون آن امکان ندارد که این عالم تحقق خارجی پیدا کند.[14]
البته این مطالب همه با فرض این نکته است که خداوند را از این عالم خارج بدانیم ولی اگر خداوند هم تحت عنوان مجرد یا غیب گنجانده شود و گفته شود که خود خداوند هم غیب است بلکه غیب الغیوب[15] است چرا که کنه ذاتش از همه موجودات غایب است در این صورت اصلاً جا برای این سؤال باقی نمی ماند؛ زیرا که نبود آن منجر به نابودی همه عالم هستی می شود.
3. دلیل زیبا شناختی بر غیب بودن موجودات عالم غیب
نهان و آشکار بودن بر زیبایی می افزاید:
همان طور که یکی از زیبایی های عالم مادی در این است که بعضی چیزها در نهان باشند و بعضی آشکار و بسیاری از چیزها در صورتی که آشکار نباشند حسن محسوب می شوند و در صورت ظاهر شدن در زیبایی و کمال عالم مادی خلل ایجاد می کنند (مثلا اگر قرار بود تمام اجزای بدن انسان آشکار بود چقدر چهره انسان زشت و غیر قابل تحمل می شد و زیبایی های ظاهری انسان از بین می رفت در صورتی که وجود دستگاه های گوارش و گردش خون و بینایی و... در بدن انسان نه تنها حسن به حساب می آیند بلکه وجودشان ضروری است ولی کمالشان در نهان بودنشان است و در صورت آشکار شدن، به کمال آسیب وارد می شود. البته این نهان بودن فقط برای مثال است و الا درون بدن غیب اصطلاحی محسوب نمی شود هم چنین در عالم خلقت نیز موجوداتی هستند که وجودشان ضروری است ولی ظاهر شدن آنها یا امکان ندارد یا کمالشان در نهان بودن است.
به طور خلاصه می توان گفت: بخشی از فلسفۀ وجودی موجودات غیبی عبارت است از:
1. این موجودات لازمۀ ظهور کمالات مطلق الاهی هستند.
2. برای وساطت در تحقق عالم مادی ضروری است.
3. غیب بودن بعضی از موجودات عالم بر زیبایی آن می افزاید.
پی نوشتها:
[1]طباطبایی، سید محمد حسین، تفسير المیزان، مترجم موسوى همدانى سيد محمد باقر، ج 1، ص 73 ، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم،‏مكان چاپ قم ، ‏سال چاپ 1374 ش‏، نوبت چاپ پنجم.
[2] در قرآن آمده است: " إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"؛ یعنی:" من نهان آسمان ها و زمين را مي دانم."و "تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ "[2]؛ یعنی: "آن از خبرهاى نهان است كه به تو وحى و اعلام مي كنيم."
[3] فرهنگ اصطلاحات آثار شيخ اشراق، 271 غيب: ...، ص 271.
[4] فصوص الحكمة و شرحه، الشرح، ص 71، هو عالم الغيب المقابل لعالم الشهادة و هو عالم الجواهر العقلية من المجرّدات.
[5] یوسف، 10.
[6] نمل ، 20.
[7] کهف، 20.
[8] جن، 26.
[9]انعام، 59.
[10] ترجمه تفسير المیزان، ج 17 ، ص 580.
[11]شرح فصوص الحكم ، متن، ص 176، [14] ( علم اول وحدانى بود و در علم دوم كثرت باشد) شرح فصوص الحكم، متن، ص 208، [16] ( نامتناهى در عالم خلق ممتنع است و در عالم امر واجب) فصوص الحكمة و شرحه الشرح، ص 126، [32.] فص في ماهية الملائكة و كيفية استفادة النبي منها ...، ص 126.
[12] شرح فصوص الحكم، متن، ص 276، [30] ( روح بى‏شكل و آينده نگر و نقش‏پذير عالم جبروت).
[13] الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج ‏7، ص 227، الرابع أن كون وحدة الصادر الأول عددية ...، ص 226.
[14] شرح فصوص الحكم، متن، ص 221، [17] ( عالم ربوبى، عالم امر، عالم خلق و دوران عوالم به مبدأ تعالى )؛ الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج ‏6، ص 99، الفصل (8) في أن واجب الوجود لا شريك له في الإلهية و أن إله العالم واحد ...، ص 92؛ فصوص الحكمة و شرحه، الشرح ص 126، [32.] فص في ماهية الملائكة و كيفية استفادة النبي منها ...، ص 126؛ شرح فصوص الحكم، متن، ص 311 [45] ( وهم و حس باطن معنى مخلوط و حاضر را ادراك مى‏كند )
[15] (اصطلاح عرفانى) حضرت هويت عبارت است از ملاحظه ذات بى‏اعتبار ما عدا و قطع نظر از ما عداى او و اين را حضرت غيب الغيوب و بطن البواطن و هوية مطلقه گويند.(فرهنگ معارف اسلامى، ج ‏2، ص 740.)
- (اصطلاح عرفانى) مرتبت احديت جمع را مرتبت غيب الغيوب و غيب المكنون و غيب المصون می نامند (اصطلاحات شاه نعمت الله ص 70).

منبع: http://farsi.islamquest.net
نسخه چاپی