پرسش :
چرا حضرت علي كه قدرتمندترين افراد جامعه بودند و ظلم بدني و مالي به حضرت فاطمه عليها السلام را ديدند قيام نكردند تا هم از حق فاطمه دفاع كنند و هم از حق خودشان و ظلم به اهل بيت را از ابتدا مهار كنند (كه دلايل شيعه به اعتقاد ما اين حق را از آن اهل بيت اثبات مينمايد). از طرف ديگر حضرت امام حسين در حالي قيام كردند كه خود و يارانشان ميدانستند كه به چه روش دلخراشي شهيد خواهند شد و تمام خانواده (غير از امام زين العابدين) از بين خواهند رفت. ميدانم كه با همين كارشان و با بوجود آوردن عاشوراست كه "من نوعي" توجه بيشتري به اين خانواده دارم و با شنيدن داستان مقتل عاشوراست كه اوج زيبايي اخلاقي و ايماني شان را در برخورد با يكديگر و در خانواده ميبينم و آنها را بيشتر به عنوان معلم جامعه قبول دارم. اما دليل قبول آنها به عنوان حاكمان جامعه حتي به قيمت شهادت عاشورا را نميدانم. يك كمي به مسئله جدايي دين از سياست ربط پيدا ميكند به نظرم. در اينجا سوال اصالت خانواده هم مطرح ميشود. در مسيحيتي كه من در آمريكا ميبينم (هر چند عموم مردم آن را درست اجرا نميكنند) خانواده و دفاع از آن از اساسي ترين ارزشهاست كه بايد حفظ شود. دو حالتي كه در بالا راجع به امام علي (علیه السّلام) و امام حسين (علیه السّلام) نوشتم به من نشان ميدهند كه ارزشي بالاتر از خانواده و حفظ آن هست. اما آن چيز چيست؟ هر چه باشد بايد در مورد ما هم صدق كند چون اهل بيت پيامبر براي ما معلم و نمونه زندگي محسوب مي شوند.
پاسخ :
درست است همان طور كه خود شما به درستي به اين نتيجه رسيديد كه در فرهنگ تمامي مصلحان و اولياي الهي مقدسات از اهميت فوق العاده اي برخوردار است و حتي بر جان آدمي و حفظ خانواده مهمتر است. البته اگر با نگاه عقلايي بنگريم در واقع نيز هم چنين است با اين توضيح كه اگر در كنار خطر مالي، خطر جاني ما را تهديد كرد بايد مال را سپر بلا قرار دهيم و جان را حفظ كنيم همين طور نزد آزاد انديشان و اولياي خدا اگر در كنار خطر جاني، آرمان ها و عقايد و مقدسات در خطر بود بايد از جان گذشت. و اگر خطري جامعه را تهديد مي كند در اين مرحله انسان هاي فداكار آمادگي دارند حتي از جان عزيزان خود هزينه كنند. البته با ميل و رغبت خودشان و بدون هرگونه اجبار چنانكه يكي از برادران امام حسين(علیه السّلام) بنام محمد حنيفه با ايشان همراهي نكرد ولي برادر ديگر ايشان بنام عباس بن علي همراهي كرد. البته اين تحمل خطر با اصالت خانواده هيچ گونه منافات ندارد بلكه دوشادوش قرار گرفتن امام علي(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسين(علیه السّلام) و حضرت زينب(سلام الله علیها) در نهايت علاقه و محبت بوده و بيانگر نقش مثبت زنان در عرصه جامعه مي باشد كه خود زنان داوطلبانه اين مسؤوليت را به عهده گرفتند. در اين باره توجه به واقعه پشت در با نگاهي نو خالي از فايده نيست.
درباره رفتار و سيره معصومان(علیه السّلام) از دو زاويه «پيش نگاه» و «پس نگاه» مىتوان به قضاوت نشست.
با نگرش «پيش نگاه» امامان عليهم السلام معصوم هستند و «قول، فعل و تقرير» آنان از هر گونه خطا و اشتباه مصون مىباشد به ويژه در مواردى كه به امامت و هدايت جامعه مربوط مىباشد. در اين گونه موارد تمامى علما نسبت به عصمت امامان(علیه السّلام) اتفاق نظر دارند. با پايبندى به اين اصل اساسى بايد به صحت رفتار و سيره امامان(علیه السّلام) اعتقاد داشت و به مقدار توانايى به دنبال كشف اسرار و دلايل آن باشيم. تا به عنوان الگو در زندگى خود به كار بنديم.
با نگرش «پس نگاه» نيز مىتوان ، به خردمندى و دورانديشى امامان(علیه السّلام) در موضعگيريهاى آنان پى برد.
زيرا رفتار و موضعگيرى امامان، با ملاحظه تأثيرگذارى در طول تاريخ و پيروزى نهايى حق بر باطل مىباشد. اگر چه در زمان خودشان اين پيروزى اتفاق نيفتد. و رنج و سختى فراوانى را در زندگى خود تحمل مىكنند. با اين نگاه صبر و سكوت امام على(علیه السّلام)، فريادى رسا بر مظلوميت آن حضرت در طول تاريخ مىباشد. سكوت حضرت، زمينه سوء استفاده دشمنان را خشكاند چنان كه ابوسفيان حاضر شده بود با امام على(علیه السّلام) بيعت كند و بر عليه خلفا اقدام كند! امّا امام على(علیه السّلام) با آگاهى و دورانديشى دست رد بر سينه آن بدخواه، مسلمانان زد.
و در روزى ديگر امام على(علیه السّلام) در پاسخ به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمودند اگر مىخواهى نام پدرت(رسول الله( صلّی الله علیه و آله و سلّم )) هم چنان باقى بماند بايد صبر كنيم. و در روايت ديگر امام على(علیه السّلام) فرمودند: به خدا قسم اگر خطر نابودى دين، بازگشت كفر و پراكندگى مسلمانان در ميان نبود، اين گونه صبر نمىكردم. ر.ك: بحار، ج 32، ص 61 .)
اين دو نمونه تاريخى و نمونههاى فراوان ديگر حكايت از آن دارد. كه حساسيت زمانه اقتضا مىكرد حتى براى حفظ ظاهر اسلام، اهلبيت(علیه السّلام) آن چنان صبر كنند و هم چون «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار را بگذرانند.
اما نكته مهم آن است كه در كنار اين صبر، بايد حق و حقيقت در طول تاريخ آشكار بماند و سياهى ظلم و خيانت براى همگان در طول تاريخ معلوم شود. هنر امام على(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) آن بود. كه به گونهاى رنج و زجر را تحمل كردند كه رو سياهى آن براى ظالمان در طول تاريخ قابل پاك شدن نباشد. و وجدان هر انسان منصفى در طول تاريخ به حقانيت اهلبيت را گواهى دهند.
به عنوان يك اصل كلى مىتوان گفت؛ «هرگاه اظهار حق با مظلوميت همراه باشد ماندگارى آن بيشتر خواهد بود و هر چه مظلوميت بيشتر باشد تأثير آن حق در طول تاريخ پر رنگتر خواهد بود.» نقطه اوج تقارن «حقانيت و مظلوميت» را در زندگانى اهلبيت به ويژه حضرت على(علیه السّلام) حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسين(علیه السّلام) مىتوان مشاهده كرد. از اين رو اگر چه كشاندن امام على(علیه السّلام) براى بيعت و محنتهاى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اين زمينه از جهت تاريخى و روابط زمينى يك «تحميل» و ظلم آشكار بود اما از جهت ملكوتى و آسمانى يك «انتخاب» بود. به همين جهت برخى اهل معرفت گفتهاند؛ على(علیه السّلام) را نبردند بلكه خودش رفت اما به گونهاى كه در طول تاريخ ظلم غاصبان قابل انكار نباشد.»
درباره مظلوميت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و واقعه «پشت در» بايد دانست؛ مردم صدر اسلام، احترام ويژه پيامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به دختر خود حضرت زهرا(سلام الله علیها) را به طور آشكار ديده و شنيده بودند. هنوز احاديثى مانند «فاطمه بعضه منى، من اذاها فقد اذانى» فاطمه پاره تن من است هر كس او را آزار رساند مرا آزار رسانده است. به خاطر داشتند.
از اين رو هنگامى كه مىخواستند امام على(علیه السّلام) را با اجبار براى بيعت به مسجد ببرند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت درآمد تا آنان به احترام حضرت فاطمه(سلام الله علیها) شرم كنند و برگردند.
اتفاقا كسانى كه در جلو جمعيت بودند وقتى فهميدند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت در است. دست نگه داشتند و با صداى بلند گفتند فاطمه پشت در است.
اما از آخر جمعيت دستور داده شد «و ان كانت؛ اگر چه او [= فاطمه] باشد.» آن جا بود كه آن واقعه جان سوز اتفاق افتاد. و دشمنان غاصب انتقام خود را از فدايى ولايت گرفتند. ر.ك: ابى قتيبه الامامه و السياسه، ج 1، ص 30، العقد الفريد، ج 5، ص 12 .)
ناگفته نماند اگر چه در ظاهر دشمنان، انتقام گرفتند. اما «كبودى بدن» و «سرخى خون» مظلومانه حضرت براى هميشه در حافظه تاريخ باقى ماند. و براى همه حقيقت جويان حجت بالغه و آشكار شد. و با نگاه ملكوتى اين يك «انتخاب» از سوى حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود. تا حقانيت علوى و مظلوميت فاطمى آميخته گردد و آن مشعل نورانى در طول تاريخ افروخته ماند.
و اما درباره علت عدم قيام امام علي(علیه السّلام) و قيام امام حسين(علیه السّلام) توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:
در ابتدابايد ياد آور شد كه آنچه در سيرهى علوى قابل توجه است مخالفت اصولى و مدارا با جناح حاكم و در عينحال اتخاذ سياست انفعالى در برابر مسايل جارى آن روز بوده است. حضرت در پرتو اين سياست به تبيين اصولانديشههاى خود ونهادينه كردن آنها پرداخت و معلوم است كه مدارا كردن غير از سكوت است و سكوت نيز هميشه بهمعناى رضايت نيستتوجه به اين نكته مهم است كه اختلاف شرايط سبب اختلاف در منش افراد نمىشود.
سياستهاى مساوى براى رسيدن به هدف واحد در شرايط مساوى قابل بررسى است نه در شرايط متفاوت. در برابرحضرت امير (علیه السّلام) خلفاى سهگانه بودند كه در ميان صحابه جايگاه ممتازى داشتند. آنان علاوه بر سابقهى دينى وبرخوردار بودن از امتياز عنوان مهاجر به شدت ظواهر دينى و شؤونات اسلامى را رعايت مىكردند و به حفظ آنها همت مىگماشتند.
عثمان نيز كه در نيمهى دوم خلافتش از اعتدال خارج شد با مخالفت مردم روبرو شد و جان خود رادر اين راه از دست داد. اما در مقابل امام حسين(علیه السّلام) حزب طلقا بودند كه در ميان مسلمانان پايگاه اجتماعى نداشتند.آنان تا سال هشتم هجرى به قصدبراندازى حكومت مدينه با رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) جنگيدند و پس از مسلمان شدن نيز درمواردى چند اصول اوليهى دين را انكار كردند.
از اين رو قيام مسلحانهى حضرت امير(علیه السّلام) در برابر جناح حاكم توجيهپذير نبود. حضرت علاوه بر نداشتن امكانات لازم براى قيام يارى مردم را نيز به همراه نداشت و از طرفى جامعه نيزبا خلأ وجود رهبرى فرهمند دچار اضطراب شديد بود و هر گونه حركت احساسى مىتوانست كيان حكومت دينى را باخطر مواجه كند.
اما صلح امام مجتبى(علیه السّلام) بستر لازم را براى قيام امام حسين(علیه السّلام) فراهم آورد و مردم خطر انحراف رادر دستگاه خلافت و تبديل شدن آن به پادشاهى را به خوبى دريافتند. افزون بر اين كه يزيد علاوه بر اينكه در حزب طلقا بود ارزشهاى دينى را مىشكست و براىآنها احترامى قايل نبود. از اين رو گفته مىشود كه هميشه بايدراهكارهايى كه ما را به هدف مىرساند مطابق با روز باشد و براى تصميمگيرى به اقتضائات زمان توجه داشته باشيم.
برهمين اساس است كه حضرت امير(علیه السّلام) در دوران پس ازرحلت گاهى از سياست كناره مىگيرد و گاهى در مسايل سياسى فعالانه حضور پيدا مىكند. همين دو نوع سياست را نيز مىتوان در دوران امام مجتبى(علیه السّلام) و امام حسين(علیه السّلام) تعقيب نمود با اين تفاوت كه امام مجتبى (علیه السّلام) در ابتداى امامتش قيامكرد و سپس براى مصالحى از صحنهى سياست كنار رفت ولى امام حسين(علیه السّلام) در ابتداى امامتش با اتخاذ سياست انفعالى با دشمن مدارا كرد و وقتى شرايط براى قيام مسلحانه آماده شد به كارزار با بنى اميه پرداخت.
جالب است كه توجه داشته باشيم امام مجتبى (علیه السّلام) و امام حسين (علیه السّلام)هر دو به مدت كمى در مسايل سياسى دخالت كردند و هر يك به مدت ده سال در حال مدارا و مخالفت اصولىبا دشمن بودند. بنابر نمىتوان سياستها و راهكارهاى متفاوت را كه در اثر شرايطمتفاوت اتخاذ مىشود ناشى ازاهداف متفاوت دانست.
منبع: نرم افزار معمای هستی
درست است همان طور كه خود شما به درستي به اين نتيجه رسيديد كه در فرهنگ تمامي مصلحان و اولياي الهي مقدسات از اهميت فوق العاده اي برخوردار است و حتي بر جان آدمي و حفظ خانواده مهمتر است. البته اگر با نگاه عقلايي بنگريم در واقع نيز هم چنين است با اين توضيح كه اگر در كنار خطر مالي، خطر جاني ما را تهديد كرد بايد مال را سپر بلا قرار دهيم و جان را حفظ كنيم همين طور نزد آزاد انديشان و اولياي خدا اگر در كنار خطر جاني، آرمان ها و عقايد و مقدسات در خطر بود بايد از جان گذشت. و اگر خطري جامعه را تهديد مي كند در اين مرحله انسان هاي فداكار آمادگي دارند حتي از جان عزيزان خود هزينه كنند. البته با ميل و رغبت خودشان و بدون هرگونه اجبار چنانكه يكي از برادران امام حسين(علیه السّلام) بنام محمد حنيفه با ايشان همراهي نكرد ولي برادر ديگر ايشان بنام عباس بن علي همراهي كرد. البته اين تحمل خطر با اصالت خانواده هيچ گونه منافات ندارد بلكه دوشادوش قرار گرفتن امام علي(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسين(علیه السّلام) و حضرت زينب(سلام الله علیها) در نهايت علاقه و محبت بوده و بيانگر نقش مثبت زنان در عرصه جامعه مي باشد كه خود زنان داوطلبانه اين مسؤوليت را به عهده گرفتند. در اين باره توجه به واقعه پشت در با نگاهي نو خالي از فايده نيست.
درباره رفتار و سيره معصومان(علیه السّلام) از دو زاويه «پيش نگاه» و «پس نگاه» مىتوان به قضاوت نشست.
با نگرش «پيش نگاه» امامان عليهم السلام معصوم هستند و «قول، فعل و تقرير» آنان از هر گونه خطا و اشتباه مصون مىباشد به ويژه در مواردى كه به امامت و هدايت جامعه مربوط مىباشد. در اين گونه موارد تمامى علما نسبت به عصمت امامان(علیه السّلام) اتفاق نظر دارند. با پايبندى به اين اصل اساسى بايد به صحت رفتار و سيره امامان(علیه السّلام) اعتقاد داشت و به مقدار توانايى به دنبال كشف اسرار و دلايل آن باشيم. تا به عنوان الگو در زندگى خود به كار بنديم.
با نگرش «پس نگاه» نيز مىتوان ، به خردمندى و دورانديشى امامان(علیه السّلام) در موضعگيريهاى آنان پى برد.
زيرا رفتار و موضعگيرى امامان، با ملاحظه تأثيرگذارى در طول تاريخ و پيروزى نهايى حق بر باطل مىباشد. اگر چه در زمان خودشان اين پيروزى اتفاق نيفتد. و رنج و سختى فراوانى را در زندگى خود تحمل مىكنند. با اين نگاه صبر و سكوت امام على(علیه السّلام)، فريادى رسا بر مظلوميت آن حضرت در طول تاريخ مىباشد. سكوت حضرت، زمينه سوء استفاده دشمنان را خشكاند چنان كه ابوسفيان حاضر شده بود با امام على(علیه السّلام) بيعت كند و بر عليه خلفا اقدام كند! امّا امام على(علیه السّلام) با آگاهى و دورانديشى دست رد بر سينه آن بدخواه، مسلمانان زد.
و در روزى ديگر امام على(علیه السّلام) در پاسخ به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمودند اگر مىخواهى نام پدرت(رسول الله( صلّی الله علیه و آله و سلّم )) هم چنان باقى بماند بايد صبر كنيم. و در روايت ديگر امام على(علیه السّلام) فرمودند: به خدا قسم اگر خطر نابودى دين، بازگشت كفر و پراكندگى مسلمانان در ميان نبود، اين گونه صبر نمىكردم. ر.ك: بحار، ج 32، ص 61 .)
اين دو نمونه تاريخى و نمونههاى فراوان ديگر حكايت از آن دارد. كه حساسيت زمانه اقتضا مىكرد حتى براى حفظ ظاهر اسلام، اهلبيت(علیه السّلام) آن چنان صبر كنند و هم چون «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار را بگذرانند.
اما نكته مهم آن است كه در كنار اين صبر، بايد حق و حقيقت در طول تاريخ آشكار بماند و سياهى ظلم و خيانت براى همگان در طول تاريخ معلوم شود. هنر امام على(علیه السّلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) آن بود. كه به گونهاى رنج و زجر را تحمل كردند كه رو سياهى آن براى ظالمان در طول تاريخ قابل پاك شدن نباشد. و وجدان هر انسان منصفى در طول تاريخ به حقانيت اهلبيت را گواهى دهند.
به عنوان يك اصل كلى مىتوان گفت؛ «هرگاه اظهار حق با مظلوميت همراه باشد ماندگارى آن بيشتر خواهد بود و هر چه مظلوميت بيشتر باشد تأثير آن حق در طول تاريخ پر رنگتر خواهد بود.» نقطه اوج تقارن «حقانيت و مظلوميت» را در زندگانى اهلبيت به ويژه حضرت على(علیه السّلام) حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسين(علیه السّلام) مىتوان مشاهده كرد. از اين رو اگر چه كشاندن امام على(علیه السّلام) براى بيعت و محنتهاى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اين زمينه از جهت تاريخى و روابط زمينى يك «تحميل» و ظلم آشكار بود اما از جهت ملكوتى و آسمانى يك «انتخاب» بود. به همين جهت برخى اهل معرفت گفتهاند؛ على(علیه السّلام) را نبردند بلكه خودش رفت اما به گونهاى كه در طول تاريخ ظلم غاصبان قابل انكار نباشد.»
درباره مظلوميت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و واقعه «پشت در» بايد دانست؛ مردم صدر اسلام، احترام ويژه پيامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به دختر خود حضرت زهرا(سلام الله علیها) را به طور آشكار ديده و شنيده بودند. هنوز احاديثى مانند «فاطمه بعضه منى، من اذاها فقد اذانى» فاطمه پاره تن من است هر كس او را آزار رساند مرا آزار رسانده است. به خاطر داشتند.
از اين رو هنگامى كه مىخواستند امام على(علیه السّلام) را با اجبار براى بيعت به مسجد ببرند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت درآمد تا آنان به احترام حضرت فاطمه(سلام الله علیها) شرم كنند و برگردند.
اتفاقا كسانى كه در جلو جمعيت بودند وقتى فهميدند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت در است. دست نگه داشتند و با صداى بلند گفتند فاطمه پشت در است.
اما از آخر جمعيت دستور داده شد «و ان كانت؛ اگر چه او [= فاطمه] باشد.» آن جا بود كه آن واقعه جان سوز اتفاق افتاد. و دشمنان غاصب انتقام خود را از فدايى ولايت گرفتند. ر.ك: ابى قتيبه الامامه و السياسه، ج 1، ص 30، العقد الفريد، ج 5، ص 12 .)
ناگفته نماند اگر چه در ظاهر دشمنان، انتقام گرفتند. اما «كبودى بدن» و «سرخى خون» مظلومانه حضرت براى هميشه در حافظه تاريخ باقى ماند. و براى همه حقيقت جويان حجت بالغه و آشكار شد. و با نگاه ملكوتى اين يك «انتخاب» از سوى حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود. تا حقانيت علوى و مظلوميت فاطمى آميخته گردد و آن مشعل نورانى در طول تاريخ افروخته ماند.
و اما درباره علت عدم قيام امام علي(علیه السّلام) و قيام امام حسين(علیه السّلام) توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:
در ابتدابايد ياد آور شد كه آنچه در سيرهى علوى قابل توجه است مخالفت اصولى و مدارا با جناح حاكم و در عينحال اتخاذ سياست انفعالى در برابر مسايل جارى آن روز بوده است. حضرت در پرتو اين سياست به تبيين اصولانديشههاى خود ونهادينه كردن آنها پرداخت و معلوم است كه مدارا كردن غير از سكوت است و سكوت نيز هميشه بهمعناى رضايت نيستتوجه به اين نكته مهم است كه اختلاف شرايط سبب اختلاف در منش افراد نمىشود.
سياستهاى مساوى براى رسيدن به هدف واحد در شرايط مساوى قابل بررسى است نه در شرايط متفاوت. در برابرحضرت امير (علیه السّلام) خلفاى سهگانه بودند كه در ميان صحابه جايگاه ممتازى داشتند. آنان علاوه بر سابقهى دينى وبرخوردار بودن از امتياز عنوان مهاجر به شدت ظواهر دينى و شؤونات اسلامى را رعايت مىكردند و به حفظ آنها همت مىگماشتند.
عثمان نيز كه در نيمهى دوم خلافتش از اعتدال خارج شد با مخالفت مردم روبرو شد و جان خود رادر اين راه از دست داد. اما در مقابل امام حسين(علیه السّلام) حزب طلقا بودند كه در ميان مسلمانان پايگاه اجتماعى نداشتند.آنان تا سال هشتم هجرى به قصدبراندازى حكومت مدينه با رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) جنگيدند و پس از مسلمان شدن نيز درمواردى چند اصول اوليهى دين را انكار كردند.
از اين رو قيام مسلحانهى حضرت امير(علیه السّلام) در برابر جناح حاكم توجيهپذير نبود. حضرت علاوه بر نداشتن امكانات لازم براى قيام يارى مردم را نيز به همراه نداشت و از طرفى جامعه نيزبا خلأ وجود رهبرى فرهمند دچار اضطراب شديد بود و هر گونه حركت احساسى مىتوانست كيان حكومت دينى را باخطر مواجه كند.
اما صلح امام مجتبى(علیه السّلام) بستر لازم را براى قيام امام حسين(علیه السّلام) فراهم آورد و مردم خطر انحراف رادر دستگاه خلافت و تبديل شدن آن به پادشاهى را به خوبى دريافتند. افزون بر اين كه يزيد علاوه بر اينكه در حزب طلقا بود ارزشهاى دينى را مىشكست و براىآنها احترامى قايل نبود. از اين رو گفته مىشود كه هميشه بايدراهكارهايى كه ما را به هدف مىرساند مطابق با روز باشد و براى تصميمگيرى به اقتضائات زمان توجه داشته باشيم.
برهمين اساس است كه حضرت امير(علیه السّلام) در دوران پس ازرحلت گاهى از سياست كناره مىگيرد و گاهى در مسايل سياسى فعالانه حضور پيدا مىكند. همين دو نوع سياست را نيز مىتوان در دوران امام مجتبى(علیه السّلام) و امام حسين(علیه السّلام) تعقيب نمود با اين تفاوت كه امام مجتبى (علیه السّلام) در ابتداى امامتش قيامكرد و سپس براى مصالحى از صحنهى سياست كنار رفت ولى امام حسين(علیه السّلام) در ابتداى امامتش با اتخاذ سياست انفعالى با دشمن مدارا كرد و وقتى شرايط براى قيام مسلحانه آماده شد به كارزار با بنى اميه پرداخت.
جالب است كه توجه داشته باشيم امام مجتبى (علیه السّلام) و امام حسين (علیه السّلام)هر دو به مدت كمى در مسايل سياسى دخالت كردند و هر يك به مدت ده سال در حال مدارا و مخالفت اصولىبا دشمن بودند. بنابر نمىتوان سياستها و راهكارهاى متفاوت را كه در اثر شرايطمتفاوت اتخاذ مىشود ناشى ازاهداف متفاوت دانست.
منبع: نرم افزار معمای هستی