پرسش :

یک شبهه ای جدیدا مطرح شده شاید هم من تازه شنیده ام در مورد وجود حضرت رقیه(سلام الله علیها) که عده ای با سند و مدرک می گویند چنین شخصیتی وجود ندارد و یا در مورد سیلی خوردن و آتش زدن درب خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) گفته اند این مسائل وجود ندارد خواهش می کنم این شبهات را پاسخ دهید تا دانشجویان دیگر نیز بهره برند.


پاسخ :
در جواب این سؤال، به این مطلب توجه کنید:
1. سلیمان بن ابراهیم قُندوزى حنفى در کتاب خود به نام «ینابیع الموده» در جلد دوم، بابى دارد در شهادت حضرت امام حسین(علیه السّلام). در این باب، از «مقتل ابى محتف» مطالبى را درباره امام حسین(علیه السّلام) آورده است. در صفحه 416 جلد دوم چاپ هفتم، سال 1371 هجرى شمسى، از انتشارات «الشّریف الرّضى» قم، چنین مى‏گوید: «و من کلام له عند وداعه مع اهله: اللهم انک شاهد على هؤلاء القوم الملاعین انّهم عمدوا ان لا یبقون من ذریة رسولک... ثم نادى: یا امّ کلثوم! و یا سکینة! و یا رقیّه! و یا زینب! یا اهل
بیتى علیکنّ منّى السّلام...» در جلد یازدم «احقاق الحق»، ملحقات، در ص 633، متن «ینابیع الموده» را آورده است و گفته است که در «ینابیع الموده»، ص 346 چنین آمده است: «... یا ام کلثوم! و یا سُکینة! و یا رقیه و یا عاتکة و یا زینب...» کتاب احقاق الحق، نوشته قاضى نور الله حسینى مرعشى شوشترى است. حضرت آیة‏الله نجفى مرعشى، بر این کتاب تعلیقات و ملحقاتى دارد. این تعلیقات و ملحقات بسیار مهم است. کتابخانه آیة‏الله نجفى مرعشى این کتاب را به چاپ رسانده است. در مسائل اختلافى بین شیعه و سنى، داور خوبى است. این کتاب به زبان عربى است.
2. در «کشف الغمه» جلد دوم، چاپ اول، تبریز، 1381 هجرى قمرى، ص 38 مى‏گوید: قال کمال الدین: کان له من الاولاد ذکورا و اناثا عشرة، ستة ذکور و اربع اناث.
کمال الدین مى‏گوید: امام حسین ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. کمال‏الدین از دخترها زینب، فاطمه و سکینه را نام برد و چهارمى را نام نمى‏برد، (بحارالانوار، ج 45، ص 331 نیز همین حرف را از کمال‏الدین بنى طلحه نقل کرده است).
3. نویسنده کتاب «ناسخ التواریخ»، سید الشهداء در ص 238، چاپ سوم جلد چهارم آورده است: محمد بن طلحه شافعى در «مطالب السؤل» مى‏گوید: امام حسین(علیه السّلام) چهار دختر داشت: فاطمه، سکینه، زینب و چهارمى را نام نبرده است.
4. در کتاب «کامل بهائى» نوشته حسن بن على بن محمد بن على بن حسن طبرى، معروف به عماد الدین طبرى، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 شمسى مى‏گوید:
در کتاب «حاویة در مثالب معاویة» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند، مخفى مى‏داشتند و به پسران و دختران آنان مى‏گفتند: پدرتان به سفر رفته و برمى‏گردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جاى دادند، در میان آنان دخترکى چهار ساله شبى خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم و خیلى هم پریشان بود. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صداى گریه آنها، یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه‏اى پدرش را مى‏خواهد و براى همین زنان و کودکان گریه مى‏کنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند.
دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادى برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد.
جناب شیخ عباس قمى در منتهى الامال، ج اول، ص 807، فصل هشتم، ورود اهل بیت(علیه السّلام) به مجلس یزید، انتشارات هجرت، عین عبارات کامل بهائى را نقل کرده است و اشعارى را هم که در کامل است، آورده است.
آنچه در «کامل بهائى» آمده، نشان مى‏دهد دخترى از امام حسین(علیه السّلام) در شام وفات کرده است و در مآخذ تاریخى دیگر آمده است که امام حسین(علیه السّلام) دخترى به نام رقیه دارد. بر این اساس مى‏توان گفت: آن دختر که در شام وفات کرد، همین رقیه است. البته رقیه همسر مسلم بن عقیل که دختر حضرت على(علیه السّلام) است، جزو اسیران بود و او هم در شام وفات کرده است. با این حساب، در شام دست کم دو نفر به نام رقیه مدفون هستند. یکى دختر چهار ساله امام حسین(علیه السّلام) و دیگرى همسر مسلم بن عقیل.
5. نویسنده کتاب «چهره درخشان شام» آورده است که در کتاب «لهوف» نوشته سید ابن طاوس، در وقت وداع امام حسین(علیه السّلام)، نام رقیه هم بر زبان امام آمده است. من به یکى از نسخه‏هاى چاپ سنگى مراجعه کردم، کلمه رقیه نیامده بود ولى در لهوفى که اخیرا توسط عباس عزیزى ترجمه شده نام رقیه هم آمده است.
6. در کتاب «منتخب التواریخ»، ص 388 چاپ اول آمده است: یکى از قبورى که در شام واقع است، قبر حضرت رقیه بنت الحسین(علیه السّلام) است. پس از آن داستان جالبى را نقل مى‏کند. مى‏گوید: شیخ محمدعلى شامى به من گفت: پدر بزرگ مادرى من سید ابراهیم دمشقى سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبى در خواب حضرت رقیه را مى‏بیند. حضرت رقیه با او مى‏گوید: به پدرت بگو که به والى شام خبر بدهد که در قبر من آب افتاده، بیاید و تعمیر کند. دختر خواب را به پدر مى‏گوید ولى پدر مى‏ترسد و خبر نمى‏کند.
شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم همین خواب را مى‏بینند و شب چهارم خود سید ابراهیم آن حضرت را در خواب مى‏بیند و با عتاب به او مى‏گوید: چرا به والى خبر نمى‏دهى؟! سید نزد والى شام رفت و ماجرا را گفت. والى دستور داد علماى شیعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل حرم به دست هر کس باز شود او متصدّى نبش قبر است. قفل به دست سید ابراهیم باز شد. سید قبر را نبش کرد و آن بچه را بیرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمیر کرد. سید پس از پایان کار از خداخواست خدایا پسرى برایم عطا کن. دعاى او قبول شد و سید مصطفى به دنیا آمد. والى شام ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت. سلطان عبدالحمید سید ابراهیم را متولى قبور شریفه کرد. و همین الآن تولیت قبور شریفه به دست سید عباس است که پسر سید مصطفى است.
این ماجرا گویا در سال 1280 قمرى روى داده است.
کتاب «تراجم اعلام النساء» ج دوم، ص 103، چاپ اول، بیروت دارد: رقیه بنت الحسین(علیه السّلام). پس از آن همین داستان را از «منتخب التواریخ» آورده است.
لغتنامه دهخدا در حرف راء دارد: رقیة بنت الحسین: نام دخترى از امام حسین(علیه السّلام) (یادداشت مؤلف). بنابراین، جایى براى تشکیک نیست.
منبع: نرم افزار معمای هستی
نسخه چاپی