پرسش :

گاهي اوقات كه با پيامبر(ص) درد دل مي كنم و از او مي خواهم واسطه بين من و خدا باشد دلم مي گيرد احساس مي كنم خدا از من دور شده است و مرا دوست ندارد و دلش نمي خواهد كه خودش صداي مرا بشنود به همين خاطر خواسته كه پيامبرش را واسطه قرار دهد همين فكر باعث مي شود كه از صحبت كردن با پيامبر(ص) منصرف شوم و ترجيح مي دهم كه دردهايم را دلم نگه دارم؟


پاسخ :
نخست بايد دانست كه پيامبر(ص) حبيب خدا و «دوست اوست» و بديهي است كه دوستي با دوست يار، دوستي با «او»ست. علاوه بر اين كه پيامبر(ص) و امامان(ع) به عنوان واسطه فيض و در ورودي نيز مطرح مي باشند، چنان كه پيامبر(ص) فرموده است:
«انا مدينه العلم و علي بابها؛ من شهر علمم و علي در آن است» خداوند متعال نيز براي رسيدن بندگان به فيض خويش، مراجعه به پيامبر(ص) را اجازه داده است.
«ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك...؛ و اگر آنان وقتي به خود ستم كرده بودند پيش تو مي آمدندو از خدا آمرزش مي خواستند و پيامبر [نيز] براي آنان طلب آمرزش مي كرد، قطعا خدا را توبه پذير مهربان مي يافتند» (نساء، آيه 64).
بنابراين سخن گفتن با پيامبر(ص) به عنوان واسطه فيض خدا نه تنها مشكلي ندارد بلكه چه بسا نزد خدا دوست داشتني تر نيز باشد. براي توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم.
با توسن خيال به هر سو شتافتيم
از دوست غير نام و نشان نيافتيم
دلبر نشسته در دل و ما بي خبر ز او
بيهوده به دشت و بيابان شتافتيم
سخن بر سر ذكر و ذاكر و مذكور است؛ ذكر (ياد خدا) را آدابي است ظاهري و باطني؛ ادب ظاهري ذكر آن است كه «ذاكر» در مرحله نخست حدود و اندازه هاي هر چيزي را مراعات كند بعد به مناجات بپردازد.
يكي از حدود، طهارت ظاهري است. از جسم گرفته تا لباس و نيز محيط اطراف، لوازم و اسباب، همه و همه در حالت هاي «ذاكر» و كيفيت ارتباط او با «مذكور» (خداوند متعال) مؤثرند. پس شايسته است در قدم اول به پاكسازي برون بپردازيم تا لايق حضور شويم.
در دير مي زدم من كه ندا ز در درآمد
كه تو در برون چه كردي كه درون خانه آيي
(عراقي)
حدود ديگري كه براي «ذاكر» ضروري است، اداء حقوق واجب خداوند، مراعات حقوق خويش و نيز مردم است.
مراعات اين حدود در باريابي به آستان محبوب و مذكور، بسيار مؤثر است، گويي آستان يار را نگهباناني است كه از يك يك حدود و حقوق پرسند. چون شخص - با احساس مسؤوليت - پاسخ آورد و گويد: هر چيزي را بر سر جاي خود قرار دادم، آنگاه به ديدار يار شتافتم؛ در بر او گشاينده و گويند: «لبيك، لبيك» و اگر نه چون او را بي مسؤوليت يابند، به قول مولوي «رد بابش» كنند.
و ادب باطني زماني حاصل آيد كه ذاكر تمام وجود خود را در محضر «مذكور» بيابد. به اين معني كه قوا و اعضايش به وقت مناجات حاضر باشند نه غايب:
چشم دل باز كن كه جان بيني
آنچه ناديدني است آن بيني
... هر چه داري اگر به عشق دهي
كافرم گر جوي زيان بيني
جان گدازي اگر به آتش عشق
عشق را كيمياي جان بيني
از مضيق جهات در گذري
وسعت ملك لا مكان بيني
آنچه نشنيده گوشت آن شنوي
و آنچه ناديده چشمت آن بيني
تا به جايي رساندت كه يكي
از جهان و جهانيان بيني
با يكي عشق ورز از دل وجان
تا به عين اليقين عيان بيني
كه يكي هست و هيچ نيست جز او
وحده لا اله الا هو
(ديوان هاتف اصفهاني)
آري براي حضور در پيشگاه محبوب، وحدت درون لازم است با كشمكش ها و تمايلات گوناگون، كه هر يك دل را به سويي كشند، «ادب باطني» حاصل نيايد.
ادب ظاهري ما را يك رنگ مي سازد و ادب باطني، يك دل؛ «مذكور» و «محبوب»، «واحد» است و «احد» شايسته است ذاكر هم با وحدت درون و بيرون، زبان به ذكر گشايد.
چون كار بدينجا رسيد همه اولياء و پاكان، همدل و همراز و همراه و همكار تو باشند. ايشان موحداند، ريسمان وصل را آويخته اند و ديگر واصلان را يار و ياورند؛ دور است از آستان ايشان كه مانع ذكر باشند.
درباره آيه شريفه: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از مخالفت پروردگار بپرهيزيد و باري تقرب به او وسيله اي تدارك ببينيد» (مائده، آيه 35) فرمودند: وسيله ما (اهل بيت) هستيم»
هر چه هست بايد از چشم خود ببينيم
يك قدم بر خويشتن نه! آن دگر بر كوي دوست
منبع: www.payambarazam.ir
نسخه چاپی