پرسش :

چرا رسول خدا (ص) در مورد اصحابي كه بعد از ايشان باعث انحراف در دين شدند مانند حضرت خضر كه آن كودك را به خاطر فساد در آينده اش كشت، عمل نكردند؟


پاسخ :
درباره حضرت خضر دو نظر وجود دارد: 1- وى از اولياى الهى بوده و داراى علم به باطن و حقايق عالم، 2- وى‏ازانبياى الهى بوده است.
در هر صورت در روايات آمده است، آن شخصى كه موسى(ع) به ملاقات او در مجمع‏البحرين شتافت و حوادث عجيبى كه در همراهى او مشاهده كرد حضرت خضر(ع) بوده است.
هم‏چنين در روايات و اخبار آمده كه او از همراهان ذوالقرنين بوده و در چشمه آب حيات خود را شستشو كرده است از همين جهت زنده است و مرگ در او راه ندارد (مگر به هنگام برقرارى قيامت). تفصيل داستان موسى و خضر را مى‏توانيد در تفسير سوره كهف مطالعه كنيد.
داستان حضرت خضر داستاني پيچيده است به حدي كه حضرت موسي نيز با آن جلالت قدر و مقام عصمتش نتوانست از كار او سر در بياورد و تا خود حضرت خضر حقيقت را بيان نكرده بود وي از حقيقت ماجرا خبردار نشد.
مأموريت حضرت خضر مأموريتي ويژه بوده است كه آن آشكار كردن علم خود بوده است، علمي كه مبتني بر علوم عادي نبوده و كاملا از جانب خدا بوده است. به اين دليل است كه به حضرت موسي مي فرمايد: «انك لن تستطيع معي صبرا و كيف نصبر علي ما لم تحط به خبرا» (كهف، 67 -68) زيرا ظاهر اعمال و رفتار وي خلاف بوده و هيچ كس در برابر آن نمي توانسته صبر پيشه كند. همچنين از روايات بر مي آيد كه كار حضرت خضر در اين موارد براي تعليم حضرت موسي بوده است تا بداند كه از او نيز عالم تر در جهان هست و اگرچه وي در علوم شرعي اعلم مردم است، اما در علوم باطني كسي هست كه از وي اعلم است. بنابراين روش حضرت خضر (عليه السلام) قابل تعميم نيست.
اول: اگر ديگر انبياء و اولياء روش او را در موارد متعدد به كار برند در نزد مردم بد جلوه مي كنند و مورد انكار مردم واقع مي شوند زيرا از حقيقت آن مطلع نيستند و همه نيز همانند حضرت موسي نيستند كه سخنان انبياء و اولياء را بدون چون و چرا بپذيرند. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آن دو نفر را مي كشت، مردم اعتراض مي كردند كه آنها بي گناه كشته شده اند و پاسخ پيامبر اسلام نيز تنها براي مؤمنان واقعي پذيرفته شده بود. در صورتي كه در زمان پيامبر اكرم، چهار گروه زندگي مي كردند: 1- مشركان 2- مؤمنان واقعي 3- منافقان 4- مؤمنان ضعيف الايمان و كم جنبه. اگر ايشان كاري خلاف ظاهر انجام مي دادند يقينا مورد اعتراض اكثريت واقع مي شدند زيرامشركان و منافقان دنبال بهانه بودند تا نشان دهند كه اسلام دين واقعي نيست و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيز پيامبر نيست بلكه فردي است كه مي خواهد به هر نحو حكومت كند. افراد ضعيف الايمان نيز تحت تأثير القائات آنها قرار مي گرفتند و تنها مؤمنان واقعي (كه تعدادشان هم كم بود و از هر جهت پيامبر و رفتار او را قبول داشتند) بر سر پيمان خود مي ماندند.
دوم: بنا نيست انبياء و اولياء - مگر در موارد نادر و به جهت برخي اهداف - بر اساس علم خود رفتار كنند، بلكه بر اساس ظاهر امور رفتار مي كنند و به اين دليل هم اسوه و الگو مي شوند. اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر اساس علم خود رفتار مي كرد ديگر پيروي از ايشان معني نداشت زيرا ما داراي چنين علمي نيستيم و قادر به پيروي از ايشان نخواهيم بود.
سوم: اگر پيامبر آن دو را مي كشت، برخي اين روش را كه خاص پيامبر بود، گسترش مي دادند و خود را در به هلاكت رساندن مردم محق مي دانستند و جامعه را به فساد مي كشاندند.
چهارم: مهمتر از همه اين كه دنيا خانه امتحان و عمل است، و انبياء و اولياء راه درست را نشان مي دهند و مردم هستند كه به حسن اختيار يا سوء اختيار خود راه راست يا بيراهه را انتخاب مي كنند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وظيفه خود را در تعيين امام معصوم پس از خود به خوبي انجام دادند. حال نوبت مردم است كه به دنبال امام برحق بروند و گمراه نشوند. اگر قرار باشد پيامبر آن دو نفر را بكشد، چه تضميني وجود دارد كه ديگران همان ادعاي آن دو را نكنند؟ و اگر چنين بود، خداوند اختيار را از مردم مي گرفت و به اجبار به سمت هدايت مي كشاند، كه اين هم هيچ فضيلتي نيست.
پس روش حضرت خضر در مأموريت خود با حضرت موسي قضيه اي خاص و ويژه بوده و قابل تعميم نيست و انبياء و ائمه بر اساس ظاهر حكم مي كنند، اگر چه از واقعيت امور باخبرند.
منبع: www.payambarazam.ir
نسخه چاپی