پرسش :

طبق آيه «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى و آيه «ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى‏الْقُبُورِ» مردگان نمى‏شنوند. بدين جهت، آيا سلام كردن و سخن گفتن با پيامبر و امامان كارى گزاف نيست؟


پاسخ :
از ديدگاه اسلام مرگ به معناى نابودى و نيستى انسان نيست؛ بلكه انتقال حقيقت انسان (روح او)، از عالمى به عالم ديگر است. در آن عالم، حيات انسان به گونه‏اى ديگر ادامه مى‏يابد تا هنگامى كه روز رستاخيز و معاد فرا رسد. قرآن كريم درباره مرگ، كلمه «توفى» را به كار برده سجده (32)، آيه 11. كه به معناى «گرفتن به تمام و كمال» است. از ديدگاه قرآن، در هنگام مرگ، فرشته الهى انسان را با تمام واقعيت و هويتش تحويل مى‏گيرد و از اين عالم به عالم ديگر منتقل مى‏كند.
بنابراين در فرهنگ قرآن آنچه كه تمام هويت انسان را تشكيل مى‏دهد، روح او است. فرشته الهى بدن انسان را به جايى منتقل نمى‏كند. بدن در همين دنيا مانده و به تدريج از بين رفته و تبديل به خاك مى‏گردد. اما انسان با تمام هويتش پس از مرگ باقى مى‏ماند.
قرآن، حيات انسان را در فاصله ميان مرگ تا روز رستاخيز، «برزخ» ناميده است. برزخ به معناى فاصله ميان دو چيز است: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»؛ مؤمنون (23)، آيه 100. «و پس از مرگ فرا روى ايشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند». از طرف ديگر عالم برزخ مكانى گسسته از اين عالم نيست؛ بلكه محيط بر اين جهان است. نسبت عالم برزخ به اين جهان، شبيه نسبت اين جهان به عالم جنين است. همان‏طور كه جهان فراجنينى بر جنين احاله دارد، جهان برزخ نيز عالمى فرامادى و محيط بر جهان ماده است. هويت فرامادى عالم برزخ، به گونه‏اى است كه ادراكات در آن بسيار قوى‏تر از اين جهان است؛ زيرا احاطه بر عالم ماده دارد و اين ادراكات بدون وساطت ابزارهاى مادى صورت مى‏گيرد.
از ديدگاه قرآن، مرگ فنا و نابودى نيست؛ بلكه انسان با تمام هويت و واقعيتش پس از مرگ، به حيات خود در برزخ ادامه مى‏دهد. در اينجا اين سؤال رخ مى‏نمايد كه: آيا مى‏توان با پيامبران و اولياى الهى از دنيا رفته، سخن گفت و به آنان سلام كرد؟ و آيا آنان سخنان ما را مى‏شنوند؟ درك درست حيات برزخى و آيات قرآن و روايات، به روشنى بر امكان سخن گفتن با مردگان معمولى و اينكه آنان سخن ما را مى‏شنوند و به ما پاسخ مى‏دهند، دلالت دارد.
1. قوم حضرت صالح، پس از آنكه شترى را كه معجزه او بود، پى كردند و از دستور خداوند سرپيچى نمودند، مورد عذاب الهى قرار گرفته و با زلزله‏اى هلاك شدند. قرآن درباره گفت‏وگوى حضرت صالح با ايشان پس از هلاكت‏شان چنين مى‏گويد: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دارِهِمْ جاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»؛ «پس زلزله‏اى آنان را فرا گرفت و در خانه‏هاى خويش بى جان افتادند، آن‏گاه صالح از آنان روى گردانيد و گفت: اى قوم من! پيام خداوند را به شما رساندم، اما شما ناصحان را دوست نمى‏داريد». اعراف (7)، آيه 78 و 79.
2. در روايات شيعه و سنى آمده است: پس از آنكه جنگ بدر، با كشته شدن هفتاد تن از قريش و اسير شدن هفتاد نفر از آنان، به نفع مسلمانان به پايان رسيد، رسول اكرم(ص) دستور داد تا كشته‏هاى مشركان را در چاهى بريزند. سپس آن حضرت يكايك كشتگان را به نام صدا زد و خطاب به آنان فرمود: آيا آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود، حق و پابرجا يافتيد. من آنچه را كه پروردگارم وعده كرده بود، حق و حقيقت يافتم.
در اين هنگام بعضى از اصحاب به پيامبر(ص) گفتند: آيا مردگان را صدا مى‏زنيد؟ آن حضرت فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد، آنان مى‏شنوند؛ لكن قدرت بر جواب ندارند. بحار الانوار، ج 19، ص 346؛ صحيح بخارى، ج 5، ص 77؛ صحيح مسلم، ج 8، ص 163؛ سنن نسائى، ج 4، ص 110.
3. در روايات آمده است: پيامبر اكرم(ص) در آخرين روزهاى زندگى‏شان، نيمه شب همراه برخى از صحابه خود، رهسپار قبرستان بقيع شد و پس از ورود به بقيع، با آرميدگان در آنجا چنين گفت: «سلام بر شما كه در جايگاه افراد با ايمان قرار گرفته‏ايد! شما بر ما سبقت جسته‏ايد و ما هم به زودى به شما مى‏پيونديم». مفيد، ارشاد، ج 1، ص 181؛ مناقب آل ابى‏طالب، ج 1، ص 201؛ سنن ترمذى، ج 2، ص 258، ح 1059؛ شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد، ج 10، ص 183 و... .
4. در روايات اهل سنت آمده است: «بنده وقتى در قبرش نهاده و ترك شد و دوستانش رفتند، هنوز آن مرده صداى كوبيده شدن كفش آنها را مى‏شنود كه دو فرشته خدا، براى سؤال از او مى‏آيند...» صحيح بخارى، ج 2، ص 92و102..
5. رسول اكرم(ص) مى‏فرمايد:
«اذا مرّ الرجل بقبر اخيه يعرفه، فسلم عليه رد عليه السلام و عرفه و اذا مرّ بقبر لا يعرفه فسلم عليه رد عليه السلام»؛ كنز العمال، ج 15، ص 646، ح 42556؛ احياء العلوم، ج 4، ص 474؛ الفقه على المذاهب الاربع، ج 1، ص 387. «وقتى كسى از كنار قبر برادر دينى خود كه مى‏شناسد، بگذرد و بر او سلام كند، مرده سلام او را پاسخ مى‏دهد و او را مى‏شناسد و اگر از كنار قبرى بگذرد و صاحب آن را نشناسد و سلام كند، مرده سلام او را پاسخ مى‏دهد».
6. در روايات شيعه و سنى آمده است: رسول اكرم(ص) فرمود: «هيچ كسى نيست كه بر من سلام كند، مگر آنكه خداوند سلام او را به روح من مى‏رساند و من پاسخ او را مى‏گويم». سنن ابى داوود، ج 1، ص 453، ح 2041؛ مسند احمد بن حنبل، ج 7، ص 527.
7. يكى از آداب و مستحبات دفن، تلقين ميت است كه مورد اتفاق فقهاى شيعه و سنى است و روايات فراوانى در مورد آن وارد شده است. الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 387؛ صحيح بخارى، ج 2، ص‏631، ح 1 و 2؛ سيوطى، الجامع الصغير، ص 210 و... . اين دستور دليل ديگرى بر شنيدن مردگان در مواردى است كه خداوند اراده كرده است.
با توجه به اين دلايل، روشن مى‏شود كه بر اساس اراده الهى، حتى مردگان معمولى، زائر خود رامى شناسند و سخن او را مى‏شنوند و سلام او را پاسخ مى‏دهند. از ديدگاه قرآن، مرگ به معناى نيستى و نابودى نيست؛ بلكه انسان با تمام هويتش به حيات خود ادامه مى‏دهد. بر اين اساس سلام كردن و سخن گفتن با اولياى الهى - كه در مرتبه اعلاى وجودى و قرب حضرت حق قرار دارند - نه تنها امرى گزاف نيست؛ بلكه امرى شايسته و بجا است. بر همين اساس در اذن دخول مشاهد اولياى الهى مى‏خوانيم:
«و اعلم انّ رسولك و خلفائك عليهم السلام احياء عندك يرزقون يرون مقامى و يسمعون كلامى و يردّون سلامى...»؛ مفاتيح الجنان، ص 529. «خدايا! مى‏دانم كه رسول و خليفه‏هاى تو - كه سلام و درود بر آنان باد - زنده‏اند و نزد تو روزى مى‏خورند. ايستادنم را مى‏بينند و سخنم را مى‏شنوند و سلامم را جواب مى‏دهند...». سيره اصحاب رسول اكرم و تابعين و جميع مسلمانان - اعم از شيعه و سنى - پس از رحلت آن حضرت، بر استغاثه و استمداد از روح مطهر ايشان بوده است. ر.ك: الف. ابن جوزى، الوفاء فى فضائل المصطفى، باب طلب شفا از قبر نبى اكرم؛
ب. وفاء الوفاء لاخبار دارالمصطفى، ج 2، ص 413.
سمهودى از علماى اهل سنت مى‏نويسد: «توسّل به نبى اكرم(ص) ممكن است بعد از وفات ايشان باشد؛ به اين معنا كه از آن حضرت طلب دعا كنيم، همچنان كه در زمان حياتش از او درخواست دعا مى‏شد. اين نوع از توسّل در روايت بيهقى از مالك الدار و نيز ابن ابى شيبه با سند صحيح، آمده است: مردم در زمان عمر بن خطاب گرفتار قحطى و خشكسالى شدند. در آن زمان يكى از صحابه رسول خدا بيهقى و ابن ابى شيبه آن صحابى را «بلال بن حرث» معرفى كرده‏اند: الدعوةالاسلامية، ج 2، ص 207، پاورقى 1. كنار قبر پيامبر(ص) آمد و چنين گفت:
«يا رسول اللّه! استسق اللّه لامتك فانهم قد هلكوا»؛ «اى رسول خدا! از خداوند براى امّتت طلب باران كن كه هلاك شدند...». محل شاهد، درخواست دعا از نبى اكرم بعد از وفات ايشان است و اينكه دعاى حضرت بعد از رحلتشان امكان دارد و ايشان، عالم به درخواست كسى است كه از ايشان طلب دعا مى‏كند... وفاءالوفاء سمهودى، ج 4، ص 1374؛ الدعوة الاسلامية، ج 2، ص 207..
در آيات «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏» و «ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبُورِ» كافران مرده دل، به مردگان تشبيه شده‏اند؛ زيرا مرده به حسب ظاهر نمى‏شنود و نمى‏بيند؛ زيرا مجارى ادراك حسى (چون چشم و گوش) ندارد. كافر معاند نيز چشم حق بين و گوش حق شنو ندارد؛ از اين رو پيام اصلى آيه نكوهش كافران و تشبيه آنان به مردگان است؛ يعنى، اى پيامبر! تو قدرت بر هدايت كافران ندارى و نمى‏توانى سخن حق را به آنان بفهمانى.
www.payambarazam.ir
نسخه چاپی