يکشنبه، 28 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا لقب اميرالمؤمنين را فقط مى توان به امام على(عليه السلام) نسبت داد؟چه کسی اين لقب را به آن حضرت داده است ؟


پاسخ :
اميرالمؤمنين وصفى است كه در آن معانى و مضامين بلندى نهفته است و كسى كه رداى اميرالمؤمنين بودن را بر تن مى كند و در اين منصب مى نشيند، امير و حاكم مسلمانان مى شود و پيروى و اطاعت از او بر آنان واجب مى شود. علامه مجلسى در اين باره مى فرمايد:(بر خلق اطاعت از كل اوامر و نواهى اميرالمؤمنين واجب است، چون الف و لام (ال) در المؤمنين دلالت بر عموم دارد)([1]) پس با اندكى تدبّر در مى يابيم كه نمى توان اين لقب را به هر كسى نسبت داد و اگر جاهلان و ناآگاهان، اين لفظ را در وصف افراد نالايق به كار مى برند به يقين نامى بى مسمّى و بى محتوا خواهد بود. پس به غير از معصوم كه هيچ خطا و اشتباهى در او راه ندارد، كسى را ياراى رسيدن به چنين مقام و منزلتى نيست چرا كه خداوند مردم را به پيروى مطلق از شخصى كه دچار اشتباه مى شود، امر نمى كند.([2])
در مورد اختصاص لقب اميرالمؤمنين به حضرت على(عليه السلام) بايد دانست كه در كتب روايى([3]) از جمله كتاب اليقين([4]) كه كتابى مستقل در زمينه مورد بحث است، رواياتى نقل شده كه بر اختصاص اين لقب به امام على(عليه السلام) دلالت دارند و اين كه اين لقب از طرف خداوند براى آن حضرت - على(عليه السلام) ـ انتخاب شد. از جمله از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه در معراج بعد از اين كه خداوند حضرت على(عليه السلام) را جانشين و خليفه بعد از من معرفى كرد فرمود: (و هو اميرالمؤمنين حقّاً لم ینلها احد قبله و ليست لاحد بعده) يعنى اميرالمؤمنين حقيقى اوست و قبل و بعد از او كسى به اين نام، ناميده نشده و نخواهد شد.([5]) همچنين در روايت ديگرى از امام جعفر صادق(عليه السلام)سؤال شده كه آيا در زمان امامت حضرت مهدى - عجّل اللّه تعالى فرجه ـ مى توان او را اميرالمؤمنين خطاب كرد؟ ايشان فرمودند: اين نامى است كه خداوند حضرت على(عليه السلام) را به آن ناميده است.([6])
البته در مقابل اين روايات، اندك رواياتى است كه در آنها اين لقب به ائمه ديگر هم نسبت داده شده از جمله در روايتى آمده كه: شخصى به امام صادق(عليه السلام) عرض كرد سلام بر تو اى اميرالمؤمنين و حضرت(عليه السلام)جوابِ سلامش را دادند، ابى الصباح كه در آن جا حضور داشت گفت: من نديده ام كه كسى به اين لقب سلام داده شود مگر حضرت على(عليه السلام)، امام(عليه السلام) فرمودند: كسى حقيقت ايمان را نيافته مگر اينكه بداند آن چه براى اولين از ائمه ثابت است براى آخرين هم ثابت است.([7])
همچنين در بعضى از متون تاريخى آمده كه امام حسن(عليه السلام) لقب اميرالمؤمنين را براى خود به كار برده اند و در طى نامه اى كه براى معاوية ـ لعنة اللّه عليه ـ فرستاده اند چنين نوشته اند:(من عبداللّه الحسن اميرالمؤمنين الى معاوية)([8])
«يعنى نامه اى از طرف بنده خدا حسن اميرالمؤمنين به معاويه.»
اما روايات متعارض به دليل كم بودن([9]) و ضعف سند قابل معارضه با روايات بيان شده در اختصاص اين لقب به حضرت على(عليه السلام) نيستند و در مورد امام حسن(عليه السلام) احتمال دارد كه در اصل ابن اميرالمؤمنين بوده و لفظ ابن افتاده باشد چنان كه ابن ابى الحديد عبارت را اين گونه ضبط كرده است.([10])
مرحوم علامه مجلسى به نحو مطلوبى بين دو دسته روايات جمع نموده و فرموده:
اولا: اگر چه به كار بردن اسم اميرالمؤمنين براى ائمه ديگر(عليهم السلام) به خاطر مصالحى ممنوع است ولى معناى آن در آنان وجود دارد.
ثانياً: حتى مى توان گفت كه اين لقب در مورد آنان هم صادق و جائز است ولى براى جلوگيرى از سوء استفاده دشمنان از به كار بردن اين نام براى خود جلوگيرى نموده اند.([11])
خلاصه اين كه لقب اميرالمؤمنين لايق و زيبنده هر كسى نيست و كسى مى تواند اميرالمؤمنين باشد كه از هر خطا و اشتباهى مصون و معصوم باشد و از بين معصومين(عليهم السلام) روايات زيادى داريم كه آن را به حضرت على(عليه السلام)اختصاص داده اند اگر چه عده كمى از روايات و بعضى از عبارات تاريخى اين لقب را به بعضى از ائمه ديگر هم نسبت داده اند، ولى قابل توجيه است.

پی نوشتها:
[1]- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار (بيروت، داراحياء التراث العربى) ج 37، ص 339.
[2]- حسن بن يوسف حلّى، كشف المراد، قم، مكتبة المصطفوى، ص 287.
[3]- ر.ك: بحارالانوار، همان، ج 37، باب 54، باب السّليم على علىّ(عليه السلام) بامرأة المؤمنين.
[4]- كتابى است از ابن طاووس، در مورد لقب اميرالمؤمنين كه اكثر روايات از طريق اهل تسنّن نقل شده.
[5]- على بن طاووس، اليقين (قم، دارالكتب جزايرى، ربيع الثانى 1412، باب 22) ص 129.
ـ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، أمالى (دار الثقافة، چاپ اول، 1414 ق، مجلس 12) ص 354.
ـ بحارالانوار، همان، ج 40، باب 91، ص 13.
ـ حافظ ابوالمئيد أخطب الخوارزم، مناقب خوارزمى (مكتبة نينوا الحديثة) ص 215.
[6]- محمد بن يعقوب كلينى، كافى (تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 5، 1363 ش) ج 1، ص 411.
[7]- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.
[8]- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين (ايران، شريف رضى، چاپ اول) ص 64.
ـ احمد بن يحيى البلاذرى، انساب الأشراف، تعليقه محمد باقر محمودى (قم، مجمع احياء الثقافة الأسلاميه، چاپ دوم، 1411 ق، ترجمه امام حسن) ص 33.
ـ احمد بن اعثم، الفتوح (بيروت، دارالندوة الجديدة، چاپ اول) ج 4، ص 151.
[9]- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.
[10]- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه (دار احياء التراث العربى، چاپ دوم، 1387 ق) ج 16، ص 33.
[11]- بحارالانوار، همان، ج 37، ص 337.
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.