پرسش :
واقعاً به نظر شما آيا امريكا با اين انقلاب (دشمن) است؟ اگر وقوع اين انقلاب در ايران به نفع مصالح امريكا نبود... امريكا شرايط را به نفع وقوع اين انقلاب تسهيل نمي كرد... آقاي بهشتي و قطب زاده را در كنفرانس گوادولوپ به حضور نمي پذيرفتند ؟
پاسخ :
براي پاسخ به اين سؤال لازم است موضوع را از چند جنبه مورد توجه قرار دهيم براي همين سزاوار است آن را در قالب چند نکته بررسي نماييم:
نخست اين که اختلاف و نزاع ها بين دو طرف مي تواند داراي سطوحي باشد که به تناسب آن، سطح کنش ها و واکنش هايي که در برابر يکديگر صورت مي گيرد تفاوت خواهد داشت . در اين ميان گاه ممکن است سطح نزاع ها به گونه اي باشد که رفت و آمدهايي براي اعلان مواضع، برآورده شدن خواستها و همين طور اعلام هشدارها از سوي طرفين انجام گيرد . از اين رو تفاوت در سطح اختلاف و نزاع مي تواند اقتضائاتي همچون رفت و آمد ميان متنازعين براي گفت و گو هاي تعاملي يا انتقادي به همراه داشته باشد و در عين حال اختلاف و نزاع ها واقعي باشد همانگونه که سطح اختلاف و نزاع مي تواند آن قدر خصمانه باشد که جايي براي امکان اين نوع رفت و آمدها وجود نداشته باشد.
بنابر اين راه و امکان براي تبادل پيام، همواره ممکن است وجود داشته باشد و اين امر موضوع دعوا ، اختلاف و نزاع را غير واقعي نمي کند به هر حال آمريکايي ها با وجود دشمني ها و خصومت هايي که با انقلاب و مردم انقلابي ايران داشته اند بعضي مواقع تلاش کرده اند براي تأمين منافع خود پيام هايي را براي مسئولين کشورمان ارسال نمايند و حتي تلاش کرده اند ديدارها و مذاکراتي در اوايل پيروزي انقلاب و يا در بحبوحه پيروزي انقلاب با افرادي ذي نفوذ و تأثيرگذار داشته باشند و حتي در اوج خصومت آمريکا با ايران، هيئت آمريکايي با سرپرستي مک فارلين در جهت تأمين منافع آمريکا به ايران اعزام مي شود و در قبال اين نوع تلاش ها، رهبران و مسئولين نظام با اتخاذ مواضع اصولي بر طبق مصالح انقلاب و نظام، پاسخ هاي مناسب و درخوري را به طرف آمريکايي داده اند.
با همه اين مسائل، نمي توان اختلاف و نزاع و به عبارتي خصومت و دشمني هاي آمريکا را غير واقعي دانست چرا که با وجود رفتار و خوي استکباري رهبران آمريکايي، اين خصومت ها و دشمني ها از بين رفتني نيست . در واقع آنان با اصل و اساس نظام اسلامي کشورمان مشکل دارند و خبرهايي که از گوشه و کنار در خصوص مسائل ايران و آمريکا شنيده مي شود از لحاظ منطقي تحليل را بر متنفي بودن نزاع و دشمني و روابط خصمانه آمريکا و ايران سوق نمي دهد.
دوم اينکه منطقي و صحيح نيست که ما همانند برخي، انقلاب ايران را بر اساس توطئه، تجزيه و تحليل نماييم. عده اي از جمله خود شخص محمدرضا پهلوي، انقلاب ايران را توطئه آمريکايي1 مي دانستند محمدرضا پهلوي در اواخر حکومتش با اين توهم که مقدرات کشور را آمريکايي ها رقم مي زنند به آمريکايي ها سوء ظن پيدا کرده بود که ديگر آمريکايي ها به خاطر پاره اي از مسائل، او را نمي خواهند و براي کنار زدن آن، توطئه اي ترتيب داده اند و انقلاب ايران را هدايت مي کنند. در حالي که محمدرضا پهلوي با دلايل واهي گرفتار اين توهم شده بود و شواهد، قرائن و واقعيت آن روز نشان مي دهد که آمريکايي ها با خيزش هاي عظيم انقلاب ايران مواجه بودند و در واقع آنان در برابر يک وضعيت و عمل انجام گرفته قرار داشتند. آنان در واقع نمي توانستند جلوي سقوط بهمن سال 57 را بگيرند و در خصوص مقابله با انقلاب ايران نيز بين مسئولين و رهبران آمريکايي اختلاف بوده است.
جناح برژينسکي مشاور امنيت ملي آمريکا به دنبال دخالت نظامي و حمايت از شاه بودند ولي جناح وزارت امور خارجه و سفارت آمريکا به دنبال نزديک شدن به رهبران انقلابي و اميد بستن به ميانه روها بودند تا از طريق تعامل با آنها منافع آينده آمريکا در ايران، تأمين گردد. شايد سايروس ونس وزير خارجه وقت آمريکا و جناح وي در وزارت امور خارجه آمريکا با کمک سفارت آمريکا در ايران به دنبال ايفاي نقش دومي بودند که بايد براي آينده منافع آمريکا چاره انديشي مي کردند. يعني اين که اگر نتوانستند حکومت پهلوي را حفظ کنند راه تعامل با رهبران انقلابي وجود داشته باشد. البته ناگفته نماند که آمريکايي ها در خصوص عناصر غرب گرا مثل دکتر سنجابي و جناح جبهه ملي، تلاش هايي را صورت داده2 و همچنين روي عناصر ميانه رو مثل بازرگان و نهضت آزادي مي توانستند حساب نمايند.
از سويي ديگر از آنجايي که آنان به خوبي مي دانستند رهبري اين انقلاب عظيم برعهده امام و ياران نزديک وي همچون مرحوم شهيد بهشتي است بدين خاطر آمريکايي ها تلاش مي نمايند تا ملاقات هايي را با چهره اي چون آيت الله دکتر بهشتي که از نفوذ و تأثيرگذاري زيادي هم برخوردار بود، داشته باشند و طبق اسناد3 موجود در سفارت آمريکا در ايران اين ملاقات ها و مذاکرات مرحوم بهشتي چه قبل از پيروزي و چه بعد از آن با طرف هاي آمريکايي انجام گرفته، حکايت از اتخاذ مواضع اصولي ايشان و هشدار درباره رفتار آمريکايي در قبال مردم انقلابي ايران دارد. و اين ملاقات ها نيز در ايران انجام گرفته است و نه در کنفرانس گوادولوپ4 که نشست سران و رهبران کشورهاي غربي درباره انقلاب اسلامي ايران و البته بدون حضور طرف ايراني بود . لذا اين کنفرانس به ملاقات آمريکايي ها با طرف ايراني ندارد و مفاد آن البته تاکنون منتشر نشده است.
در عين حال همان طوري که پيش از اين گفتيم مساله خصومت آمريکايي ها با انقلاب و مردم انقلابي ايران نمي تواند تحت شعاع چند ديدار و ملاقات قرار گيرد. اگر ديداري براي جلوگيري از تحرکات غير عاقلانه آمريکايي ها در برابر خيزش انقلابي مردم انجام مي گيرد دليلي بر دشمن نبودن آمريکايي ها و غير واقعي بودن خصومت ها نيست اگر ديدار و مذاکراتي براي جلوگيري از دخالت هاي آشکار آمريکا و اعلام هشدار درباره رفتار آنان در خصوص بلوکه کردن اموال ايران و جلوگيري و منع آمريکايي ها از انتقال کالاهاي خريداري شده به ايران انجام مي گيرد و در مذاکرات مصالح ايران گوشزد مي شود و عواقب سوء رفتار آمريکايي ها به خصوص پناهندگي به شاه به آنان يادآوري مي شود نمی توان اين ديدارها را به حساب نزديکي رهبران انقلابي به آمريکايي ها ويا غير متخاصم بودن آمريکايی ها دانست.
سوم اينکه با اين همه خصومت و دشمني آمريکايي ها و رفتار خصمانه آنان درباره انقلاب ايران چگونه مي توان اين خصومت ها را که بر عليه ملت و انقلاب ايران انجام مي گيرد فراموش کرد و با يک نگاه ساده لوحانه اين خصومت ها را غير واقعي دانست و انقلاب ايران را به نفع آمريکا دانست. اين که آمريکايي ها با انقلاب ايران و با سقوط رژيم پهلوي، منافع حياتي خود را از دست داده و هر چه آنان با ملت ايران دشمني دارند براي همين است، ديگر جاي بحثي ندارد
آنان با رفتار خصمانه و دشمني هاي آشکاري که هر روز در برابر انقلاب ايران داشته اند به خوبي نشان داده اند که از ملت و مردم انقلابي آن قدر عصباني هستند که به قول شهيد بهشتي بايد رهبران آمريکايي از اين عصبانيت بميرند. انقلاب ايران جاي بازي جناح هاي ميانه رو يا تندرو نيست که آمريکايي ها به آمد و رفت آنها دل خوش کنند.
مردم انقلابي ايران هيچ گاه پشتيباني همه جانبه آمريکا از ديکتاتوري چون محمدرضا پهلوي را فراموش نخواهد کرد مردم ما به خوبي مي دانند که با انقلاب و ساقط کردن رژيم پهلوي، آمريکايي ها تمام منافع حياتي خود را در ايران از دست داده اند. لذا با تمام وجود خود را در برابر دشمني ها و خصومت هاي آمريکا آماده کرده اند. آنان به خوبي مي دانند که آمريکا دشمن شماره يک مردم محروم و مستضعف جهان است5 مردم و ملت انقلابي ما خوب مي دانند که آن داغي که به دل آمريکا وارد شده است به واسطه اين نهضت، به دل هيچ کس وارد نشده است6
حال با اين همه دشمني ها و خصومت هايي که آمريکايي ها در بوجود آوردن توطئه کودتاي نوژه و حمله مستقيم نظامي طبس و پشتيباني از رژيم بعث عراق و دخالت مستقيم آنان در اواخر جنگ و هدف قرار دادن کشتي هاي ايران و هواپيماي مسافربري ايران و تصويب بودجه هاي کلان ساليانه براي حمايت از گروههاي تروريستي بر عليه ايران و تحريم ها و فشارهاي سياسي، اقتصادي درباره انقلاب ايران داشته اند، چگونه مي توان همچنان گفت انقلاب، به نفع مصالح آمريکا بوده است، آمريکايي ها اگر مي خواستند با سقوط رژيم پهلوي نفعي ببرند خودشان زودتر اقدام مي کردند و رژيم وابسته به خود را که بر ايران حاکم کرده بودند به راحتي برداشته و جريان وابسته ديگري را بر ايران حاکم مي کردند، انقلاب ايران نه تنها به مصلحت و به منفعت آمريکايي ها نبود، بلکه آمريکايي ها با سقوط رژيم پهلوي تمام منافع حياتي خود را از جمله رژيم وابسته ای چون پهلوی که نقش ژاندارمي آن براي منافع منطقه ای آمريکا حائز اهميت بود را از دست دادند ، انقلاب، اُبّهت آنان را در جهان شکست و چيزي مگر خواري و ذلت براي آمريکايي ها به ارمغان نياورد.
پی نوشتها:
1. ر.ک: مقدمه انقلاب اسلامي، صادق زيباکلام، انتشارات روزنه.
2. ر.ک: تاريخ سياسي معاصر ايران، سيد جلال الدين مدني، انتشارات اسلامي، ج2، ص340.
3. بايگاني مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، پرونده اسناد لانه جاسوسي، سند 180، مورخ 14 مي 1979 و سند 366.
4. Guadelope.
5. امام خميني(ره)، کلمات قصار امام، مؤسسه تنظيم ونظر آثار امام، ص153.
6. همان، ص156.
منبع: اندیشه قم
براي پاسخ به اين سؤال لازم است موضوع را از چند جنبه مورد توجه قرار دهيم براي همين سزاوار است آن را در قالب چند نکته بررسي نماييم:
نخست اين که اختلاف و نزاع ها بين دو طرف مي تواند داراي سطوحي باشد که به تناسب آن، سطح کنش ها و واکنش هايي که در برابر يکديگر صورت مي گيرد تفاوت خواهد داشت . در اين ميان گاه ممکن است سطح نزاع ها به گونه اي باشد که رفت و آمدهايي براي اعلان مواضع، برآورده شدن خواستها و همين طور اعلام هشدارها از سوي طرفين انجام گيرد . از اين رو تفاوت در سطح اختلاف و نزاع مي تواند اقتضائاتي همچون رفت و آمد ميان متنازعين براي گفت و گو هاي تعاملي يا انتقادي به همراه داشته باشد و در عين حال اختلاف و نزاع ها واقعي باشد همانگونه که سطح اختلاف و نزاع مي تواند آن قدر خصمانه باشد که جايي براي امکان اين نوع رفت و آمدها وجود نداشته باشد.
بنابر اين راه و امکان براي تبادل پيام، همواره ممکن است وجود داشته باشد و اين امر موضوع دعوا ، اختلاف و نزاع را غير واقعي نمي کند به هر حال آمريکايي ها با وجود دشمني ها و خصومت هايي که با انقلاب و مردم انقلابي ايران داشته اند بعضي مواقع تلاش کرده اند براي تأمين منافع خود پيام هايي را براي مسئولين کشورمان ارسال نمايند و حتي تلاش کرده اند ديدارها و مذاکراتي در اوايل پيروزي انقلاب و يا در بحبوحه پيروزي انقلاب با افرادي ذي نفوذ و تأثيرگذار داشته باشند و حتي در اوج خصومت آمريکا با ايران، هيئت آمريکايي با سرپرستي مک فارلين در جهت تأمين منافع آمريکا به ايران اعزام مي شود و در قبال اين نوع تلاش ها، رهبران و مسئولين نظام با اتخاذ مواضع اصولي بر طبق مصالح انقلاب و نظام، پاسخ هاي مناسب و درخوري را به طرف آمريکايي داده اند.
با همه اين مسائل، نمي توان اختلاف و نزاع و به عبارتي خصومت و دشمني هاي آمريکا را غير واقعي دانست چرا که با وجود رفتار و خوي استکباري رهبران آمريکايي، اين خصومت ها و دشمني ها از بين رفتني نيست . در واقع آنان با اصل و اساس نظام اسلامي کشورمان مشکل دارند و خبرهايي که از گوشه و کنار در خصوص مسائل ايران و آمريکا شنيده مي شود از لحاظ منطقي تحليل را بر متنفي بودن نزاع و دشمني و روابط خصمانه آمريکا و ايران سوق نمي دهد.
دوم اينکه منطقي و صحيح نيست که ما همانند برخي، انقلاب ايران را بر اساس توطئه، تجزيه و تحليل نماييم. عده اي از جمله خود شخص محمدرضا پهلوي، انقلاب ايران را توطئه آمريکايي1 مي دانستند محمدرضا پهلوي در اواخر حکومتش با اين توهم که مقدرات کشور را آمريکايي ها رقم مي زنند به آمريکايي ها سوء ظن پيدا کرده بود که ديگر آمريکايي ها به خاطر پاره اي از مسائل، او را نمي خواهند و براي کنار زدن آن، توطئه اي ترتيب داده اند و انقلاب ايران را هدايت مي کنند. در حالي که محمدرضا پهلوي با دلايل واهي گرفتار اين توهم شده بود و شواهد، قرائن و واقعيت آن روز نشان مي دهد که آمريکايي ها با خيزش هاي عظيم انقلاب ايران مواجه بودند و در واقع آنان در برابر يک وضعيت و عمل انجام گرفته قرار داشتند. آنان در واقع نمي توانستند جلوي سقوط بهمن سال 57 را بگيرند و در خصوص مقابله با انقلاب ايران نيز بين مسئولين و رهبران آمريکايي اختلاف بوده است.
جناح برژينسکي مشاور امنيت ملي آمريکا به دنبال دخالت نظامي و حمايت از شاه بودند ولي جناح وزارت امور خارجه و سفارت آمريکا به دنبال نزديک شدن به رهبران انقلابي و اميد بستن به ميانه روها بودند تا از طريق تعامل با آنها منافع آينده آمريکا در ايران، تأمين گردد. شايد سايروس ونس وزير خارجه وقت آمريکا و جناح وي در وزارت امور خارجه آمريکا با کمک سفارت آمريکا در ايران به دنبال ايفاي نقش دومي بودند که بايد براي آينده منافع آمريکا چاره انديشي مي کردند. يعني اين که اگر نتوانستند حکومت پهلوي را حفظ کنند راه تعامل با رهبران انقلابي وجود داشته باشد. البته ناگفته نماند که آمريکايي ها در خصوص عناصر غرب گرا مثل دکتر سنجابي و جناح جبهه ملي، تلاش هايي را صورت داده2 و همچنين روي عناصر ميانه رو مثل بازرگان و نهضت آزادي مي توانستند حساب نمايند.
از سويي ديگر از آنجايي که آنان به خوبي مي دانستند رهبري اين انقلاب عظيم برعهده امام و ياران نزديک وي همچون مرحوم شهيد بهشتي است بدين خاطر آمريکايي ها تلاش مي نمايند تا ملاقات هايي را با چهره اي چون آيت الله دکتر بهشتي که از نفوذ و تأثيرگذاري زيادي هم برخوردار بود، داشته باشند و طبق اسناد3 موجود در سفارت آمريکا در ايران اين ملاقات ها و مذاکرات مرحوم بهشتي چه قبل از پيروزي و چه بعد از آن با طرف هاي آمريکايي انجام گرفته، حکايت از اتخاذ مواضع اصولي ايشان و هشدار درباره رفتار آمريکايي در قبال مردم انقلابي ايران دارد. و اين ملاقات ها نيز در ايران انجام گرفته است و نه در کنفرانس گوادولوپ4 که نشست سران و رهبران کشورهاي غربي درباره انقلاب اسلامي ايران و البته بدون حضور طرف ايراني بود . لذا اين کنفرانس به ملاقات آمريکايي ها با طرف ايراني ندارد و مفاد آن البته تاکنون منتشر نشده است.
در عين حال همان طوري که پيش از اين گفتيم مساله خصومت آمريکايي ها با انقلاب و مردم انقلابي ايران نمي تواند تحت شعاع چند ديدار و ملاقات قرار گيرد. اگر ديداري براي جلوگيري از تحرکات غير عاقلانه آمريکايي ها در برابر خيزش انقلابي مردم انجام مي گيرد دليلي بر دشمن نبودن آمريکايي ها و غير واقعي بودن خصومت ها نيست اگر ديدار و مذاکراتي براي جلوگيري از دخالت هاي آشکار آمريکا و اعلام هشدار درباره رفتار آنان در خصوص بلوکه کردن اموال ايران و جلوگيري و منع آمريکايي ها از انتقال کالاهاي خريداري شده به ايران انجام مي گيرد و در مذاکرات مصالح ايران گوشزد مي شود و عواقب سوء رفتار آمريکايي ها به خصوص پناهندگي به شاه به آنان يادآوري مي شود نمی توان اين ديدارها را به حساب نزديکي رهبران انقلابي به آمريکايي ها ويا غير متخاصم بودن آمريکايی ها دانست.
سوم اينکه با اين همه خصومت و دشمني آمريکايي ها و رفتار خصمانه آنان درباره انقلاب ايران چگونه مي توان اين خصومت ها را که بر عليه ملت و انقلاب ايران انجام مي گيرد فراموش کرد و با يک نگاه ساده لوحانه اين خصومت ها را غير واقعي دانست و انقلاب ايران را به نفع آمريکا دانست. اين که آمريکايي ها با انقلاب ايران و با سقوط رژيم پهلوي، منافع حياتي خود را از دست داده و هر چه آنان با ملت ايران دشمني دارند براي همين است، ديگر جاي بحثي ندارد
آنان با رفتار خصمانه و دشمني هاي آشکاري که هر روز در برابر انقلاب ايران داشته اند به خوبي نشان داده اند که از ملت و مردم انقلابي آن قدر عصباني هستند که به قول شهيد بهشتي بايد رهبران آمريکايي از اين عصبانيت بميرند. انقلاب ايران جاي بازي جناح هاي ميانه رو يا تندرو نيست که آمريکايي ها به آمد و رفت آنها دل خوش کنند.
مردم انقلابي ايران هيچ گاه پشتيباني همه جانبه آمريکا از ديکتاتوري چون محمدرضا پهلوي را فراموش نخواهد کرد مردم ما به خوبي مي دانند که با انقلاب و ساقط کردن رژيم پهلوي، آمريکايي ها تمام منافع حياتي خود را در ايران از دست داده اند. لذا با تمام وجود خود را در برابر دشمني ها و خصومت هاي آمريکا آماده کرده اند. آنان به خوبي مي دانند که آمريکا دشمن شماره يک مردم محروم و مستضعف جهان است5 مردم و ملت انقلابي ما خوب مي دانند که آن داغي که به دل آمريکا وارد شده است به واسطه اين نهضت، به دل هيچ کس وارد نشده است6
حال با اين همه دشمني ها و خصومت هايي که آمريکايي ها در بوجود آوردن توطئه کودتاي نوژه و حمله مستقيم نظامي طبس و پشتيباني از رژيم بعث عراق و دخالت مستقيم آنان در اواخر جنگ و هدف قرار دادن کشتي هاي ايران و هواپيماي مسافربري ايران و تصويب بودجه هاي کلان ساليانه براي حمايت از گروههاي تروريستي بر عليه ايران و تحريم ها و فشارهاي سياسي، اقتصادي درباره انقلاب ايران داشته اند، چگونه مي توان همچنان گفت انقلاب، به نفع مصالح آمريکا بوده است، آمريکايي ها اگر مي خواستند با سقوط رژيم پهلوي نفعي ببرند خودشان زودتر اقدام مي کردند و رژيم وابسته به خود را که بر ايران حاکم کرده بودند به راحتي برداشته و جريان وابسته ديگري را بر ايران حاکم مي کردند، انقلاب ايران نه تنها به مصلحت و به منفعت آمريکايي ها نبود، بلکه آمريکايي ها با سقوط رژيم پهلوي تمام منافع حياتي خود را از جمله رژيم وابسته ای چون پهلوی که نقش ژاندارمي آن براي منافع منطقه ای آمريکا حائز اهميت بود را از دست دادند ، انقلاب، اُبّهت آنان را در جهان شکست و چيزي مگر خواري و ذلت براي آمريکايي ها به ارمغان نياورد.
پی نوشتها:
1. ر.ک: مقدمه انقلاب اسلامي، صادق زيباکلام، انتشارات روزنه.
2. ر.ک: تاريخ سياسي معاصر ايران، سيد جلال الدين مدني، انتشارات اسلامي، ج2، ص340.
3. بايگاني مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، پرونده اسناد لانه جاسوسي، سند 180، مورخ 14 مي 1979 و سند 366.
4. Guadelope.
5. امام خميني(ره)، کلمات قصار امام، مؤسسه تنظيم ونظر آثار امام، ص153.
6. همان، ص156.
منبع: اندیشه قم