0

دهها مقاله در رابطه با مهدویت

 
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

دهها مقاله در رابطه با مهدویت

در این بخش سعی خواهد شد تا مقالاتی در رابطه با مهدویت و موعود گرایی ارائه گردد

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:44 PM
تشکرات از این پست
hoosianp
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


زيارت امام زمان در روز جمعه

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا حُجَّةَ اللّهِ في اَرضِهِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ ا عَينَ اللّهِ في خَلقِهِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا نُورَ اللّهِ الَّذي يَهتَدي بِهِ المُهتَدُونَ وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ المُؤمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ اَيُّهَا المُهَذَّبُ الخاَّئِفُ اَلسَّلامُ عَلَيکَ اَيُّهَا الوَلِيُّ النّاصِحُ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا عَينَ الحَيوةِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ صَلَّي اللّهُ عَلَيکَ وَعَلي آلِ بَيتِکَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيکَ عَجَّلَ اللّهُ لَکَ ما وَعَدَکَ مِنَ النَّصرِ وَظُهُورِ الاَمرِ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مَولايَ اَنَا مَولاکَ عارِفٌ بِاُوليکَ وَاُخريکَ اَتَقَرَّبُ اِلَي اللّهِ تَعالي بِکَ وَبِآلِ بَيتِکَ وَاَنتَظِرُ ظُهُورَکَ وَظُهُورَ الحَقِّ عَلي يَدَيکَ وَاَسئَلُ اللّهَ اَن يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَن يَجعَلَني مِنَ المُنتَظِرينَ لَکَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَکَ عَلي اَعداَّئِکَ وَالمُستَشهَدينَ بَينَ يَدَيکَ في جُملَةِ اَولِياَّئِکَ يا مَولايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيکَ وَعَلي آلِ بَيتِکَ هذا يَومُ الجُمُعَةِ وَهُوَ يَومُکَ المُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُکَ وَالفَرَجُ فيهِ لِلمُؤمِنينَ عَلي يَدَيکَ وَقَتلُ الکافِرينَ بِسَيفِکَ وَاَنَا يا مَولايَ فيهِ ضَيفُکَ وَجارُکَ وَاَنتَ يا مَولايَ کَريمٌ مِن اَولادِ الکِرامِ وَمَاءمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِجارَةِ فَاَضِفني وَ اَجِرني صَلَواتُ اللّهِ عَلَيکَ وَعَلي اَهلِ بَيتِکَ الطّاهِرينَ.


زيارت حضرت صاحب الامر

السلام عليک يا صاحب الزمان السلام عليک يا خليفه الرحمن السلام عليک يا شريک القرآن السلام عليک يا قاطع البرهان السلام عليک يا امام الانس و الجان السلام عليک و علي ابائک الطاهرين و رحمه اللّه و برکاته .






 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:46 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


محکمات و متشابهات در روايات مهدي موعود




بخشي از مباحثي که در روايات باب مهدويت مطرح شده از مسلمات به شمار مي آيد. بحث هايي از قبيل ولادت، امامت، غيبت، گسترش فساد، گناه، انحراف و تحريف در غيبت امام زمان (ع) ، ظهور امام زمان (ع)، تشکيل حکومت جهاني و حاکم شدن عدالت در کل جهان و ... اينها از مسلمات مباحث مربوط به امام زمان (ع) است و براي هر کدام از اينها بخواهيم مي توانيم مدرک نشان بدهيم و روايت ذکر کنيم، مگر اينکه مخاطب، مخاطب بي انصافي باشد و بگويد من يقين نکردم و شک و ترديد دارم.

اگر مطلبي در مورد امام زمان (ع) در 150 يا 300 يا 600 روايت آمده باشد جاي ترديد براي هيچکس باقي نمي گذارد. مثلاً موضوع ظهور امام زمان (ع) در برخي کتاب هاي روايي با حدود 600 روايت آمده است. البته من اين آماري که گاهي در بحثم ذکر مي کنم فقط مستند به کتاب منتخب الأثر چاپ قبلي است و چاپ جديد را هنوز مراجعه نکرده ام. يک مطلبي اگر 600 روايت دارد ديگر جاي هيچ شک و شبهه اي باقي نمي گذارد.

در منتخب الأثر حدود 300 روايت نقل شده که ائمه ما دوازه نفرند و دوازدهمي ايشان امام زمان (ع) است. اينها اصلاً جاي شک و ترديد براي کسي نمي گذارد. بنده اينها را به عنوان محکمات روايات مربوط به امام زمان(ع) نام مي گذارم. ولي شما مي دانيد که همانطور که آيات قرآن کريم، محکمات دارد، متشابهات هم دارد. از خود ائمه (ع) ما نقل شده که در روايات ما هم محکم هست و هم متشابه.

اين يک مطلب، مطلب دوم اينکه مسئله مربوط به امامت و حضرت مهدي(ع) يک مسئله عقيدتي است. به صرف اينکه يک يا دو روايت يک مطلبي را بيان کند اگر يقين آور نباشد نمي شود آن را به عنوان يک مطلب مسلمي در رابطه با امام زمان (ع) نقل کرد و نوشت. در مدارک و منابع روايي ما بايد باشد، ولي اگر در جايي مي خواهيم براي تعدادي از شيعيان يا تعدادي از مسلمانان اعم از شيعه و سني راجع به امام زمان (ع) صحبت کنيم بايد توجه داشته باشيم که از روايات متشابه استفاده نکنيم. بايد توجه داشته باشيم به رواياتي که تعدادشان کم است و از حيث سند هم اطمينان بخش نيست و يا معارض دارد تکيه نکنيم. اگر روايتي هست که معارض هم ندارد و از حيث سند هم تا حدي معتبر است ولي با اصول اسلام و هدف رسول خدا (ص) تناسب ندارد، يا لااقل نمي دانيم تناسب دارد، نبايد در تبيين مطالب مربوط به امام زمان (ع) و تبليغ در مورد آن حضرت مورد استفاده واقع شود.

اينگونه روايات بايد در کتاب هاي منبع ما باشد و در بحث هاي گسترده هم به عنوان احتمال گفته شود امّا اگر بناست امام زمان (ع) را معرفي کنيم و از امام زمان (ع) بگوييم، اولاً بايد از مسلمات و محکمات چيزهايي که در روايات هست و اطمينان بخش است استفاده کنيم و ثانياً محکمات و مسلمات را هم به گونه اي بيان کنيم که از بيان و تبيين ما يک وقت سوء برداشت نشود.

مطلب دوم اينکه بسياري از برداشت هاي غلطي که از مسايل مربوط به امام زمان (ع) شده است يا معلول اين است که ما برخي از روايات را که نبايد مطرح شود مطرح کرده ايم و يا معلول اين است که ما برخي از روايات را که مطرح کردن آنها خالي از اشکال است به خوبي بيان نکرده ايم .

در زمان غيبت انديشه هاي مختلفي به وجود آمده است؛ بعضي ها معتقد شده اند لازم نيست در زمان غيبت خودسازي کنيم، البته کساني که به استناد روايات مربوط به امام زمان(ع) بگويند که ما در زمان غيبت حتي به خودمان هم نبايد برسيم افراد کمي هستند، ولي بالاخره ممکن است بعضي ،چنين فکر کنند.

بعضي، که البته تعداد آنها نادر است، مي گويند ما بايد کاري کنيم که گناه زياد بشود.

دسته ديگر، که شايد تعداد آنها زياد باشد، مي گويند نبايد خيلي به فکر اصلاح جامعه باشيم، نبايد خيلي به فکر امر به معروف و نهي از منکر باشيم.

افراد ديگري که تعداد آنها هم کم نيست، مي گويند اصلاحات، امر به معروف ونهي از منکر، تشکيل حکومت اصلاً لزومي ندارد و ما منتهايش بايد به خودمان برسيم و بايد خودمان گناه نکنيم، خودمان را حفظ کنيم.

حال اين پرسش مطرح است که اينگونه انديشه ها از کجا پيدا شده است؟

بنده فکر مي کنم اينها معلول درست بيان نشدن همان مسلمات و محکمات است. در کتاب منتخب الاثر ظاهراً حدود 150 روايت وجود دارد که در آنها آمده است: »يملا الارض عدلاً و قسطاً (يا قسطاً و عدلاً) کما ملئت ظلماً و جوراً ( بعد ما ملئت ظلماً و جوراً)« اين از مسلمات و محکمات مطالب مربوط به امام زمان (ع) است . جاي هيچ ترديدي ندارد که امام زمان (ع) وقتي که بيايند عدالت را بر جهان حاکم مي کنند. امّا اين جمله قبلش آيا درست معني شده است ؟ آيا اين برداشت درست است که بايد ظلم و جور در سراسر جهان آنقدر گسترده و زياد بشود که اصلاً عدالت و خوبي و فضيلت و ارزش ها به صفر برسد. بعد حضرت بيايد از صفر قضيه را برگرداند؟ نخست بايد ديد »اين پر از ظلم و جور شدن« معني اش چيست؟

آن کسي که مي گويد بگذار من گناه کنم تا حضرت زودتر بيايد حتماً اينطور فکر کرده که اين گناهي که الان هست کم است و کافي نيست براي آمدن امام زمان بايد يک قدري به ظلم بيفزاييم تا زياد بشود. آيا معني عبارت اين است؟

بنده فکر مي کنم در حال حاضر هم مي توانيم بگوييم جهان پر از ظلم و جور شده است. چرا نباشد؟ کجاي جهان عدالت آن طور که بايد حاکم است؟ اصلاً اين جمله »جهان پر از ظلم و جور شده باشد« حتماً يک معني عرفي دارد؛ زيرا نمي شود اين طور معنا کرد که بايد عدالت اصلاً نباشد. حتي يک نفر عادل نداشته باشيم تا بگوييم جهان پر از ظلم و جور شده است. الان جهان پر از ظلم و جور است ده سال پيش پر از ظلم و جور بود. خدايش رحمت کناد آيت الله مرحوم حاج شيخ عباس تهراني يک وقتي همين روايت رابيان کردند و فرمودند اينکه در روايت است »بعد ما ملئت« اين بعد بلافاصله نيست کسي نبايد اين جور فکر کند که تا پر شد حضرت تشريف مي آورند. نه، جهان پر از طلم و جور مي شود بعد حضرت تشريف مي آورند. ولي فاصله بين پر از ظلم و جور شدن و آمدن حضرت ممکن است صدها سال باشد. کسي نبايد اين جور برداشت کند که الان جهان پر از ظلم و جور نيست پس بايد ظلم و جور زيادتر بشود.

بنده عرض اولم اين است که بعضي از اين عبارات که در روايات ما آمده است اول بايد يک قدري روي آنها دقت بشود اگر کسي عبارت را آن جور معنا کند که بايد ما به جايي برسيم که عدالت به صفر برسد، حقيقت به صفر برسد، به معني واقعي کلمه جهان پر از ظلم و جور بشود تا حضرت بيايد اين با خود روايات نمي سازد.

بنده روايات حاوي اين جمله »يملأ الأرض قسطاً و عدلاً« را يک دور نگاه کردم؛ در خود اين روايات شايد بيست روايت هست که با اين معنا نمي سازد؛ زيرا در خود اين روايات هست که وقتي حضرت ظهور مي کنند شيعيان حضرت از اطراف جهان به طرف حضرت مي آيند؛ يعني در همان زمان تعدادي کم يا زياد که آن روشن نيست؛ مسلمان هستند ، شيعه، موحد، مصلح و اهل انجام وظيفه هستند. در بعضي گفته ها ديدم که کار به جايي مي رسد که هيچکس» لإاله الاّ اللّه« نخواهد گفت و آن وقت امام زمان (ع) مي آيد. اين جور نيست که بايد »لإاله الاّ اللّه « گفتن به طور کلي از بين برود تا حضرت بيايند. فقط بايد عدل حاکم نباشد. بايد ظلم حاکم باشد که بيشتر هم به حکومت ها مربوط است؛ يعني حکومت هاي جهان وقتي حکومت هاي ظالمانه بودند جهان پر از ظلم و جور است حکومت هاي جهان وقتي اهل گناه و انحراف بودند، وقتي معتقد به خداي متعال و ارزش ها نبودند اين تعبير صادق است .

اين را بنده به اين دليل عرض کردم که اشتباه بودن برخي ديدگاه ها روشن شود. ديدگاه کساني که مي گويند ما نبايد به فکر آماده سازي باشيم . کساني که مي گويند ما بايد دست روي دست بگذاريم؛ چون هر چه بيشتر تلاش و کوشش کنيم و در راه صلاح بيشتر قدم برداريم؛ تعداد شيعيان و تعداد آدم هاي صالح بيشتر خواهد شد.

از حدود بيست روايت استفاده مي شود که هنگام ظهور حضرت افراد قابل قبولي غير از آن 313 نفر وجود دارند. آن 313 نفر يک خصوصيات بارزي دارند. نبايد باز اين جور تلقي بشود که ياران حضرت فقط 313 نفر هستند. از روايات اين جور استفاده نمي شود. روايات بايد بررسي شوند. مثلاً روايت اين طور دارد که امام زمان(ع) افراد زيادي را مي کُشد، تا جايي که کساني که جاهلند مي گويند امام زمان اگر از فرزندان حضرت محمد(ص) بود يک قدري رحم داشت. ما اين را به چه مستندي مي گوييم. مگر امام زمان (ع) نمي خواهد به سيره رسول خدا (ص) عمل کند؟! مگر همان دين اسلام را امام زمان نبايد توسعه بدهد و به آن عمل کند؟! اين جور ما برخورد کنيم و اين جا و آنجا بگوييم و به شوخي به جدّي به گردن هايمان اشاره کنيم که حضرت بيايد... نه اين جور نيست. حضرت دشمنان دين را مي کشند آنهايي که با دين مخالفند.

باز به عنوان يک احتمال عرض مي کنم و بايد دقت شود آيا اين جمله »يملأ الارض« همه اش جنبه اعجازي و خرق عادت دارد؟ درست است که قسمتي از کارهاي امام زمان (ع) اختصاصي است، خرق عادت و اعجاز است ولي همه اش هم اين طور نيست. هر چه جمعيت معتقد به حضرت در موقع آمدن حضرت بيشتر باشد حضرت زودتر به هدفشان مي رسند.

اگر همه کارهاي حضرت بر اساس اعجاز و خرق عادت باشد ديگر معنإ؛ ندارد که ما دعا کنيم، خدايا ما را از ياران و اعوان امام زمان (ع) قرار بده. من فکر نمي کنم در هيچ روايتي اين مطلب را پيدا کنيم که حضرت يک شبه همه را عادل مي کنند. حضرت اين کار انجام مي دهند ولي با زمينه هاي آماده که يک قدري از آن اعجاز است. ولي يک قدري از آن هم آمادگي خود مردم است. مردمي که تشنه معارف، اعتقادات صحيح و فضايل اخلاق هستند ولي بوق هاي استکباري نمي گذارد. امروز کساني که با واقعيات مکتب تشيع آشنا هستند منصفانه صحبت کنند. بنده مکرر عرض کرده ام که اگر ما بتوانيم جلوي تبليغ عليه مکتب اهل بيت(ع) را بگيريم در طول يکي، دو سال تمام دانشگاه هاي ممالک اسلامي حتماً شيعه مي شوند. چون منطق ما منطق بسيار قوي اي است. از آن طرف هم آمادگي هست ولي دشمن نمي گذارد. امروز ما گرفتار تبليغات هستيم.

آيت الله صافي در يکي از نوشته هايشان از آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري نقل کرده بودند که : يک وقتي در مکه با يکي از علما صحبت کردم صحبت من در او مؤثر شد، در يک جلسه اي وقتي خواست براي ديگران صحبت کند، تحت تأثير حرف هاي من گفت: »به شيعه ها اشکال نکنيد چون عقيده شيعه ها عقيده فاطمه زهرا(س) است و شما که قبول داريد فاطمه زهرا يک انسان وارسته است و آيه تطهير را دارد«. دشمنان اسلام نمي گذارند اين حرف ها زده شود، اگر اجازه دهند که اين حرف ها زده شود همه قبول مي کنند.

مصلحت نيست که ما بدانيم امام زمان(ع) کي تشريف مي آورند. بلکه ما بايد براي تعجيل در فرج دعا کنيم و منتظر باشيم و بدانيم که وقتي که امام زمان (ع) بيايند خيلي زود مردم دعوت ايشان را مي پذيرند و آن حضرت کساني را مي کشند که دشمن دين هستند و در مقابل دين موضعگيري مي کنند؛ مثل همين مستکبرهايي که امروز هستند. چرا اينها کشته نشوند؟ اگر کسي مي خواهد با دين طرف شود مي خواهد يک خار راهي باشد که مردم نتوانند اين راه را طي کنند بايد هم کشته شود.

درست است که امام زمان (ع) با شمشير مي آيد ولي ايشان کارش را با منطق و متن دين پيش مي برد. بهترين منطق و معتقدات را دارد. واقعياتي را که بافطريات مردم مطابق است مطرح مي کند، چرا مردم قبول نکنند؟

بعد از رسول خدا راهي را که ايشان ترسيم کرده بود برگرداندند، کج راهه شد و اين کج راهه مردم را مرتب اين طرف و آن طرف برده است. امّا آن حضرت اين راه را بر مي گرداند به همان طريق اول.

اين قبيل روايات اگر توضيح داده نشود اصلاً با سيره حضرت نمي سازد. با سيره رسول خدا و با هدف او هم نمي سازد. امام زمان (ع) کار پيغمبري انجام مي دهد. امام زمان (ع) مثل پيغمبر کارش را پيش مي برد ولي در محيط آماده تر .

عرض من همين بود که ما اين رواياتي را که مربوط به امام زمان (ع) است بايد دسته بندي بکنيم. مسلمات و محکماتش را خوب توضيح بدهيم و تبيين کنيم. هم براي خودمان هم براي دنيا و هم براي دنياي اسلام و حتي فراتر از آن. ولي در بعضي جزئيات و خصوصيات که روايات محدود و معدودي دارد و از حيث سند هم ممکن است اطمينان بخش نباشد اينها در منابع روايي ما باشد ولي بر روي آنها تکيه شود و در جاهايي که بناست صحبت گسترده اي بشود احتمالات ديگر هم ذکر بشود. اگر روي اين گونه روايات تکيه نشود آن برداشت هاي غلط به وجود نمي آيد. يک نفر آن طور برداشت مي کند که اصلاً امر به معروف را بايد کنار بگذاريم، يکي
اينطور که حضرت که بيايند شمشيري در دست گرفته و هر کسي را از دم مي زند. با اينکه هيچ سندي براي اين حرف در رواياتي که در اختيار ما هست وجود ندارد. با سيره رسول خدا هم نمي سازد. واقعاً اين روايات فراواني که اوضاع آخر الزمان را مي گويد اين هم به نظر من توضيح مي خواهد.

من در يک بحث ديگري به يک مناسبت عرض کرده ام، اگر مثلاً گفتند در آخر الزمان زنا همه جا را مي گيرد آيا شما فکر مي کنيد معني اش اين است که همه زاني مي شوند. اگر گفته شد در آخر الزمان همجنس بازي همه دنيا را مي گيرد آيا اين معنايش اين است که همه همجنس باز مي شوند؟! اينها يک کارهاي قبيحي است که کثرت بر محدود آن هم صادق است. مثلاً شما يک شهري را در نظر بگيريد که يک ميليون نفر جمعيت دارد در اين شهر اسلامي در طول سال اگر بيست دزدي بشود همه خواهند گفت دزدي زياد شده، اگر پنج تا نعوذ بالله - زنا بشود همه خواهند گفت زنا زياد شده است. هيچوقت معني اش اين نيست که همه اين يک ميليون نفر گناه مي کنند.

اين رواياتي را که مي گويد دوره هايي مي آيد که چنين و چنان مي شود نبايد عمومي معنا کنيم. نبايد جوري معنا کنيم که همه دروغ مي گويند همه خائن مي شوند .در بعضي روايات ديده ام که مي گويند که در آن زمان مثلاً شرورترين مردم قرآء قرآن هستند. آيا اين جور است واقعاً؟ نه، اين يک واقعيتي است که اگر در ميان قاريان قرآن، يا در ميان فقهاي اسلام اعم از شيعه و سني چهار يا پنج قاري و فقيه نامناسب پيدا شود، معني اش اين نيست که همه فقها اين طور هستند. نبايد يک جوري تبيين بکنيم که بد آموزي ها و پيامدهاي غير قابل قبولي داشته باشد.

باز من خلاصه مي کنم به نظر من از حيث تتبع و دسته بندي روايات ما تا الان خوب عمل کرده ايم ولي يک بررسي مجدد لازم دارد تا مسلمات و محکمات روايات از متشابهات تميز داده شود. بايد از مطرح کردن بعضي از مسائلي که براي خود ما هم روشن نيست به طور جد خودداري شود. مثلاً اينکه حضرت چند سال حکومت مي کنند، در چند روايت مطرح شده امّا از آنها عدد دقيق و قطعي که بتوان به آن تکيه کرد به دست نمي آيد. بنابراين نبايد آنها را مطرح کنيم تا بعد در صدد توجيه آنها برآييم.

چيزهايي که نمي دانيم خيلي فراوان است. آنقدر، مطالب ندانسته داريم اين هم جزو همان ها است وقتي سؤال هم مي شود بايد بگوييم نمي دانيم. حالا به عنوان احتمال گفته شود اشکال ندارد. ولي بعضي از مطالب هست که اگر به عنوان احتمال هم گفته شود زود بايد توضيح داده شود، چون بدآموزي دارد دنباله هاي ضعيف و ضعيف کننده اي دارد و روي محيط و افکار اثر مي گذارد. يکي از بزرگان - خدايش رحمت کناد - مي گفت، خوب هم مي گفت، که در تمام مطالب اسلامي آنقدر محکمات داريم که اگر اهل مطالعه و دقت باشيم ونخواهيم هميشه منبرمان حرف تازه داشته باشد بايد آنها را براي مردم بگوييم و از متشابهات و طرح مباحث سؤال برانگيز براي مردم بپرهيزيم .



 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:47 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


نقد و بررسي چند حديث مشهور



بسيار طبيعي است که شيعيان شيفته و منتظران دلباخته منجي جهاني و مصلح آسماني، در کوران حوادث خونبار و بحران جنايات مرگبار، بيش از هر مقطع ديگري به ياد انتقام الهي، در انديشه منتقم جهاني و در انتظار بيرون آمدن آن دست انتقام خدايي از پشت پرده غيبت طولاني باشند.

باز هم بسيار طبيعي است که در اين مقاطع حساس، يک سلسله ترديدها و شبهات حساب شده، از سوي تئوري پردازان و کارشناسان مغرض مسائل منطقه اي و دشمنان قسم خورده اسلام که توسط دوستان ناآگاه نيز بزرگنمايي شده، اذهان جمعي را به خود مشغول سازد.

پيش از اين، در برخي از فصلنامه هاي فرهنگ مهدويت، مطالبي تحت عنوان »بررسي چند حديث شبهه ناک پيرامون آفتاب عالمتاب« به دوستداران فرهنگ مهدويت تقديم شده و شماري از احاديث مشهور ولي بي پايه مورد بحث و انتقاد قرار گرفته، در اين نوشتار نيز به ابعاد ديگري از اين مسأله مي پردازيم و يادآور مي شويم که حق مطلب در چند صفحه ادا نمي شود و بحث کامل، تأليف کتاب مستقلي را طلب مي کند.



دست انتقام الهي در آستين غيبت

يکي از اسامي گرامي آن ويرانگر کاخهاي ظلم و استبداد و بازستاننده حقوق از دست رفته توده هاي مظلوم جهان، حضرت بقيةاللَّه ارواحنا فداه، »منتقم« است.

واژه منتقم در احاديث فراواني به »دست انتقام الهي« اطلاق شده، که به برخي از آنها در اينجا اشاره مي کنيم:

1. خداوند منان در شب معراج چهره درخشان امام زمان(ع) را چون خورشيدي فروزان به پيامبر عظيم الشأن اسلام ارايه داده فرمود:

يا محمد و عزّتي و جلالي، إنّه الحجّة الواجبة لأوليائي والمنتقم من أعدائي.1

اي محمد به عزت و جلالم سوگند که او حجت واجب بر دوستان من، و منتقم از دشمنان من است.

2. نيز در شب معراج در همين باره فرمود:

و هذا القائم الّذي يحلّل حلالي و يحرّم حرامي و به أنتقم من أعدائي.2

اين ايستاده همان است که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام مي کند، من به وسيله او از دشمنانم انتقام مي گيرم.

3. روز عاشورا پس از هنگامه شهادت، فرشتگان به ضجّه درآمدند و عرضه داشتند: بار خدايا با حسين، برگزيده تو و فرزند پيامبرت چگونه رفتار کردند؟! خداوند شبح حضرت قائم(ع) را براي آنان نمودار ساخت و فرمود:

بهذا أنتقم له من ظالميه.3

با همين - ايستاده - انتقام حسين(ع) را از ستمگرانش مي گيرم.

4. حضرت موسي بن جعفر(ع) در تعقيبات نماز عصر عرضه مي داشت:

و أن تعجّل فرج المنتقم لک من أعداءک.4

و در فرج منتقم خود از دشمنانت تعجيل بفرما.

نوفلي - راوي حديث - به امام کاظم(ع) عرض کرد: اين دعا در حق چه کسي است؟ فرمود:

ذلک المهديّ من آل محمّد(ص).5

اين دعا در حق حضرت مهدي از آل محمد(ع) مي باشد.

آنگاه به تفصيل از سيرت، صورت و نشانه هاي ظهورش سخن گفت.6

5. احمد بن اسحاق قمي7 به امام عسکري(ع) در سامرا عرض کرد: امام بعد از شما کيست؟

امام(ع) برخاسته به اندرون رفت، فرزند دلبندش را که حدوداً سه ساله بود و چهره اش چون ماه چهارده شبه مي درخشيد وارد مجلس کرد و خطاب به احمدبن اسحاق فرمود: اگر نبود که تو در نزد خدا و حجج الهي عزيز و گرامي هستي، من فرزندم را به تو نشان نمي دادم.

احمد بن اسحاق از نشان امامت پرسيد، يک مرتبه آن نور ديده لبهاي نازکتر از گل اش را حرکت داد و به عربي فصيح فرمود:

أنا بقيّةاللَّه في أرضه، والمنتقم من أعدائه، فلا تطلب أثراً بعد عين.8

من تنها بازمانده الهي هستم، من دست انتقام الهي از دشمنان اويم، پس از مشاهده ديگر از نشانه مپرس.

در احاديث ياد شده، واژه »منتقم« به آن حضرت اطلاق شده است.

يکي ديگر از القاب گرامي حجت خدا »الثّائر« از ريشه »ثأر« مي باشد.

»ثأر« در لغت به معاني زير آمده:

1. خون مطالبه شده9 مقابل »طلّ« به معناي خون هدر رفته؛10

2. طلب خون؛11

3. خون.12

بر اين اساس »ثائر« به معناي خونخواه و طالب خون است.13

ولي خونخواهي که تا انتقام خونش را نگيرد آرام نشود.14

»ثائر« يکي از القاب حضرت بقيةاللَّه، ارواحنا فداه، است، که خداوند منان در شب معراج حضرت مهدي(ع) را با اين لقب به حبيبش معرفي نمود:

6. حضرت احديت جلّت عظمته، در شب معراج پس از بيان خلعت نوراني چهارده نور پاک، خطاب به خواجه لولاک فرمود:

يا محمد! آيا دوست داري آنان را مشاهده کني؟

حضرت ختمي مرتبت عرضه داشت: آري، پروردگارا.

خطاب شد به طرف راست عرش بنگر.

چون نگريست، نور حضرت زهرا و ائمه هدي(ع) را در حال قيام و مشغول عبادت مشاهده نمود و حضرت مهدي در ميان آنان چون ستاره اي فروزان مي درخشيد.

يا محمد! هؤلاء الحجج، و هذا الثّائر من عترتک.15

اي محمد! اينها حجتهاي من هستند و اين »خونخواه« عترت تو مي باشد.

در اين حديث شريف خداوند وليّ خودش را به عنوان »ثائر« يعني منتقم و خونخواه عترت پيامبر معرفي نموده است.

در بسياري از زيارات مأثور از پيشوايان معصوم از امام حسين(ع) »ثاراللَّه« تعبير شده، از جمله در فرازي از زيارت عاشورا16 مي خوانيم:

السلام عليک يا ثاراللَّه وابن ثاره.17

اگر معناي »ثار«: طلب خون يا خون طلب شده باشد، معناي اين فراز از زيارت عاشورإ؛ چنين مي شود:

سلام بر شما اي خون طلب شده الهي و پسر خون طلب شده الهي.

يعني: خونخواه امام حسين و پدرش اميرالمؤمنين(ع) حضرت احديت است.

و اگر »ثار« به معناي خون باشد، معناي فراز ياد شده چنين مي شود:

سلام بر شما اي خون خدا و پسر خون خدا.

در اين صورت اضافه »ثار« به سوي لفظ جلاله از باب اضافه تشريفيه مي شود، همانند اضافه بسياري از واژه ها به لفظ جلاله، يعني همانگونه که به کعبه: »بيت اللَّه«18، به حضرت عيسي: »روح اللَّه«، به حجرالاسود »يمين اللَّه«19، به امير مؤمنان: »حبل اللَّه«، و »عين اللَّه«، »جنب اللَّه« و »لسان اللَّه« مي گوييم20 به امام حسين(ع) نيز »ثاراللَّه« مي گوييم.

7. در فرازي از زيارت عاشورا مي خوانيم:

فأسأل اللَّه الذي أکرم مقامک، أن يکرمني بک و أن يرزقني طلب ثارک مع إمام منصور من آل محمد(ص).21

از خداوندي که جايگاه ترا گرامي داشت، مسألت مي کنم که به جهت تو مرا نيز گرامي بدارد و روزي کند که خون ترا در محضر امام نصرت يافته از آل محمد(ع) مطالبه نمايم.

8. و در فراز ديگري از آن مي خوانيم:

و أن يرزقني طلب ثارکم مع إمام مهدي ظاهر ناطق بالحق منکم.22

مرا روزي کند که در خدمت حضرت مهدي به حق ناطق، که از شما خاندان ظهور خواهد کرد، خون شما را مطالبه نمايم.

9. در يک حديث طولاني امام صادق(ع) فضايل، مناقب و ويژگيهاي اصحاب خاص حضرت مهدي(ع) را مي شمارد، از جمله مي فرمايد:

شعارهم يا لثارات الحسين.23

شعار آنها »اي منتقمان خون امام حسين« است.

10. امام رضا(ع) در مورد 4000 فرشته اي که از روز عاشوار در کنار قبر امام حسين(ع) منتظر ظهور منتقم آل محمد(ع) هستند، مي فرمايد:

شعار آنها: يا لثارات الحسين! است.24

يعني: اي خونخواهان حسين(ع).25

يکي ديگر از اسامي حضرت بقيةاللَّه، ارواحنا فداه، »الموتور« است، چنانکه حضرت رسول اکرم(ص) فرمود:

و هو الطّريد الشّريد الموتور بأبيه وجده.26

»مؤتور« از ماده »وتر« به معاني زير آمده است:

1. خون؛27

2. فرد؛27

3. نقص؛29

4. صاحب خون و طلب کننده آن؛30

5. کسي که خوني از او ريخته شده و خونش گرفته نشده؛31

6. جنايتي که بر کسي وارد شده.32

به اولياي دم از اين جهت »مؤتور« گويند که خون عزيزش ريخته شده، نقصي بر جمع او وارد شده، تنها گشته، خون عزيزش گرفته نشده، او طالب و منتقم خون عزيز خود مي باشد.

پس معناي فراز بالا چنين مي شود:

او رانده شده از وطن است که خون پدر و نياکانش بر زمين مانده.

از اينجاست که در دهها زيارت مأثور از پيشوايان معصوم به امام حسين(ع) نيز »الوتر الموتور« تعبير شده33 يعني خون بر زمين مانده.

امام حسين(ع) »مؤتور« است (خون بر زمين مانده) و فرزند رشيدش حضرت بقيةاللَّه ارواحنا فداه نيز »الموتور بابيه وجده« يعني صاحب خون و خونخواه پدر و نياکان بزرگوارش.

در اينجا اشاره به اين نکته خالي از فايده نيست که خون در ميان مانده منحصر به سالار شهيدان نيست و صاحب خون تنها حضرت بقيةاللَّه نيست، بلکه همه امامان معصوم صاحب خون و همه خونهاي به ناحق ريخته شده در طول تاريخ، مورد مطالبه است:

11. امام صادق(ع) مي فرمايد:

ألا و بناتدرک ترة34 کلّ مؤمن.35

آگاه باشيد که خون هر مؤمني به وسيله ما گرفته مي شود.

12. و در زيارت مأثور از آن حضرت آمده است:

بکم يدرک اللَّه ترة کلّ مؤمن.36

خداوند به وسيله شما خون هر مؤمني را مي گيرد.

13. و لذا در فرازي از دعاي ندبه37 مي خوانيم:

أين الطّالب بذحول الأنبياء و أبناء الأنبياء.38

کجاست خونخواه پيامبران و فرزندان پيامبران.

»ذحول« جمع »ذحل« به معناي طلب کيفر جنايت39 دقيقاً همانگونه که بر مقتول واقع شده است.40

يعني آن دست انتقام الهي هر جنايتي را که بر يکي از پيامبران و يا پيامبرزادگان واقع شده، دقيقاً همانگونه که انجام شده، از ستمگران انتقام مي گيرد.

14. و در فراز ديگري آمده است:

أين الطّالب بدم المقتول بکربلا.41

کجاست طلب کننده خون شهيد کربلا؟.

15. در ذيل آيه شريفه: أذن للّذين يقاتلون بانّهم ظلموا.42 از امام صادق(ع) روايت شده که فرمود:

اين آيه در حق قائم(ع) است که در هنگامه ظهور، خون امام حسين(ع) را مطالبه مي کند و مي فرمايد:

نحن أولياء الدّم و طلاّب الترّة.43

ما اولياي دم و طلب کنندگان خون - عزيزانمان - هستيم.

در برخي از منابع به جاي »الترّة«، »الدّية« آمده،44 يعني ما اولياي دم و طالبان ديه هستيم، و در يک مورد »الثرّة« آمده45 که اشتباه است.

16. در ذيل آيه شريفه: و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه سلطاناً46 روايت شده که منظور از »مقتول« امام حسين(ع) و منظور از »وليّ او« قائم(ع) است.47

در ادامه آيه شريفه آمده است: فلا يسرف في القتل؛ کسي که مظلومانه کشته شود براي وليّ او سيطره قرار داديم، پس در کشتن اسراف نکند.

امام باقر(ع) فرمود:

الإسراف في القتل أن يقتل غير قاتله.48

اسراف در قتل آن است که به جز قاتل شخص ديگري را بکشد.

17. مرحوم کليني با سلسله اسنادش از سيف بن عميره، از اسحاق بن عمار49 در تفسير اسراف در اين آيه شريفه از امام کاظم(ع) روايت کرده که فرمود:

نهي أن يقتل غير قاتله أو يمثد بالقاتل.50

خداوند نهي فرموده از اينکه جز قاتل شخص ديگري را بکشد و يا قاتل را مثله کند.

آنچه در اين دو حديث شريف در تفسير واژه »اسراف« در آيه شريفه آمده، کاملاً منطقي و مطابق با ضوابط شرع و محکمات عقيدتي و فقهي ما است، ولي در مقابل حديث ديگري در همين رابطه نقل شده که با ضوابط فقه شيعه و محکمات اعتقادي ما سازگار نيست و احتياج به نقد و بررسي دارد و اينک متن حديث:

مرحوم کليني، از علي بن محمد (قتيبي)، از صالح (بن ابي حمّاد)، از حجال (عبداللَّه بن محمد اسدي)، از برخي از اصحابش(؟)، در تفسير آيه و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه سلطاناً فلا يسرف في القتل.51

از امام صادق(ع) روايت کرده که فرمود:

نزل في الحسين(ع)، لو قتل أهل الأرض به ما کان سرفا.52

در حق امام حسين(ع) نازل شده، که اگر همه اهل زمين را در مقابل او بکشد اسراف نخواهد بود!!

در منابع فراوان اين حديث به نقل از مرحوم کليني آمده است.53



بررسي حديث از نظر سند و محتوا

اين حديث عليرغم وقوع آن در کتاب شريف کافي قابل اعتماد و استناد نيست، که در اينجا به طور فشرده به برخي از اشکالهاي سندي و محتوايي آن اشاره مي کنيم:



اما از نظر سند

1. مرحوم کليني آن را از »علي بن محمد بن قتيبه نيشابوري، شاگرد برجسته فضل بن شاذان نقل کرده، که به تصريح آيت اللَّه خويي قدس سره وثاقتش ثابت نشده54 تنها »کشي« بر او اعتماد کرده، مرحوم »نجاشي« پس از ستايش فراوان از کشي فرموده: او به کثرت از ضعفا روايت مي کند.55

2. علي بن محمد نيز آن را از »صالح بن ابي حماد« روايت کرده، که نجاشي امر او را ملتبس دانسته56، ابن غضائري او را تضعيف کرده57 و علامه درحق او توقف نموده است.58

3. صالح بن ابي حماد نيز آن را از »حجال« نقل کرده، و حجال در ميان سه نفر مشترک است، ولي در اينجا منظور »عبداللَّه بن محمدي اسدي« مي باشد.59

4. حجال بدون ترديد مورد اعتماد است60 جز اينکه ايشان از برخي از اصحاب نقل کرده و از او نام نبرده و خود از کساني نيست که مرسلاتش در حکم مسند باشد.61

5. علامه مجلسي نيز به ضعف سند روايت به صراحت داوري کرده است.62



اما از نظر محتوا

متن حديث نيز مشکلاتي دارد که برخي از آنها اشاره مي کنيم:

1. اين حديث معارض است با حديث ديگري که مرحوم کليني در تفسير همين آيه از امام کاظم(ع) روايت کرده که فرمود:

منظور از اسراف که خداوند از آن در اين آيه نهي فرموده آن است که به جز قاتل، شخص ديگري را بکشد و يا قاتل را مثله کند.63

2. اين حديث معارض است با حديث امام باقر(ع) در تفسير همان آيه که فرمود:

اسراف در قتل آنست که به جز قاتل شخص ديگري را بکشد.64

3. اين حديث معارض است با حديث امام صادق(ع) در تفسير همين آيه که فرمود:

اسراف در قتل آن است که بيش از يک نفر در برابر يک نفر کشته شود.65

4. اين حديث معارض است با بيان ابن عباس، شاگرد برجسته حضرت علي(ع) که در تفسير همين آيه فرمود:

اسراف در قتل آن است که جز قاتل، شخص ديگري را بکشد.66

5. اين حديث معارض است با بيان سعيد بن جبير و ديگر ياران در تفسير آيه شريفه که فرمودند:

اسراف در قتل آن است که بيش از يک نفر در برابر يک تن کشته شود.47

6. اين حديث معارض است با اقوال مفسران بزرگي چون شيخ طوسي که همان دو معني رإ؛ در تفسير اين آيه نقل کرده اند.68

7. اين حديث مخالف است با وصيت امير مؤمنان(ع) که در وصيت خود خطاب به فرزندان عبدالمطلب فرمود:

هرگز نبينم که به بهانه کشته شدن من خون مسلمانها را بر زمين بريزيد، آگاه باشيد که براي من جز قاتلم را نکشيد.69

8. اين حديث معارض است با مسلمات فقه جعفري که اگر بيش از يک نفر در قتل کسي شرکت کنند، وليّ دم مي تواند همه آنها را بکشد، به شرط اينکه ديه مازاد به يک تن را به اولياي دم بپردازد به اجماع طائفه اماميه،70 احاديث نيز در اين رابطه بسيار است.71

9. اين حديث مخالف است با اهتمام خاص اسلام بر رعايت دقيق آداب و احکام اسلامي، حتي در مورد قاتلان امام حسين(ع).

از امام صادق(ع) پرسيدند: آيا خوردن مال ناصبي جايز است؟ فرمود:

کسي که به تو امانتي سپرده و از تو انتظار خير دارد، امانتش را به او برگردان، اگر چه قاتل امام حسين(ع) باشد.72

10. اين حديث معارض است با آيه شريفه: لاتزر وازرة وزراخري که در پنج سوره آمده است و ما ان شاءاللَّه در شماره ديگري به تفصيل در اين زمينه سخن خواهيم گفت.

علامه مجلسي علاوه بر تصريح به ضعف سند حديث، به جهت ناسازگاري متن آن با محکمات عقيدتي ما به توجيه آن پرداخته مي فرمايد:

احتمال مي رود منظور از اسراف در اين آيه از نظر کثرت نباشد، بلکه منظور اين باشد که اگر همه مردم روي زمين در قتل آن حضرت شرکت کنند، يا به آن رضايت دهند، کشتن آنها اسراف نباشد.73

در اين رابطه نيز گفت و گو خواهيم داشت. ان شاءاللَّه

پي نوشتها :



1 . شيخ طوسي، الغيبة، ص148، ح109؛ فرات کوفي، تفسير فرات، ج1، ص75،

ح48؛ حمويني، فرائد السمطين، ج2، ص319؛ حر عاملي، اثبات الهداة، ج1، ص549؛

خاتون آبادي، کشف الحق، ص114، ح17.

2 . شيخ صدوق، کمال الدين، ج1، ص253، باب 23، ح2؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52،

ص379.

3 . شيخ طوسي، الأمالي، ص418، مجلس 14، ح89؛ مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص221.

4 . شيخ طوسي، مصباح المتهجد، ص74، کتاب الصلاة، ح92.

5 . سيدابن طاووس، فلاح السائل، ص200، فصل 21.

6 . مجلسي، بحارالانوار، ج86، ص81.

7 . احمد بن اسحاق قمي، از اصحاب امام جواد و امام هادي و از خواص امام حسن عسکري

[نجاشي، رجال، ص91] وکيل امام عسکري در قم [بحراني، تبصرة الولي، ص93] و به قدري

عزيز در نزد آن حضرت بود که به هنگام ولادت امام عصر(ع)، امام عسکري(ع) به او نامه

نوشته، از تولد حجت الهي او را آگاه ساخته [صدوق، کمال الدين، ج2، ص434] و توفيق

تشرف به محضر کعبه مقصود را پيدا کرده [طوسي، الفهرست، ص70] پس از شهادت امام عسکري

از سوي حضرت بقيةاللَّه بر وکالت خود پابرجا مانده [طبري، دلائل الامامه، ص503]

مدتي در آوه اقامت کرده، سپس در قم رحل اقامت افکنده [تاريخ قم، ص219] به هنگام

عزيمت به قم در »حلوان« (سر پل ذهاب) رحلت کرده، در همانجا مدفون شده [کشي، رجال،

ص557؛ طبرسي، احتجاج، ج2، ص466؛ مامقاني، تفتيح المقال، ج5، ص301-309؛ ابطحي، تهذيب

المقال، ج3، ص433-480] و در وثاقت او توقيع صادر شده است. [شيخ طوسي، الغيبة،

ص417].

8 . شيخ صدوق، کمال الدين، ج2، ص384، باب 38، ح1.

9 . ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، ج1، ص397.

10. ابوهلال، الفروق اللّغويه، ص253.

11. خليل، ترتيب العين، ص114.

12. طريحي، مجمع البحرين، ج2، ص234.

13. ابن اثير، النهاية، ج1، ص204.

14. ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص77.

15. طوسي، الغيبة، ص148، ح109؛ ابن شاذان، مائة منقبه، ص65، منقبت 17؛ خوارزمي،

مقتل الحسين، ج1، ص147، فصل 6، ح23؛ حمويني، فرائدالسمطين، ج2، ص320، ح571؛ بحراني،

غايةالمرام، ج7، ص88، ج7، ص88، ح27.

16. عليرغم برخي از افراد استاد نديده که عنوان »علامه« را يدک مي کشند و در سند

زيارت عاشورا ترديد مي کنند، زيارت عاشورا سند بسيار قوي دارد، علاقمندان به کتاب

»شفاء الصدور« از ميرزا ابوالفضل تهراني، ج1، ص30-78 و »اللّؤلؤ النّضيد« از شيخ

نصراللَّه شبستري، ص9-71 مراجعه فرمايند.



17. شيخ طوسي، مصباح المتهجد، ص774.

18. سوره بقره(2) آيه 125؛ سوره حج (22) آيه 26.

19. ابن أثير، النهايه، ج5، ص300.

20. صدوق، التوحيد، ص165، ب22، ح2؛ تستري، احقاق الحق، ج4، ص285؛ بحراني،

غايةالمرام، ج4، ص8، ب42، ح3؛ قندوزي، ينابيع الموده، ج3، ص401، ب95، ح1.

21. ابن قولويه، کامل الزيارات، ص177، ب71، ح8.

22. شيخ طوسي، مصباح المتهجد، ص775.

23. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص108.

24. شيخ صدوق، الأمالي، ص112، مجلس 27، ح5.

25. براي شرح واژه »لثارات الحسين« ر.ک: تهراني، شفاء الصدور، ج1، ص227.

26. کليني، الکافي، ج1، ص323، ب نص بر امام جواد، ح14؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2،

ص276؛ طبرسي، اعلام الوري، ج2، ص92.

27. ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، ج6، ص84.

28. طريحي، مجمع البيان، ج3، ص508.

29. رازي، مختار الصحاح، ص707.

30. طريحي، همان، ص509.

31. ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص205.

32. ابن اثير، النهايه، ج5، ص148.

33. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج101، ص200؛ 223؛ 260؛ 291؛ 290؛ 337؛ 353؛ 360.

34. در مثال واوي معمولاً واو از اول آن حذف مي شود و به جاي آن تاء به آخر آن

افزوده مي شود، مانند »وعد« و »عدة«؛ »وثق« و »ثقة«، در اينجا نيز واو »وتر« افتاده

و تايي به آخر آن آمده »تره« گفته شده.

35. جاحظ، البيان والتبيين، ج2، ص50؛ ابن عبدربه، العقد الفريد، ج4، ص157.

36. کليني، الکافي، ج4، ص576؛ طوسي، تهذيب الاحکام، ج6، ص55؛ صدوق، الفقيه، ج2،

ص359.

37. جمعي از بيمار دلان در سند دعاي ندبه نيز ابراز ترديد کرده اند، در اين رابطه

ر.ک: »با دعاي ندبه در پگاه جمعه« ص40-63، نشر موعود.

38. ابن المشهدي، المزار الکبير، ص579.

39. خليل، ترتيب العين، ص284.

40. ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، ج2، ص370.

41. ابن المشهدي، همان.

42. سوره حج(22) آيه 39.

43. حر عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص552؛ فيض، تفسير صافي، ج5، ص145؛ بحراني، المحجه،

ص142؛ مجلسي، بحارالانوار، ج51، ص47.

44. علي بن ابراهيم، تفسير قمي، ج2، ص85؛ بحراني، تفسير البرهان، ح6، ص565.

45. طريحي، مجمع البحرين، ج3، ص234.

46. سوره اسراء(17) آيه 33.

47. عياشي، تفسير عياشي، ج3، ص50؛ حر عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص552؛ بحراني، تفسير

البرهان، ج6، ص87.

48. همان.

49. در اينجا منظور از اسحاق بن عمار، ساباطي فطحي نيست، بلکه به قرينه روايت سيف

بن عميره از او »اسحاق بن عمار بن حيان« است [ممقاني، تنقيح المقال، ج9، ص147] که

از بزرگان اصحاب و مورد اعتماد است. [نجاشي، رجال، ص71، رقم 169].

50. کليني، الکافي، ج7، ص371.

51. سوره اسراء (17) آيه 33.

52. کليني، الکافي، ج8، ص212، ح364.

53. استرآبادي، تأويل الآيات، ج1، ص280؛ بحراني، تفسير البرهان، ج6، ص85؛ همو،

حليةالأبرار، ج5، ص406؛ مشهدي، کنزالدقايق، ج7، ص403؛ فيض، تفسير صافي، ج4، ص408؛

حويزي، نورالثقلين، ج3، ص162.

54. خويي، معجم رجال الحديث، ج9، ص54.

55. نجاشي، رجال، ص372، رقم 1018.

56. نجاشي، رجال، ص198، رقم 526.

57. ابن الغضائري، رجال، ص70، رقم 73.

58. علامه، رجال، ص230.

59. مدرس، ريحانة الادب، ج2، ص22.

60. نجاشي، رجال، ص226، رقم 595.

61. تعداد 18 تن از اصحاب ائمه را »اصحاب اجماع« دانسته اند و روايات آنها را تلقي

به قبول کرده اند و حجال از آنها نيست. [تستري، قاموس الرجال، ج1، ص72].

62. مجلسي، مرآت العقول، ج26، ص238.

63. کليني، الکافي، ج7، ص371.

64. عياشي، تفسير، ج3، ص50؛ حر عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص552؛ بحراني، تفسير

البرهان، ج6، ص87؛ همو، حلية الأبرار، ج5، ص405.

65. کليني، الکافي، ج7، ص285.

66. ثعلبي، تفسير الکشف والبيان، ج6، ص97.

67. سيوطي، الدّر المنثور، ج4، ص181.

68. طوسي، التّبيان، ج6، ص476.

69. نهج البلاغه، بخش نامه ها، وصيت 47.

70. ابن زهره، غنيه، سلسلة الينابيع الفقهيه، ج24، ص244.

71. کليني، کافي، ج7، ص283.

72. کليني، کافي، ج8، ص245، ح448.

73. مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص219.

 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:47 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت



آخرالزمان را باور کنيم



»آخرالزمان« اصطلاحي است که طي سالهاي اخير بارها شنيده ايم و هر چه پيش مي رويم بر کاربرد آن افزوده مي شود.

گرچه آخرالزمان از اعتقادات خاص شيعه است و ريشه در تفکر اسلامي دارد اما منحصر به مسلمانان نيست و معادلهاي اين کلمه، در اديان ديگر کاربرد وسيع و متنوعي دارد. حتي در مکاتب و مباحث سياسي غير ديني نيز بحثهاي متعددي راجع به آن صورت گرفته است.

آنچه که در بين تمامي اديان و حتي مکاتب غير ديني راجع به »آخرالزمان« مشترک است، اشاره به مقطعي از تاريخ انسان است که در آن، بشر به عالي ترين برنامه و اسلوب اداره زندگي اجتماعي دست يافته و به وسيله آن فصل نويني از همزيستي متعالي توأم با صلح، آرامش، عدالت و رفاه جهاني را آغاز مي کند. تأکيد اديان و فرهنگهاي متأثر از آن بر اجتماع انسانها در قالب »مدينه فاضله«، »آرمان شهر«، »شهر سالم«، »اورشليم«، »اتوپيا« و... دقيقاً مبتني بر همين اعتقاد است. البته يکي از وجوه تمايز اعتقاد به آرمان شهر و جامعه موعود بر پايه اديان الهي با اعتقاد به اين موضوع بر پايه مکاتب دست ساز بشر (مکاتب اومانيستي)، ديدگاه هاي ارائه شده در زمينه ريشه تأسيس چنين جامعه اي است. پيروان اديان آسماني، ريشه آن را در »ظهور منجي آخرالزمان« مي دانند و پيروان ايسمهاي منحرف غير ديني، آن را ثمره سير تکاملي جوامع انساني دانسته و پايان تاريخ مي نامند.1

به هر حال آنچه مسلم و انکارناپذير است، انتظار تمام عالم براي فرا رسيدن روز موعود و نجات انسان از پليديها و زشتيها و آغاز حکومت صالحان بر کره خاکي است و البته مترقي ترين، کامل ترين و صحيح ترين باور، اعتقاد آخرالزماني شيعه مبني بر ظهور امام دوازدهم(ع)، حجت غايب، حضرت ولي اللَّه الاعظم، ارواحنا فداه، مي باشد.

شيعيان براساس وعده هاي داده شده از سوي رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرين(ع) منتظر تحقق موعد قيام و ظهور قائم آل محمد(ع) هستند و براي اين انتظار نيز تکاليف و وظايفي دارند. فرهنگ انتظار طي قرون گذشته، نيروي محرکه خيزشهاي بزرگ عدالت خواهانه و ظلم ستيز بوده که قيام شکوهمند امام راحل(ره) را مي توان آخرين آن ناميد. از سوي ديگر روايات و متون متعدد، نشانه هاي مختلفي را براي مشخص نمودن احوالات آخرالزمان و اشاره به عصر ظهور ذکر کرده اند که اين بخش، هميشه مورد توجه خاص و عام بوده است.

در سالهاي اخير مباحث پيرامون فرا رسيدن دوره آخرالزمان در ميان پيروان اديان مختلف رشد چشمگيري يافته که اعتقاد به رجعت و ظهور مسيح در سال 2000 ميلادي در ميان برخي از فرق مسيحي، از آن جمله بود. همچنين اعتقادات بحث انگيز مسيحيان انجيلي (مسيحيان صهيونيست و يهوديان درباره آخرالزمان و طرح تفکرات جنجالي همچون نبرد آرماگدون (هرمجدون)، تخريب مسجدالاقصي و... از اين دست است. ارائه عجولانه نظريه هايي همچون پايان تاريخ، به منظور منحرف نمودن تفکر فطري منجي خواهي نيز دليل بر رشد همين باور ارزيابي مي شود. البته هدف اين نوشتار پرداختن به اين دسته از مطالب نيست و واشکافي آنها نياز به مباحث مشروح جداگانه اي دارد، اما توجه به موارد ياد شده لازم است، تا بدانيم احساس فرا رسيدن آخرالزمان در تمام اديان شکل گرفته است.

آنچه در اينجا مورد توجه است، باور نزديک بودن تحقق وعده ظهور مهدي موعود(ع)، در بين اکثريت شيعيان و محبين خاندان عترت(ع) است. شواهد و مستندات قابل توجه دلالت بر اين امر دارند که اين مسئله از حد يک آرزو و اميد صرف فراتر رفته و به لطف ذات احدي در حال فرا رسيدن و محقق شدن است. ان شاءاللَّه.

به نظر مي رسد براي اثبات اين مدعا ذکر نکاتي که در زير مي آيد کفايت کند:

اول، آيةاللَّه ناصري در سخنراني اي در مدينةالنبي که در رجب سال گذشته صورت گرفته مطالبي را در زمينه بشارت به نزديکي ظهور حضرت بقيةاللَّه الاعظم(ع) بيان کرده اند. اين مطالب که به نقل از حضرت آيةاللَّه العظمي بهجت مي باشد به اين شرح است:

من خراسان بودم، يکي از دوستان ما که تشرف دارد محضر حضرت [صاحب الزمان(ع)] به منزل ما آمد، از او پرسيدم: شما تازگي تشرف محضر حضرت داشته ايد؟، فرمودند: بله. عرض کردم: راجع به ظهور سؤال نکرديد؟ فرمودند: چرا. گفتم: حضرت چه فرمودند؟ گفت: من از حضرت سؤال کردم: يابن رسول اللَّه ظهور چه وقت خواهد بود؟ فرمودند: نزديک است. عرض کردم: من هم درک مي کنم ظهور شما را؟ حضرت فرمودند: پيرمردتر از شما هم درک مي کنند ظهور مرا (ان شاءاللَّه). آيةاللَّه بهجت فرموده بودند آن پيرمرد که تشرف به محضر حضرت دارد حدود 60 سال سن دارد!.

سپس آيةاللَّه ناصري خطاب به مخاطبان مي گويد:

خدا مي داند زمان ظهور نزديک است.2

دوم، حضرت آيةاللَّه العظمي مکارم شيرازي فرموده اند:

همانطور که براي حضرت مهدي(ع) يک غيبت صغرا و يک غيبت کبرا است؛ يعني درست مانند آفتاب [که] وقتي مي خواهد پنهان شود ابتدا قرص خورشيد پشت افق پنهان مي شود ولي هوا نيمه روشن است و کم کم اين روشنايي برچيده و تاريک مي شود، براي ظهورش هم يک ظهور کبرا و يک ظهور صغرا است؛ مانند موقعي که آفتاب مي خواهد طلوع کند قرص خورشيد هنوز پيدا نشده اما هوا نيمه روشن است و بعد خورشيد ديده مي شود. مرحله غيبت ايشان در دو مرحله واقع شده است و ظهور ايشان هم ظهور صغرا و هم ظهور کبرا دارد. در ظهور صغرا توجه مردم به امام زمان(ع) زياد مي شود و همه جا صحبت از امام زمان (ع) است و جلسات امام زمان(ع) پر شور مي شود و بحثهاي امام زمان (ع) همه جا را مي گيرد. وضع طوري مي شود که مردم تشنه و آماده مي شوند. ما تصور مي کنيم که در اين عصر و زمان؛ ما ان شاءاللَّه در بين الطوعين ظهور حضرت مهدي(ع) قرار داريم. من فراموش نمي کنم پنجاه سال قبل مؤسساتي که به نام حضرت مهدي(ع) بود خيلي کم بود و کتابهايي که درباره حضرت مهدي(ع) نوشته شده بود به اندازه امروز نبود و سخن از امام مهدي(ع) به اين گستردگي نبود، اگر کسي چهل يا پنجاه سال قبل مسجد جمکران مي رفت در بهترين شبها ده يا بيست نفر بودند اما الان صدها نفر در بعضي از شبهاي حساس هستند. ما به سوي طلوع کبرا پيش مي رويم.3

سخنان فوق از بزرگاني است که ما به راستگويي و تقواي آنها اعتماد کامل داريم و ضمناً اين مطالب در لفافه و ابهام بيان نگرديده بلکه صراحتاً نويد نزديک بودن زمان ظهور را مي دهد.

در خصوص توجه خاص به امام مهدي(ع)، ذکر اين نکته مناسب است که در ديداري که حجةالاسلام ري شهري نماينده ولي فقيه در امور حج به همراه دست اندرکاران حج گذشته، با مقام معظم رهبري داشتند، آقاي ري شهري يکي از ويژگيهاي حج امسال را توجه ويژه حجاج تمام کشورها به امام زمان(ع) برشمرد.4

اکنون سؤال اين است که در اين شرايط وظيفه ما به عنوان جامعه شيعي که خود را پيرو و سرباز آن حضرت مي دانيم و نيز براساس وعده هاي داده شده که اصل سپاه حضرت مهدي(ع) متشکل از ما (ياران سيد خراساني که 200 هزار تا يک ميليون نفر ذکر گرديده است) چيست؟

وظايفي که شيعيان در آستانه ظهور دارند، متعدد و مختلف است و لازم است کارشناسان موضوع به تبيين، معرفي و تبليغ آن بپردازند. در اينجا بخشي از وظايفي مد نظر است که به گسترش فضاي منجي خواهي مي انجامد. آيةاللَّه مکارم در ادامه مطالب فوق، اين بخش از وظايف را برشمرده اند. ايشان مي فرمايند:

اگر مي خواهيم به آن ظهور کمک کنيم، اين ظهور صغرا را توسعه دهيم. همين بحثهاي مختلف درباره حضرت را ميان جوانان، بزرگسالان، زنان، مردان، مسلمانان و غير مسلمانان توسعه دهيم و به اينترنت بکشانيم. خلاصه با امواج، نام مهدي(ع) را به همه دنيا برسانيم و اين ظهور صغرا را پررنگ کنيم تا نام حضرت مهدي(ع) در همه جلسات حضور پيدا کند. من معتقدم اگر اين کار را بکنيم اين يک مصداق عملي دعاي تعجيل فرج مي شود.5

بيان فوق، کليد اصلي راهکار انجام وظيفه است و مابقي کار، اجرايي کردن آن است. در سالهاي اخير مکرراً مباحثي را راجع به »جنبش نرم افزاري« شنيده ايم، خصوصاً در فرمايشات مقام معظم رهبري بارها به آن اشاره شده است. ما در حوزه مهدويت و انتظار ظهور نيز نياز به چنين جنبشي داريم، البته از چند زاويه، که سعي مي شود به بخشهايي از آن به تفکيک اشاره شود:

1. يکي از مشکلات بزرگ جامعه علمي ما، ترجمه اي بودن علوم در حوزه علوم انساني خصوصاً علوم سياسي و جامعه شناسي است. ما در اين حوزه ها مصرف کننده صرف توليدات غرب هستيم و آنها نيز آنچه را که براساس اهداف شان مي باشد تحويل ما داده اند. غرب در هجوم فرهنگي خود سعي در سکولاريزه کردن جوامع، خصوصاً جوامع اسلامي داشته و براي موجه جلوه دادن اين امر، ضمن موفق قلمداد کردن جامعه غربي، علت آن را پايبندي به اصولي همچون ليبراليسم و سکولاريسم تبليغ کرده است. تأمل و دقت در سياستگذاريها و واشکافي استراتژيهاي غربي به خوبي آشکار مي سازد که آنها از حربه جدايي دين از سياست فقط براي خلع سلاح جوامع غير غربي خصوصاً اسلامي بهره برده اند و اين در حالي است که خود دقيقاً براساس آموزه هاي ديني و تصورات اعتقادي شان از آينده جهان (همچون اعتقاد آرماگدوني) به برنامه ريزي، سياستگذاري و تدوين استراتژي اقدام نموده اند. لذا در گام نخست بايد ضمن دوري جستن از باورهاي غلط و مسمومي که به وسيله شبيخون فرهنگي و استعماري غرب در جوامع اسلامي رسوخ يافته، نسبت به بومي کردن علم بر پايه اعتقادات اسلامي خصوصاً در حوزه علوم انساني گام برداريم.

2. در گام بعدي، همين جنبش نرم افزاري مي بايست در حوزه علوم مهدوي شکل گيرد. در اين زمينه بايد کاري گسترده و هدفمند بر روي احاديث و روايات برجاي مانده پيرامون مسئله آخرالزمان و ظهور منجي و نيز پيشگوييها و اعتقادات اديان و فرق مختلف در اين خصوص، به عمل آيد و سپس صحيح و ناصحيح آن از هم جدا شده و براساس مطالب صحيح آن و با توجه به شرايط روز، اقدام به توليد فکر، علم و فرهنگ انتظار شود. بايد اين باور را تقويت کنيم که اعتقاد به مهدويت مي تواند به مثابه برترين شاخص و منبع براي تدوين علم و استراتژيهاي راهبردي در حکومت اسلامي عمل نمايد. با باور فوق به بازنگري، بازخواني و بازنويسي سياستهاي کلان در عرصه داخلي و خارجي پرداخته و با برداشتي اصولي و ضمناً واقع بينانه، تمامي حرکتها را در راستاي زمينه سازي آنچه که به آن وعده داده شده است جهت دهيم.

3. دنياي امروز سراسر ظلم است و ستم و بي عدالتي. فرياد دادخواهي مردم ستمديده و زجرکشيده در تمام جهان بلند است. مکاتب جنجالي که با تبليغات، وعده رفع مشکلات و ايجاد جهاني بهتر را مي دادند يک به يک به زباله دان تاريخ پيوستند. جهان غرب که ليبرال دموکراسي را برترين نسخه اداره جوامع مي دانست و نويد پايان سعادتمندانه تاريخ را مي داد، خود به شکست دموکراسي معترف است. سردرگمي و استيصال ثمره لائيسيته در جهان به اصطلاح متمدن امروز است. فطرت حقيقت جوي انسانها ميدان بروز يافته و دين ديگر مخدر به حساب نمي آيد بلکه کيمياي عصر حاضر است. آشفتگي و پريشاني بر همه مستولي گشته و تمناي مصلح آخرالزمان مي رود که به خواسته تمام بشر تبديل شود. در چنين شرايطي بزرگ ترين وظيفه ما ترويج »منجي طلبي« است. در عصر ارتباطات و با و جود ابزارهايي همچون شبکه جهاني (اينترنت)، ديگر هيچ بهانه اي براي عدم ارتباط با جهان تشنه عدالت وجود ندارد. بايد با ملل مختلف ارتباط برقرار کنيم. اشتراکات عقيدتي پيرامون منجي و مصلح آخرين را کشف و تقويت نماييم. با تأکيد بر اشتراکات، اصل منجي خواهي را تعميم داده، عمومي و جهاني سازيم. سپس در شرايطي به دور از تفرقه، امکان معرفي منجي واقعي؛ يعني حضرت حجة ابن الحسن(ع) را فراهم آوريم. تأسيس پايگاه هاي اينترنتي متعدد و متنوع، تأليف و ترجمه متون و مقالات به زبانهاي مهم دنيا، برقراري رابطه با مراکز عقيدتي، اجتماعي و روشنفکران ملل مختلف، ايجاد امکان تبادل افکار و نظرات، درباره موضوع منجي و مصلح جهاني و... اقداماتي است که مي تواند با بسيج امکانات مالي و فني و توان علمي و اجرايي به مرحله اجرا درآيد. تا کنون دنياي غرب ما را به چالش کشيده و با سوء استفاده از فناوري ارتباطي نوين به نشر افکار، عقايد و توطئه هاي خويش پرداخته است؛ اما از اين پس اين ماييم که بايستي با استفاده بهينه از همان ابزار تکنولوژيک، به اثبات برتري اعتقادمان راجع به آخرالزمان، ظهور منجي و عدالت و صلح بي پايان بپردازيم. ان شاءاللَّه در آن شرايط، پيروان راستين مذاهب الهي همنوا با شيعيان جهان، ظهور منجي موعود را از خداي يکتا خواستار خواهند شد.

4. در کنار اين اقدامات، تک تک ما بايد مطالعاتمان را درباره امام مهدي(ع)، عصر ظهور و اتفاقات و مسائلي که در آن زمان به وقوع خواهند پيوست بالا ببريم تا هنگام قرار گرفتن در آن شرايط، هم از افتادن در گرداب فتنه ها در امان باشيم و هم هر کداممان وظيفه خويش را بشناسيم. بنا بر بسياري از اخبار، اتفاقات متصل به ظهور از ماه رجب آغاز مي شود و تا محرم بعد (بيش از شش ماه) و هنگام قيام قائم(ع) ادامه مي يابد، ما بايد از هم اکنون بر تمام اين دوره پر از تلاطم و شور اشراف داشته باشيم تا به هنگام عمل، از ميزان خطا کاسته شود. ما بايد آسيبهاي تفکر مهدوي را نيز خوب بشناسيم، يکي از آفتها و آسيبهاي جدي در سالهاي اخير، جريانهاي انحرافي است که مروج انتظار واپسگرا و مخرب هستند. واشکافي اين جريانها کمک بزرگي به اصالت تفکرات حوزه ظهور خواهد کرد. ما بايد از هم اکنون نگاهمان را به دنياي اطراف تغيير دهيم و از پنجره مهدويت به تمام تحولات جهان بنگريم.

ما بايد مهدي(ع) را باور کنيم



پي نوشتها:

1 . اشاره به فرضيه »پايان تاريخ« نوشته »فرانسيس فوکوياما«.

2 . برگرفته از فايل تصويري سايت تخصصي موعود (www.mouood.org) تحت عنوان »پيرمردتر از شما هم ظهور را درک مي کند«.

3 . فصلنامه علمي - تخصصي انتظار ويژه امام مهدي(ع)، سال دوم، شماره پنجم، پاييز 1381 به نقل از سايت تخصصي موعود.

4 . واحد مرکزي خبر، گزارش ديدار دست اندرکاران حج با آيةاللَّه خامنه اي.

5 . به مأخذ سوم رجوع شود.



 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:48 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


آخرالزمان شناسي در آثار اسلامي



پيشگويي در مورد آينده همواره يکي از دغدغه ها و دل مشغوليهاي بشر بوده و در طول تاريخ انگيزه هاي مختلفي باعث شده است که انسانها به پيشگويي درباره رويدادهايي بپردازند که در آينده دور يا نزديک واقع مي شوند. در اين ميان پيشگويي در مورد حوادث آخرالزمان از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار بوده و اقوام و ملل گوناگون با همه اختلافي که در باورها و اعتقادات خود داشته اند موضوع آخرالزمان و رويدادهاي اين عصر را مورد توجه جدي قرار داده اند. اما اين دغدغه و دل مشغولي هميشگي بشر آنگاه که با علوم غيبي و دانشهاي خداداد پيامبران و اولياي الهي پيوند خورده رنگ ديگري يافته است و از حالت گمانه زنيهاي بي پايه و پيشگوييهاي دروغين در مورد وقايعي که بشر راهي براي پي بردن به آنها ندارد خارج و به اخبار صادق مبتني بر آموزه هاي وحياني تبديل شده است.

با نگاهي اجمالي به کتابهاي مقدس اديان الهي به موارد فراواني برخورد مي کنيم که از سوي انبياي الهي و يا جانشينان آنها نسبت به رويدادهاي آينده پيشگويي و به ويژه از حوادث مختلف سياسي، اجتماعي، زيست محيطي و... به عنوان نشانه هاي آخرالزمان ياد شده است. اما اگر بخواهيم مجموعه معارفي را که در اديان مختلف الهي در زمينه آخرالزمان وجود دارد با يکديگر مقايسه کنيم به جرأت مي توان گفت که در هيچ دين و آئيني به اندازه اسلام در مورد رويدادهاي آخرالزمان پيشگويي نشده است.

پيامبر گرامي اسلام (ص) از همان سالهاي آغازين بعثت خود براساس دانش ماورايي خود به پيشگويي رويدادهاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي که در آينده هاي دور و نزديک در جامعه اسلامي روي خواهد داد مي پرداختند و به تعبير برخي از روايات، مسلمانان را از کليه حوادثي که تا آستانه قيامت رخ خواهد داد خبر مي دادند.1 آن حضرت گاه مسلمانان را نسبت به رخدادهاي مبارکي که در آينده رخ خواهد نمود، مژده و بشارت مي دادند و گاه آنان را نسبت به وقايع شومي که در پيش روي آنهاست برحذر مي داشتند. اين رويه مستمر پيامبر اکرم(ص) در مورد پيشگويي رويدادهاي مختلف، به ويژه رويدادهايي که در آخرالزمان رخ خواهد داد موجب شد که مسلمانان در طول سالهاي پر برکت حيات رسول گرامي اسلام(ص) از گنجينه ارزشمندي از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند؛ گنجينه اي که از همان سده هاي آغازين گسترش اسلام به دست مؤلفان، مورخان و محدثان جمع آوري و در اختيار نسلهاي آينده گذاشته شد.

مؤلفان اسلامي مجموعه روايتهايي را که به ويژه از پيامبر اسلام(ص) در زمينه حوادث مختلف اجتماعي، سياسي وارد شده بود در کتابهايي که معمولاً با عناويني همچون علامات المهدي، علامات مهدي آخرالزمان، علائم الظهور، أشراط الساعة، علامات الساعة، علامات يوم القيامه، الفتن2، الملاحم3، الفتن و المحن، الفتن والملاحم و...ناميده مي شده است جمع آوري کرده اند.4

پس از اين مقدمه به بررسي کتابهايي مي پردازيم که با عناوين ياد شده در مجموعه آثار دانشمندان اسلامي به چشم مي خورد. شايان ذکر است که در اين بررسي عمدتاً از کتابنامه امام مهدي(ع) اثر فاضل ارجمند حجةالاسلام جناب آقاي علي اکبر مهدي پور5 استفاده شده است:

1 . برزنجي حسيني، سيد شريف محمد بن رسول (م. 1103ق.)

الإشاعة لأشراط الساعة، چاپ چهارم، بيروت، دارالکتاب العلمية، بي تا، 200ص، عربي، رقعي.

2 . مقدسي جماعيلي حنفي، ابو محمد عبدالفتي بن عبدالواحد (م.600ق.)

أشراط الساعة، عربي.

3 . احمد بن فقيه شافعي

أشراط الساعة، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، ج1، ص86).

4 . يوسف بن عبداللَّه بن يوسف وابل

أشراط الساعة، چاپ سوم، دمام (عربستان)، ابن جوزي، 1414ق، 484ص، عربي، وزيري.

5 . امين حاج محمد احمد (معاصر)

اشراط الساعة، الصغري والکبري، چاپ اول، جدّه (عربستان)، دارالمطبوعات، 1412ق، 148ص، عربي، وزيري.

6 . محمد سلامة جبر (معاصر)

اشراط الساعة و اسرارها، چاپ اول، بيروت، دارالسلام، 1413ق، 1403ص، عربي، وزيري.

7 . علي بن محمد ميلي جمالي مغربي مالکي (م1248ق.)

أشراط الساعة و خروج المهدي، عربي، خطي (به نقل از: اعلام زرکلي، ج5، ص17).

8 . سيوطي، جلال الدين (م. 911 ق.)

البرهان في علامات مهدي آخرالزمان.

9 . متقي هندي، علاءالدين علي بن حسام الدين (م. 975 ق.)

البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، رضوان، 1399 ق، 210 ص، عربي، وزيري.

چاپ ديگر کتاب: 2ج، تحقيق جاسم بن مهلهل ياسين، کويت، ذات السلاسل، 1408 ق.

10. صدر، سيد محمد

تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ق، 680ص، عربي، وزيري.

11. سيدبن طاووس، رضي الدين علي بن موسي (م. 664ق.)

التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، تحقيق: مؤسسة صاحب الأمر(عج)، چاپ اول، اصفهان، گلبهار، 1416ق، 541ص، عربي، وزيري.

12. موسوي کاشاني، سيد محمد حسن

جهان در آينده يا علائم ظهور حضرت مهدي(ع)، چاپ دوم، بي جا، مؤلف، 1372ش، 302ص، وزيري، فارسي.

13. عاملي، سيدجعفر مرتضي

دارسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، چاپ اول، قم، منتدي جبل عامل، 1412ق، 312 ص، عربي، وزيري.

14. کوراني، علي

عصر ظهور، مترجم: عباس جلالي، چاپ پنجم، تهران، چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1375ش، 412ص، فارسي، وزيري.

15. جواد خراساني، محمد جواد (م. 1397 ق.)

علائم دوره آخرالزمان، قم، شهيد، 1360ش، 45ص، رقعي.

16. مولوي، شريف امير

علائم الظهور، فارسي، خطي.

17. متقي هندي، علي بن حسام الدين (م. 975 ق.)

علائم ظهور، فارسي (ترجمه)، خطي.

18. شيرازي، احمد

علائم الظهور.

19. اهري، محمد جواد (م.1393 ق.)

علائم الظهور.

20. نجفي، محمد جواد

علائم ظهور، تهران، مؤسسه ادبيّه، 1345ش، 260ص، فارسي، رقعي.

21. زنجاني، يعقوب علي (م. 1365 ق.)

علائم الظهور.

22. قمي، شيخ عباس (م. 1359 ق.)

علائم الظهور، تهران، انتشارات علمي، 136ص، فارسي، رقعي.

23. ناظم الاسلام کرماني، ميرزا محمد (م.1337 ق.)

علائم الظهور، تهران، شيخ احمد کتابفروش، 1329ق، 198ص، رقعي، چاپ سنگي.

چاپ ديگر کتاب: تاجر اصفهاني، 1330ق. 210ص، رقعي.

24. موجودي، علي

علائم الظهور حضرت امام زمان (ع) ، تهران، کتابفروشي موجودي، بي تا، 144 ص، فارسي، رقعي.



25. جورتاني اصفهاني، عباسعلي (م. 1358 ق.)

علائم الظهور، چاپ اول، تهران، کانون کتاب، بي تا، 144ص، فارسي، رقعي.



26. بهاري همداني، محمدباقر بن محمد جعفر (م.1333ق.)

العلائم لاهتداء الهوائم، عربي، خطي.



27. نجفي، حسن

علائم الظهور في المستقبل المنظور، چاپ اول، بيروت، مؤسسة البلاغ، 1422ق، 240ص، عربي، وزيري.



28. همتي، محسن

علائم ظهور، مروري بر وقايع آخرالزمان، چاپ اول، تهران، نذير، 1379ش، 71ص، فارسي، رقعي.



29. اللحام، سعيد (معاصر)

علامات السّاعة، بيروت، دارالفکر، 1414 ق. 140ص، وزيري، عربي.



30. مبروک، ليلي

علامات السّاعة، الصّغري و الکبري، قاهره، دارالمختار اسلامي، 1406ق. 204ص، عربي، وزيري.



31. شمري، جزاع

علامات السّاعة في القرآن و السّنّة، چاپ اول، کويت، دارالبحوث العلميّة، 1403ق، عربي.



32. نجفي يزدي، سيد محمد باقر

علامات ظهور حضرت صاحب الزمان، تهران، بي نا، 1392ق، 64ص، فارسي، جيبي.



33. شبّر، سيّد عبداللَّه (م.1242ق.)

علامات الظهور و أحوال الإمام المستور، عربي، 24 ورق، خطي.



34. نبهاني، يوسف بن اسماعيل (م. 1350 ق.)

علامات قيام السّاعة الصّغري و الکبري، قبرس، مؤسسة الجفان والجابي، 1410ق، 152 ص، عربي، جيبي.



35. حجّاج، عبداللَّه (معاصر)

علامات القيامة الکبري من بعثة النّبي حتّي نزول عيسي، چاپ دوم، قاهره، مکتبة التّراث الاسلامي، 1406 ق، 200ص، عربي، وزيري.



36. صدرالدين قونوي، محمد بن اسحاق رومي (م672ق.)

علامات المهدي (ع)، 16ص، فارسي، رقعي، خطي.



37. مودودي، ابوالأعلي (م.1400ق.)

علامات المهدي (مقاله)، لاهور، مجله المنصور، ش19، ص48-39، عربي.



38. ابن حجر هيثمي مکي (م974ق.)

علامات المهدي المنتظر، قاهره، مکتبة القرآن، عربي.



39. الفتلاوي، مصري

علامات المهدي المنتظر في خطب الإمام علي و رسائله و أحاديثه، چاپ اول، بيروت، دارالهادي، 1421ق، 543ص، عربي، وزيري.



40. ابن کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء، اسماعيل بن عمر (م.774ق.)

علامات يوم القيامة، چاپ اول، قاهره، مکتبة القرآن، 1408ق، 142ص، رقعي، عربي.



41. قرطبي انصاري، حافظ ابو عبداللَّه محمد بن احمد (م. 671 ق.)

علامات يوم القيامة، قاهره، توفيقيّه، بي تا، 112ص ، عربي، وزيري.



42. شيخ صدوق (م. 381 ق)

علامات آخرالزمان، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص390).



43. ابن حماد مروزي، حافظ ابو عبداللَّه نعيم (م. 288 ق.)

الفتن، 2ج، چاپ اول، قاهره، توحيد، 1412ق، 426ص، عربي، وزيري.

چاپ ديگر کتاب: تحقيق مجدي بن منصور بن سيدالشوري، بيروت، دارالکتب العلميه، بي تا، عربي، 552ص، وزيري.



44. سليلي، ابوصالح بن احمد بن عيسي (قرن چهارم)

الفتن، عربي، گزيده اي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيدبن طاووس آمده است.



45. بزّاز، ابو يحيي زکريا بن يحيي (م. 1298 ق.)

الفتن، عربي، گزيده اي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيد بن طاووس آمده است.



46. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبداللَّه (م.430 ق.)

الفتن، عربي، (به نقل از: الذريعة إلي تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج16، ص112).



47. ابوعمرو عثمان بن سعيد داني (م.444ق.)

الفتن، عربي.



48. غزّي، عبدالحليم (معاصر)

فتن في عصرالظهور الشريف، قم، مؤلف، 1415ق، 512ص، عربي، وزيري.



49. عسکري، ميرزا نجم الدين (م.1395ق.)

الفتن و أخبار آخرالزمان من کتب الجمهور، عربي (به نقل از: الذريعة، ج16، ص112).



50. ابو عبداللَّه جعفربن محمد بن مالک کوفي

الفتن و الملاحم، عربي (به نقل : رجال النجاشي، ص112).



51. حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني (قرن دوم)،

الفتن و الملاحم، عربي.



52. ابن کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (م.774 ق.)

الفتن والملاحم الواقعة في آخرالزمان، چاپ اول، انتشارات ابن کثير، دمشق، 336 ص، عربي، وزيري.

چاپ ديگر کتاب: تحقيق يوسف علي بديوي، چاپ اول، دمشق و بيروت، دارابن کثير، 1414 ق، 335ص، عربي، وزيري.



53. السادة، مجتبي

الفجر المقدس، المهدي(ع)، ارهاصات اليوم الموعود و أحداث سنة الظهور، چاپ اول، بيروت، دارالخليج العربي، للطباعة والنشر، 1422ق، 196ص، عربي، وزيري.



54. ده سرخي اصفهاني، سيد محمود بن سيد مهدي موسوي

معجم الملاحم والفتن، 4ج، چاپ اول، قم، مؤلف، 1420ق.



55. محمد بن حسن بن جمهور عمي بصري

الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص176).



56. ابوحيّون

الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص458).



57. ابراهيم بن حکيم بن ظهير فزاري

الملاحم، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص5).



58. احمد بن ميثم بن ابي نعيم.

الملاحم، عربي (به نقل از : الفهرست، شيخ طوسي، ص53).



59. اسماعيل بن مهران

الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص26).



60. حسن بن علي بن ابي حمزه

الملاحم، عربي.



61. حسن بن علي بن فضال (م.224ق)

الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص36).



62. حسين بن سعيد بن حمّاد بن مهران اهوازي

الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص58).



63. دانيال

الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص188).



64. ابوالحسن علي بن ابي صالح کوفي

الملاحم، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، چلبي، ج2، ص336).



65. ابوالحسن علي بن حسن بن علي بن فضّال

الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص258).



66. ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي

الملاحم، عربي.



67. فضل بن شاذان نيشابوري (م. 260ق)

الملاحم، عربي.



68. محمد بن اوُرَمَه

الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص329).



69. ابن طبّال، ابوالقاسم علي بن حسن بن قاسم يشکري

الملاحم، عربي.



70. بوفکي، ابو محمد عمرّکي بن علي

الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص303).



71. اشعري قمي، ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيي

الملاحم، عربي.



72. کرخي، ابو جعفر محمد بن عبداللَّه بن مهران

الملاحم، عربي (به نقل از : الذريعة، ج22، ص190).



73. صفّار قمّي، ابو جعفر محمد بن حسن (م. 290ق.)

الملاحم، عربي.



74. غاضري، ابوعبداللَّه محمد بن عباس بن عيسي

الملاحم، عربي.



75. عيّاشي، محمد بن مسعود

الملاحم، عربي.



76. محمدابن ابي عمير (م.217ق.)

الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص326).



77. ابن المنادي، ابوالحسن، احمد بن جعفر بن محمد (م.336ق.)

الملاحم، 151ص، عربي (خطي).



78. مولانا، سيد علي (م.1392ق.)

الملاحم، چاپ چهارم، تبريز، آسيا، 1399ق، 115 ص، فارسي، جيبي.



79. انصاري زنجاني، ابراهيم (معاصر)

ملاحم القرآن، چاپ اول، قم، بي نا، 1400ق، 135ص، عربي، وزيري.



80. موسوي زنجاني، ميرزا ابوالقاسم بن ميرزا کاظم (م.1292ق)

ملاحم القرآن، عربي، خطي.



81. سيد ابن طاووس، رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي، (م.664 ق.)

الملاحم والفتن في ظهور الغائب المنتظر، چاپ پنجم، منشورات رضي، قم، 1398ق، 224ص، رقعي.

شايان ذکر است که اين کتاب با نام التشريف بالمنن نيز به چاپ رسيده است.

82. چاپ ديگر کتاب: چاپ اول، 1408ق، بيروت، مؤسسه اعلمي، 204ص، وزيري.



83. سيد ابن طاووس، ابوالقاسم علي بن موسي (م.664ق.)

الملاحم والفتن، يا فتنه ها و آشوبهاي آخر الزمان ترجمه محمد جواد نجفي، چاپ اول، تهران، کتابفروشي اسلاميه، تهران، 230ص، فارسي، رقعي.



84. طوسي، محمد بن قاسم

الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيب الخلف من المحن، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص117).



85. همداني طاوه اي، شيخ محمد حسين

الملاحم، يا علائم آخرالزمان، قم، کتابفروشي صحفي، 1383ق، 111 ص، فارسي، جيبي.



86. خادمي شيرازي، محمد (معاصر)

نشانه هاي ظهور او، چاپ اول، قم، مؤلف، 1371ش، 220ص، فارسي، وزيري.



87. عليزاده، مهدي (معاصر)

نشانه هاي يار و چکامه انتظار، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 153ص، 1379ش، فارسي، رقعي.



88. ابن کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء (م.774ق.)

نهاية البداية والنهاية، 2ج، تحقيق شيخ محمد فهيم ابوعبيّه، چاپ اول، عربستان، مکتبة النصر الجديدة، رياض، 1968م، 400 + 391ص، عربي، وزيري.



89. ابن کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل (م.774ق.)

النهاية، فتن و أهوال آخرالزمان، چاپ اول 1410ق، قاهره، التراث الاسلامي، 372ص، عربي، وزيري.



90. ابن کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل

النهاية في الفتن والملاحم، تحقيق: محمد احمد عبدالعزيز، 2ج، بيروت، دارالجيل، بي تا. 439+440ص، عربي، وزيري.



91. ميرجهاني، سيد حسن (م.1413ق.)

نوائب الدهور في علائم الظهور، 4ج، چاپ دوم، تهران، کتابخانه صدر، 1369ش، تهران، 456+460+ 319ص، فارسي، وزيري.



92. سادات مدني، سيدعلي اصغر (معاصر)

نشانه هاي ظهور، چاپ سوم، تهران، منير، 1373ش، 160ص، فارسي، رقعي.



















پي نوشتها :



1 . ر.ک: نعيم بن حماد بن معاويه، الفتن، تحقيق مجدي بن منصور بن سيّدالشوري،

بيروت، دارالکتب العلميه، 1418 ق. ص11.



2 . کلمه »فِتَن« جمع »فتنه« است و اين لغت به معناي آزمايش، امتحان، شورش، اختلاف

آراء، رنج و محنت و... آمده است و در اصل به عملي که براي پاک کردن طلا و نقره از

ناخالصي صورت مي گيرد اطلاق مي شود.



ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص178، ماده »فتن«.



3 . کلمه »مَلاحِم« جمع »مَلحَمه« به معناي جنگ و خونريزي بزرگ و رزمگاه است. در

مورد ريشه اين کلمه نيز گفته اند که: ملحمه از »لُحمَه« به معناي تار پارچه گرفته
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:48 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

آخرالزمان و امام مهدي، ع



به انگيزه انتشار کتاب «امام مهدي، عليه السلام، از ولادت تا ظهور» نوشته سيد محمدکاظم قزويني، ترجمه حسين فريدوني

ظهور موعود الهي و منجي بشر متضمن دو عنصر اساسي و به هم پيوسته است: زمان دوران اين تحول در رويداد جهاني (آخرالزمان) و وجود شخص منجي و متکفل اين امر عظيم (امام مهدي، عليه السلام).

«آخرالزمان » اصطلاحي است در فرهنگ اديان بزرگ دنيا، به معناي آخرين دوران حيات بشر و قبل از برپايي قيامت. در فرهنگ اسلامي، آخرالزمان هم دوران نبوت پيامبر اکرم، صلي الله عليه وآله، تا وقوع قيامت را شامل مي شود و هم دوران غيبت و ظهور مهدي موعود، عليه السلام، را. در دوران معاصر، عده اي از مفسران و متفکران مسلمان از قبيل: مرحوم علامه طباطبايي، استاد شهيد مرتضي مطهري، سيد قطب، محمد رشيدرضا، شهيد سيد محمدباقر صدر و... با اتکا به آياتي از قرآن کريم (اعراف: 138، انبياء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمين، فرمانروا شدن نيکوکاران زمين (وراثت صالحان) و پيروزي حق بر باطل را به رغم جولان دائمي باطل به عنوان سرنوشت آينده بشر مطرح کرده اند و آيات و روايات مربوط به تحولات آخرالزمان را بيانگر نوعي فلسفه تاريخ مي دانند و به اعتقاد ايشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفايي تکامل اجتماعي و طبيعي نوع انسان، چنين آينده اي امري است محتوم که مسلمانان بايد انتظار آن را داشته باشند و نبايد منفعل و دلسرد به «حوادث واقعه » بنگرند، بلکه با حالتي پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انساني و آگاه از تحقق اهداف تاريخي انتظار، بايد سرشار از اميد، آمادگي و کوشش در خور اين انتظار مقدس باشند. در چارچوب اين برداشت، آخرالزمان قطعه معيني از تاريخ نوع انسان است که او بايد در آن حرکت تکاملي تدريجي خود را تا تحقق وعده الهي ادامه دهد. (1)

در حاليکه در کتب علماي متقدم همچون «کمال الدين » شيخ صدوق و «کتاب الغيبه » شيخ طوسي، رحمة الله عليه، چنين تفسيري از تاريخ نبوده و تحولات آخرالزمان امري است غير عادي که در آخرين بخش از زندگي نوع انسان واقع مي گردد و به تحولات قبلي جامعه انساني مربوط نمي شود. (2)



در نظر متاخران بينا بودن در مورد «نشانه هاي زمان » و ارزيابي رخدادها، در پرتو پيشگوييهاي آخرالزماني که در جامعه جريان دارد، ضروري است . کما اينکه بسياري از انديشمندان بر اين باورند که جامعه انساني اينک در آخرين مرحله غفلت از «ذات » و در اوج تحمل «جوهر مادي » و «کميت منطوي در کثرت » قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پيشتر مي رود درک جمعي او از خير و عدل مطلق مفهوم تر و شفاف تر مي گردد.

شناخت «آخرالزمان » يا فرجام شناسي (Eschatologie) در اديان يهود، مسيحيت و زرتشتي نيز حائز اهميت است.

با عنايت به آنچه بيان شد، «آخرالزمان » پايان همه چيز نيست، بلکه ترميم جهان است. گويي جهان ناگهان تعادل خود را باز مي يابد و به حالت اوليه باز مي گردد. همه آشفتگيهاي ممکن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتي آشفتگي مطلق است که في نفسه و با ديدي افتراقي ملاحظه شود. ولي چنانچه اين بي نظميها در قبال نظم کل که سرانجام همگي به آن باز مي گردند، قرار گيرد جنبه منفي خود را از دست مي دهد و جزو عوامل مقوم و به يک معني فاني در مرحله ظهور مي شود.

به تعبير «رنه گنون » در کتاب «آخرالزمان يا عصر سيطره کميت » دوران دجال نهايت ظلم و شر است، ولي امر شر و منحوس ناپايدار و موقت است - هر چند که نمي توانست جز آنچه واقعا هست چيز ديگري باشد - و فقط جنبه خير و سعادت که پايايي و قطعيت دارد و به سامان مي رسد، به قسمي که محال است سرانجام غالب نشود.

نگاهي به دردها و آلام بشر انديشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمي چنين مي نماياند که در ميان همه خواسته هاي ضد و نقيضش، امروز يکي هست که همه در آن مشترکند. همه اقوام و ملل و رژيمهاي سياسي يکصدا خواهان «آزادي »اند. آزادي برابر با حضور ضرورت حقيقت در وجود آدمي. «آزادي »اي که جوهر انسان مختار است و امکان عروج او را فراهم مي آورد. آزادي رهايي بخش (4)

و مقوم انديشه و حکمت. رهايي انساني که مي خواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادي اصيل و واقعي که نهفته در اطاعت حق است. از اين رو دستيابي به سعادت به معناي دستيابي به رحمت و عدالتي است که خداوندآن را مقررکرده است.

زندگي در جهاني متعالي است که در آن آدمي به کمال حقيقي و واقعي اش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان ( aneiety) که مي داند نمي تواند امنيت حقيقي را با سازمان دادن به زندگي شخصي و اجتماعي به دست آورد. وقايع و مقدراتي وجود دارند که آدمي نمي تواند آنها را در زير قدرت خود بگيرد. نمي تواند کارهاي خود را دوام بخشد، زندگي اش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هيچگونه امنيت متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقيقا همين نگراني اصيل است که باعث مي شود انسانها با تمام وجود در آرزوي امنيت باشند. (5)



چرا امروز که فن آوري و توانايي بشر نسبت به قرون گذشته و دهه هاي قبل پيشرفت چشمگير و غير قابل مقايسه اي نموده است و مباحثي همچون دموکراسي، قانون، حقوق بشر، جامعه مدني و... بمراتب بيش از گذشته با ابتناي به تحليلها و فلسفه هاي گوناگون مطرح مي شود، با اين همه در غرب پيشرفته و فرهيخته سخن از هبوط آدمي، ظهور نيست انگاري و بلايا و مصائب جهاني، سر در گمي بي پايان آدمي در ساختار و دستور زبان و واژه هاي کلامي، مجهول انگاري جهان، پيچيدگي روزافزون شناخت هستي و دور از دسترس شدن تدريجي آن، افزايش مستمر تراژدي بشري، حاکميت روز افزون عقلانيت ابزاري، از دست رفتن آخرين رمق حيات معنوي جهان و تبديل شدن انسان به توده ها (Mass) ، عصر غيبت ساحت قدس و فرا رسيدن زمانه شب عالم و... مي شود؟

آيا در نظم کنوني ارباب و رعيتي مدرن! شوريدگي انديشه بشري و تلاطم بي وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مکاتب فلسفي، روانشناسي، مردم شناسي، جامعه شناسي و... و افزايش سهمگين ميل به قدرت و استيلاي بر ديگران و تعارضات و مناقشات بي معنا و... و نهايتا سرخوردگي از همه چيز، رو به فزوني نيست؟

شايد تصور شود که مقصود از ظهور حضرت مهدي، عليه السلام، پايان همه اين آلام در طرفة العين و به يک نگاه و اشاره ايشان است. اين البته از توان ايشان به دور نيست اما شايد تحقق امر صورت ديگري نيز داشته باشد. اگر گفته مي شود که بسياري از ابواب علم تا کنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد گشايش اين ابواب چه منظري را پيش روي آدمي مي نهد؟ گسترش «ظهور ولايت » در سراسر جهان و استقرار يکپارچه و فراگير آن چه آثار و برکاتي دارد؟

چه تغيير و تحولي در افکار و انديشه ها و کنشها و واکنشهاي فردي و اجتماعي انسان عصر ظهور پيش خواهد آمد؟

آيا در روزگار «ظهور ولايت » نمي توانيم شاهد درمان اساسي روان آدمي و اعطاي «آزادي »، «امنيت » و «آرامش » واقعي باشيم؟

آيا نمي توان تصور نمود که مغز شيرين «ايمان » و کنه عفن «گناه » برملا مي گردد و هم او، مفاهيم متعالي «زيبايي »، «زندگي » و حتي «اسلام » را نه در قالب الفاظي چند، بلکه با غوطه وري در عمق و ذات آنها تبيين مي کند و شهد «حيات طيبه » را در کام تشنه انسانها فرو مي چکاند و عصر روشنايي را آغاز کرده، سر در گمي او را پايان بخشيده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالي انسان متکي به ايمان - و نه بي اختيار در امواج توده ها و مسيطر بر عقلانيت ابزاري و نه محکوم آن - خواهد بود؟

درباره حضرت مهدي، عليه السلام، کتابهاي فراواني در ميان مسلمانان نگاشته شده که در برگيرنده موضوعات ذيل اند:

آيات و احاديث مربوط به ابعاد مختلف زندگي حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات اديان، ولادت، غيبت، طول عمر، نواب اربعه، راه يافتگان به حضور ايشان، توقيعات مبارکه، ضرورت شناخت ايشان، فلسفه مهدويت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظايف منتظران، اصحاب و ياران، عصر ظهور، رجعت، ادعيه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر (6)

و... اما ترديدي نيست که بيشترين و دقيق ترين سهم به مؤلفان شيعي اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بيت، عليهم السلام، جزئيات بيشتري را درباره اين موعود عظيم و دوران ايشان ارايه مي نمايد.

و اما اينک که در مرحله تحولات وسيع و پيچيده اي در سراسر جهان در پرتو نهضتي مبتني بر انتظار شيعي قرار داريم، سنجش وضعيت و موقعيت، ضرورتهاي ديگري را نيز ايجاب مي کند. زيرا به تشريح نظري، جامعه شناسي و فلسفي موضوع نيازمنديم، هم به صيرورت اعتقاد به مهدويت در ميان اديان الهي و تذکر بر تحريف و غفلتي که صورت گرفته است و به تعبير قرآني، «يعرفونه کما يعرفون ابنائهم » (7)

، و هم تبيين ضرورت شناخت و بيان مشخصات دقيق امام، عليه السلام، و برنامه هاي ايشان و بويژه ارايه ترکيبي از انتظار ظهور با سرنوشت بشر زمان غيبت در فرايند عملکرد اجتماعي امروز. بايد توجه داشت در اين جايگاه بسيار مهم و حساس، بايد از راه ترکيب داده ها به نحو صحيح و خردورزانه و با پيراستن آن از خرافات و اوهام و قشري گري، همراه رويکردي عميق به اصل مظلوم «ولايت » و بويژه درک درست از «غيبت ولي خدا» و اثرات آن در زندگي فردي و اجتماعي، مجموعه اي را فراهم آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآني و تعاليم و سنت اهل بيت، عليهم السلام، ظرافتها و نحوه حفظ ايمان در دوره آخرالزمان و غيبت را نيز مشهود سازد.

کتاب «امام مهدي، عليه السلام، از ولادت تا ظهور» با هدف معرفي اين وجود عاليقدر به خامه استوار دانشمند فقيد و محقق بزرگوار، مرحوم سيد محمدکاظم قزويني در 24 فصل به شيوه اي تحقيقي و پر احساس به عربي نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقاي دکتر «حسين فريدوني » به فارسي برگردانده شده است.

کتاب مزبور که از تبويب مناسبي برخوردار است مطالب ارزنده اي درباره نام و نسبت حضرت مهدي، عليه السلام، بشارت به وجود مقدس ايشان، تولد و نهان زيستي کوتاه مدت و نايبان چهارگانه و ديدارکنندگان ايشان در آن ايام، يبت بلندمدت و ديدار کنندگان حضرتش در اين ايام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهديان، نحوه ظهور و استيلاي ايشان بر قدرتهاي روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامداري و پايان عمر مبارکشان را به خوانندگان ارايه مي نمايد.

کتاب با استفاده از تجربيات کتب قبلي، از منابع ارزنده و دست اولي برخوردار است و به همت ناشر محترم و ذوق و سليقه وافر ايشان به نحو آراسته و پاکيزه اي حروف نگاري و صفحه آرايي شده و با فهرستهاي متعدد تکميل گرديده است.

از جمله خصوصيات کتاب و روش مؤلف چنين است که تقريبا اکثر احاديث و اخبار مربوط به حضرت مهدي، عليه السلام، را آورده و سپس آنها را تحليل و بعضا تاويل و تفسير مي کند. اما کمتر حديثي را از حيث رجال سند مورد بررسي قرار مي دهد. هر چند که اتکا بر اخبار، روش اصلي مؤلف محترم است اما نکته در خور توجه آن که در همين چارچوب نيز سعي بر ارايه منطقي روايت و يا تاويل عقلاني آن مي نمايد. در بخش «زندگي جامعه در عصر ظهور» مباحثي مطرح شده است (8)

که بعضا از پشتوانه روايي و استدلالي محکم و روشني برخوردار نيست و بيشتر نظر مؤلف محترم در قالب اما بايد توجه داشت علاوه بر آنکه اعتبار و سنديت برخي از اين روايات قابل تامل است، به تعبير برخي بزرگان، بسياري از رس ث/ح .ت سا ه دش ن ايب ،م لاسلاه يلع ،ن امز م اما روهظ م يلاع ه نيمز رد ت اياور ي خرب رب اکتا اب ي دنچ ب لاطم روهظ ي اهه ناشن ل صف رد ح<>ح )8( شرايط و يا علايم ظهور قطعي نيست و بدايي و تغيير يافتني است. زيرا چه بسا، مردم با توجه به اين شرايط خود را در زمان امکان ظهور احساس نکنند در حاليکه توجه مستمر به امام، عليه السلام، و درخواست ظهور ايشان به هيچ وجه نبايد محدود به شرايط و اوضاع خاص باشد. اين امري است که تنها به اراده خداي يکتا بستگي دارد و لذا بايد تحقق آن را از مشيت الهي بي آنکه مانعي در کار باشد، درخواست نمود. از مهمترين مباحث درباره امام عصر، عليه السلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنايي با تعهدات و وظايفي است که در قبال ايشان داريم. اين تعهد و عمل به آن در عنوان «انتظار» خلاصه مي شود و درک و تحليل عميق آن، بويژه شناخت دوران غيبت - که خود ابتلايي بزرگ براي بشر بوده است - براي هر مؤمني ضرورت دارد. اما به نظر مي رسد که موضوع اساسي و مهم «انتظار». بيان وظايف مسلمانان در عصر غيبت از جمله مباحث ناگفته اين کتاب است. بر اين نکته بايد فقدان بحث مهم «ضرورت شناخت مهدي، عليه السلام » در اوايل کتاب و موضوع «توقيعات مبارکه امام » را نيز بيفزاييم.

به هر حال، در مجموع کتاب از روح و طراوت ويژه اي برخوردار است که قطعا برخاسته از شيفتگي مؤلف و مترجم محترم به ساحت مقدس امام عصر، عليه السلام، است. بدين سبب مطالعه کتاب مزبور براي طالبان معرفت امام غايب، قطعا مفيد و سودمند است همانند اثر ديگر مرحوم سيد محمدکاظم قزويني درباره زندگي حضرت فاطمه زهرا، سلام الله عليها، و شهادت آن بزرگوار به ترجمه همين مترجم محترم قرين معنويت و عرض ارادت به ساحت قدس صمت خواهد بود.



پاورقيها:

×. مقاله حاضر برگرفته از کتاب ماه، دي ماه 1376 است.

1. ر. ک: مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ.

2. ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 134-136.

3. ر. ک: دائرة المعارف جهان نوين اسلام (سخذ) ج 1، ص 440 تا 442.

4. ر. ک: سوره اعراف(7)، آيه 157.

5. مجله ارغنون، ش 5 و6، مقاله عيسي مسيح و اسطوره شناسي، ص 109 تا139.

6. براي آشنايي بيشتر ر.ک: مهدي پور، علي اکبر، کتابنامه حضرت مهدي، عليه السلام، اين کتابنامه مشتمل بر معرفي بيش از 2000 عنوان کتاب مستقل به زبانهاي مختلف است که در دو جلد و 801 صفحه منتشر شده است.

7. سوره بقره(2)، آيه 146.

8. فصل 21، ص 613 تا 9655. براي آشنايي بيشتر در اين زمينه ر. ک: الصدر، محمد، تاريخ، بعدالظهور.



منابع:

جامعه و تاريخ,مرتضي مطهري

دائرة المعارف بزرگ اسلامي,

دائرة المعارف جهان نوين اسلام,

مجله ارغنون,

کتابنامه حضرت مهدي، عليه السلام,علي اکبر مهدي پور

بعدالظهور,محمد صدر,

کتاب ماه,تاريخ = دي1376
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:49 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


آسيب شناسي آخر الزمان-1





قرآن کريم در يکي از آيات شريف خود دوره اي را به نام دوره ارتداد براي جوامع اسلامي پيش بيني کرده، مي فرمايد:

يا أيّها الذين آمنوا من يرتدّ منکم عن دينه فسوف يأت اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه أذّلة علي المومنين اعزّة علي الکافرين يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ذلک فضل الله يؤتيه من يشاء واللّه واسع عليم.1

اي کساني که ايمان آورده ايد، هر که از شما از دينش بازگردد چه باک؛ زودا که خدا مردمي را بياورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران سرکش؛ در راه خدا جهاد مي کنند و از ملامت هيچ ملامتگري نمي هراسند. اين فضل خداست که به هر کس که خواهد ارزاني دارد، و خداوند بخشاينده و داناست.

بر اساس اين آيه شريفه و با توجه به برداشتي که علامه طباطبايي (قدس سره) در تفسير الميزان در جلد پنجم (عربي) در توضيح اين آيه شريفه داشته اند و با توجه به رواياتي که از اهل بيت عصمت و طهارت (ع) رسيده است ما مي توانيم پيش گويي هايي براي آينده جوامع اسلامي، از جهت فرهنگي، سياسي و اقتصادي داشته باشيم. از جمله پيش گويي ها اين است که در دوران پاياني عمر زمان و يا به تعبير خود روايات آخرالزمان جوامع اسلامي و مسلمين دچار دو حرکت متعاکس از نظر برخورد با ارزش ها مي شوند.

بر اساس پيش گويي قرآن دوره ارتدادي براي جوامع اسلامي و مسلمين ممکن است رخ بدهد و در نقطه مقابل به جاي افرادي که مرتد شده اند انسان هاي ديگري با خصوصياتي که آيه شريفه يک يک آنها را ذکر مي کند،جايگزين مي شوند. از اين مطلب بر مي آيد که جوامع اسلامي و مخصوصاً جوامعي که از نظر بنيه هاي اعتقادي دچار ضعف هايي هستند يک دوره ارتداد يا برگشت از ارزش هاي ديني را پيش رو خواهند داشت. البته در نقطه مقابل انسان هايي خواهند بود که جايگزين اين انسان هاي مرتد مي شوند.

ارتداد در اينجا به معني برگشت از اصول اعتقادي نيست؛ آنچنان که در فقه مصطلح است. بلکه يک اصطلاح قرآني است که به معني برگشت از ارزش هاست. وقتي که ما مراجعه به روايات اسلامي مي کنيم مي بينيم در آنها هم نشانه هايي بر اين موضوع وجود دارد. بر همين اساس، بحثي تنظيم کرده ايم به نام آسيب شناسي آخرالزمان، يعني آفت هايي که ممکن است گروه هايي از مردم و يا ارزش ها و مقدسات در دوره آخر الزمان گرفتار آن بشوند. به عبارتي وقتي که شما خانواده را و برخورد پدر و مادر و فرزندان را در دوره آخر الزمان از ديدگاه روايات مورد دقت قرار مي دهيد مي بينيد که آسيب ها و آفت هايي در خانواده ها و در ارتباط بين افراد و اعضاء خانواده ممکن است وجود داشته باشد که اگر همه مؤمنين اين آفت ها و آسيب ها را به دقت از ديدگاه معصومين (ع) مورد مطالعه قرار بدهند چند نتيجه براي آنها خواهد داشت .

نتيجه اول اين است که آنها براي اينکه در دامن اين آفت ها و آسيب ها نيفتند براي خودشان نوعي حراست و حفاظت ايجاد مي کنند. نتيجه ديگر اينکه براي آنها زمينه يک نحوه پيش بيني و زمان شناسي فراهم مي شود.

در دوره آخرالزمان بر اساس اين آيه شريفه يک دوره بازگشت از ارزش ها وجود دارد که شما با مراجعه به روايات تفصيل ، تفسير و تبيين اين بازگشت را به دقت مي بينيد. در روايات از يک سو آسيب هايي که در آخرالزمان متوجه مقدسات و ارزش هايي چون امر به معروف و نهي از منکر، قرآن، اذان، برخورد با علما و ... مي شود ذکر شده است. از سوي ديگر آسيب هايي که براي آحاد مردم جامعه؛ مانند علما، حکام، پدر و مادرها، فرزندان، زنان و مردان پيش مي آيد يکي يکي به آنها اشاره شده است.

از ديدگاه ديگر مي توانيم به اين قصه اين جور نگاه کنيم که آسيب هايي ممکن است از نظر اقتصادي، سياسي و اخلاقي و اعتقادي گريبانگير مردم شود که علم به اين آسيب ها نوعي روشني در ذهن انسان ايجاد مي کند، افقي را باز مي کند که باعث مي شود انسان مواظبت هاي جدّي نسبت به خودش داشته باشد و وظيفه خودش را بهتر تشخيص دهد.

حضرت استاد مطهري در کتابي که در باره حضرت مهدي (ع) دارند به همين آيه شريفه اشاره مي کند.

اين آيه شريفه مي فرمايد: اي کساني که ايمان آورده ايد اگر عده اي از شما در پايبندي به اصول و ارزش هاي ديني دچار برگشت و ارتجاع و ارتداد شدند خداوند متعال جانشين مي کند گروه ديگري از مؤمنين که آنها در مرحله دينداري و دين باوري بسيار بسيار قوي و خالصانه عمل مي کنند. گروهي که جانشين شما هستند با اين خصوصيات هستند که »يُحبّهم و يحبّونه«؛ آنها خداوند متعال را دوست دارند و خداوند متعال هم ايشان را دوست دارند که يک پيوند عاطفي دو طرفه بين اين گروه از مؤمنين و خداوند و از طرف خداوند با اين افراد وجود دارد. از خصوصيات ديگري که اينها دارند اين است که در برابر مؤمنين انسان هاي متواضع و فروتني هستند »اذلّة علي المؤمنين« که نشان دهنده ارتباط سالم اجتماعي است که بين اين گروه مؤمنين وجود دارد. صفت بعدي که خداوند متعال براي اين گروه ذکر مي کند مي فرمايد: »أعزّة علي الکافرين«؛ در برابر بيگانگان فکري و در برابر کساني که از نظر فکري انسان هاي سالمي نيستند و در حد کفر و نفاق هستند موضع گيري سخت دارند و هيچ نرمشي در برابر آنها نشان نمي دهند. صفت بعدي اين گروه جانشين اين است که »يجاهدون في سبيل الله«؛ در مسير خداوند متعال از خودشان و از مال خودشان مايه مي گذارند. اينها روحيه جهادي و يا به عبارتي روحيه بسيجي دارند و در مسير خدا از همه موجودي هاي خودشان سعي مي کنند که مصرف کنند. و باز صفت ديگر »و لايخافون لومة لائم«؛ اين چنين افرادي که جانشين گروه مرتد هستند کساني هستند که از سرزنش سرزنش کنندگان و ملامت ها، از هر سويي که باشد ترس و ابايي ندارند و در برابر جنگ رواني که از طرف دشمن به آنها اعمال مي شود مقاومت دارند. بعد نهايتاً خداوند متعال مي فرمايد : »ذلک فضل اللّه يؤتيه من يشاء«؛ اين گروه جانشين با اين خصوصيات کساني هستند که شامل فضل خداوند متعال هستند و بعد مي فرمايد: »والله واسع عليم«.

از اين آيه استفاده مي شود که در آخرالزمان دو گروه مقابل هم قرار مي گيرند: عده اي گرفتار فساد و فتنه دوره آخرالزمان و دچار مشکلات مي شوند و به عبارتي ميکروب هايي که در آخرالزمان وجود دارند در روح آنها نفوذ مي کند و دين آنها را دچار مشکل مي کند و در نقطه مقابل دقيقاً در همان زمان گروه ديگري وجود دارند که آنها در برابر اين حوادث و اين آفات اجتماعي و يا ديني مقاومت و صبوري مي کنند، پايمردي از خودشان نشان مي دهند و آنها مي توانند از زمينه سازان فرج آقا و مولا امام زمان (ع) باشند. بد نيست اين مطلب را خدمتتان عرض کنم به عنوان مژده، مژده اي که شايد براي آنها که معتقد به حرکت در مسير امام زمان (ع) هستند، بشارت بسيار زيبايي باشد و نقطه حرکتي باشد براي اينکه هر چه بيشتر ما در مسير امام زمان (ع) و ترويج فرهنگ اهل بيت (ع) تلاش بيشتري کنيم .

ذيل همين آيه شريفه روايتي است که در چند تفسير؛ از جمله در تفسير الميزان و مجمع البيان هم نقل شده است. در اين روايت آمده است که وقتي اين آيه نازل مي شود سؤال مي شود از پيامبر اکرم (ص) که اين گروه جانشين چه کساني هستند؟ در يک روايت بسيار کوتاه و زيبا که براي همه ايرانيان مؤمن مي تواند اين مژده خير و بشارتي باشد آمده است: پيامبر اکرم (ص) دستشان را بر شانه سلمان زدند و فرمودند »من هولاء«؛ اين گروه جانشيني که کاملاً معتقد و جدي وارد ميدان دين مي شوند و آن آسيب هاي دوره آخرالزمان کمتر مي تواند در آنها نفوذ کند از ايرانياني هستند که معتقد و پا برجا هستند و آنها مي توانند مروج و مؤيد دين در آن مقطعع زماني باشند.

اين شايد خودش جاي بحث مفصل داشته باشد که ما مي توانيم اين آيات و روايات را در کنار هم بگذاريم و شوق دينداري بيشتر و روح فداکاري بيشتر در مسير دين را در جوان هايمان که استعداد دينداري بالاتر و بهتري دارند احياء کنيم. که اين به صورت جداگانه مي تواند مورد بحث قرار بگيرد. فقط به عنوان يک مژده خواستم خدمتتان عرض بکنم که در بعضي از روايات، اين گروه جانشين از نسل سلمان فارسي هستند و يا به عبارتي صحيح تر که امام صادق (ع) فرمودند: »به سلمان، سلمان فارسي نگوييد، سلمان محمدي (ص)بگوييد« و اينها از تبار سلمان محمدي (ص) هستند.

به هر حال اين آيه شريفه خبر مي دهد از اينکه در يک قطعه اي از زمان گروهي از امت اسلامي دچار ارتداد و برگشت از ارزش ها مي شوند و در زندگي هر يک از آنها يکي از آفت ها و ميکروب هاي خاص از نظر اقتصادي، سياسي، اعتقادي و اخلاقي وارد مي شود. گروهي در نقطه مقابل آنها با خصلت هايي که در آيه شريفه ذکر شده وارد مي شوند و پرچم دفاع از دين را بر دوش مي کشند. دقيقاً وقتي که به روايات رجوع کنيم ما در علائم آخرالزمان مي توانيم نشانه هاي دو گروه را يک يک پيدا کنيم. اين گروهي که از اعوان، انصار و ياران حضرت مهدي (ع) هستند چند خصوصيتشان در آيه شريفه بيان شده است. آنها کساني هستند که خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد. کساني هستند که در برابر مؤمنين فروتنند در برابر کافرين سربلند و عزيز زندگي مي کنند. کساني هستند که اهل جهاد هستند و نهايتاً کساني نيستند که با جنگ رواني از ميدان بيرون بروند. اين چند خصوصيتي که در آيه شريفه ذکر مي کند. امّا، کساني که حقيقتاً پيرو اهل بيت (ع) باشند نشانه هاي ديگري هم دارند که در روايات به شکل تفصيلي توضيح داده شده است. در مورد گروهي هم که دچار ارتداد مي شوند در روايات نشانه هاي زيادي از ايشان مي بينيم که مي توانيم با مطالعه روايات به خصوصيت اخلاقي و نشانه هاي تفصيلي اين گروه پي ببريم.

مراد ما از بحث آسيب شناسي دوره آخرالزمان اين است که ما بياييم آن افرادي را که در آخرالزمان دچار ارتداد از ارزش ها مي شوند به تفصيل طبقه بندي کرده و به خصوصيات آنها پي ببريم.

در روايات بر اين مطلب تأکيد شده که آن آسيب ها و آفت هايي را که در آخرالزمان وجود دارد بشناسيد؛ زيرا اگر آنها را نشناسيد ممکن است دامن شما را هم بگيرد. لذا اگر ما چنين مطالعه تفصيلي داشته باشيم مي توانيم جايگاه خودمان را مشخص کنيم که: آيا ما از کساني هستيم که نشانه هاي ارتداد از ارزش ها در زندگي آنها آشکار است يا از کساني هستيم که جانشين اين گروه مرتد مي توانيم باشيم ؟

بنابراين بحث از مقابله دو گروه در آخرالزمان، که در روايات به آن اشاره شده، از آن رو بر ما لازم است که ما جايگاه خودمان را و وظيفه خودمان را به شکل روشن در اين اتفاقات و وقايعي که ممکن است به شکلي در جوامع اسلامي اتفاق بيفتد يا در حال اتفاق باشد، بدانيم و بتوانيم خودمان را در برابر اتفاق هاي ناگوارش مصونيت ببخشيم و ان شاء الله از کساني باشيم که جزء سربازان و نوکران آقا امام زمان (ع) قرار دارند.

در بررسي آيات و روايات مربوط به آخر الزمان مي توان تقسيم بندي ها و طبقه بندي هاي متفاوتي ارايه کرد. يک تقسيم بندي اين است که ما بر اساس گروه ها و افراد مختلفي که در آخرالزمان دچار آسيب و آفت مي شوند به بررسي روايات بپردازيم؛ يعني وضعيت زنان، مردان، جوانان و... را در آخر الزمان به تفکيک مورد بررسي قرار دهيم. تقسيم بندي ديگر اين است که بر اساس آفت ها و آسيب هاي مختلفي که گريبان گير جوامع اسلامي مي شود، يعني آفت هاي اعتقادي، اقتصادي، اخلاقي و... به بررسي روايات بپردازيم. ان شاء الله در قسمت بعدي مقاله در مورد ويژگي هاي منفي مردان و زنان آخرالزمان بيشتر سخن خواهيم گفت.

... ادامه دارد

1. سوره مائده، آيه 54.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:49 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


آسيبشناسي آخرالزمان





در روايات ما وجود دارد که ميفرمايد بخشي از کساني که در آخر الزمان مشغول تحصيل ديني ميشوند يا علوم ديني را سعي ميکنند فرا بگيرند اينها به خاطر رياست و رسيدن به مقامات است. روايت ميفرمايد: «يتفقه اقوام لغير الله طلباً لدنيا و الرئاسة»؛

يعني افرادي به دنبال دينشناسي و فهم مسايل ديني ميروند امّا غرض آنها خدا نيست و اخلاص در انگيزههاي آنها پيدا نيست و عمدتاً اينها طالب دنيا و رياست بر مردم هستند به همين خاطر اينها چون ميبينند که با دانستن بعضي از اصطلاحات ديني ميتوانند بر مردم رياست کنند به دنبال تحصيل دين و دانشهاي ديني ميروند و بعد ميفرمايد: «و يوجه القرآن علي الاهواء» اين خصوصيت ميتواند خصوصيت دانشمندان و عالمان ديني باشد که يکي از حالتهايي که آنها پيدا ميکند اين است که توجيهگر قرآن ميشوند امّا بر اساس هواهاي نفساني خودشان به تعبيري که علامه طباطبايي در ابتداي الميزان دارند ميفرمايند ما تفسير قرآن نميکنيم بلکه تحميل بر قرآن ميکنيم نظرات خودمان را.

آنچه که از ما خواسته شده اين است که با يک فکر خالي به سراغ فهم عميق مطالب قرآني برويم و پرده برداري از ابهامات معاني قرآن بکنيم اين ميشود تفسير. امّا گاهي ما با پيش فرضهاي فکري و يکسري تئوريهاي مشخص ذهني سراغ قرآن ميرويم و ميخواهيم آيه اي را براي فکر خودمان پيدا کنيم و گاهي بالاتر اينکه ممکن است افرادي يا مکاتبي، در باطن به خاطر اينکه در جوامع اسلامي هستند و بدون آيه قرآن نميتوانند نفوذ در افکار عمومي داشته باشند باتمسک به آيات قرآن براي رسيدن به اهداف شوم نفسانيشان از آيات قرآن بهرهگيري کنند.

نشانه ديگري که باز در اين دوره گفته شده ميفرمايد: «و قعود الصبيان علي المنابر» منبر يعني محل موعظه و ترويج و تبليغ دين. يکي از نشانههايي که براي دانشمندان يا نيمه دانشمندان در دوره آخر الزمان وجود دارد و آسيبهايي که در اين دوران نمايان ميشود اين است که کساني سمت تبليغ دين را به عهده ميگيرند که اينها از نظر سن دوره صباوت و نوجواني را ميگذرانند. اينکه گفته شده: «قعود الصبيان علي المنابر» شايد يک معناي ظاهري آن مراد باشد که يعني کساني بر منبرها مينشينند و در مقام خطابهميآيند که اينها نوجواناني بيشتر نيستند و افراد بزرگتر و مسنتر و ماهرتر آنها زمينه تبليغ را ندارند.

معناي ديگري که ما شايد ميتوانيم از اين روايت برداشت کنيم اين است که مراد از «قعود الصبيان علي المنابر» اين باشد که کساني مشغول تبليغ ديني ميشوند که اهميت ندارند. يعني از نظر دانشها و اطلاعات ديني بچه سال هستند از نظر اطلاعات بچه سال هستند مهارت خاصي در امر تبليغ و اطلاعات کافي به زواياي گوناگون دين ندارند امّا اينها با جرأت کامل به عنوان مبلغ دين وارد صحنه تبليغ ميشوند.

باز از مسايل ديگري که در اين دوره وجود دارد که پيامبر اکرم (ص) بر سلمان خبر ميدهند و ميفرمايند «و رأيات المنابر اُمر عليها بالتقوي و لا يعمل القائل بما يأمر» شما ميبيني که بر منبرها و در مقام وعظ و اندرز افراد مردم را امر و دستور و سفارش به تقوي ميکنند ولي وقتي که به وجود و زندگي آنها مراجعه ميکنيد خود گوينده آن سخنان، حد خدا را رعايت نميکند و براي حدود الهي حريم قائل نيست و اهل تقوي نيست يعني عالمان بدون عمل.

مورد ديگري که باز از نشانههاي دانشمندان ديني و آسيبزده در آخر الزمان است و ممکن است بعضي از دانشمندان ديني دچار آسيب و آفت شوند اين است که «يؤتونالحکمةعلي منابرهم فاذا نزلوا نزعت عنهم» ميفرمايد گاهي شده که اينها هنگامي که در مقام سخن

گفتن هستند زيباترين و مهمترين و نغزترين و پر معناترين مسايل را مطرح ميکنند. سخنان حکيمانه از آنها ميشنويم امّا هنگامي که اينها به زير ميآيند از منبر «نزعت عنهم» حکمت در آنها وجود ندارد يعني آنها زبانشان به گفتن حکمت رام و روان است امّا هنگامي که به شخصيت آنها نگاه بکني خبري از حکمت و عقلانيت و هوشمندي به آن معنا در آنها نيست و عمدتاً جهت خودنمايي يا فريبايي و فريب دادن مردم ممکن است که دست به چنين اعمالي بزنند. در مورد سيماي روشنفکران ديني در روايات داريم که يکي از مشکلاتيکهدر آخرالزمان ممکن است گريبانگير عدهاي شود اين است که «يصير الدين بالرأي». دين و مجموعه قوانينديني بر اساس آراء و نظريه پردازيهاي شخصي افراد توجيه ميشود و «عطّل الکتاب واحکامه» امّا بر اساس آيات قرآن و بر اساس روايات اهلبيت(ع) دين توصيه نميشود و به مردم ارايه نميشود.

عدهاي هستند که اسلام را و دين اسلام را بر اساس آراء و نظرات خودشان توجيه ميکنند کتاب خدا و آيات قرآن را تعطيل ميکنند و شما به ندرت در صحبت آنها و سخن آنها از آيات قرآن نشانه ميبيني. گويا خود را مستغني از رجوع به آيات قرآن ميدانند در مقام توجيه مسايل ديني از قرآن به عنوان اصيلترين و متينترين قانون الهي و به عبارتي قانون اساسي دين الهي اسلام هيچ استفادهاي نميبرند. «عطّل الکتاب» قرآن را به تعطيلي ميکشانند. قرآن را به مهجوريت وا ميدارند مهجوريت قرآن در يک مرتبه اين است که انسان در مقام گفتن و مقام فکر کردن از آيات قرآن بهرهگيري نکند بلکه همه مسايل ديني را با توجه به نظرات شخصي خودش بيان کند اگر يک روشنفکر اگر يک عالم ديني خود را از قرآن دور کند و در محضر قرآن کمتر باشد. از آيات قرآن کمتر استفاده ببرد. در کلام خويش در تبليغ خويش در توليد فکر از آيات قرآن استفاده نبرد. اينها همان دانشمندان و روشنفکراني آسيب زده و آفت زدهاي هستند که روايات ديني به ما خبر ميدهد که در دورهاي چنين افرادي در جوامع اسلامي پيدا ميشوند. علاوه بر اينکه کتاب خدا تعطيل ميشود و مهمل گذاشته ميشود و شما نميبيني که آنها در مقام استفاده و توجيه و تفسير دين از آيات قرآن استفاده بکنند احکام قرآن هم تعطيل ميشود.

در قرآن کريم احکامي از طرف خداوند متعال نازل شده در ابعاد گوناگون در مسايل جزايي در مسايل اقتصادي مثلاً ما در مورد ربا ميبينيم در آيات قرآن به شدت از ربا نهي شده در اين دوره ميبينيم که يک روشنفکر، يک نظريهپرداز به اصطلاح مسلمان وقتي ميخواهد فکر کند و تئوريپردازي بکند خود را مستغني ميبيند که از احکام قرآن استفاده بکند و احکام قرآن تعطيل ميشود. احکام جهاد، احکام اقتصادي ، احکام حقوقي و جزايي اينها ممکن است در ديدگاه روشنفکران و علماي آسيب زده به تعطيلي کشيده شود و از درجه اعتبار ساقط شود. نکته دومي که در اين رابطه باز در روايات ديني وجود دارد اين است که ميفرمايد ابطال حدود الله گاهي شده که احکام الهي تعطيل ميشود و گاهي نه تنها کنار گذارده ميشود بلکه اعلام ميشود به بيارزشي و باطل شدن و تاريخ مصرف آنها را تمام شده اعلام کردن. گاهي شده که روشنفکري اعلام بکند که تاريخ مصرف احکام قرآن تمام شده است. و امروز بايستي آنها را مطابق آراء و نظريات امروزي احکام را و حقوق و قوانين را تنظيم بکنيم .لذا ابطال حدود الله يک گام بالاتر و يک مشکل بالاتر از تعطيل احکام الله است و باز از روايات ما بر ميآيد در دوره آخر الزمان آن معاملهاي که با قرآن کريم ميشود با آثار و روايات اهل بيت عصمت و طهارت هم ميشود. در صدر اسلام به ظاهر گروه منحرفي به نام منافقين در جامعه اسلامي پيدا شدند که بهحسبظاهر اعلام کردند «حسبنا کتابالله» ما را قرآن کافي است. که اين يک آفت و آسيب بزرگي در جامعه آن روز اسلامي ايجاد کرد و مردم را از ولايت جدا کرد.

در آخر الزمان دانشمندان و روشنفکراني بوجود ميآيند و در بين مردم نفوذ ميکنند که اينها علاوه بر قرآن از روايات و آثار اهلبيت(ع) هم ميبرند. و اين مشخص است که وقتي افرادي جرأت کنند در برابر قرآن بايستند، کتاب و حدود خدا را ابطال بکنند و انجام و اعمال نظرات قرآني براي آنها بيمعنا و بيارزش باشد، مسلم است در برابر روايات اين ايستادگي و مقاومت را بيشتر دارند. به همين دليل در روايات ديني ما وجود دارد که روشنفکران و دانشمندان آسيب زدهاي در بين جوامع اسلامي رشد پيدا ميکند که اعتباري براي روايات ديني و کلام اهلبيت عصمت و طهارت (ع) و روايات پيامبر اکرم (ص) قائل نيستند.

باز مشکل اساسيتري در روايت اول هم اشاره به آن شد اين است که ميفرمايد در دوره آخر الزمان افراد دچار اين مطلب ميشوند که عمدتاً به جاي اينکه نظر اولشان به قرآن يعني منبع قانونگذاري ديني و روايات اهلبيت عصمت و طهارت(ع) باشد «يقال رأي فلان و زعم فلان»؛ يعني معمولاً در گفتوگوها از نظرات افراد استفاده ميشود. گفته ميشود رأي فلاني چنين است زعم و گمان فلاني چنين است بعد در ادامه روايت ميفرمايد «و يتخذ الا´راء و القياس» براي تصميمگيري کلان و يا غير کلان براي اتخاذ خط مشي عمدتاً از نظريات استفاده ميشود به قياس و ايجاد حالات قياسي ميپردازند به جاي اينکه به احکام روشن قرآن و احکام مبين و روشن قرآن و روايات مراجعه ميکنند به نظريات افراد و انسانهاي گوناگوني که صاحب نظرياتي هستند. يکي از مسايلي که در آخرالزمان در جوامع اسلامي رشد ميکند و دهان به دهان ميگردد اين است که عمدتاً در مقام تصميمگيري و فکر کردن به نظريات افراد اعتنا ميشود به جاي اينکه به روايات مراجعه شود. روايت کاملاً اينگونه است که ميفرمايد «يبطل حدود ما انزل الله في کتابه» آنچه که خداوند نازل کرده در کتاب او بر پيامبر خودش (ص) باطل ميشود و «يقال رأي فلان و زعم فلان» و گفته ميشود فلان فرد چنين نظري دارد، فلان رأيي دارد، فلان گماني دارد

«و يتخذ الا´راء و القياس و ينبذ الا´ثار» روايات دور انداختهميشودوبهجايرواياتوحدود الهي در قرآن از نظرات و آراي ديگران استفاده ميشود بعد دنبال آن روايت ميفرمايد «فعند ذلک تشرب الخمور و تسمي بغير اسمها» که در اين زمان زماني است که شراب ميخورند امّا اسم آن را عوض کردهاند با تبديل اسم شراب، شراب را براي خودشان مجاز ميکنند و آن را مينوشند.

اين روايت در صفحه 720 از کتاب يومالخلاص است اين هم تعدادي از آن آثار و رواياتي است که مشخص کننده سيماي روشنفکران در دوره آخر الزمان است که البته با اينکه تعداد روايات آنچنان که ما تفحص کردهايم اندک است امّا خطر بسيار بزرگي را ميتوانند به ما گوشزد کنند؛ يعني جوامع اسلامي در دوره ارتداد از ارزشها دچار دانشمندان و روشنفکران آسيب



زدهاي ميشوند که تيشه برداشته و به ريشه اسلام؛ يعني قرآن و روايات ميزنند ونه تنها قرآن و روايات را تعطيل ميکنند بلکه در صدد ابطال آيات و روايات ديني هستند و عمدتاً به نظريهپردازي و تئوريپردازي و استفاده از نظرات ديگران ميپردازند و همين جا شايد اين تذکر لازم باشد که شناختن اين آسيبها يکي از فوايد بزرگش اين است که ما تلاش بکنيم که دامن خودمان را از اينگونه افکار منزه بکنيم و تلاش بکنيم در اين چالههاي فکري و در اين مشکلات نيفتيم. امام صادق(ع) فرمودند: دانستن اين آسيبها براي شما اين منفعت را ميتواند داشته باشد که خود و خانوادههاي خود را و جامعه خويش را از ورود اين ميکروبها و آسيبها مصونيت بخشيد. در دفاع از دين و آئين ديني جديت بيشتري داشته باشيد.

باز هشدارهايي روايات ديني ما دادهاند که سيماي خانوادههاي آسيب زده را براي ما روشن مي کند. اولين مسألهاي که وجود دارد اين است که ميفرمايد: «يري الرجل من زوجته من قبيح فلا ينه'يها» يکي از نشانههاي جوامع آسيب زده در آخر الزمان و يا انسانهاي آسيب زده اين است که امر به معروف و نهي از منکر براي آنها ضد ارزش ميشود.

اين مسأله در خانوادها در محيطهاي کوچک هم ممکن است رسوخ بکند. يعني گاهي ممکن است انسان بهانهاي داشته باشد که در يک جامعه بزرگ قدرت و توان براي امر به معروف و نهي از منکر ندارد. تأمين نيست، آبروي او در خطر است. جان او در خطر است. امّا در يک محيط کوچک خانواده انسان مخصوصاً مرد مسؤوليت دارد که يک مقدار مواظبتها و پاسداريها از حدود الهي داشته باشد. در قرآن کريم ميفرمايد:

«يا أيّها الذين آمنوا قوا انفسکم و أهليکم ناراً»؛ اي کساني که ايمان آوردهايد خودتان و اهل عيال خودتان را از آتش جهنم نگهداري کنيد؛ يعني مسؤوليت حراست خانواده به عهده آحاد خانواده مخصوصاً به عهده مرد خانواده است. در قرآن کريم چنين دستوراتي به ما داده شده که علاوه بر مسؤوليت فردي هر کسي مسووليت خانوادگي دارد. در آخرالزمان نامردهايي پيدا ميشود که در خانواده خودشان هم قبيح و هم زشتي و معصيت را ميبينند «فلا ينهيها» امّا نهي از منکر نميکنند يعني

نه تنها معصيت در جامعه ممکن است وجود داشته

باشد بلکه در خانهها بلکه در زندگي خصوصي افراد هم نفوذ ميکند.

دوم مطلب اين است که «يعيّر الرجل علي صون النساء» يکي از نشانهها اين است که اگر مردي بخواهد صيانت خانم و دختران خودش را به عهده بگيرد و يک مقدار مواظبت و حراست بيشتري از زن و دختر و ناموس خودش داشته باشد سرزنش ميشود. «يعيّر الرجل علي صون النساء»؛ يعني اگر کسي بخواهد يک مقدار رعايت حدود الهي را بکند و نوعي صيانت و مصونيت بخشي براي زنان اعمال کند مورد سرزنش ديگران قرار ميگيرد يا مورد سرزنش خود آن زن قرار ميگيرد يا مورد سرزنش ديگر آحاد در جامعه قرار ميگيرد. دقت بکنيد که در اين روايت يک مسأله مهمي را به ما هشدار داده و توجه داده که ميفرمايد: «يعيّر الرجل علي صون النساء». اگر شما در تعبيرات علامه شهيد مطهري، رحمةاللهعليه، در کتاب حجاب دقت کرده باشيد ميفرمايند: آنچه اسلام توصيه ميکند در مورد زن، مصونيت بخشي به اوست نه محدود کردن او. در اين روايت ميفرمايد «يعيّر الرجل علي صون النساء»؛

يعني اگر همان حداقلها اگر آن مسايل و قوانيني که موجب مصونيت زنان ميشود آن قوانين را کسي بخواهد اعمال کند مورد تغيّر و سرزنش قرار ميگيرد و محدود کردن زن مورد نظر نيست. در آخرالزمان خانوادههايي بهوجود ميآيند زنان و مرداني ممکن سوم مسألهاي که باز ميتواند جزء رخدادهاي آخر الزمان باشد اين است که ميفرمايد: «فينفق الرجل ماله في غير طاعة الله فلا يُنهي و يميغ اليسير عن طاعةالله»

ميفرمايد اگر پدر خانوادهاي بخواهد از مال است بوجود بيايند که اگر فردي بخواهد حفاظت معقول و مشروع از ناموس خودش داشته باشد او را مورد سرزنش و نکوهش قرار دهند.

خودش در مسير غير طاعت خدا خرج کند، هر چه صرف کند اين نهي نميشود، مورد تعرض کسي قرار نميگيرد. مثلاً فردي براي زينت خودش براي پرخوري، تجمل، براي معصيت و براي امور غير مفيد هر چه که انفاق کند و پول مصرف کند کسي معترض او نخواهند شد امّا اگر بخواهد همان فرد مقدار اندکي از مال خودش را در مسير پيشبرد اهداف الهي مصرف کند

مورد اعتراض قرار ميگيرد. يعني اگر هزار هزار در مسيرهاي غير مفيد يا معصيت خرج کند معترض ندارد امّا اگر بخواهد يک هزار در مسير صحيح و اصولي و در راه طاعت خدا خرج کند او مورد اعتراض قرار ميگيرد. ما الان داريم افرادي که سفرهاي اروپايي ميليوني دارند امّا به حج مشرف نميشوند. ممکن است افرادي باشند که اينها خمس و زکات واجب خودشان را پرداخت نکنند، امّا بسيار در مسايل ديگر زندگي اهل اسراف و تبذير هستند. ممکن است فردي باشد که کمترين کمک را به يک مسکين به يک يتيم، يک انسان محتاج آبرومند نکند امّا در نقطه مقابل او اموال زيادي در مسير بيجا و غير مفيد و حتي معصيت خدا خرج کند. اين هم يک ابتلائي است و مصيبتي است که گريبانگير خانوادهها خواهد شد.

مسأله بعدي اينکه در سيماي زن هم آن را توضيح داديم مردان و خانوادههايي بوجود ميآيد که «قبلتهم نساؤهم» قبله آنها و همه اهداف و آن مقاصد و مطلوبات آنها زنان ميشود که کنايه از شهوت است. يعني خانوادههايي که شهوت در آنها موج ميزند حد و حدود رعايت نميشود به وجود خواهند آمد. روايت ديگري که باز در اين مورد داريم ميفرمايد که در دورهاي مردان زنان خود را تشويق ميکنند به تجارت و کار اقتصادي «حرصاً علي الدنيا» دقت بکنيد کار کردن براي زن يک امر ارزشي در اسلام است در روايات ديني داريم که حضرت زهرا(ع) در خانه کار ميکردند نه کار خانه بلکه امير المومنين (ع) ميرفتند از بيرون پشم ميگرفتند و فاطمه الزهرا(ع) در خانه ميبافتند و بعد ميبردند مزد حضرت زهرا(ع) را به عنوان کمک اقتصاد خانواده ميگرفتند يا در مورد اهداي فدک به فاطمةالزهرا(ع) اين مسأله يک تجارت است يک کار اقتصادي است که حتي عمال فاطمه زهرا(ع) در فدک کار ميکردند و حضرت فاطمه(ع) حسابرسي ميکردند. امّا گاهي ميشود که مردي زن خودش را تشويق ميکند به مشارکت در امور تجاري که شأنيت زن در آن موارد نيست «حرصاً علي الدنيا» با اينکه نيازي ندارند. امّا به خاطر حرص و ولعي که بر دنيا دارند، به خاطر اينکه اهل تکاثر شدهاند اگر که يک زندگيتأمين باشد از نظر اقتصادي اسلام لازم نميداند که زن را حتماً و حتماً تشويق بکنيم به کار تجارت که بعد کار تربيت و معنويت و اخلاق آسيب ببيند.

لذا اين باز يک روايت است که ميفرمايد شايد خانوادههايي به وجود بيايند که اينها «حرصاً علي الدنيا» زنان خودشان را در امور تجاري و اقتصادي تعمداً بيشتر شرکت ميدهند.

روايت بعدي ميفرمايد «اذا قطعوا الارحام» خانوادهها دچار گسستگيهاي جدّي ميشود و «منّوا الطعام» اينها اگر بخواهند ميهماني بکنند و اطعام بکنند عمدتاً منتگذاري ميکنند؛ يعني با طيب نفس، به دلخواه خودشاناينطور نيست که ميهماني بدهند بلکه ميهماني يکمبادله،يکمعاوضهويک منتگذاري بر ديگران است.

در روايت ديگر داريم که «رايت المرأة تقهر زوجها» دوراني پيش ميآيد که خانوادهها زن سالاري ميشود «تقهر زوجها»؛ يعني زن حاکم و غالب بر مرد ميشود و «تعمل ما لا يشتهي» هر کار را که خودش بخواهد انجام ميدهد بر خلاف رضايت شوهرش ممکن است خيلي کارهاراانجام بدهد و «تنفق علي زوجها» حتي در مسير مخالفتبا شوهر خودش پول خرج ميکند و از اين جهت برايشکستنشوهرخود از هر اقدامي فروگذار نميکند.

مسأله ديگري که باز در روايات ما از آن خبر داده شده و اين مطلب در همان ج پنجم الميزان وارد شده

«و عندها کثير الطلاق» يکي از پديدههاي خانوادهاي که در آخر الزمان است اين است که خانوادهها دچار تشتت و فروپاشي زياد خواهند بود. طلاق و جدايي بين خانوادهها به تعداد زيادي قابل مشاهده است. و اين باز از رواياتي است که خبر از نوعي آسيب خانوادگي ميدهد و يک هشدار است.

در روايات ديني ما داريم که پيامبر اکرم (ص) فرمودند «ابغض الحلال عندالله الطلاق»؛ يعني بدترين و مبغوضترين امور حلال در ديدگاه خداوند طلاق و فروپاشي يک خانواده است. امّا در آخر الزمان روايات خبر ميدهد که اين پديده شوم خانوادگي زياد ميشود

و بازمساله ديگري که وجود دارد ميفرمايد: «انالناس يفرحونبفقدالاولاد» اينگونه ميشود که مردم به نداشتن فرزندفرحناکوخوشحالهستند؛يعنياگرکسي صاحب فرزندينباشدياکمترين فرزند را داشته باشد اين زمينه خوشحالي و شادماني را براي او فراهم ميکند. اين يکي از آن حالتهايي است که در خانوادهها در دوره آخرالزمان قابل مشاهده است و وجود خواهد داشت.

در کنار اين مسأله والدين و برخورد فرزندان با والدين مطرح ميشود. از نشانههايي که در دوره آخر الزمان وجود دارد اين است که آسيب جدّي به روابط بين پدر و مادر و فرزندان وارد ميشود. لذا مي فرمايد: «رأيت العقوق قد ظهر» شما زياد ميتوانيد مشاهده بکنيد فرزنداني که عاق والدين هستند و پدر و مادرهاي خودشان را با آزار و اذيت و ظلم از خودشان ناراضي کردهاند. عاق به معناي نا رضايتي و عدم طيب خاطر والدين نسبت به فرزند است.

در دوره آخر الزمان پيامبر اکرم (ص) فرمودند : «رأيت العقوق قد ظهر» يعني آن ارتباط سالم و ارتباط مشروع اخلاقي که به اصرار از انسانها خواسته که در مورد پدر و مادر حريم شخصيتي آنها را حفاظت بکنيد و رضايت خاطر آنها را فراهم بکنيد اين پيوندهاي خانوادگي بريده ميشود و افراد زياد قابل مشاهده هستند که با پدر و مادر خودشان ارتباط سالم و اخلاقي ندارند و بلکه موجبات اذيت و آزار آنها را فراهم ميکنند به حدي که عاق والدين شده و «استخف الوالدين» پدر و مادرها استخفاف ميشوند يعني مورد سرزنش و بي احتراميهاي زياد قرار ميگيرند و کوچک ميشوند «و کانا من أسوء الناس حالاً عند الولد» اگر به فردي بگوئيد که بدترين انسانها در نزد تو کيست؟ ممکن است از پدر و مادر خودش نام ببرد.

يعني فرزنداني آسيب زده از نظر اخلاقي در آن جوامع آلوده به وجود ميآيد که اينها پدر و مادر در نظرشان از بدترين انسانها و زشتترين چهرهها

ميتوانند باشد در جايي که قرآن کريم ميگويد که زيباترين، بهترين دوست داشتنيترين افراد براي شما پدر و مادر ميباشد و بهشت را گفته که زير پاي مادر استامّاممکناستکه فرزنداني به وجود بيايند که پدر و مادرازنظرآنهابدترينانسانهاباشند.نشانهديگرو آفت وحالتديگريکهبراي فرزندان در آخر الزمان نسبت به پدرومادردر روايات آمده اين است که «يسبّأباه»؛ يعني شما فرزنداني را ميتوانيد مشاهده کنيد که اينها به پدر خودشان فحش ميدهند، توهين و اهانت ميکنند.

در قرآن کريم ميفرمايد «و لا تقل لهما افٍ» در مقام گفتار حتي کوچکترين هتک و بياحترامي نسبت به پدر و مادر روا نيست. امّا در آخر الزمان فرزنداني را انسان ميتواند مشاهده بکند و به پدر و مادر خودشان بياحترامي لساني دارند و آنها را سب و لعن ميکنند و مورد فحاشي و هتاکي قرار ميدهند. در روايت ديگري داريم که ميفرمايد «يجف الرجل والديه» پدر و مادرها مورد جفا قرار ميگيرند امّا «يبّر صديقه» همان فردي که در حق پدر ومادر خودش جفا ميکند در مورد دوستان خودش وفا نشان ميدهد و به آنها نيکي ميکند.

ميدانيد که ما در قوانين ديني و اسلامي بايد که لحاظ رتبهها را بکنيم. قاعده اهم و مهم يکي از قواعد جدّي در قانونگذاري ديني است؛ يعني اول حق را پدر و مادر بر ما دارند. دوم حق را زن و فرزندان انسان دارند. بعد از آن اقوام دارند و بعد از آن همسايهها و بعد از آن رفقا. امّا در دورهاي که آسيبهايي به وجود ميآيد و دوره ارتجاع از اخلاقيات ارزشي و ديني است افراد اين قاعده اهم و مهم را در مسايل اخلاقي و در ارتباطات خانوادگي و اجتماعي رعايت نميکنند. آنچنان دوستي و محبت و وفايي به بيگانه و رفيق نشان ميدهد امّا همان فرد وقتي در برابر پدر و مادر خودش قرار ميگيرد گويا با آنها قهر است و جفا بلکه زشتکاري در برابر آنها دارند. لذا روايت ميفرمايد: «يجف الرجل والديه». جفا به اين معنا است: ضد وفا و وفاي در محبت اين است که انسان کار محبت را به پايان برساند و رعايت آداب محبت را بکند، اگر افرادي که با هم ارتباط دوستانه دارند رعايت آداب دوستي را بکنند حتي بعد از مرگ اينها نسبت به همديگر وفا دارند. امّا اگر رعايت آداب دوستي را نکنند اين ميشود جفا. مثلاً اگر ما ادعا ميکنيم پيامبر اکرم (ص) را دوست داريم اين دوستي يک سلسله آداب و قواعدي را ميطلبد از ما يکسري احترامات به همين دليل پيامبر اکرم (ص)

فرمودند: کسي که چهار پسر پيدا کند و اسم يکي از آنها را محمد (ص) نگذارد به من جفا کرده است؛ زيرا رعايت دوستي و عشق به پيامبر اکرم (ص) ميطلبد که انسان اسم محبوب خودش را اشاعه بدهد و اگر کسي به اين مطلب عمل نکرد در محبت پيامبر اکرم (ص) جفا کرده است. اگر کسي اهل بيت عصمت و طهارت (ص) را ارادت و معرفت و محبت به ايشان نداشته باشد جفا در حق پيامبر اکرم (ص) کرده است؛ چرا که حضرت فرمودند: «ما أسئلکم عليه أجراً إلاّ المودة ذي القربي»

در اينجا رعايت حق پدر و مادر و وفاي نسبت به آنها ميشود امّا در آخرالزمان در فرزندهايي اين حالت ديده نميشود بلکه جفا در حق پدر و مادر ديده ميشود مثلاً ديدار و به زيارت محبوب رفتن يکي از شرايط محبت است ممکن است فرزندي در آخرالزمان به وجود بيايد و شما مشاهده کنيد که هفته به هفته و ماه به ماه و سال به سال پدر و مادرش به نرود در نقطه مقابل هر روز با دوستان خود ديدار و ملاقات داشته باشد ممکن است هديه براي دوستان خودش مکرر ببرد ولي براي پدر و مادر هديه نبرد از شرايط دوستي هديه بردن است. حالا اين حقوق و آداب بعضياش واجب و الزامي است و بخشي از آن امور مستحب و مستحسن.

امّا دقت بکنيد يکي از نشانههايي که باز ميتواند انسان مشاهده کند در دوره آخر الزمان اين است که ميفرمايد: «يجف الرجل والديه و يبر صديقه»؛ يعني در حق دوستان خودش کاملاً وفاداري و نيکوکاري دارد و خدمت به آنها ميکند و کار آنها را انجام ميدهد. وقت براي آنها ميگذارد، با آنها زندگي ميکند، با آنها رفت و آمد ميکند، در کنار آنها تفريح ميکند با آنها ميگويد و ميخندد و در کنار آنها غذا ميخورد امّا وقتي که به پدر و مادر ميرسد، بيحوصلگي نشان ميدهد، حاضر نيست به هيچ وجه همراهي با پدر و مادر کند. هيچ مشارکتي، معاونتي نسبت به پدر و مادر نشان نميدهد بلکه در کنار آنها نشستن هم براي او سخت و دلتنگ کننده است.

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:50 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

آسيب شناسي آخرالزمان-2



الف - مردان آسيب ديده در آخر الزمان :

جامعه اسلامي ترکيبي است از انسان هايي که در آن زندگي مي کنند، اعم از مردان و زنان. پس مسلماً آسيبي که در آخرالزمان اتفاق مي افتد هم در مورد مردان صادق است و هم زنان.

در اين جا مي خواهيم ببينيم در روايات ما براي مرداني که در آخر الزمان دچار آسيب شده اند چه نشانه هايي ذکر شده است. روايت اول که بسيار تکان دهنده است، از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است. به عنوان مقدمه بگوييم که معمولاً اسلام توقعش از مرد اين است که حس غيرت ديني و مهابت الهي داشته باشد. اطلاعات رسيده حاکي است که در سيماي مبارک خود امام زمان(ع) هم مهابت الهي وجود دارد. يعني در چهره مبارک امام زمان (ع) در عين ملاحت و شيريني، نوعي مهابت و ترس الهي هم وجود دارد. و ترکيبي از ملاحت و مهابت در آن ديده مي شود. امّا در آخرالزمان بنابر آنچه از روايات به دست مي آيد اگر شما در بين 20 مرد کمتر يا بيشتر، چهره هايي را مورد ارزيابي و شناسايي قراردهيد نمي توانيد کسي را پيدا کنيد که در چهره اش هيبت و مهابت الهي و آثار ترس از خداوند وجود داشته باشد.

آنچه که در سيماي اولياي الهي مشهود است. امّا در چهره مردان آسيب ديده آخرالزمان، هيچ ترسي از خدا وجود ندارد، اهل معصيت خيلي راحت در برابرشان مرتکب معصيت مي شوند و آن ها هم هيچ عکس العملي از خود نشان نمي دهند

روايت دوم درباره نشانه ها و خصلت هاي منفي مردان آخرالزمان مي فرمايد »يطيع الرجل زوجته و يعصي والديه« مردان آسيب ديده دوره آخرالزمان از اطاعت و احترام والدين دوري مي کنند. در عين حال يک گرايش و اطاعت و پيروي صد در صد از همسران خود در رفتارشان ديده مي شود. البته منظور اين نيست که انسان بايد در مسايل خانوادگي تفاهم نداشته باشد، بلکه اشاره به اين مطلب است که در آخر الزمان مرداني وجود دارند که صد در صد مطيع زنان خود هستند و در برابر پدر و مادرشان هيچ تواضع و فروتني ندارند و احترامي براي آنها قايل نيستند.

باز روايت ديگر - که برخي آفت هاي اعتقادي و اخلاقي مردان آسيب ديده اين دوره را نشان مي دهد - مي فرمايد: »يکون الرّجل همّه بطنه و قبلته زوجه و دينه دراهمه«: مردان آسيب ديده اي وجود دارند که تمام همت و عزمشان براي پر کردن شکم هايشان است و اصلاً به فکر معيشت ديگران نيستند. هممسرانشان قبله آنها مي باشند. »قبلته زوجته« شايد به اين معنا باشد که آنها اگر هم اهل نماز هستند آن قدر براي آنها اطاعت از همسر در هر بعدي از ابعاد مهم مي شود که گويا اين زن ها، خداي مردان خود شده اند و براي آنها اطاعت از همسر اطاعت از خدا به حساب مي آيد؛ و دين آنها هم پول شان مي گردد. يعني براي آنها مقدس ترين و مهم ترين مسئله پول و ثروت است.

روايت چهارم هم از اين حکايت مي کند که مردان از مرد بودن خودشان خسته مي شوند: »لعن اللَّه المخنّثين من الرجال«. تعبير روايت اين است که اينها از صفات مردانه خود خسته شده و سعي مي کنند که گرايش ها، تمايلات و حالت هاي زنانه را در خودشان نمايان بکنند. اين گرايش ها ممکن است در حرف زدن، آرايش و آراستگي، طرز پوشش باشد، و يا تفکر باشد. خلقت زن و مرد اقتضا مي کند که هرکدام از آن ها مشخصات روحي و رواني خاص خودشان را داشته باشند، امّا در آخر الزمان يکي از اتفاقات شومي که مي افتد اين است که بعضي از مردان مي خواهند از نظر صفات مثل زنان

باشند و به قول يکي از علما، مرداني هستند که از مرد بودن پشيمان و از مردانگي خسته مي شوند. تمايل به صفات زنانگي و نمايش هاي زنانگي در آنها ايجاد مي شود و در نقطه مقابل هم حتي روايتي داريم که »والمترجَّلات من النّساء« زناني هم پيدا مي شوند که اين ها مي خواهند خصوصيات مردان را در خودشان ايجاد کنند و مثل مردان بشوند. به هر صورت اين مردان مخنث هستند و زن نما که نمايش زنانه در زندگي شان ايجاد مي شود مورد لعن خداوند و رسول مکرم اسلام (ع) قرار گرفته اند.

روايت آخري که در اين بخش برايتان عرض مي کنم يک هشدار جدّي است براي ما که مي فرمايد: »يتسمن الرجال للرجال و النساء للنساء« و »يايتمشط الرجل کما يتمشط المرأة لزوجها«. يکي از آدابي که در دين از نظر اخلاقي به زن و مرد ابلاغ شده آراستگي ظاهر است. حتي در امور عبادي آراستگي موجب فزوني ثواب آن است. مثلاً در روايت آمده است هنگامي که مي خواهيد قرآن تلاوت کنيد، مسواک بزنيد؛ چرا که دهان شما طريق و سبيل قرائت قرآن است. در روايات داريم اگر کسي مسواک بزند و يا خودش را معطر بکند، هر کدام از اينها ثواب نمازش را هفتاد برابر مي کند. پس مسلم است که آراستگي از اصول اخلاقي و ديني است. امّا يکي از آفت هايي که در دوره آخر الزمان براي مردها به وجود مي آيد اين است که به جاي آراستگي دست به آرايش مي زنند آراستگي با آرايش امر بسيار متفاوتي است و يا در روايت ديگر مي فرمايد که بعضي از مردها در دوره آخرالزمان خود را براي ديگران آرايش مي کنند، همانند نو عروسي که براي داماد خودش را آرايش مي کند. اين مسئله يکي از آسيب هاي جدي است که ممکن است در آخر الزمان گريبانگير مردها و جوان ها بشود. از اين جهت آسيب به شمار مي رود که اسلام از مرد روحيات مردانه مي طلبد و آرايش کردن و آن هم به شکل افراطي اش مسلماً يکي از حالت هايي است که مي تواند انسان را از جديت و مردانگي ساقط بکند.

اگر شما تاريخ اندلس را مطالعه کرده باشيد مي بينيد که براي فتح اندلس از طرف غرب، يکي از شيوه هايي که غربيان اعمال کردند و توانستند به کمک

آن سرنوشت مسلمان هاي آنجا را عوض کنند اين بود که آمدند به جاي آراستگي، آرايش را در بين مردان عمومي کردند و ترويج دادند و نهايتاً وقتي مردان را به آرايش تشويق کرده و عادت دادند و ديگر کسي نبود که در برابر آنها مقاومت کند و بعد به راحتي آنها توانستند بر سرنوشت آندلس حاکم شوند. اين روايت يک هشدار است که نبايد به سادگي از آن گذشت.

آفت خطرناک تر، اين که در آخر الزمان »يتنافس في الرّجُل يغارّ عليه من الرّجال« يعني در آخرالزمان باندهايي به وجود مي آيند که طرفدار همجنس بازي هستند و در اين راستا مردان، هوسراني هاي خودشان را به يکديگر اختصاص مي دهند. روايت مي فرمايد که »يتنافس في الرجل«؛ يعني ممکن است با هم رقابت داشته باشند و بعد مي فرمايد: »يغّار عليه من الرّجال«؛ يعني ممکن است دو مرد بر سر مرد ديگري يا فرد ديگري با هم غيرت و حسادت داشته باشند و هر يک رقيب ديگري براي رسيدن آن فرد باشد.

گاهي شده است که ما در بين جوامع اسلامي اين مطلب را ديده ايم که از طرف غرب با تشکيل باندهايي مشخص و با نام و نشان، گروه هايي تشکيل مي شود و بر اين اساس هدف هايي را دنبال مي کنند. در هر صورت اين هم يکي از مسايلي است که در روايات به عنوان آسيب و آفت مردها در آخر الزمان وارد شده که ممکن است مرداني بالاتر از آرايش به مسايل ديگري مانند قوم لوط روي بياورند. البته نبايد نسبت به همه آنها که در آخرالزمان زندگي مي کنند بدبين باشيم؛ چرا که در آخرالزمان دو حرکت متضاد از دو گونه مردم در دفاع يا دوري از دين اتفاق خواهد افتاد در واقع همه جا تاريک نيست در کنار ارتدادها و اين چهره هاي آسيب ديده، مردان و زناني وجود دارند که مي توانند با تحمل شرايط موجود در آن زمان راه حق و دفاع از حق را بپيمايند.



ب - زنان آسيب ديده در آخرالزمان :

در روايات از آمدن زنان آسيب ديده و آسيب ديده اي هم دراين عصر خبر مي دهد: »تلبس لبسة الرجل« زناني هستند که در نوع پوشش گرايش به

پوشش هاي مردانه پيدا مي کنند که اين مسلماً ناشي از يک حالت رواني است که اگر زني بخواهد اطوار و حالت هاي مردانه داشته باشد، يکي از تجلياتش در نوع پوشش و لباسي است که استفاده مي کند. به عبارت بهتر در آخر الزمان مرزهايي که جدا کننده زن و مرد است عمدتاًبرداشته شده و نوعي اختلاط فرهنگي و ديگر ابعادازجمله در پوشش بين زن و مرد مشاهده مي گردد.

خصوصيت دومي که براي اين زنان ترسيم شده اين است که اينها علاوه بر اين پوشش ظاهري در همه مسايل و در همه حالت ها زناني هستند که مي خواهند ژست مردانه بگيرند؛ لذا در روايت داريم که پيامبر اکرم (ص) فرمودند: »لعن الله المترجّلات من النّساء«؛ خدا لعنت کند آن گروه زناني را که در سعي مي کنند حالت هاي مردانه به خود بگيرند.

در بحث راجع به مردان آسيب ديده گفته شد که مرد و زن از لحاظ جسمي و روحي يکسان نيستند. يکي از مشکلاتي که مي تواند آسيب اجتماعي کلي ايجاد کند اين است که زن و مرد از مدار شخصيتي خودشان خارج بشوند. در آخر الزمان زناني وجود دارند که از مدار زنانگي خودشان مي خواهند خارج شوند، لذا اين افراد مورد لعن پيامبر اکرم(ص) و خداوند متعال قرار گرفته اند. مشخصه اي ديگري که براي زنان آخرالزمان ذکر شده اين است که همانند مرد آسيب ديده در بين آن ها نوعي خود مشغولي پيش مي آيد و عمدتاً يکي از آسيب هاي جدّي زنان آخرالزمان اين است که تلاش مي کنند که نظر زنان ديگر را به خودشان جلب بکنند. در روايات داريم که »يتسمن النساء للنساء«؛ يعني زنان به جاي اينکه براي شوهر مشروع خود آرايش بکند و آراستگي خاص براي او داشته باشد. همت شان اين است که هم جنسان خود را به سمت خويش جذب و جلب کنند.

مطلب بعدي که در مورد خصوصيات زنان آخرالزمان در اختيار داريم اين است که نوع، فريبايي خاصي در اين طايفه و حالت هاي آن ها ديده خواهد شد به قدري که قبله مردان مي شوند که البته اين يک حالت تعامل و يک نيروي دو طرفه در مردان و زنان است يعني از طرفي مرداني شيفته مي شوند و خريدار دلربايي زنان به آن شکل افراطي که در روايات آمده شده زنان قبله مي شوند و زنان در آن سو قبول مي کنند که قبله گاه مردان قرار بگيرند؛ و اين يکي از خطرناک ترين تعبيراتي است که در روايات ديني ما وجود دارد؛ اينکه قبله شدن زنان به چه معنا است شايد معاني گوناگوني داشته باشد. يکي از احتمالات اين است که قبله شدن زن براي مرد به اين معنا است که مرد در برابر زن کرنش و محل فروتني و تواضع و خاکسپاري مرد قرار گيرد. يا اينکه شايد به اين معنا باشد که تمام همت مردان، زنان مي شود. به عبارت ديگر در اسلام داريم که سعي کنيد اعمالتان را رو به قبله انجام دهيد، ممکن است در آخر الزمان براي مردان چنين اتفاق افتاده و تمام همتشان، زنان و رسيدن به تمنيات و خواسته هاي زنانشان باشد.

ممکن است مرد در حد يک عبد در برابر زنش در اين دوره خضوع داشته باشد البته دقت بکنيد وجود تفاهم براي زن و مرد مخصوصاً براي زن و شوهر مسئله به جايي است، وجود محبت و وجود تعاون خانوادگي معقول و مشروعند و پايه هاي خانوادگي را استحکام مي بخشند. امّا بحث از قبله شدن زنان طوري که زنان و مردان آخرالزمان آن تعادل خاص خودشان را از دست مي دهند و به شکل افراطي دچار هوي و هوس و يک سري تمنيات کاذب مي شوند.

در روايت ديگري آمده است که گاهي زنان به مسايل سوء گرفتار مي شوند و شرايط طوري مي شود

که اگر مردي بخواهد حفاظت و غيرتمندي براي حفظ ناموس خودش بروز بدهد، مورد سرزنش قرار مي گيرد. معمولاً مردها دعوت به گسيختگي بي غيرتي و بي حفاظتي در مورد ناموس خودشان مي شوند و از آنها مي خواهند در اين جهت حساسيت هاي خودشان را تماماً از دست بدهند.



ج - مردم آسيب ديده :

بحث مهمتري که وضعيت عمومي مردان و زنان و عموم طبقات مردم را مي تواند مشخص کرده و متمم دو بحث گذشته باشد اين است که براي عموم زنان و مرداني که در آخر الزمان وجود دارند اگر مواظب نباشند و دچار آفت بشوند سلسله صفاتي شمرده شده است. به عنوان مثال از پيامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند: »اوّل ما يرفع من هذة الامة الحياء و الامانة« اولين خصلت اخلاقي که از بين امت من رخت بر مي بندد و دچار مشکل مي شود حيا و حس امانت داري است. مسئله از بين رفتن حيا يکي از جدّي ترين مسايلي است که در فرهنگ ديني ما و روايات ما به آن تأکيد شده است و در مقابل داشتن حيا يکي از ارزشمندترين ارزش ها برشمرده شده است.

همين طور مسئله امانت داري يکي از جدّي ترين ارزش ها و فضايل اخلاقي است که در فرهنگ ديني و در قرآن و در روايات بسيار روي آن تأکيد شده است و آنچه که از روايت فوق برداشت مي شود اين است که در دوره آخرالزمان در فرهنگ عمومي مردم خيانت به يکديگر، خيانت هاي مالي و يا ديگر خيانت ها يک حالت عمومي پيدا مي کند و امت اسلامي دچار عمومي شدن خيانت و غش در معامله و يا غش در رفاقت ها و ارتباطات است. ممکن است فردي خيانت مالي به شما نکند امّا در ارتباط و رفاقت و در آن وظايفي که نسبت به شما دارد، داشته باشد خيانت کند. در هر صورت پيامبر اکرم (ص) فرمودند: »اول ما يرفع من هذة الامة: الحياء و الامانة«

صفت ديگري که براي زنان و مردان در آخر الزمان ذکر شده اين است که مي فرمايد: »استخفوا بالقرآن« يعني قرآن از فرهنگ خاص مردم هر چه در مقام تلاوت

و چه در مقام عمل بيرون مي رود و يک مقدار کمرنگ مي شود. از طرفي »کانت مساجدهم معمورة بالاذان« مساجد اينها به اذان آباد است يعني وقت نماز، اذان از آنها پخش مي شود »امّا قلوبهم خالية من الايمان« امّا دل آنها نشانه اي از آثار و علايم ايمان ندارد، نسبت به حق قرآن به حق تلاوت قرآن، به حق عمل به قرآن کوتاهي مي شود و از طرفي مساجد عمدتاً آباديشان در حد گفتن اذان و دلها خالي از آثار ايمان است.

مطلب بعدي که باز در روايات روي آن تکيه شده اين است که وقتي شما با افراد برخورد مي کنيد کلمات زيبا و حکمت آميزي بر زبان مي رانند و در مقام گفتار خيلي شيرين و پر معنا صحبت مي کنند امّا وقتي که به رفتار آنها مراجعه مي کنيد رفتارشان بسيار زشت و غير مشروع و غير معقول است. يعني هماهنگي بين گفتار و رفتار در اين دوره نيست. حرف ها، حرف هاي معقول و زيبا امّا اعمال، اعمال نا زيبا و مشکل آفرين است. باز از مسايل ديگري که ما در اين دوره شاهد آن خواهيم بود و در روايات پيش بيني شده است اين است که معمولاً مردم مباهات به معصيت مي کنند. افراد آسيب ديده اي پيدا مي شوند که نه تنها از انجام معصيت خودداري نمي کنند و ترس از معصيت ندارند بلکه مباهات به عصيان و حکم شکني خدا دارند. کساني به وجود مي آيند و در بين جوامع اسلامي حرکت مي کنند که با ارتکاب معصيت خود را بزرگ مي بينند و احساس بزرگي مي کنند. مباهات و افتخار آنها به معصيت است .

باز از نشانه هاي عمومي اين دوره اين است که »مفرطون بالغدوات«؛ اينها در روز انسان هاي سست عنصر و کم کاري هستند.

يکي از آسيب هاي عمومي در آخرالزمان اين است که شب ها ترک شب زنده داري مي کنند .عموم مردم يا برخي از مردم و در روز هم کار جدّي ندارند »مفرطون بالغدوات« يعني هنگام روز و در صبح کارهاي جدّي دنبال نخواهند کرد. به عبارتي نه در شب عبادت جدّي دارند و نه در روز کار جدّي. دقيقاً نقطه مقابل صفات اصحاب امام زمان (ع) که مي فرمايد امام زمان (ع) »رهبان باللّيل و اُسد بالنّهار«؛ کساني هستند که در شب ها اهل عبادت و مناجات با خدا هستند و در روز هم مانند شيري وارد معرکه و ميدان کار و جديت و خدمت به مردم مي شوند. در نقطه مقابل افرادي آسيب ديده به وجود مي آيند که اينها نه در شب عبادتي دارند و نه در روز کار جدّي و مفيد. پس اين نشانه ها مي تواند سيماي عمومي مردان و زنان را در آخرالزمان مشخص و معلوم بکند.

به اين صفات عمومي روايتي را که حضرت علامه طباطبايي (رض) در جلد پنجم الميزان نقل مي کند بايد اضافه کرد. همان گفت وگويي که در بين پيامبر اکرم (ص) و حضرت سلمان بوده و در روايت ديگري هم به شکل مفصل نشانه هاي آخر الزمان يا اشراط الساعة يعني نشانه هاي ظهور و وقوع قيامت را برشمرده اند.

در قسمت هاي گوناگوني از اين روايت مفصلي که حضرت علامه طباطبايي (رض) نقل مي کنند ما به جمع بندي در مورد صفات عمومي مردم آسيب ديده برخورد مي کنيم. از جمله آن روايات اين است که مي فرمايد: »سيأتي علي امتي زمان تخنث فيه سرائرهم«؛ زماني بر امت من فرا مي رسد که مردم از نظر نهان دچار مشکلات و خباثت هاي وجودي مي شوند. »امّا تحسن علانيتهم طمعاً في الدنيا«؛ امّا ظاهر خودشان را بسيار زيبنده و آراسته نشان مي دهند .به خاطر اينکه طمع به دنيا دارند؛ يعني به خاطر جلب منافع و جلب نظر مردم ظاهري زيبا و زيبنده و آراسته دارند امّا در درون آنها و باطن آنها خباثت و آلودگي هاي معنوي جايگير شده است. و هم ايشان مي فرمايند: »همهم بطونهم و شرفهم مطاعهم«؛ اينها کساني هستند که تمام همتشان شکم آنها و خوراک آنها است. يعني در يک بيست و چهار ساعت وقتي به زندگي آنها مراجعه بکنيد عمدتاً فکر آنها در اطراف مطالبي است که براي ارتزاق و پر کردن شکم هايشان مي گذرد و از طرفي »شرفهم متاعهم« و آنچه که به آن افتخار مي کنند و موجب شرافت خودشان

مي دانند کالا و ابزار زندگي، خانه ها و ماشين و لوازمي است که در اطراف آنها است. و باز مي فرمايند »يأکلون طيب الطعام و الوانهم«؛ چنين افرادي به غذاهاي رنگارنگ و متنوع و بهترين غذاها روي مي آورند. آن مقدار وقتي که اينها به انواع غذاها و تنوع آن و به رنگارنگي غذاها و شيريني و طعم آنها معطوف مي کنند هرگز اين دقت را در مسير ديني و مسايل معنوي نخواهند داشت »يرکبون الدواب و يتزينون بزينة المرأة لزوجها«؛ افرادي وجود دارند که اينها بر ماشين ها و مرکب هاي گوناگون سوار مي شوند و در حد بسيار زياد آرايش مي کنند. »شارب القهوات لاعبون بالکعبات«؛ از نشانه هاي آنها اين است که شرابخواري يکي از مسايل رايج در زندگي آنها مي شود و قمار و مشغول بودن به قمار بازي هم از لهويات در زندگي آنها است »و تارکون الجماعات« اينها کساني مي شوند که به نماز جماعت ديگر اهميتي نمي دهند. به جمع مؤمنان و شرکت در اجتماع ديني و معنوي و ارزشي، دقت و اعتنايي ندارند و اساساً يک نوع بي حرمتي و بي احترامي نسبت به جماعات مومنين چه نماز جماعت، چه نماز جمعه و چه اجتماعات ديگر در چنين افرادي وجود خواهد داشت. از نشانه هاي ديگري که براي اين گروه شمرده شده اين است که »فلا يبالون بما احکموا و لا بما نکحوا«؛ براي آنها مهم نيست که درآمدشان از چه راهي به دست مي آيد و در چه مسيري صرف مي شود. براي آنها مهم نيست که با چه کسي شهوت خود را اطفاء مي کنند. يعني در مسير شهوتراني در خوردن و در آشاميدن کنترل را از دست داده اند و به قواعد غير شرعي و غير معقول براي ارتزاق خود و دفع شهوت خود روي مي آورند.

از مسايل ديگري که باز بسيار مهم است اين است که مي فرمايند: »اذا قطعوا الأرحام«؛ گسستگي هاي خانوادگي در بين چنين افراد آسيب ديده اي بسيار زياد و شايع مي شود. اسلام دعوت بر اصرار و پيوستگي و وابستگي به يکديگر دارد و در نقطه مقابل يکي از صفات و خصوصيات افراد آسيب ديده اين است که »قطعوا الأرحام« حتي با نزديکان خود قطع ارتباط مي کنند و به يک گسستگي فاميلي و خانوادگي دچار مي شوند »منوا بالطعام« اگر اينها کسي را ميهماني مي کنند منت بر او مي گذارند. يکي از اخلاقياتي که اسلام روي آن اصرار دارد مي تواند از نظر اخلاق اجتماعي به ما کمک بدهد و ابعاد گوناگون و منافع مختلفي دارد اين است که انسان اطعام همراه با اکرام براي مردم داشته باشد. در آخرالزمان افرادي پديد مي آيند که اينها اطعامشان همراه با اکرام نيست. بلکه اطعام آنها همراه با منت گذاري بر ديگران است. ممکن است ميهماني بدهند؛ ممکن است افرادي را اطعام کنند امّا اطعامشان همراه با منت گذاردن و پايمال کردن شخصيت افراد است.

از نشانه هاي ديگر اين است که مي فرمايد: »ذهبت رحمة الأکبار و قلّ حياء الأصاغر« وقتي که به بزرگترها مراجعه مي کنيم مي بينيم رحمت و عطوفت و صفايي که لازمه وجودي انسان است از آنها گرفته شده و در وجود آنها، نگاه آنها و در کلام آنها شفقت نيست و در نقطه مقابل »قل حياء الاصاغر« وقتي که به آسيب ديده هاي نوجوان نگاه مي کنيم آنها را افرادي بي حيا و کساني مي بينيم که چارچوب هاي شرع و عقل را به راحتي زير پا قرار مي دهند و بر اساس حالات و هواهاي نفساني خودشان عمل مي کنند.

از مسايل ديگري که باز در اين دوره در روايات ما وارد شده اين است که »استعملت المودة باللسان« عموماً يکي از حالت هايي که براي افراد آسيب ديده در دوره آخرالزمان اتفاق مي افتد اين است که اينها عمدتاً محبت ها و مودت هايشان در قالب گفتگوها و محدود به آن ابراز علاقه هاي لساني است. وقتي که به قلب انسان ها مراجعه بکنيم محبت ها عميق نيست. در دل انسان ها، محبت ها جاي ندارد. امّا در زبان آنها و گوش آنها شيرين ترين کلمات است. »استعملت المودة باللسان« به اين معنا است که در دوره آخر الزمان افراد آسيب ديده عمدتاً افرادي زبان باز و متملق هستند و نسبت به افراد ابراز محبت دارند. امّا ابراز محبت آنها عمدتاً محدود به ابراز محبت و مودت لساني است؛ و »تشاجر الناس بالقلوب« ولي وقتي به دل آنها رجوع مي کني عمدتاً در دل آنها جنگ و گريز و مشاجره و کينه است. يعني در برابر همان کسي که ابراز عواطف لساني داشتند اينها ابراز انزجار قلبي و دروني دارند.

در ادامه همين روايت باز در مورد آن حالات و صفاتي که براي افراد در روايات ثبت شده است مي فرمايد که »وصار الفسوق نصباً و العفاف عجباً« يکي از حالت هاي منفي که براي افراد اين چنيني شما مي توانيد مشاهده کنيد اين است که فسق و گناه و مرز و حد شکني خدا براي افراد، نوعي تشخص و جايگاه اجتماعي پيدا مي کند. آنچه از اين روايت فهميده مي شود اين است که در زماني گناه کردن براي افراد يک نوع تشخص محسوب خواهد شد و با گناه احساس شخصيت خواهند کرد. لذا مي فرمايد »صار الفسوق نصباً« نصب به معناي آن شخصيتي است که انسان در پي آن است که در جامعه آن را پيدا بکند و جايگاه اجتماعي داشته باشد. مي فرمايد در آخر الزمان گناه کردن براي برخي افراد افتخار مي شود. نه تنها از آن خجلت و حيايي ندارند بلکه با گناه احساس شخصيت و بزرگي و جايگاه در بين مردم مي کنند و از طرفي »والعفاف عجباً« اگر کسي صاحب حيا و حافظ حدود الهي باشد براي ديگران موجب شگفتي مي شود و اين را گاهي انسان مي تواند مشاهده بکند که افراد آسيب ديده اي هستند که اگر خانمي يا آقايي عفافش را رعايت بکند آنها شگفت زده مي شوند.

ياز در روايات داريم که مي فرمايد: »رأيت الناس مع من غَلب« مي بيني که مردم معمولاً گرايش به افرادي دارند که آن افراد پيروز هستند. يعني گرايش مردم به سوي حق نيست حق مداري از انسانها سلب مي شود و به جاي حق مداري، قدرت مدار مي شوند. قدرتمند مدار مي شوند. عمدتاً با کساني هستند که به قدرت رسيده اند تا وقتي که کسي صاحب قدرتي نباشد به او کمتر گرايش دارند؛ امّا اگر احساس کنند به قدرت مي رسد يا قدرت دارد به او گرايش پيدا مي کنند و اطراف او جمع مي شوند. اين هم باز ممکن است در مسايل گوناگون باشد. در مسايل خانوادگي، در مسايل سياسي و در مسايل اقتصادي ممکن است اين قابل تعميم باشد.

باز داريم که »رأيت الناس ينظر بعضهم الي بعض و يقتدون باهل الشر« پيامبر اکرم (ص) به سلمان مي فرمايند در آن زمان تو مي بيني مردم چشم هم چشمي با هم مي کنند. حالت رقابت در آنها بوجود مي آيد و هنگامي که اينها مي خواهند براي خودشان پيشوايي انتخاب کنند يا مي خواهند به فردي تأسي بکنند و الگو پذيري از کسي داشته باشند به کساني اقتدا مي کنند که اينها در زندگي شان شرارت و خباثت وجود دارد و آلودگي هايي اخلاقي يا فکري دارند.

متأسفانه بخشي از مردم آسيب ديده در آن دوران به جاي اينکه به اهل خير اقتدا بکنند به اهل شر اقتدا مي کنند و افراد پاک و افراد با تقوا براي آنها ملاک قرار نمي گيرند. اين هم باز يکي از نشانه هايي است که در آخرالزمان مشاهده مي شود.

آخرين مطلبي که در اين مورد خدمتتان عرض مي کنم اين است که مي فرمايند »يعيرونه بضيع المعيشه«؛ افراد خانواده و يا افراد جامعه اگر فردي تنگدستي اقتصادي داشته باشد از او عيبجويي و او را تحقير مي کنند، »و يکلفونه مالا يطيق« فشارهاي رواني گوناگون بر افراد فقير و تنگدست که توان معيشت بهتر را ندارند، وارد مي شود. »يکلفونه ما لا يطيق« آنها را مجبور مي کنند به کارهايي که فوق طاقت آنها است »حتي يوردوه موارد الهلکة« تا اينکه چنين افراد تنگدست فقيري ناچار خودشان را در مهلکه هاي اقتصادي و در مهلکه هاي اخلاقي قرار مي دهند. يعني ممکن است خودشان را به ربا، دروغ، غش در معامله، کم فروشي و ... مبتلا بکنند.

به عبارتي يکي از نشانه ها اين است که در آن زمان اقتصاد سالم و کسب حلال براي بعضي بي ارزش مي شود. آنچه که براي افراد ارزشمند و مهم شمرده مي شود اين است که بتوانند با رقابت، ولو رقابت هاي ناسالم خودشان را از نظر اقتصادي به جايگاه قابل رضايتي براي عموم مردم برسانند. لذا مي فرمايد اگر کسي تنگدست باشد و زندگي او و اقتصاد او يک مقدار ضعيف باشد از او عيبجويي مي کنند. شخص را مجبور مي کنند به ارتکاب اعمالي که يا هلاکت جسمي برايش دارد يا هلاکت ديني و يا هلاکت اخلاقي.

آنچه ذکر شد مجموعه اي از صفات عمومي مردان و زنان آخرالزمان بود که از روايات گوناگون از جمله روايتي که در جلد پنجم الميزان علامه طباطبايي (رض) نقل شده استخراج کرده ايم.

ا

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:50 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

آيندة نزديک-2



اشاره:

بسياري از ما همواره به اين موضوع ميانديشيم که آيندة ما و سيارة ما چه خواهد بود؛ آيا ما در آستانة جهاني جديد همراه با صلح و آسايش و وفور نعمت قرار داريم، يا اينکه متزلزل و لنگلنگان بر کنارة جنگ و هرج و مرج و بلا ايستادهايم، و يا هر دو؟

در اين مقاله تلاش شده که با بررسي حوادث و رويدادهايي که يا اکنون در حال وقوعاند يا ـ براساس پيشگوييها ـ در آينده واقع خواهند شد، پاسخي براي اين پرسشها ارائه شود.

در اين نوشتار، ابتدا حوادث و رويدادهاي مهمي که در حال حاضر در جهان جريان دارند بررسي و در ادامه با بهرهگيري از پيشگوييهايي که در اخبار انبيا و اولياي الهي آمده به تحليل اين حوادث و رويدادها پرداخته شده است.

پيشگوييهايي که با صدها و هزاران سال قدمت، وضعيت جهان امروز ما را به صورت دقيق مجسم کرده و حوادثي را که امروز در جهان در حال وقوع است يا در آينده به وقوع خواهند پيوست به تصوير کشيدهاند.

آگاهي از اين اخبار، چشمانداز جديدي از تغييرات ريشهاي و بنيادين جهان و تحولات عظيم آينده را در اختيار خواننده قرار ميدهد. شايد با بيان اين اخبار بيش از پيش امکان تحليل و تشريح همه آنچه که بشر در اين عصر در آن بهسر ميبرد فراهم شود. انشاءالله.

در قسمت اول اين مقاله، برخي از اين پيشگوييها بررسي شد و اينک قسمت دوم آن را پي ميگيريم.





4. زلزلههاي ويرانگر

چنانکه آمار جهاني نشان ميدهد، در بين سالهاي 1000 تا 1800 ميلادي؛ يعني طي هشتصد سال تنها بيستويک زلزله با قدرت بزرگ روي داده است. در حالي که بين سالهاي 1800 تا 1900، يعني طي يکصد سال، 18 زلزلة بزرگ و 50 سال بعد بين 1900 تا 1950، سي زلزله بزرگ روي داده است ـ يعني تقريباً در طول 50 سال تعداد زلزلهها برابر با شمار آنها در طول 850 سال قبل بوده. 1

بين سالهاي 1950 تا 1991، 93 زلزله بزرگ در جهان بهوقوع پيوست، تقريباً سه برابر و نيم قرن گذشته. اين زلزلهها موجب مرگ 3/1 ميليون نفر انسان در سراسر کره خاکي شد. افزايش شديد تعداد زمينلرزهها بسياري از دانشمندان را متوجه اين موضوع ساخت که زمين به دورهاي تازه از حيات خود وارد ميشود.

«راجر بيلهام» در نشست اتحاديه علم زمينشناسي و ژئوفيزيک دربارة سير اين وقايع اعلام کرد:

واقعيت آشکار اين است که در دهههاي آتي شاهد فجايعي خواهيم بود که تا کنون مانند آنها را نديدهايم. تلفات بيش از يک ميليون، پيشآمد غير ممکني نخواهد بود. 50 درصد جمعيت يک شهر با زمينلرزهاي ساده از دست ميروند.

بيلهام گفت:

با وجود اينکه در دهههاي اخير زمينلرزهها در مرکز شهرهاي بزرگ جهان روي ندادهاند، اما نميتوان از ادامه اين روند مطمئن بود. 2

بسياري از انبيا و اوليا از زمانهاي دور درباره وقوع زلزلههاي شديد خبر دادهاند از جمله:

«اشعياي» نبي در رؤياي خود، تکانهاي عظيمي را در آخرالزمان مشاهده کرد:

اساس و بنيان زمين در حال لرزش است. زمين به شدت در حال جنبش است. زمين تا پايان مانند آدمي مست تلوتلو خواهد خورد و مانند کلبه لرزان خواهد بود... در روز خونريزي بزرگ، زماني که برجها واژگون ميشوند. 3

رسول اکرم(ص) نيز با اشاره به آخرالزمان فرمودند:

زلزلههاي بسياري زمين را در خود خواهد گرفت. 4

آن حضرت در جاي ديگر، در اينباره ميفرمايد:

شما را به مهدي(ع) بشارت ميدهم. هنگامي که اختلافات شديد در ميان مردم پديد آيد و زلزلههاي سختي واقع شود او قيام ميکند. 5

امام صادق(ع) نيز با بشارت ظهور مهدي(ع) در اينباره فرمودند:

مهدي را به شما بشارت ميدهم که پس از پديد آمدن اختلافات در ميان امتم و زلزلههاي بسيار ظهور خواهد کرد. 6

همچنين در جاي ديگر فرمودهاند:

از نشانههاي قيام آن حضرت اين است که در سالي پر از زلزله و سرما اتفاق ميافتد. 7

بايد پرسيد آيا به راستي عصر ما در مرکز همة وقايعي قرار گرفته که قرنها پيش از اين روشنبينان با دلتنگي از آن ياد کرده بودند؟

آيا ذکر همين نشانهها براي درک اهميت و حساسيت زماني که در آن قرار گرفتهايم کافي نيست؟

قرنها پيش از اين روشنبينان اهل باطن و بصيرت چشم ما را بر وقايع و نشانههاي ديگري نيز گشودهاند.



5. گسترش خشونت

همه ما مطلعيم که امروزه عناوين روزنامهها و کتابها مملو از داستانهاي غمانگيز خشونت جاري ميان انسانها است.

در آمريکا آمار خشونت حيرتآور است. براساس آمار FBI ، به طور ميانگين در هر 22 دقيقه يک نفر به قتل ميرسد، در هر چهار دقيقه يک نفر مورد خشونت جنسي قرار ميگيرد و در هر 26 ثانيه يک سرقت صورت ميپذيرد. 8

«رويترز» در گزارشهاي خود سطح خشونت را بالاتر از اين نيز اعلام ميکند:

«انجمن جرايم در آمريکا» در اولين گزارش خود درباره گسترش خشونت اعلام کرد:

سطح خشونت و جرايم در ارتفاعات تاريخ باقي خواهد ماند.

آمريکا بمب در حال انفجاري از جرايم خشونتآميز است که زمان اندکي تا انفجار آن باقي است.

روزنامه واشنگتن پست در همينباره مينويسد:

قتل و خودکشي [در آمريکا] با سرعتي شگفت به پيش ميرود. بيش از 145 مورد در روز. اين سرعت در حال بالا رفتن است.

تنها در سي سال گذشته، آمار کل اين موارد از رقم 000/200/1 مورد نيز تجاوز کرد. يعني بيشتر از تمام انسانهايي که در طول جنگهاي ايالات متحده کشته شدهاند. بسياري از اين قربانيان مرد و زن نيستند بلکه کودکند. 9

«جک لوين»، استاد جامعهشناس دانشگاه نورت ايسترن بوستون، هشدار ميدهد: «افزايش اخير شمار قتلهايي که توسط نوجوانان 14 تا 15 ساله روي دادهاند، نمودار بدترين چيزهاست. آنها در حال حاضر اولين محصولات برنامه افزايش جمعيت بعد از جنگ جهاني دوم هستند و هنوز به گروه سني 18 تا 24 سال که در حال حاضر بيشترين جرايم را مرتکب ميشوند نرسيدهاند. 10

جالب توجه است که در روايات و اخبار آخرالزمان نيز از گسترش خشونت در ميان انسانها پيش از ظهور مهدي(ع) و بازگشت مجدد عيسي(ع) خبر داده شده است.

در کتاب مقدس آمده است:

همة آنچه در روزگار نوح(ع) رايج بود در بازگشت دوباره پسر انسان نيز رايج خواهد بود. 11

عموم منابع ديني دوران نبوت حضرت نوح را دوراني مملو از فساد و خشونت معرفي ميکنند چنانکه در سفر پيدايش آمده است:

زمين فاسد بود و از خشونت پر. 12

رسول اکرم(ص) نيز در توصيف گسترش فساد و خشونت در سالهاي قبل از ظهور حضرت مهدي(ع) سخنان متعددي را بيان فرمودهاند که بازخواني آنها ما را به حيرت ميآورد:

ـ هنگامي که حريمها مورد تجاوز واقع شود، گناهان عملي گردد، اشرار بر نيکان مسلط شوند، دروغ شايع گردد و مردم به جامههاي خود مباهات کنند. 13

جالب توجه آنکه حضرت نبياکرم(ص) به گونههاي مختلف فساد و تباهي و مصاديق آنها نيز اشاره دارند:

ـ هنگامي که بعد از من فحشا و منکر رواج پيدا کند، مرگهاي ناگهاني فراوان شود و کمفروشي رايج گردد، خداوند آنها را با قحطي و گرسنگي گرفتار سازد.. هنگامي که زمامداران ستمگري پيشه کنند، آنها خود بر ظلم و تجاوز همکاري ميکنند. هنگامي که پيمانها را بشکنند، خداوند دشمن را بر آنها چيره کند. 14

در بيان ديگري مصاديق اين تباهي را در روابط خانوادگي متذکر ميشوند:

ـ هلاکت انسان به دست پدر و مادرش تحقق مييابد، اگر پدر و مادر نداشته باشد، به دست همسر و فرزندانش، و اگر همسر و فرزندي نداشته باشد به دست خويشان و همسايگانش. 15

ـ هنگامي که تکبر و خودپرستي در اعماق دلها نفوذ کرد، آنسان که سمومات در بدنها نفوذ ميکنند، گناهها علني شد و محرمات الهي سبک شمرده شد.16

حضرت پرده از درون و دل مردم اين عصر نيز برداشته و اعلام ميکنند:

ـ هنگامي که مردم بر روي دلهاي درنده خوي خود جامة ميش بپوشند، دلهاي آنها از مردار گنديدهتر و از حنظل تلختر است. 17

ـ و آن هنگامي که هر سال بيش از سالهاي پيش، بدعت و شر احداث گردد. 18

اما دليل افزايش خشونت و جنايت در آخرالزمان چيست؟

متخصصين رفتارشناس در پيجويي به اين نتيجه رسيدهاند که يکي از دلايل اصلي اين امر، افزايش نقش رسانهها در زندگي انسانها است. خصوصاً اينکه امروزه، تصاوير با روشني و وضوح وارد محل زندگي مردم ميشوند.

در گذشته، تنها راه مشاهده جرم و جنايت حضور در صحنة واقعه بود. اما در حال حاضر...

بررسيها نشان ميدهد؛ اکنون تنها بچههاي آمريکايي با ميانگين سني 15 سال، شاهد کشتار خشونتبار بيش از 25 هزار انسان به اضافه 200 هزار عمل وحشيانه ديگر از طريق تلويزيون هستند. حتي در زمان نوح(ع) هم افراد در معرض اين حجم از خشونت نبودند.

«آرنولد کاهن» از انجمن روانشناسان آمريکا، در اينباره ميگويد:

بحث دربارة تأثيرات خشونت نمايش داده شده از طريق تلويزيون مانند بحث درباره تأثيرات سيگار بر ايجاد سرطان است.

مجله نيوزويک به همراه صندوق دفاع از کودکان، براي فهميدن اينکه: «نوجوانان چگونه تغييرات سريع جهان خود را حس ميکنند؟» از 758 بچه آمريکايي در سنين 10 تا 17 سال نمونهبرداري کردند. نيوزويک يافتههاي آنان را اينگونه بيان ميکند:

آنچه پديدار ميشود، تصوير نسلي است که در ترس و دلهره زندگي ميکند... بسياري نگرانيهايي دارند که والدينشان تصور آن را هم نميکنند: دلهره از تفنگ، مواد مخدر، طلاق، فقر. مصاحبهها تأکيد ميکنند که چگونه خشونت و ترس عميقاً در زندگي اين نسل نفوذ کرده، نه فقط در شهرهاي بزرگ اينچنين است بلکه در شهرهاي کوچک و حومهها نيز اين وضعيت نمودار ميشود. 19







6. مرگ عاطفه و مهر و محبت

اگر خشونت، قتل و جنايت يک رويه از سکه حيات انسان عصر حاضر و دوران ماقبل از ظهور باشد «مرگ عاطفه، مهر و محبت» روية ديگر است. جملة زيبايي در کتاب مقدس انجيل آمده که ميتواند معرف اين معادله باشد:

چون شرارت وفور خواهد داشت، عشق بسياري سرد خواهد شد. 20

اين توصيف از طرف حضرت عيسي(ع) بيانگر وضعيت بيحس و عاطفه قلبهاي مردم در روزهاي قبل از بازگشتش است.

نقل قول ديگري مرتبط با اين موضوع نيز وجود دارد:

و همچنين بدان که در روزهاي آخر، روزگار خطرناکي خواهد آمد، زيرا مردم دوستدار خود خواهند بود. آزمند، خودستا، مغرور، کفرگو، نافرمان در مقابل پدر و مادر، ناشکر، سنگدل، بدون عاطفه طبيعي... دوستدار لذت و خوشي نه دوستدار خداوند. 21

متأسفانه امروزه به هر سو مينگريم نظارهگر افزايش خودپسندي و بيمحبتي افراد هستيم. مطلب زير از BPA ، هيأت نظارت بر مطبوعات انگليس، پرده از وضعيت لرزان اخلاقي غرب برميدارد. وضعي که بسياري از کشورهاي جهان بدان مبتلا هستند:

براساس مطالعاتي که اخيراً صورت گرفته، انگليس دچار زوال و انحطاط اخلاقي و معنوي شده و مردم اکثراً خودپسند و ندرتاً داراي روحيه اجتماعي ميباشند.

براساس يک نظرسنجي اجتماعي در انگلستان 77 درصد از افراد نمونه اظهار کردهاند که کشورشان نسبت به 10 سال گذشته کمتر قانونمدار است. در حالي که 65 درصد اعلام کردند رعايت اصول اخلاقي در کشورشان ضعيفتر شده. 70 درصد فکر ميکنند مردم نسبت به 10 سال گذشته تمايل کمتري به ارتباط با ديگران دارند و 72 درصد نيز مردم کشورشان را مغرورتر از گذشته ميدانند. 22

يکي ديگر از مظاهر مرگ عاطفه و مهر و محبت در عصر ما افزايش آمار سقط جنين است.

براساس بررسيهاي انجام شده توسط سازمان ملل، در کل جهان «اندازه خانواده» در حال کوچک شدن است، چون زنان در بيشتر کشورها خواهان فرزند کمتري هستند. 23

يکي از دلايل کاهش اندازه خانواده در سالهاي اخير افزايش افراطي سقط جنين است. با وجود اينکه علم، آشکار ساخته که زندگي انسان از داخل رحم آغاز ميشود، و عموم آثار فرهنگي اقوام مختلف در شرق و غرب براهميت توجه به سلامت جنين در رحم مادر تأکيد دارند متأسفانه سالانه چراغ زندگي بيش از 30 ميليارد کودک متولد نشده در جهان خاموش ميشود.

عشق مادر به فرزند هميشه به عنوان خالصترين و طبيعيترين عشق در نوع خود مورد توجه قرار گرفته است. آمار نشان ميدهد در آمريکا ساليانه 6/1 ميليون مورد سقط جنين صورت ميگيرد. به اين معنا که روزانه بيش از 300/4 کودک متولد نشده در اين کشور کشته ميشوند.

تخمين زده ميشود که بيش از 46 درصد زنان آمريکايي، تا قبل از سن 45 سالگي يک مورد سقط جنين داشتهاند. 24

چنانچه نسلهاي گذشته اين آمار را درک ميکردند بهتزده ميشدند، اما نسل امروز از کنار اين آمار وحشتناک ميگذرد. گويا قلبهاي سرد و بيمحبت آنها امکان فهم اين فاجعه را از آنها گرفته است.

بيانات حضرت نبياکرم(ص) دربارة نشانههاي معنوي وضعيت مردم در آخرالزمان تصويرگر وضع مورد بحث است:

ـ هنگامي که مردم براي کارهاي ناشايست تعاون و همکاري کنند، و در احکام مذهبي از يکديگر دوري جويند، براي دروغ همديگر را دوست بدارند و براي راستگويي از يکديگر قهر کنند... اگر اينها واقع شود، اولاد عاق والدين ميشوند، باران کمتر و در غير موقع ميبارد، لئيمان هر لحظه افزايش و کريمان هر لحظه کاهش مييابند. 26

در روايت ديگري که بيانگر همين وضع اخلاقي است ميفرمايند:

ـ راستي و درستي کمياب ميشود، دروغ همه جا را فرا ميگيرد، دوستي و صميميت به سر زبانها اختصاص مييابد و در اعماق دل همه با يکديگر خصومت ميورزند، کارهاي نامشروع ماية مباهات شده، عفت و خويشتنداري موجب اعجاب و شگفتي ميشود. اسلام وارونه ميگردد مانند پوستيني که وارونه پوشيده شود. 26

ـ انسان به پدر و مادرش جفا کرده و با دوستانش از راه وفا و صفا وارد ميشود. 27

ـ فرزند به پدر و مادرش تهمت ميزند، به پدر و مادرش توهين ميکند و از مرگ آنان مسرور ميشود. 28

ـ هنگامي که امت من با تبختر گام بسپارند و فرزندان فارس و روم به خدمت آنها درآيند. 29

ـ گفتارشان از عسل شيرينتر، دلهايشان از حنظل تلختر است. 30

ائمه معصومين(ع) نيز در ارائه تصوير از وضعيت فرهنگي مردم، در سالهاي قبل از ظهور به مواردي مشابه اشاره کردهاند. چنانکه حضرت امام صادق(ع) در اينباره ميفرمايند:

مردم آن زمان ظاهري زيبا و آراسته و باطني پست و پوسيده دارند. هر کس آنها را ببيند دچار شگفت ميشود ولي چون با آنها معاشرت کند مورد ستم قرار ميگيرد. 31







7. رواج همجنسبازي

رواج همجنسبازي ـ که در حال گذار از جوامع اروپايي و غربي به ساير نقاط جهان است ـ از علائم آخرالزمان بوده و نه تنها طريق انجام آن در بسياري کشورها هموار شده، بلکه فعالانه نيز در بسياري مکانها تقويت ميشود.

در حال حاضر در اين جوامع، شمار بسيار زيادي از فيلمها، محلهاي تفريح و ميهمانيها آن را ترويج ميکنند.

در سال 1992م.، «انجمن اطلاعات جنسي» و «انجمن آموزش و پرورش ايالات متحده»، جزوه راهنماي آموزشي براي آموزش در مدارس دولتي اين کشور تهيه کرد. راهبردهاي اين نوشته ـ که از طرف با اعتبارترين گروه آموزشي کشور توزيع ميشود ـ اين آموزش را ميدهد که:

هيچ شکلي از گرايش جنسي يا نوع بنياد خانوادگي از نظر اخلاقي بر انواع ديگر برتري و امتياز ندارد.

اين رساله با القاي چنين تفکري به بچههاي آمريکايي اين اطمينان را ميدهد که همجنس بازي امضاي رسمي انجمن پزشکي آمريکا را دريافت کرده است.

خبرهاي مختصر زير نمونههاي کوچکي هستند که وضعيت موجود در کشورهاي غربي و به وضوح بازگشت اخلاق مصيبتبار قوم لوط را در قرن جديد هشدار ميدهند:

ـ سخنگوي BBC اعلام کرد: شرکت پخش انگليس به کارگران همجنسبازي که در مراسم رسمي، شرکت نمايند يک هفته تعطيلات ماه عسل به علاوه 75 پوند (110 دلار) به عنوان هديه ازدواج اختصاص ميدهد. 32

در خبرها آمده است که:

ـ سيصد مقام ارشد کليساي انگليس از داير کردن برنامههاي آموزشي همجنس بازي براي کشيشان حمايت ميکنند. کشيشان خبر برنامة جنبش همجنسبازي مسيحي را تأييد کردند. 33

در ساير کشورهاي اروپايي وضعيتي مشابه آنچه در انگلستان ميگذرد ديده ميشود:

ـ فرانسه استفاده از امکانات پزشکي براي زوجين همجنسباز بيشغل را توسعه داده است. اين امر مرحله برجستهاي را براي اين افراد از نظر داشتن اتحاديههاي رسمي خاص خود، ايجاد ميکند. 34

گستردگي اين عمل پارلمان اروپا را وادار به اخذ تصميم کرده است:

ـ پارلمان اروپا حکم کرد اتحاديه اروپا بايد به زوجين همجنس باز اجازه ازدواج و پذيرش فرزند دهد. همچنين کشورهاي اتحاديه اروپا بايد سن معيني را براي فعاليتهاي جنسي همجنس و غير همجنس تعيين کنند و اين اتحاديه بايد قطعنامهاي را که شامل قانونها و تبليغات بر عليه فعاليتهاي جنسي ميان افراد يک جنس ميباشد و اين عمل را گناه ميشمارد منسوخ کند. 35

توصيف اين وقايع در پيشگوييهاي آخرالزمان بهطور واضح آمده است.

در روايتي از انجيل دربارة وضعيت اخلاق جنسيمردم در سالهاي پيش از ظهور آمده است:

و همچنانکه در ايام لوط بود... در روزي که پسر انسان ظاهر ميشود نيز بر همين منوال خواهد بود.

از رواج همجنسبازي در آخرالزمان با عنوان بازسازي شهر «سدوم» 36 نيز ياد شده است.

همچنين روايات زير که از زبان پيامبر اکرم(ص) و ساير معصومين(ع) نقل شده بيانگر پيشگويي حضرات معصومين(ع) نسبت به رواج همجنسبازي در آخرالزمان است:

پيامبر اکرم(ص) در توصيف اين شرايط ميفرمايند:

ـ هنگامي که مردان به مردان بسنده کنند و زنان به زنان. 37

ـ هنگامي که مرد براي آميزش با زنان مورد سرزنش قرار بگيرد. 38

ـ مرد براي مرد شانه ميزند و آرايش ميکند، آنچنانکه زن براي همسرش شانه ميزند و خود را ميآرايد. مردان براي اين کار اجرت ميگيرند و گاهي مورد رقابت کاسبان واقع ميشوند، و گاهي مرد ناموس مرد ميشود و براي او غيرت به خرج ميدهد و در راه او از بذل جان و مال دريغ نميکند.39

ـ مردان امت من با طلا آرايش ميکنند، حرير و ديبا ميپوشند و از پوست پلنگ براي خود جامه درست ميکنند. 40

امير مؤمنان(ع) نيز فرمودند:

زن با زن ميآميزد و همانند عروس که براي داماد آرايش ميکند براي يکديگر آرايش ميکنند.

بيگمان ذکر اينهمه فاجعه، بياخلاقي و ابتذال روح و روان هر انسان مؤمني را ميآزارد اما، تصوير ارائه شده از ميان اخبار و واقعيات، تصوير وضعي است که بشر در آن دست و پا ميزند و گاه براي ساکت کردن نهاد بيدار خود آن را ناديده ميپندارد و يا از کنار آن به سادگي ميگذرد و هيچ حساسيتي از خود بروز نميدهد.

آن مردان با بصيرت براي هشدار و بيدارباش صدها سال پيش ما را از وضع امروز آگاه کردند و ما با دوباره خواني آن اخبار سعي در کشف خود و موقعيت خود خواهيم داشت. مگر نه اين است که غفلت و خود را به بيخبري زدن ناگهان انسان را در بطن حادثه و وقايع قرار ميدهد؟! بيشک در آن وقت که هيچ راهي براي جبران وجود ندارد، انسانها بيهيچ آمادگي نيست و نابود ميشوند.







7. افزايش حجم و سرعت سفرها

در قرون متمادي هيچ پيشرفت واقعي در زمينه حمل و نقل صورت نگرفت. اما در طي قرن اخير بشر در اين زمينه پيشرفت قابل توجهي داشته است. امروزه هواپيماهاي جت در 24 ساعت و فضاپيماها در 80 دقيقه کرة زمين را دور ميزنند.

شمار افرادي که امروزه در حال سفرند بسيار بيسابقه است. «جان نياسبيت»، اقتصاددان و نويسنده کتاب گرايشات ميليوني 2000 41 در نشست ساليانه جريان ضعف جهانگردي در سنگاپور، اين صنعت را به عنوان بزرگترين صنعت جهان مورد تأکيد قرار داد و گفت:

مسافرت و توريسم بزرگترين و نيرومندترين صنعت جهان است. اين صنعت به همراه تکنولوژي اطلاعات و ارتباط از راه دور، يکي از سه صنعت بزرگ گرداننده اقتصاد جهان در قرن آينده خواهد بود.

«پيتر جينيوت»، مدير شرکت بينالمللي حمل و نقل هوايي (LATA) در مراسم جشن پنجاهمين سالگرد تأسيس اين شرکت گفت:

شرکتهاي LATA ، 2/1 ميليارد مسافر را در سال 1995م. جابهجا کردهاند که اين رقم برابر يک پنجم جمعيت کره زمين است.

يک سازمان توريستي پيشبيني ميکند در سال 2010 شمار توريستهاي جهان دو برابر ميشود.

علت گسترش اين سفرها مختلف است. تجارت، سياحت، مهاجرت، جستوجوي شغل و... . اين حجم از جابهجايي مجال هرگونه تأمل، خودسازي، وابستگي فرهنگي تمسک به اعمال و احکام پسنديده و... را از بين ميبرد و با همان سرعت ابتذال و مفاسد را ميپراکند و آلودگي را همهگير ميسازد شايد روشنبينان در گذشته اينهمه را ميديدند، وگرنه دربارهاش سخن نميگفتند و نگران نبودند.

در اخبار مربوط به آخرالزمان از بروز سرعت رفتوآمد و در واقع جنون حمل و نقل به عنوان نشانههاي عصر ظهور منجي ياد شده است چنانکه در کتاب مقدس نقل شده که خداوند به دانيال نبي(ع) گفت:

اما تو اي دانيال کلام را مخفي دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن، بسياري به جلو و عقب ميروند و علم افزوده خواهد شد. 42

معناي لغوي «بسياري به جلو و عقب ميروند» سرعت گرفتن در اينجا و آنجاست و يا همانطور که کتاب مقدس اين آيه را بيان ميکند معناي عبارت، «سفر سريع و زياد» است.

همين مضمون دقيقاً در کلام اميرالمؤمنين(ع) ذکر شده. ايشان فرمودند:

شکافندهها بشکافند و پيش روند. 43

امام علي(ع) فرمودهاند:

[در آخرالزمان ] اضطرابها و مهاجرتها فراوان شود! 44







8. پيروي از شيطان

«ريک هت فيلد»، رئيس بيمارستان نوجوانان در بيريلين نيويورک با هشدار درباره اين موضوع ميگويد:

شيطانپرستي يکي از بزرگترين و شايعترين تهديداتي است که در مقابل بچههاي امروز قرار دارد.

«هتفيلد» که در برنامههاي درمان دارويي کشور ايالات متحده مشغول به کار بوده، شاهد افزايش شديد تعداد نوجوانان فريفته شده در طي سالهاي گذشته بوده است. 45

متأسفانه يکي از دلايل اينکه بسياري افراد و بهويژه جوانان به اين جهان تاريک ميرسند نااميدي آنها از دستيابي به معنويت و آرامش از طريق دستگاههاي مبلغ دين و مذهب در ميان ملل مختلف است. يکي از متخصصان در اين زمينه، درگيري جوانان در اين امور را به کليساهايي نسبت ميدهد که از نظر روحاني و معنوي مردهاند.

رويترز به نقل از «کلنل کوبوس جانکه»، رئيس بخش تحقيقات سري پليس ايالات متحده گزارش ميدهد:

شيطان پرستي در حال افزايش است. به خصوص در موارد جدي چون قتل و تجاوز.

جانکه عاملي را که خود آن را «ورشکستگي معنوي کليساها» مينامد، عامل تمايل نوجوانان به امور مرموز و پنهاني ميداند. او ميگويد:

ميتوانيد مرگ را در بيشتر کليساها لمس کنيد. چيزي براي ادامه حيات وجود ندارد. من نميخواهم در چنين کليسايي بنشينم. 46

امروزه جادوگري نيز در حال پيشرفت است. هفتهنامه گاردين مينويسد:

پنج سال پيش تصور ميشد حدود 60 هزار جادوگر در انگلستان وجود دارد، اما امروز اين رقم به 80 هزار نفر تخمين زده ميشود. 47

اين افزايش غير منتظره «رنسانس يا تولد دوباره جادوگري» ناميده شده و اکنون مدارسي نيز دايرند که «دفاع روحي از خود» و «تاريخچه جادوگري» را آموزش ميدهند. 48

آيا هيچگاه درباره فيلمهاي سينمايي فراواني چون «هريپاتر» که امروزه چشم سر و دل ميليونها نوجوان و جوان را به خود مشغول کرده انديشيدهايد؟ بازگشت دوباره اين واقعه حکايت از خلاء وحشتناک معنا و معنويت در ميان اين نسل دارد و از ديگرسو پرده از توطئه آشکاري برميدارد که در چنين موقعيتي که جوانان مستعد روي آوردن به ماوراءالطبيعه و مذهب ميشوند انتشار جادوگري و آموزش و تبليغ آن همه فرصتها را از بين ميبرد.

اين آثار تمامي مظاهر دين، مذهب و معنويت را خرافي و محصول جادو نشان ميدهند و سهم بزرگي از تمايل نوجوانان و جوانان به مذهب و معنويت را ميربايند و به سمت خود جلب ميکنند.

اگر چه آموزش کتاب مقدس از سال 1962 در مدارس دولتي آمريکا رسماً تحريم و برچيده شد، اما بسياري از همين مدارس دروس مختلف و معتبري را درباره جادوگري و اسرار به دانشآموزان خود ارائه ميدهند.

زمينه ديگري که جادوگري و شيطانپرستي راه خود را در آن باز کرده، موسيقي پاپ است. تنها نگاهي به جلد شماري از آلبومها و نوارهاي ويدئويي راک بيندازيد تا علائم، مناجاتها و تشريفات مذهبي جادوگري را در آنها بيابيد.

اکنون، در بسياري از اين کشورها افراد به صورت آشکارا به عبادت شيطان و عالم اموات ميپردازند.

صداهاي جهنمي بسياري را گمراه و بيشماري را به سمت انحرافات اخلاقي و جنسي، اعتياد، خشونت و حتي گاهي خودکشي کشانده است. در حال حاضر اعمالي چون توهين به مقدسات و هتک حرمت با نام سرگرميهاي سمعي و بصري و «آزادي بيان» از نظر اجتماعي پذيرفته شدهاند.

در اخبار آخرالزمان از اين وقايع نيز سخن به ميان آمده است:

حضرت اميرالمؤمنين(ع) در توصيف دوران آخرالزمان فرمودهاند:

او هنگامي ظاهر ميشود که حقيقتها کم ارج شود و دنبالهروها از نابخردان پيروي کنند... و شياطين بر همگان چيره شود. 49

شيطان در نسوج بدنشان شرکت جسته، با خونشان آميخته، همراه خون در شريانهايشان حرکت ميکند. 50

همچنين در کتاب مقدس آمده است:

وليکن روح صريحاً ميگويد در زمان آخر، بعضي از ايمان برگشته و به دنبال ارواح فريبنده و تعاليم شياطين ميروند. 51

آري، اين است اخبار آيندة پيشگويي شده. آيا به راستي اين اخبار وضعيت حاضر ما را شرح دادهاند؟ آيا آيندة غيبگويان و مدرسان مذهبي به حال مبدل گشته است؟



پي نوشتها:



1. The Universal Almanac, Kansas City, 1993.

2. ((Deaths in Quackes expected to rise as cities grow)) Reuter 3 jul 1995.

3 . اشعياي نبي 20-18: 24 / 25-30.

4 . کامل سليمان، روزگار رهايي، ترجمه علياکبر مهديپور، ج1، ح130.

5 . روزگار رهايي، ج2، ح1431.

6 . محمدالساده، شش ماه پاياني، ترجمه محمود مطهرينيا، ص64.

7 . همان.

8. AP, 20 May 1994.

9. ((Ten Times the Dead in Vietnam)), Washington Post 7 May 1994.

10. AP, 2 May 1994.

11. انجيل متي 37:24.

12. پيدايش 11:6.

13. روزگار رهايي، ج2، ح989.

14. همان، ح990.

15. همان، ح997.

16. همان، ح999.

17. همان، ح1011.

18. همان، ح1023.

19. ((Growing Up fast and Frightened)), Newsweek 22 Nov 1993.

20. متي 12:24.

21. 2 تيموتيي 4-1:3.

22. Dore, Rowan, Press Authority (PA-A Boitish Wine Service) 5 Nov 1994.

23. ((Study: Women Want Less Kids)) AP, NewYork, 23 Aug 1995.

24. Time, 4 May 1992.

25. روزگار رهايي، ج2، ح986.

26. همان، ح988.

27. همان، ح993.

28. همان، ح994.

29. همان، ح1000.

30. همان، ح1012.

31. همان، ح1047.

32. ((BBC to Give Gays? Hongymoon leave)), Reoter,

22 May 1994.

33. Anglican Bishops Back Gay Priests ûUPI, London, 4 Feb 1996.

34. AP, 5 Aug 1993.

35. Reuter, 8 Feb 1994.

36. «سدوم» شهري باستاني در فلسطين بود که به دليل رواج عمل لواط در آن

توسط خداوند نابود شد. به دليل رواج اين عمل در آن شهر، عمل شنيع لواط،

«سدومي» نيز ناميده ميشود. دربارة اين شهر گفتهاند: شب قبل از نابودي آن

«تمام مردان از تمام نقاط شهر، پير و جوان، سعي کردند با فرشتگان مذکري که

در خانه لوط(ع)، بزرگ خاندان فرزند ابراهيم(ع) ميهمان بودند رابطه جنسي

پيدا کنند». پيدايش 45:19.

37. روزگار رهايي، ج2، ح1074.

38. همان، ح1077.

39. همان، ح1081.

40. همان، ح1082.

41. Naisbitt, John, Megatrends 2000.

42. دانيال نبي 4:12.

43. روزگار رهايي، ج2، صص688.

44. همان، صص689.

45. Business Wire, 1 Sep 1989.

46. Ferreira, Anton, ûSatan-Hurler Fallows Trail of Bizarne Clues, Reuter, 1

Aug 1995.

47. Watch tower, 1 Sep 1988.

48. Gibson, Helen, ûModern Witches AP, 31 Oct 1995.

49. روزگار رهايي، ج2، ح959.

50. همان، ح1035.

51. تيموتي اول 1:4.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:50 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


اثبات الوصية و مسعودي صاحب مروج الذهب



نويسنده، در هنگام نوشتن مقاله ي نعماني و کتاب غيبت، به بحث مشايخ نعماني که رسيد، با نام «علي بن حسين مسعودي » برخورد کرد. شناخت دقيق وي، نيازمند بررسي اتحاد وي با صاحب مروج الذهب بود، لذا ضميمه اي براي بحث در اين موضوع در نظر گرفت، ولي گستردگي بحث، طرح کردن مستقل آن را ضروري ساخت، بدين سان، مقاله ي حاضر شکل گرفت.



گفتني است که اين مقاله، علاوه برارتباطي که با نعماني صاحب کتاب غيبت دارد، به بحث از مؤلف اثبات الوصية - که يکي از کهن ترين منابع مبحث امامت است و فصل پاياني آن به حيات امام عصر عليه السلام اختصاص دارد - نيز مي پردازد، لذا از دو زاويه، مي توان آن را در شمار مباحث منبع شناسي مهدويت جاي داد.



آغاز سخن



علي بن حسين مسعودي، مورخ نامداري است که کم تر پژوهنده اي را در حوزه تحقيقات اسلامي مي توان يافت که نام وي و دو کتاب ارج مند مروج الذهب و التنبيه والاشراف را نشنيده باشد. فهرست آثار وي در رشته هاي گوناگون تاريخ، کلام، فرقه شناسي، اصول فقه، نشان از گستره آگاهي هاي وي مي دهد. با اين وجود، او، در عصر خود و مدت ها پس از آن، چندان شناخته شده نبود. لذا ترجمه ي احوال شايسته اي از وي در آثار مورخان و تراجم نگاران نيافتيم. نخستين بار، نام مسعودي، در فهرست ابن نديم آمده، در اين کتاب، به جز ويژگي هاي فردي وي، تنها دو جمله ذکر شده است: «هذا الرجل من اهل المغرب... مصنف لکتب التواريخ و اخبار الملوک » . (1) . سپس نام چند کتاب وي - که احيانا با تحريف هم همراه است - ديده مي شود. ابن نديم، هيچ سخني درباره ي گرايش مذهبي مسعودي ذکر نکرده است.



نجاشي، دومين کسي است که نام مسعودي را در رجال خود (فهرست اسماء مصنفي الشيعة) آورده است. نجاشي، پس از ذکر نام سيزده کتاب از وي، مي افزايد: «هذا رجل زعم ابوالمفضل الشيباني، رحمه الله، انه لقيه واستجازه » و در ادامه مي افزايد که اين مرد، تا سال سيصد و سي و سه زنده بوده است. (2)



اين ترجمه ي حال، با توجه به نام بردن از رساله ي اثبات الوصية لعلي ابن ابي طالب عليه السلام که ظاهرا همين کتاب اثبات الوصيه موجود است، امامي بودن مسعودي را مي رساند.



شيخ طوسي (385- 460)، در فهرست و رجال اش، نام علي بن حسين مسعودي را نياورده است.

خطيب بغدادي (- 463) نيز در تاريخ بغداد، از وي نام نبرده است، با اين که وي بغدادي بوده است. (3) نام مسعودي به ذيل هاي تاريخ بغداد، همچون ذيل ابن نجار هم راه نيافته است.

ابن ادريس حلي (543- 598) پس از ذکر کتاب مروج الذهب و ستايش آن، درباره ي مؤلف آن مي گويد: «هذا الرجل من مصنفي اصحابنا، معتقد للحق...» . (4)

ياقوت حموي (574- 626) نويسنده ي ديگري است که در معجم الادباء از مسعودي ياد کرده است. نکته ي جالب توجه در اين ترجمه، ذکر عبارتي از مروج الذهب است که از آن بر مي آيد که «بابل، زادگاه مسعودي است، و او در بغداد مي زيسته و خود را از اهل اين شهر مي دانسته است » . (5) در اين ترجمه هم سخني از مذهب مسعودي به ميان نيامده است.

به گزارش ابن حجر، ابن دحيه [ ابوالخطاب عمر بن الحسن، متولد 554، متوفي 633 ] در کتاب صفين، مسعودي را مجهول و ناشناس خوانده که به گفته ي ابن حجر، اين، اظهار نظري ناروا (6) است.

سيد علي بن طاووس (589- 664) صاحب مروج الذهب را «الشيخ الفاضل الشيعي » خوانده است. (7)

علامه حلي (648- 726) و ابن داوود حلي (647- زنده در 707) با ياد از کتاب اثبات الوصية لعلي ابن ابي طالب عليه السلام، در ترجمه ي علي بن حسين مسعودي، وي را صاحب کتاب مروج الذهب معرفي مي کنند. علامه حلي، در ترجمه ي وي، اين افزوده را دارد: «له کتب في الامامة و غيرها.» . (8)

ذهبي (673- 748) در تاريخ اسلام (و نيز در سير اعلام النبلاء) براي نخستين بار، وي را معتزلي خوانده و بر اين ادعا، تعبير اهل العدل را که مسعودي در حق معتزله، مکرر به کار برده، شاهد مي گيرد. (9)

سبکي (727- 771) وي را در طبقات الشافعية الکبري ترجمه کرده است. وي، ماجراي تاليف رسالة البيان عن اصول الاحکام به دست ابوالعباس بن سريج (م 306) را به روايت مسعودي، در آغاز نسخه ي اين رساله آورده است که حائز اهميت مي باشد. (10)

گويا مرحوم سيد حسن صدر، براي سازگاري ميان کلام سبکي و نجاشي، او را امامي مذهب خوانده که در مدت اقامت در مصر و شام، به خاطر تقيه، خود را شافعي معرفي مي کرده است. (11)

ابن حجر، در لسان الميزان، در ترجمه ي وي مي گويد، کتاب وي، سراسر بر اين امر گواهي مي دهد که وي، شيعي معتزلي بوده تا بدان جا که در حق ابن عمر مي گويد: «او، از بيعت با علي ابن ابي طالب سرباز زد، ولي پس از آن، با يزيد بن معاويه، و با حجاج براي عبدالملک بن مروان، بيعت کرد» . وي، از اين دست مطالب، بسيار دارد. (12)

در آثار امامي مذهبان، در تشيع مسعودي، ترديدي روا نداشته اند، تا اين که آقا محمد علي صاحب مقامع الفضل متوفي 1216- فرزند وحيد بهبهاني - ، باب تامل در صحت مذهب وي را گشوده و بر عامي بودن وي تاکيد ورزيده است. (13)

پس از وي، محدث نوري، در خاتمه مستدرک، در اثبات امامي بودن وي، به تفصيل سخن گفته است. (14) مرحوم مامقاني نيز در تنقيح المقال (15) و محقق تستري در قاموس الرجال (16) در اين باره بحث کرده اند.

عالمان امامي، انتساب اثبات الوصيه را به مسعودي صاحب مروج الذهب، مسلم انگاشته اند (17) ، راقم اين سطور، نخستين بار، از آية الله والد، مدظله، اين نکته را شنيده و در برخي تعليقات ايشان بر الغيبه ي نعماني مشاهده کرده که علي بن حسين مسعودي دو نفرند: يکي، صاحب مروج الذهب که قطعا غير از صاحب اثبات الوصية است و ديگري، استاد نعماني.

ترديد يا انکار انتساب اثبات الوصية به مسعودي در آثار مستقلي که درباره ي صاحب مروج الذهب، نوشته شده، مانند موارد المسعودي، از جواد علي، (18) و منهج المسعودي في بحث العقائد والفرق الدينية از هادي حسين حمود، و منهج المسعودي في کتابة التاريخ از سليمان بن عبدالله المديدالسويکت نيز ديده مي شود. نويسنده ي اخير درباره ي مذهب مسعودي هم بحث مفصلي کرده است. (19)

در آثار مستشرقان هم بحث هايي در اين زمينه، آمده است. مثلا، برخي، وي را بدون هيچ دليلي، اسماعيلي مذهب خوانده اند. (20)

آن چه گفته آمد، گذري تاريخي بر اطلاعات و بحث هايي بود که درباره ي مذهب مسعودي صورت گرفته است.

در اين مقاله، تلاش مي کنيم که قرائن و شواهد داخلي و خارجي را درباره مذهب مسعودي، گرد آورده و با بررسي آن ها، درباره ي مذهب وي و نيز درباره مؤلف اثبات الوصية و ارتباط آن دو با هم سخن بگوييم.

مقاله ي حاضر، در سه بخش تنظيم شده است:

بخش يکم - مذهب مسعودي صاحب مروج الذهب

قرائن تشيع مسعودي را مي توان به دو دسته تقسيم کرد: يکي، قرائن داخلي، و ديگري، قرائن خارجي.

مراد از قرائن داخلي، قرائني است که از مطالعه ي آثار موجود مسعودي مورخ يا دقت در نام آثار مفقود وي به دست آورده ايم.

ما بحث را از قرائن خارجي آغاز مي کنيم. قرائن ذيل مي تواند قرينه يا دليل بر تشيع صاحب مروج الذهب باشد.

قرينه ي يکم - اتفاق نظر علماي شيعه پيش از صاحب مقام

ابوعلي حائري، اشاره مي کند که کسي را تا کنون نيافته ام که در تشيع وي، تامل کرده باشد، به جز فرزند استاد علامه (يعني آقا محمد علي فرزند وحيد بهبهاني) که در مخالفت، اصرار کرده و مدعي شده که او، از مخالفان (يعني عامه) است. (21)

محدث نوري، با نقل عبارات نجاشي، علامه حلي در خلاصه، شهيد ثاني در حاشيه آن، سيد علي بن طاووس در فرج المهموم، ميرداماد در حاشيه ي رجال کشي، ابن ادريس در سرائر، آن ها را در امامي بودن وي، صريح دانسته، مي افزايد: «کسي در اين امر، ترديد نکرده است » . (22)

درباره ي اين قرينه، صرف نظر از عدم ثبوت اتفاق نظر علماي شيعي و نيز با چشم پوشي از تفاوتي که ميان اصطلاح شيعي و امامي وجود داشته، و نيز عدم صراحت برخي از عبارات نقل شده در امامي بودن مسعودي، موضوع مهم، آن است که «اين اتفاق نظر، تا چه اندازه داراي اعتبار است؟» .

با دقت در عبارات علماي ما، روشن مي گردد که آنان به پيروي از نجاشي، مسعودي را شيعي دانسته اند و خود تحقيق مستقلي در اين زمينه انجام نداده اند. بنابراين، بايد ميزان ارزش کلام نجاشي را در اين بحث، ملاک قرار داد و اتفاق نظر علما - بر فرض ثبوت - ارزش بيش تري از آن ندارد.

قرينه ي دوم - گواهي نجاشي بر تشيع وي

ابوالعباس نجاشي، کتاب شناسي خبير و متخصص بوده، بر حالات رجال، آگاهي کامل داشته است. او، کتاب هاي چندي هم به مسعودي نسبت داده که غالبا در مروج الذهب هم به نام آن ها اشاره شده است. (23) عصر نجاشي به عصر مسعودي نزديک بوده است. بنابراين، گواهي وي در اين زمينه، ارزش بسياري دارد. (24)

در بررسي اين دليل، تذکر اين نکته مفيد است که «اصل گواهي دادن نجاشي بر امامي بودن مسعودي، چه گونه قابل اثبات است؟»

يک بيان در اين زمينه، اين است که نجاشي، در کتاب رجال (که به مصنفان شيعه (25) اختصاص دارد) نام مسعودي را آورده و به فساد مذهب وي هم اشاره اي نکرده، بنابراين بايد وي را شيعه و صحيح المذهب دانست.

بايد دانست که در رجال نجاشي و نيز فهرست شيخ طوسي، افراد عامي مذهبي که به سود شيعه تاليفي داشته اند نيز ذکر شده اند. حال اگر نجاشي، به مؤلفي برخورد کند که از مذهب وي آگاه نبوده، ولي تاليفي به سود شيعه داشته باشد، قهرا، وي را در کتاب خود خواهد آورد چون، مذهب وي، هر چه باشد، به هر حال از موضوع کتاب بيرون نيست. اشاره کردن نجاشي به مذهب افراد هم در جايي است که اطلاعي در اين زمينه

داشته باشد. پس اصل ياد کرد از يک شخص در رجال نجاشي، الزاما، به معناي گواهي دادن به امامي بودن آن شخص نيست.

البته، در خصوص ترجمه ي مسعودي در رجال نجاشي، با عنايت به ذکر آثاري با گرايش امامي در ترجمه وي، بويژه اثبات الوصية، بعيد نيست که نجاشي وي را امامي مي دانسته است، ولي آن چه اهميت دارد، بررسي ميزان اعتبار کلام نجاشي در اين زمينه است.

نجاشي، هر چند غالبا به احوال رجال، آگاهي کافي داشته، ولي در خصوص ترجمه ي مسعودي، نحوه ي ارائه ي اطلاعات، روشن مي سازد که وي را درست نمي شناخته و اطلاعات وي در اين زمينه، به جز فهرست کتب وي، بسيار اندک است. لحن کلام نجاشي - بويژه تعبير «هذا رجل » و «بقي هذا الرجل » - از ناشناس بودن مسعودي در نزد نجاشي حکايت مي کند. به احتمال قوي، نجاشي، در هنگام نگارش ترجمه ي احوال مسعودي، کتاب مروج الذهب او را اصلا نديده است، وگرنه، ختم تاليف نسخه ي کنوني آن در سال 336 بر وي پوشيده نمي ماند (26) و زنده بودن وي را تا سال 333 نمي انگاشت. کتاب التنبيه والاشراف نيز که از آن، اصلا، در رجال نجاشي نامي به ميان نيامده، در سال 345 نگارش يافته است. (27)

ناشناس ماندن مسعودي، شايد به خاطر مسافرت هاي طولاني وي و سکنا گزيدن وي، در اواخر عمرش، در مصر باشد.

به هر حال با توجه به عدم آگاهي کافي نجاشي از اين شخصيت، نمي توان به کلام وي بر تشيع مسعودي استدلال کرد، بويژه با توجه به اين نکته که به احتمال زياد، نجاشي، بر اساس مبناي يکي دانستن مؤلف اثبات الوصيه و مروج الذهب، مسعودي را در شمار عالمان شيعي درج کرده است. بنابراين، اگر در اين مبنا مناقشه کنيم، قهرا، اعتبار مستقلي براي کلام نجاشي بر جاي نخواهد ماند.

قرينه ي سوم - روايات شيعي خالص اثبات الوصية

اين قرينه، مبتني بر اتحاد صاحب اثبات الوصية و مسعودي مورخ است. در اين باره پس از اين، سخن خواهيم گفت.

قرينه ي چهارم - روايات شيعي خالص الغيبه ي نعماني از علي بن حسين مس عودي

اين قرينه هم مبتني بر اين است که استاد نعماني، صاحب مروج الذهب باشد. در اين زمينه، در مقاله ي نعماني و مصادر الغيبة، بحث کرده ايم. (28)

به هر حال، قرائن خارجي براي اثبات تشيع مسعودي، غالبا، متکي به قرائن داخلي است. لذا بايد بيش تر به اين قرائن توجه کرد.

شواهد تشيع مسعودي از مروج الذهب

پيش از پرداختن به اين بحث، اشاره به اين نکته مفيد است که سبک و سياق کلي مروج الذهب، به سان کتب تاريخ عامه است. صاحب مقامع، با تکيه بر اين امر، مي گويد: مسعودي، در مروج الذهب، بر اخبار عاميان اعتماد ورزيده و از مطاعن خلفا ياد نکرده است. وي، عبارات مروج الذهب را ظاهر، بلکه صريح در عامي بودن مؤلف مي داند. وي، سپس اين احتمال را مطرح ساخته که شايد وي از مذهب عامه به مذهب تشيع - به اصطلاح قديمي آن که اعم از اماميه اثنا عشريه است - گرويده باشد.

محدث نوري، با تکيه بر کلام نجاشي و اين که رسم وي، بر آن است که نکات مذهبي، مانند عامي بودن يا رجوع يک راوي را از يک مذهب به مذهب ديگر، بيان مي کند، اين استدلال را ناتمام مي خواند. ايشان، اين نکته را مي پذيرد که مروج الذهب، به سياق کتاب هاي عامه نگارش يافته، ولي اين امر را معلول جو محيط مي داند و سپس مي افزايد، با تامل در لابه لاي کتاب مروج الذهب، بويژه در قسمت مربوط به خلافت عثمان و خلافت حضرت امير عليه السلام مي توان از مذهب پنهاني مؤلف پرده برداشت.

محدث نوري، سپس به نقل عباراتي از اين کتاب در مناقب و فضائل حضرت امير عليه السلام مي پردازد (29) که در ادامه، به برخي از آن ها اشاره مي کنيم.

برخي از ديدگاه هاي شيعيانه مروج الذهب عبارت است از:

1- اعتقاد به وجود نوراني ائمه عليهم السلام

روايت مفصلي درباره ي آغاز خلقت و آفرينش نور پيامبر صلي الله عليه و آله به نقل از حضرت امير عليه السلام در مروج الذهب نقل شده که به ترجمه ي (تا حدودي آزاد) برخي از قطعات آن، اکتفا مي کنيم:

خداوند، خطاب به نور پيامبر گفت: «من، اهل بيت تو را براي هدايت منصوب مي سازم و به ايشان، از دانش پنهان خويش، عطا مي کنم. لذا هيچ امر دشواري بر ايشان مشکل نخواهد بود. آنان را حجت خود بر مردمان قرار مي دهم.» .

پس از پيمان گرفتن ربوبي بر وحدانيت پروردگار، چشمان مردم با انتخاب پيامبر و آل او روشن گرديد. خداوند، به مردمان نشان داد که هدايت و نور، همراه پيامبر و امامت در خاندان او است.

در ادامه ي حديث، از انتقال نور در گذر زمان تا عصر پيامبر صلي الله عليه و آله، سخن رفته، افزوده شده است:

سرانجام، اين نور، به ما انتقال يافت و در ائمه ي ما درخشيد. پس ما، نور آسمان و زمين هستيم. نجات، به سبب ما است. اسرار دانش، از ما مي جوشد و سرانجام امور، به سوي ما است. مهدي ما، پايان بخش نظام امامت، رهايي بخش امت، نهايت نور و کانون تدبير امور و فرجام حجت هاي پروردگار است. پس ما، افضل مخلوقان و اشرف يکتا پرستان و حجت هاي خداوند سبحان بر مردمان ايم. نعمت ولايت، گواراي جان آنان باد که بدان تمسک جويند و به اين ريسمان چنگ زنند.

البته، مسعودي، اين روايت را، تنها، نقل کرده و نقل روايت، دليل بر اعتقاد به مضمون آن نيست. محدث نوري، گويا براي پاسخ به اين اشکال، اين مطلب را افزوده که گمان نمي کنم غير امامي، اين روايت را نقل کند و آن را انکار نکند.

درباره ي اين شاهد، گفتني است که اعتقاد عميق مسعودي به مقامات و فضائل باطني و معنوي اهل بيت عليهم السلام انکارناپذير است. اين نکته، به روشني، از نام برخي کتاب هاي وي نيز استفاده مي گردد، ولي اين مقدار، براي اثبات امامي بودن، کفايت نمي کند. امامي و شيعي (به اصطلاح کنوني) کسي است که خلافت خلفاي نخستين قبل از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را نامشروع بداند. بدون تبري جستن از غاصبان خلافت، تنها به مجرد تولي، نمي توان کسي را امامي خواند. کساني چون فضل بن روزبهان، با انشاي صلوات معروف خود به پيش گاه ائمه عليهم السلام عرض ادب کرده اند، با اين که در تسنن بلکه تعصب ايشان، نمي توان ترديد کرد.

2- اعتقاد به استمرار سنت وصايت در اعصار

در داستان قتل هابيل، در مروج الذهب آمده است:

فلما سمع ذالک آدم ازداد حزنا و جزعا علي الماضي والباقي، و علم ان القاتل مقتول، فاوحي الله اليه اني مخرج منک نوري الذي اريد به السلوک في القنوات الطاهرة، والارومات الشريفة و اباهي به الانوار و اجعله خاتم الانبياء واجعل آله خيار الائمة الخلفاء، اختم الزمان بمدتهم واغص الارض بدعوتهم وانيرها بشيعتهم، فسم و تطهر و قدس و سبح، ثم اغش زوجتک علي طهارة منها، فان وديعتي تنتقل منکما الي الولد الکائن بينکما. (30)

وي، سپس درباره ي انتقال نور به حواء و از او، به شيث (هبة الله) سخن گفته، اشاره مي کند: فاوعز اليه آدم وصيته و عرفه بمحل ما استودعه و اعلمه انه حجة الله بعده و خليفته في الارض، والمؤدي حق الله الي وصاته، و انه ثاني انقال الذرية الطاهرة و الجرثومة الزاهرة. و ان آدم، حين ادي الوصية الي شيث، احتقبها واحتفط مکنونها. (31)

وي، سپس از انتقال نور به همسر شيث و سپس به فرزند وي، انوش، سخن گفته، مي افزايد:

فلما بلغ الوصاة اوعز اليه شيث بشان الوديعة وانها شرفهم و اوعز اليه ان ينبه ولده علي حقيقة هذا الشرف و کبر محله و ان ينبهوا اولادهم عليه، و يجعل ذالک وصية بينهم منتقلة مادام النسل. فکانت الوصية جارية تنتقل من قرن الي قرن الي ان ادي الله النور الي عبدالمطلب و ولده عبدالله ابي رسول الله صلي الله عليه و آله. (32)

او، سپس اشاره مي کند: «اين جا، موضعي است که قائلان به نص و قائلان به اختيار، با هم اختلاف دارند.» . وي، قائلان به نص را «اهل الامامة من شيعة علي ابن ابي طالب والطاهرين من ولده » معرفي کرده، مي گويد: «ايشان، مي گويند (33) که خداوند، هيچ عصري از اعصار را، از «قائم لله بحق » خالي نمي گرداند. اين شخص، يا از انبيا يا از اوصيا است و از سوي خدا و پيامبر، بر نام و شخص آنان تصريح مي گردد.» .

پس از آن، وي، ديدگاه اصحاب اختيار را که به «تفويض امر امامت به امت » معتقدند، تشريح کرده مي افزايد: «ايشان، مي گويند (34) که، برخي از اعصار، مي تواند از حجت خدا (که همان امام معصوم در نزد شيعه است) خالي باشد.» .

او، سپس اشاره مي کند که درباره ي اين تنازع و اختلاف، پس از اين هم نکاتي روشن کننده، خواهد آورد. (35)

او، اشارت کوتاهي به ديدگاه وصايت در هنگام ياد کرد از حضرت ابراهيم عليه السلام نيز آورده است:

وکانت وصية ابراهيم الي ابنه اسماعيل، و اوصي اسماعيل الي اخيه اسحاق و قد قيل الي ولده قيدار بن اسماعيل. (36)

دقت در مجموع اين عبارات، مي رساند که مسعودي، خود، نمي خواهد به طور جزم، اين ديدگاه را صحيح بداند، بلکه تنها نقل اين نظريه از اهل امامت مطرح است. (37) عبارت او در هنگام ياد کرد از عبدالمطلب، در اين زمينه، روشن تر است:



تنازع الناس في عبدالمطلب: فمنهم من راي انه کان مؤمنا موحدا و انه لم يشرک بالله و لا احد من آباء النبي (عم) و انه نقل في القنوات الطاهرات و انه اخبر انه ولد من نکاح لا من سفاح.

و منهم من راي ان عبدالمطلب کان مشرکا و غيره من آباء النبي (عم) الا من صح ايمانه.

و هذا موضع فيه تنازع بين الاماميه و المعتزلة و...

در اين جا، وي، اشاره به اختلاف فرقه ها در نص و اختيار کرده، مي افزايد:

اين کتاب، براي ذکر احتجاجات بنيان نهاده نشده و ما نظر و دليل هر گروهي را در کتاب خود «المقالات في اصول الديانات » و در کتاب «الاستبصار و وصف اقاويل الناس في الامامة » و در کتاب «صفوه » نيز آورده ايم. (38)

اشاره به آراي فرقه هاي شيعه يا نظر اختصاصي شيعيان، در جاهاي ديگر مروج الذهب هم آمده است. (39)

شايد مسعودي با ياد کرد از اين مسائل، در صدد است که احاطه ي علمي خود را به فرقه ها و نحله هاي اسلامي برساند.

3- تاليف آثاري با مضامين شيعي

از نام برخي آثار مسعودي که در مروج الذهب و التنبيه والاشراف از آن ها ياد کرده، به روشني گرايش شيعيانه وي روشن مي گردد. به نام هاي زير توجه فرماييد:

- «مزاهر الاخبار وطرائف الآثار في اخبار آل النبي، صلعم » . (40) مسعودي، در جايي ديگر، از اين کتاب، با اين نام ياد مي کند: «مزاهر الاخبار وطرائف الآثار للصفوة النورية والذرية الزکية و ابواب الرحمة و ينابيع الحکمة. (41)

تعبير «الصفوة النورية » ، بسيار قابل توجه است.

- الصفوة في الامامة

- الهداية الي تحقيق الولاية

و نيز نام هاي ديگر همچون «الاستبصار» .

با توجه به در دست رس نبودن اين کتب، نمي توان از محتواي آن، آگاهي درستي به دست آورد. نام کتاب، قرينه ي روشني بر محتواي آن نيست.

جالب اين جا است که برخي، در شمار آثار شيعي مسعودي از کتاب سرالحياة ياد کرده اند و گفته اند که در آن، درباره ي امام دوازدهم و موضوع غيبت، بحث کرده است، (42) در حالي که از اين عنوان، به هيچ وجه چنين مطلبي استفاده نمي شود. توضيحاتي که مسعودي در مروج الذهب درباره ي اين کتاب مي دهد، روشن مي کند که موضوع آن، بررسي روح و نفس و سبب حيات است. به عنوان نمونه وي مي گويد:

وللنفوس في علة حنينها الي الاوطان کلام ليس هذا موضعه و قد ذکرنا في کتابنا المترجم ب «سر الحياة » . (43)

4- عبارات وي در لزوم عصمت امام عليه السلام

مسعودي، لزوم عصمت امام را - که برخي، دليل تشيع او دانسته اند (44) - از اهل امامت نقل مي کند، (45) نه به عنوان اعتقاد خود. بنابراين نمي تواند دليل تشيع وي باشد.

5- افضل دانستن حضرت امير عليه السلام از تمام صحابه (46)

به گفته ي مسعودي، تمام فضايل تک تک صحابه، در حضرت امير عليه السلام به تنهايي وجود داشت، علاوه بر آن که فضائلي مانند «حديث اخوت » ، «حديث منزلت » ، «حديث ولايت » ، «حديث طير» ، بدو اختصاص داشت. (47)

اين شاهد هم ناتمام مي نمايد زيرا، ممکن است، کسي، آن حضرت را افضل صحابه بداند، ولي به جهت اعتقاد به صحت امامت مفضول، خلافت پيشينيان را نيز مشروع بداند و لذا از اهل تسنن باشد، بلکه برخي مانند زيديه بتريه، از فرقه هاي اهل تسنن به شمار مي آيند زيرا، ايشان، هر چند خلافت را حق انحصاري حضرت امير عليه السلام مي دانند، ولي آن را قابل تفويض به ديگران مي دانند. آنان، بر اين باورند که چون حضرت امير عليه السلام سکوت و با خلفاي نخستين بيعت کرده، لذا خلافت آنان، شرعي است. (48)

اين فرقه، امامت دو خليفه ي نخست را پذيرفته، ولي خلافت عثمان را تصحيح نمي کنند.

ديدگاه هاي مسعودي، بويژه با توجه به ذکر مدايح ابوبکر و عمر و مطاعن عثمان، با اين فرقه قابل مقايسه است.

شواهد ديگري از گرايش هاي شيعيانه ي مسعودي در کتاب منهج المسعودي في کتابة التاريخ آمده است، ولي اين مقدار براي اثبات تشيع - به اصطلاح دقيق کنوني - کافي نيست بخصوص، با توجه به عبارت هاي مروج الذهب و التنبيه والاشراف که به روشني، عدم تشيع مؤلف را مي رساند.

نشانه هاي عدم تشيع صاحب مروج الذهب

عبارات مروج الذهب و التنبيه والاشراف - که از آن ها شيعي نبودن مؤلف، به روشني استفاده مي گردد - بسيار است. ما، از باب نمونه، به ذکر چند عبارت بسنده مي کنيم:

وي، آزر بت پرست را مانند اهل تسنن، پدر حضرت ابراهيم عليه السلام مي داند. (49)

او، درباره ي ابوبکر مي گويد:

ولقبه عتيق، لبشارة رسول الله، صلعم، اياه انه عتيق من النار فسمي عتيقا وهوالصحيح. و قيل انما سمي عتيقا لعتق امهاته. و کان ازهد الناس و اکثرهم تواضعا... (50)

وي، سپس، به تفضيل، درباره ي زهد و تواضع ابوبکر سخن مي گويد.

وي، در مدح عمر آورده است:

کان متواضعا خشن الملبس شديدا في ذات الله و اتبعه عماله في سائر افعاله و شيمه و اخلاقه... (51)

در اين جا نيز درباره ي زهد عمر و عاملان وي، قلم فرسايي کرده است.

در ذيل بحث مفصلي درباره ي رفاه طلبي و ثروت اندوزي عثمان و اطرافيان وي و ديگر صحابيان آورده است:

و لم يکن مثل ذالک في عصر عمر بن الخطاب بل کانت جادة واضحة وطريقة بينة. (52)

مسعودي، در مروج الذهب، اصلا، از واقعه ي غدير ياد نکرده، و در التنبيه والاشراف اين حادثه را در پايان صلح حديبيه - و نه حجة الوداع - دانسته است! (53)

روشن تر از اين عبارات، عبارتي است که در پايان شرح حال حضرت امير عليه السلام آمده و محدث نوري رحمه الله نيز آن را نقل کرده، ولي به مفاد آن، توجه کافي نشده است. وي، پس از وصف جالبي از فضايل آن حضرت، اين نکته را هم مي افزايد که هر يک از صحابيان را فضايلي است و پيامبر صلي الله عليه و آله در هنگام مرگ، از آنان خشنود بوده و از باطن صحابيان خبر مي دهد که با ظواهر ايشان در ايمان موافقت دارد. قرآن نيز بدين امر نازل شده و آنان، همه، هم ديگر را دوست مي داشتند.

وي، سپس ادامه مي دهد:

حوادثي پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله رخ داده که صحت آن قطعي نيست و مطلب قطعي درباره ي ايشان، همان است که پيش تر گذشت.

وي، بار ديگر، تاکيد مي کند که حوادث اتفاق افتاده پس از وفات پيامبر، قطعي نيست، بلکه ممکن است، و ما، درباره ي صحابيان به آن چه گذشت، معتقديم، ولي خداوند، خود، به آن چه رخ داده، آگاه تر است...» . (54)

آيا گوينده ي اين سخن - که در رخ دادن حوادث تلخ پس از مرگ پيامبر صلي الله عليه و آله به وادي ترديد گراييده و در صدد تبرئه ي غائله آفرينان و بدعت گذاران و اصحاب سقيفه است - مي تواند شيعي باشد؟

نظريه ي معتزلي بودن مسعودي

حال به بررسي اين نظريه که «مسعودي، معتزلي است » ، مي پردازيم. شاهدي که بر معتزلي بودن وي ذکر کرده اند، تعبير «اهل العدل » درباره ي معتزليان است، ولي اين اصطلاح، مي تواند تنها به نوعي نام گذاري باز گردد. مسعودي، در واقع، از معتزليان با نامي که خود بر خود نهاده اند، ياد مي کند و اين، الزاما به مفهوم معتزلي بودن وي نيست. در هنگام نقل آراي معتزله در کتاب هاي مسعودي، تمايل روشني به اين فرقه ديده نمي شود.

نظريه ي شافعي بودن مسعودي

نکته ي قابل توجه درباره ي مسعودي، شافعي بودن وي است که «سبکي » درباره ي وي گفته است. بررسي جدي شافعي بودن مسعودي، با توجه به در دست رس نبودن رسالة البيان عن اصول الاحکام که مستند اين سخن است، امکان پذير نيست، ولي شاهدي بر نفي اين سخن نيافتيم، بويژه با توجه به توصيف مسعودي از کتاب خود، نظم الادلة في اصول الامة. او، آن را مشتمل بر «اصول الفتوي و قوانين الاحکام کتيقن القياس والاجتهاد في الاحکام و وقع (55) الراي والاستحسان و معرفة الناسخ من المنسوخ...» معرفي کرده است.

لحن کلام وي، نشان مي دهد که وي، لااقل، به اعتبار قياس و اجتهاد، باور دارد و اين، مؤيد خوبي بر تسنن وي است، زيرا، هر چند افرادي شاذ از شيعه، مانند ابن جنيد، به اعتبار قياس قائل بودند، ولي اکثريت قاطع شيعيان، قياس را باطل مي دانند، لذا اين عبارت، دليل خوبي بر سني بودن او است.

با ذکر يک نکته، بحث از مذهب صاحب مروج الذهب را به پايان مي بريم. مسعودي، در اين کتاب، اصرار دارد که مذهب خود را آشکار نکند. آيا مذهب وي در عين تسنن، با مذهب اکثريت جامعه، مغاير بوده يا علت ديگري در اين امر مؤثر بوده است؟ پاسخ اين پرسش، روشن نيست.

باري، مسعودي در جايي از مروج الذهب، ضمن ياد کرد تفصيلي از اصول پنج گانه ي معتزله و اشاره به باورهاي ديگر فرقه هاي اسلامي، مي افزايد:

ما، کتاب الابانة عن اصول الديانة را براي طرح ديدگاهي که خود برگزيده ايم، اختصاص داده ايم. (56)

از اين کتاب، خبري در دست نداريم، لذا نمي توان درباره ي خصوصيات مذهب مسعودي، داوري روشني ارائه داد، هرچند در اصل تسنن وي ترديدي نيست.

در بخش آينده، عباراتي ديگر از کتاب هاي مسعودي مورخ را مي آوريم که شيعي نبودن وي را مؤکد مي سازد.

بخش دوم - اثبات الوصية و صاحب مروج الذهب

با مقايسه ميان منقولات کتاب هاي مسعودي مورخ و منقولات اثبات الوصية، تفاوت آشکاري ديده مي شود. به موارد زير، توجه شود:



- در بخش گذشته، اثبات کرديم که صاحب مروج الذهب، به مشروع نبودن لافت خلفاي نخستين، تن در نمي دهد، ولي کتاب اثبات الوصيه، به گونه اي ديگر است در اين کتاب، حوادث دل خراشي که پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله رخ داده و ظلم هايي که بر حضرت امير عليه السلام و حضرت زهرا عليها السلام روا داشتند، به روشني، گزارش شده است. (57)

- گزارش هاي اثبات الوصية درباره ي تاريخ زندگاني پيامبران، با گزارش هاي مروج الذهب، اختلاف روشني دارند. (58)

غرض اصلي تاليف اثبات الوصية، اثبات امامت و وصايت دوازده امام بوده و مؤلف، روايات چندي، از جمله حديث «لوح جابر» که در آن نام هاي دوازده امام عليه السلام برده شده، (59) و نيز حديث گواهي حضرت خضر در حضور حضرت امير عليه السلام به امامت دوازده امام عليهم السلام با ذکر نام يک يک آنان (60) در اين زمينه نقل مي کند. حال، اين مطالب را با اظهار نظر مسعودي درباره ي اصل اعتقاد به دوازده امام، صرف نظر از افراد مشخص آنان، مقايسه کنيد. وي، مذهب اماميه ي اثنا عشريه را در التنبيه والاشراف چنين معرفي مي کند:

القطعية بالامامة الاثنا عشرية منهم، الذين اصلهم في حصر العدد ما ذکره سليم بن قيس الهلالي في کتابه... و لم يروا هذا الخبر غير سليم بن قيس وان امامهم المنتظر في وقتنا هذا المورخ به کتابنا، محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي ابن ابي طالب. (61)

برخي گمان برده اند که کتاب البيان في اسماء الائمة القطعية من الشيعة - که مسعودي، آن را به خود نسبت مي دهد، همين اثبات الوصية است، (62) ولي هيچ دليلي بر اين امر در دست نيست و علي القاعده، بايد مفاد اين کتاب، تنها ذکر نام امامان و احيانا تاريخ حيات ايشان باشد و ديدگاه کلي آن هم مشابه همين ديدگاه التنبيه و الاشراف باشد.

گفتني است که صاحب مقامع الفضل، نگارش اثبات الوصية را دليل بر امامي بودن مؤلف نمي داند. وي، چنين استدلال کرده است که عامه نيز اصل وصايت حضرت امير عليه السلام را پذيرفته اند، ولي آن را تاويل نابه جا مي کنند.

محدث نوري، به درستي، در پاسخ اين استدلال آورده است که اين کلام، از آن جا مطرح شده که به اصل کتاب اثبات الوصيه، مراجعه نشده است و تنها با اتکا به نام اين کتاب، تصور رفته که کتاب، تنها، اصل وصايت آن حضرت را مطرح مي سازد. اگر به اصل کتاب مراجعه مي شد، در امامي بودن مؤلف، ترديد نمي شد. (63)

به هر حال، شکي نيست که مؤلف اثبات الوصية، غير از مسعودي صاحب مروج الذهب است.

نگاهي به روش تاليف اين دو کتاب نيز اين امر را تاکيد مي کند. مسعودي، در مروج الذهب - که تاريخ تاليف آن دقيقا با تاريخ تاليف اثبات الوصيه يکي بوده و هر دو در سال سيصد و سي و دو، نگارش يافته اند - و نيز در التنبيه والاشراف، مکرر، به ديگر کتاب هاي خود با ذکر اوصاف و ويژگي هاي آن ها ارجاع مي دهد (64) و نيز پي در پي، از تاريخ تاليف کتاب ياد مي کند، (65) در حالي که اين گونه نکات، به هيچ وجه، در اثبات الوصية ديده نمي شود.

نتيجه ي بحث

مسعودي، صاحب مروج الذهب، بي شک، سني بوده است، البته، سني متشيع با اعتقاد به افضليت حضرت امير عليه السلام و باور به مقامات معنوي و باطني اهل بيت عليهم السلام بر خلاف صاحب اثبات الوصية که امامي اثنا عشري خالص است.

با توجه به اين امر، ديدگاه تعدد علي بن حسين مسعودي، مطرح مي گردد. آية الله والد، مدظله، در ذيل سندي از الغيبه ي نعماني که با نام علي بن الحسين آغاز مي کند، مرقوم داشته اند:

الظاهر انه علي بن الحسين المسعودي صاحب اثبات الوصية و هو غير صاحب مروج الذهب قطعا.

ايشان، توضيح مي فرمودند که ابوالعباس نجاشي، به گمان يکي بودن علي بن حسين مسعودي، دو کتاب اثبات الوصية و مروج الذهب را به يک مؤلف نسبت داده است، در حالي که دقت در مندرجات اين دو کتاب، مي رساند که اين دو، نمي تواند تاليف يک مؤلف باشد.

در اين جا، بحث از تغاير صاحب مروج الذهب و مؤلف اثبات الوصيه را خاتمه يافته مي بينيم، ولي تعيين مؤلف اثبات الوصيه، هنوز به بحث بيش تري نيازمند است.

بخش سوم - مؤلف اثبات الوصية

ما، در مقاله ي نعماني و مصادر غيبت، پس از بحثي مفصل درباره ي علي بن حسين مسعودي - استاد نعماني - چنين نتيجه گرفتيم که استاد نعماني، علي بن حسين مسعودي از محمد بن يحيي عطار، در قم، حديث دريافت کرده است، و مظنون، آن است که اين شخص، غير از مسعودي، مؤلف مروج الذهب است، و احتمالا، وي، مؤلف اثبات الوصية است.

در توضيح قسمت آخر اين نتيجه، مي افزاييم که هر چند متعدد بودن علي بن حسين مسعودي - در قرن چهارم - با توجه به تغاير استاد نعماني و صاحب مروج الذهب، به واقعيت نزديک است، ولي نمي توان مطمئن شد که مؤلف اثبات الوصية، حتما، همان استاد نعماني است زيرا، استاد نعماني، همواره، از محمد بن يحيي عطار روايت مي کند، ولي نام محمد بن يحيي عطار، اصلا، در اثبات الوصيه نيامده است. اين امر، هر چند دليل قطعي بر تغاير اين دو نيست (66) ، ولي در تضعيف احتمال اتحاد اين دو شخص، سودمند است. از سوي ديگر، ما، شاهد روشني بر اتحاد نيافتيم.

نويسنده، بر اين باور است که وقتي اثبات کرديم که رجال نجاشي در ترجمه ي علي بن حسين مسعودي صاحب مروج الذهب، دچار اشتباه شده و نسبت کتاب اثبات الوصيه به وي نادرست است، ديگر دليلي در دست نيست که مؤلف اثبات الوصية، علي بن حسين مسعودي نام داشته است، تا بحث اتحاد يا عدم اتحاد وي با صاحب مروج الذهب موضوع پيدا کند، بلکه اين احتمال هم وجود دارد که مؤلف اثبات الوصيه، اصلا، نام ديگري داشته و منشا اشتباه نجاشي، چيز ديگري باشد، نه متعدد بودن علي بن حسين مسعودي. از اين رو، پرونده ي اثبات الوصية، به مطالعه ي جدي تر نيازمند است.

ما، در اين جا به دو نکته ي تازه، در اين زمينه اشاره مي کنيم:

نکته ي يکم - اثبات الوصيه و شلمغاني

ميان کتاب الاوصياء (67) شلمغاني و کتاب اثبات الوصية، بي شک، ارتباطي وجود دارد.

در توضيح اين نکته، توجه به دو امر مفيد است:

1- سيد بن طاووس، در فرج المهموم، روايتي را درباره ي نجوم، با اين عبارت نقل کرده است:

ذکر محمد بن علي، مؤلف کتاب الانبياء و الاوصياء من آدم الي المهدي عليه السلام في حديث ما لفظه: «روي ان رجلا اتي علي بن الحسين عليه السلام و عنده اصحابه...» . (68)

اين روايت، با اندکي تفاوت در الفاظ، در اثبات الوصيه آمده است. (69)

در عبارت فوق، مراد از محمد بن علي، ظاهرا، شلمغاني است. (70) در اين عبارت نام يا وصف کتاب، جالب توجه است. اين عبارت، دقيقا، محتواي اثبات الوصية را مي رساند. اثبات الوصية بر خلاف تعبير نجاشي (71) رساله ي اثبات الوصية لعلي ابن ابي طالب عليه السلام نيست، بلکه کتاب براي اثبات استمرار سنت وصايت، از آدم تا پيامبر خاتم (قسم اول کتاب) و از پيامبر تا حضرت مهدي (قسم دوم کتاب) نگارش يافته است.

2- شيخ طوسي، در اثبات ولادت صاحب الزمان، دو روايت از محمد بن علي شلمغاني، در کتاب اوصياء نقل کرده که هر دو، با چند روايت قبل و بعد، درست با همان ترتيب، با تعبيراتي مشابه، در اثبات الوصية ديده مي شود. جدول زير اين دو را آسان تر مي سازد:

رديف / آغاز عبارات غيبة طوسي / آغاز عبارات اثبات الوصية

1 / 210- روي ان بعض اخوات ابي الحسن عليه السلام کانت لها جارية... / قال المؤلف لهذا الکتاب: روي لنا الثقات من مشايخنا ان بعض اخوات ابي الحسن علي بن محمد عليه السلام کانت لها جارية (ص 256)

2 / 211- روي علان الکليني، عن محمد بن يحيي... / روي علان الکلابي (الکليني ظ) عن محمد بن يحيي (ص 260)

3 / 212- و روي علان باسناده ان السيد عليه السلام ولد... / و روي علان باسناده ان السيد عليه السلام ولد... (ص 260)

4 / 213- روي محمد بن علي الشلمغاني في کتاب الاوصياء. قال: حدثني حمزة بن نصر، غلام ابي الحسن عليه السلام عن ابيه، قال: لما ولد السيد عليه السلام تباشر اهل الدار بذالک... / و حدثني حمزة بن نصر، غلام ابي الحسن عليه السلام قال: ولد السيد عليه السلام فتباشر اهل الدار بمولده (ص 260)



5 / 214- و عنه، قال: حدثني الثقة عن ابراهيم بن ادريس، قال: وجه الي مولاي ابومحمد عليه السلام بکبش و قال: «عقه عن ابني فلان...» / و حدثني الثقة من اخواننا عن ابراهيم بن ادريس، قال: وجه الي مولاي ابومحمد عليه السلام بکبشين و قال: «عقهما عن ابني فلان...» (ص 260)

6 / 215- و روي علان، قال: حدثني ظريف ابونصر الخادم، قال: دخلت عليه - يعني صاحب الزمان عليه السلام - فقال لي: علي بالصندل الاحمر. / و حدثنا علان، قال: حدثني ابونصر ضرير الخادم، قال: دخلت علي صاحب الزمان، فقال لي: علي بالصندل الاحمر. (ص 261)



7 / 216- جعفر بن محمد بن مالک، قال: حدثني محمد بن جعفر بن عبدالله... / و عن جعفر بن محمد بن مالک، قال: حدثني محمد بن جعفر بن عبدالله (ص 261)

البته، در اثبات الوصيه، روايات ديگري هم در لابه لاي روايات بالا، نقل شده است، ولي هفت روايت الغيبه ي طوسي، همگي با همان ترتيب، آمده است. تفاوت تعابير در اين دو کتاب، برخي به گونه اي طبيعي، معلول تفاوت ساختار دو کتاب، مانند تغيير دادن «روي لنا الثقات من شايخنا» به «روي » در رديف اول، و تبديل «حدثنا» به «روي » در رديف ششم، و برخي ديگر، از اختلاف نسخه ي کتاب ناشي مي گردد.

به هر حال در نگاه نخست، اين احتمال به ذهن مي آيد که اثبات الوصية، همان کتاب الاوصياء شلمغاني باشد، ولي عبارت پايان اين کتاب، يعني «وللصاحب منذ ولد الي هذا الوقت - و هو شهر ربيع الاول سنة اثنتين و ثلاثين و ثلاثمئة - ، ست و سبعون سنة و احد عشر شهرا و نصف شهر» تاريخ 332 را نشان مي دهد که پس از قتل شلمغاني، در سال 323 است، (72) لذا اين احتمال مطرح مي گردد که شيخ طوسي، از همين کتاب اثبات الوصيه نقل کرده است، ولي آن را اشتباها به شلمغاني نسبت داده است، ولي شيخ طوسي، روايتي ديگر از کتاب الاوصياء شلمغاني نقل کرده که در اثبات الوصية يافت نشد. (73)

به هر حال، ارتباط اين کتاب و شلمغاني و کتاب الاوصياء، به بحث بيش تري نيازمند است.

نکته ي دوم - اثبات الوصية و علي بن حبشي

يکي از کساني که در آغاز چند سند اثبات الوصيه ديده مي شود، «عباس بن محمد» است که از پدر خود روايت مي کند. (74) در موردي از اين کتاب، چنين سندي آمده است: «حدثني العباس بن محمد بن الحسن، قال: حدثني محمد بن الحسين، عن صفوان بن يحيي...» .

در اين سند، تصحيف رخ داده است. عبارت صحيح، ظاهرا، چنين است: «حدثني العباس بن محمد بن الحسين، قال: حدثني ابي محمد بن الحسين، عن صفوان بن يحيي » . (75)

العباس بن محمد، فرزند محمد بن الحسين بن ابي الخطاب معروف است. علي بن حبشي (يا حبيش يا حبش) (76) ، از عباس بن محمد (بن الحسين بن ابي الخطاب)، از پدر خود از صفوان بن يحيي (77) و ديگران (78) ، رواياتي دارد. شيخ طوسي، اين راوي را در رجال خود چنين ترجمه کرده است:

علي بن حبشي بن قوني الکاتب، خاصي، روي عنه التلعکبري و سمع منه سنة اثنتين وثلاثين وثلاثمئة الي وقت وفاته و له منه اجازة. (79)

سال سيصد و سي و دو که تلعکبري از علي بن حبشي حديث شنيده - دقيقا، سال تاليف اثبات الوصية است، لذا اين احتمال مي رود که مؤلف کتاب اثبات الوصية، همين علي بن حبشي باشد که در اثر تحريف نسخه به ، «علي بن حسين » تبديل شده است. شباهت حبشي (يا حبش يا حبيش) به «حسين » در نگارش، پوشيده نيست.

پس از اين تبديل، اين عنوان بر علي بن حسين مسعودي صاحب مروج الذهب که دقيقا، در همان عصر مي زيسته، تطبيق شده است.

اين احتمال هم وجود دارد که کلمه «بن قوني » در نگارش پيوسته ي حروف، شبيه «المسعودي » گرديده و به آن تبديل شده باشد.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:51 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

اينک آخرالزمان



اشاره :

با توجه به ظهور مسيحيت بنيادگرا در کشور آمريکا و جنگ آمريکا عليه عراق، نظريه پردازان مسيحي همچون جري فالول، مورگان استرانگ، گري فريزر و... نظرات خود را - که غالباً مبتني بر مکاشفات يوحنّا (بخش پاياني کتاب مقدس) است - به مخاطبان القا مي کنند و از طرفي جنگ عراق را شاهدي بر تحقّق پيشگوييهاي کتاب مقدس (انجيل) مي دانند و سعي مي کنند تا بدين وسيله ديدگاههاي راست مسيحي را تبليغ و حقانيّت خود را به جهانيان عرضه دارند. در اين مقاله که از يکي از سايتهاي اينترنتي گرفته شده با واژگاني همچون، آرماگدون، جنگ آخرالزمان، ضد مسيح، ايده هزاره، راست مسيحي آشنا خواهيم شد و همچنين نگاهي کوتاه به نظرات آنها در مورد جنگ عراق و چگونگي تحقق پيشگوئيها در بخش مکاشفات کتاب مقدس خواهيم داشت.

با نتيجه نهايي جنگ در عراق، هم اکنون بسياري از مسيحيان بنيادگرا1 ماجرايي را که هم اکنون بر روي شنهاي باستاني عراق در حال وقوع است پيام آور تحقق پيشگوييهاي کتاب مقدس2 (انجيل) درباره آخرالزمان و بازگشت دوباره عيسي مسيح3، مي دانند، اين عقيده در کتابها، ادبيات، وب سايتها، و حتي فيلمها نيز ديده مي شود.

بعضي ها بر اين عقيده اند که پيش بيني قابل توجهي درباره جورج دبليو بوش وجود دارد، مردي که سخن خود را با يک خطابه مذهبي بسيار قوي و ورزيده القا مي کند، و همچنين عقايد مذهبي و باورهاي ديني را در سياستهاي خارجي اش دخالت مي دهد، پر واضح است که بسياري از حاميان مذهبي بوش، از حوادث عراق به عنوان تحقق يک پيشگويي تعبير کرده اند.

بيل بردوي4 اخيراً طي مقاله اي در واشنگتن پست نوشت:

حادثه هاي جهان - مخصوصاً حرکت نظامي آمريکا به سوي عراق - موجب شده است تا اشخاصي با دلايل جديد براي تعبير و تفسير کردن آخرين حادثه جهاني خودنمايي کنند.

در وب سايتهاي پيشگويي، اين بحث مشتاقانه بالا مي گيرد، گروهها و مخصوصاً در کليساها به مطالعه کتاب مقدس مي پردازند، در جمعيتهاي مذهبي در آخر هر ماه بحث از پيشگويي مي شود، مثل چيزي که در ماه گذشته تحت عنوان بيستمين کنفرانس بين المللي پيشگويي آخرالزمان در تامپا برگزار شد.

بردوي مي نويسد:

به نظر بسياري شواهدي دال بر نقش عراق در سناريوي آخرالزمان5 در بخشهاي کليدي پيشگوئيهاي آخرالزمان کتاب مقدس وجود دارد.

در اينجا و در ديگر کتابهاي پيشگويي عهد عتيق و عهد جديد، ادبيات دوران باستان (کتاب مقدس) مالامال از تيترهاي خبري است که امروزه در مورد جنگ عراق در رسانه ها به کار مي رود.

مکاشفات6، بخش پاياني کتاب مقدس - به جز در برخي از نسخه هاي جديد - به عنوان نقشه حوادثي که هم اکنون در عراق اتفاق افتاده است به حساب مي آيد. در قسمت شانزدهم از بخش مکاشفات نامي از آرماگدون7 بيان گرديده است.

همانطور که رود فرات اخيراً به وسيله مجموعه اي از تانکها محاصره شده است، منطقه باستاني هارمجدون نيز در شمال اسرائيل در محاصره تانکها است.

يوحنّا - به احتمال قوي نويسنده بخش مکاشفات کتاب مقدس - در شرح ماجراهاي آخرالزمان مي گويد:

فرشته ششم جامش را بر رودخانه بزرگ فرات خالي کرد و آب رودخانه خشک شد. به طوري که پادشاهان، مشرق زمين توانستند نيروهاي خود را بدون برخورد با مانع به سوي غرب ببرند، و ديگر فرشتگان در شيپورها مي دمند هنگامي که نيروها براي نبرد حق و باطل جمع مي شوند.

بسياري از مفسران مي گويند که ساختار مدرن دولت اسرائيل، شمارش معکوس پيشگويي شده پايان روزگار را به راه انداخته است و اين پيشگويي با افزايش ضد مسيحيهاي8 شرور، نزاعها و اختلافات جهاني، آزار و اذيت کليساي مسيحي و ظهور يک مذهب دروغين، و درگيريهايي پيش از آغاز جنگ و نبرد حق و باطل در آخرالزمان، تکميل مي شود، البته بستگي به اين دارد که شما متنهاي پيچيده کتاب مقدس را چگونه تفسير کنيد، عيسي مسيح زماني مي آيد تا قبل از قضاوت نهايي مقدمه و راهگشاي يک قرن دوران صلح و حکومت صلح باشد، يا اين که او فقط زماني مي آيد که پيروانش مقدمه هزاره سلطنت9 مسيح را فراهم کنند که اين بيشتر شبيه يک حکومت ديني و مذهبي است.

در اين ماجراي تاريخي، مرحله اي به نام آزار و اذيت10 براي مدت هفت سال وجود دارد که ضد مسيحيهاي از بند آزاد شده، آزار و اذيتي زشت و زننده عليه مسيحيها انجام مي دهند؛ براي مثال، از برخي از پيشگوييهايي که در طي اين دوره مي شود، مي توان از مؤمنين واقعي اي نام برد که در اين حادثه به آسمان برده مي شوند که اسم اين مرحله در آخرالزمان را مرحله وجد و سرخوشي11 گذاشته اند. اين يک پيشگويي است که صحتش به وسيله اتفاقها و رويدادهايي که در غرب رخ مي دهد تشديد مي شود، به طور مشخص، مي شود از جنگ عليه صدام حسين نام برد.

دکتر مورگان استرانگ12 - استاد تاريخ خاورميانه دانشگاه ايالتي نيويورک آمريکا و مشاور برنامه هاي خبري و مجله ها - مي گويد:

جري فالول13 به طور کامل و بي هيچ ابهامي معتقد است که ما بايد به جنگ با عراق برويم، تا حوادث مصيبت باري را به راه بيندازيم که موجب فراهم شدن دومين ظهور حضرت عيسي مسيح شود. جنگ با عراق، به پايان روزگار منجر خواهد شد ما اين را مي دانيم، اسرائيل پابرجا نخواهد ماند، اسرائيل در طي آخرالزمان از بين خواهد رفت، هر يهودي اي که در هر جا زنده بماند به مسيحيت خواهد گرويد.

دکتر مورگان استرانگ اضافه مي کند:

بر طبق علم آخرالزمان شناسي14، مسلمانها، بودائي ها، هندوها، کاتوليکها آنيمي ها و هرکس ديگر، در جنگ آخرالزمان15 هلاک خواهد شد و يا اين که به مسيحيت اصول گرا و بنيادگرا ايمان خواهد آورد.

همه جنگ عراق را نشانه بزرگي بر شمارش معکوس آخرالزمان مي دانند ولي همه نسبت به ايدئولوژي آخرالزمان تعلق خاطري ندارند.

مارک هيتچکوک16، کشيش کليساي »فيث بايبل« واقع در آدموند در ايالت اکلاهما مي گويد:

مهم ترين مطلبي که بايد بگويم اين است که آنچه که آنجا (عراق) در حال رخ دادن است تحقق دقيق پيشگوييها نيست.

او اضافه مي کند:

بعضي از مردم جنگ عراق را آغاز آرماگدون خواهند دانست اما ديدگاه کلي من اين است که جنگ عراق چيزي فراتر از بازگويي يک سناريو است.

او مؤلف 9 کتاب در عنوانهاي مهم پيشگوييهاي کتاب مقدس است که مي گويد:

جنگ در عراق بيشتر يک عامل گرم کننده و عامل شتاب دهنده اي است براي حوادث نگران کننده اي که رخ خواهد داد.

در دانشگاه باب جونز17 - جايگاه پرورش بنيادگراها - دکتر استفان هنکينز18 به طور کامل اعتقاد دارد که جنگ در عراق نقطه پايان پيشگوييها نيست، به زودي بشريت با حوادثي که در بخشهاي مختلف کتاب مقدس از جمله مکاشفه يوحنا تصوير شده است، روبرو خواهد شد، او معتقد است که بشريت در آستانه جنگي است که عيسي مسيح عليه گروهي از ملتهايي که به وسيله ضد مسيح رهبري مي شوند انجام خواهد داد، که پس از آن يک دوره هفت ساله از رنج و مصيبت را خواهيم داشت.

کساني که به کتاب مقدس معتقدند با آروين باکستر - کشيشي در ريچموند در ايالت ايندياناي آمريکا و مؤسس مجله آخرالزمان - موافقند، آروين باکستر مي گويد:

ماجراي عراق با پيشگوييهاي عهد عتيق و عهد جديد مو نمي زند.

باکستر همچنين ميزان بالايي از تلفات در هجوم نظامي آمريکا به عراق را پيش بيني کرد و هشدار داد که ديگر کشورها جنگ در عراق را به ديده فرصتي براي سامان دادن سياستهاي خود مي نگرند، براي مثال، ممکن است چين سعي کند تا تايوان را اشغال کند. يا اين که هند و پاکستان مي توانند دست به جنگ تمام عياري عليه منطقه بي ثبات کشمير بزنند.

اين ماجرا به گفته باکستر سرآغاز جنگ جهاني دوم و کشتار يهوديان به دست نازيها بود که به وسيله يوحنا در بخش مکاشفات کتاب مقدس پيشگويي شده است.

اگر نشانه ها و علامتهايي بر اين نظريه وجود داشته باشد که در آخرالزمان آمريکا پيشرفت مي کند، اين، يک موفقيت شگفت انگيزي براي کتاب برجاي مانده19 نوشته تيم لاهايه20 و جري جنکينز21 است.

اگر چه که بيشتر کتابهايي که به موضوع آخرالزمان پرداخته اند ويژه قشر مذهبي تهيه شده اند، لکن، اين مجموعه برجاي مانده طيف وسيعي از مخاطبان سکولار را جذب کرده و فروشي بيش از 50 ميليون نسخه را به خود اختصاص داده است. حتي بخش چهارم اين کتاب رتبه اول ليست پرفروش ترين کتابهاي نيويورک تايمز را - که مورد غبطه همگان است - را به خود اختصاص داده است. لاهايه که سابقاً يک کشيش بود و همچنين از فعالان حقوق مذهبي و آموزش در دانشگاه باب جونز است کسي است که جري فالول را در سازماندهي مؤسسه »اکثريت اخلاقي« مساعدت کرد.

اخيراً، فالول دانشکده پيشگويي تيم لاهايه را در دانشگاه آزاد خود افتتاح کرد، اين يک نشانه بسيار قوي بر فراگير شدن عقيده آخرالزمان در ميان اقشار کم فرهنگ و بنيادگراي در حال رشد است.

لاهايه به نظريه رويکرد الهي مجموعه برجاي مانده پرداخته و مؤلف ديگر کتاب نقش روايتگر را ايفا کرده است. در حاليکه طرح کلي داستان و شخصيتهاي آن را هم ارائه کرده است، خط سير داستان از ابتداي مرحله آزار و اذيت شروع مي شود اين در زماني است که ترس و وحشت ناشي از آزار و اذيت همه جا را فرا گرفته است. در بخش آرماگدون اين کتاب، شيطان را در حال حکومت بر سياره زمين از پايتخت خودش که همانا شهر بابل جديد که همان عراق است، ترسيم مي کند.

الوا مارتين22 رئيس مجمع حقيقي خداوند در شمال کارولينا مي گويد:

عراق درست همان جايي است که بابل قديم آنجا بود.

او مي گويد:

تصور مي کند که روح يکي از پادشاهان قديم بابل در زماني که يهوديان برده و تحت شکنجه بودند در او حلول کرده است.

معتقداني مثل مارتين همچنين به پيامهايي از متون مقدس اشاره مي کنند، از جمله مي توان از فاحشه بابل نام برد که بر هفت تپه مي نشيند - درست همزمان با کساني که اين پيشگوييها را به شهرهاي باستان که توسط صدام حسين در حاشيه رودخانه فرات بازسازي شده است نسبت مي دهند عده اي ديگري معتقدند که اين پيشگوييها به کليساي کاتوليک روم اشاره دارند.

گري فريزر23 کسي که درباره نشانه هاي ظهور دوم مسيح ايراد سخنراني کرد مي گويد:

هرکس درباره آينده شديداً کنجکاو است.

او اصرار داشت:

نقشي که اسرائيل و ديگر کشورها در منطقه بازي مي کنند به نوعي اجراي پيشگوييهاي آخرالزمان است.

و هشدار داد که:

حوادثي چون تروريسم و تشکيل اتحاديه اروپا قبلاً در کتاب مقدس پيش بيني شده بود.

فريزر مي گويد:

هم اکنون، سرتاسر جهان را بحران فرا گرفته است، اين صرف يک تضاد و درگيري با عراق نيست، اين جنگ عليه تروريست است که به صورت يک مبارزه جهاني درآمده است.

او ادامه داد:

مردم هر جايي مي دانند که يک چيزي اتفاق افتاده است، خود همين دانش را از کتاب مقدس دارند، کتاب مقدس، تمام اين اتفاقات را پيشگويي کرده است.

او معتقد است:

مسيحيت نقش خاصي را در حادثه هاي هولناکي که در بخش مکاشفات کتاب مقدس پيش بيني شده است بازي خواهد کرد.

اشخاص مشهوري که به مسئله پيشگويي توجه زيادي نشان مي دادند از سرتاسر جهان در کنفرانس پيشگويي حضور چشمگيري داشتند، يکي از اعضاي شرکت کننده در اين کنفرانس که خود يک کشيش کليسا است، مي گويد:

حوادث کنوني در عراق، ويژگي ملکوتي بودن و آسماني بودن کتاب مقدس را اثبات کرده است.

او در ادامه مي گويد:

پيام نجات و رستگاري در قسمت مکاشفات کتاب مقدس ديده مي شود.

و در آخر به صراحت اعلام مي کند که:

خدا را شکر که مسيح، پادشاه است، و بهترين چيز اين است که ما پيروز هستيم.



پي نوشتها:

.Iraq war fuels visions ofarmageddon end times :Apocalypse soon×

1. اصطلاحاً راست مسيحي يا مسيحيان راست گرا نيز ناميده مي شوند.

.Biblical book .2

3. بازگشت دوم حضرت مسيح در آخرالزان بعد از طي مراحلي که در نهايت به جنگ بزرگ،

ختم مي شود از جمله اعتقادات مسيحيان بنيادگراست.

.Bill Broadway .4

.End time .5

.Revelation .6

7. Armageddon - آرماگدون که در اصل »هارمجدو« مي باشد به معناي »کوي مجدّو« است،

مجدّو در شمال فلسطين اشغالي در کرانه غربي رود اردن واقع شده است.

.Antichrist .8

9. ايده هزاره: هزار سال بايد طي شود تا مسيح ظهور کند.

10. Tribulation: حکومت ضد مسيح، هفت سال به طول مي انجامد و دوره »رنج يا آزمايش بزرگ« خوانده خواهد شد.

.Rapture .11

.Morgan strong .12

13. جري فالول، کشيش بنيادگراي پروتستان و از رهبران سياسي و مبلغان راست مسيحي است.

.eschatology .14

15. جنگ هرمجدون يا آخرالزمان: جايي که آخرين جنگ ميان نيروي حق (خير) و باطل (شر) قبل از روز داوري در رستاخيز به وقوع مي پيوندد.
اينک آخرالزمان



اشاره :

با توجه به ظهور مسيحيت بنيادگرا در کشور آمريکا و جنگ آمريکا عليه عراق، نظريه پردازان مسيحي همچون جري فالول، مورگان استرانگ، گري فريزر و... نظرات خود را - که غالباً مبتني بر مکاشفات يوحنّا (بخش پاياني کتاب مقدس) است - به مخاطبان القا مي کنند و از طرفي جنگ عراق را شاهدي بر تحقّق پيشگوييهاي کتاب مقدس (انجيل) مي دانند و سعي مي کنند تا بدين وسيله ديدگاههاي راست مسيحي را تبليغ و حقانيّت خود را به جهانيان عرضه دارند. در اين مقاله که از يکي از سايتهاي اينترنتي گرفته شده با واژگاني همچون، آرماگدون، جنگ آخرالزمان، ضد مسيح، ايده هزاره، راست مسيحي آشنا خواهيم شد و همچنين نگاهي کوتاه به نظرات آنها در مورد جنگ عراق و چگونگي تحقق پيشگوئيها در بخش مکاشفات کتاب مقدس خواهيم داشت.

با نتيجه نهايي جنگ در عراق، هم اکنون بسياري از مسيحيان بنيادگرا1 ماجرايي را که هم اکنون بر روي شنهاي باستاني عراق در حال وقوع است پيام آور تحقق پيشگوييهاي کتاب مقدس2 (انجيل) درباره آخرالزمان و بازگشت دوباره عيسي مسيح3، مي دانند، اين عقيده در کتابها، ادبيات، وب سايتها، و حتي فيلمها نيز ديده مي شود.

بعضي ها بر اين عقيده اند که پيش بيني قابل توجهي درباره جورج دبليو بوش وجود دارد، مردي که سخن خود را با يک خطابه مذهبي بسيار قوي و ورزيده القا مي کند، و همچنين عقايد مذهبي و باورهاي ديني را در سياستهاي خارجي اش دخالت مي دهد، پر واضح است که بسياري از حاميان مذهبي بوش، از حوادث عراق به عنوان تحقق يک پيشگويي تعبير کرده اند.

بيل بردوي4 اخيراً طي مقاله اي در واشنگتن پست نوشت:

حادثه هاي جهان - مخصوصاً حرکت نظامي آمريکا به سوي عراق - موجب شده است تا اشخاصي با دلايل جديد براي تعبير و تفسير کردن آخرين حادثه جهاني خودنمايي کنند.

در وب سايتهاي پيشگويي، اين بحث مشتاقانه بالا مي گيرد، گروهها و مخصوصاً در کليساها به مطالعه کتاب مقدس مي پردازند، در جمعيتهاي مذهبي در آخر هر ماه بحث از پيشگويي مي شود، مثل چيزي که در ماه گذشته تحت عنوان بيستمين کنفرانس بين المللي پيشگويي آخرالزمان در تامپا برگزار شد.

بردوي مي نويسد:

به نظر بسياري شواهدي دال بر نقش عراق در سناريوي آخرالزمان5 در بخشهاي کليدي پيشگوئيهاي آخرالزمان کتاب مقدس وجود دارد.

در اينجا و در ديگر کتابهاي پيشگويي عهد عتيق و عهد جديد، ادبيات دوران باستان (کتاب مقدس) مالامال از تيترهاي خبري است که امروزه در مورد جنگ عراق در رسانه ها به کار مي رود.

مکاشفات6، بخش پاياني کتاب مقدس - به جز در برخي از نسخه هاي جديد - به عنوان نقشه حوادثي که هم اکنون در عراق اتفاق افتاده است به حساب مي آيد. در قسمت شانزدهم از بخش مکاشفات نامي از آرماگدون7 بيان گرديده است.

همانطور که رود فرات اخيراً به وسيله مجموعه اي از تانکها محاصره شده است، منطقه باستاني هارمجدون نيز در شمال اسرائيل در محاصره تانکها است.

يوحنّا - به احتمال قوي نويسنده بخش مکاشفات کتاب مقدس - در شرح ماجراهاي آخرالزمان مي گويد:

فرشته ششم جامش را بر رودخانه بزرگ فرات خالي کرد و آب رودخانه خشک شد. به طوري که پادشاهان، مشرق زمين توانستند نيروهاي خود را بدون برخورد با مانع به سوي غرب ببرند، و ديگر فرشتگان در شيپورها مي دمند هنگامي که نيروها براي نبرد حق و باطل جمع مي شوند.

بسياري از مفسران مي گويند که ساختار مدرن دولت اسرائيل، شمارش معکوس پيشگويي شده پايان روزگار را به راه انداخته است و اين پيشگويي با افزايش ضد مسيحيهاي8 شرور، نزاعها و اختلافات جهاني، آزار و اذيت کليساي مسيحي و ظهور يک مذهب دروغين، و درگيريهايي پيش از آغاز جنگ و نبرد حق و باطل در آخرالزمان، تکميل مي شود، البته بستگي به اين دارد که شما متنهاي پيچيده کتاب مقدس را چگونه تفسير کنيد، عيسي مسيح زماني مي آيد تا قبل از قضاوت نهايي مقدمه و راهگشاي يک قرن دوران صلح و حکومت صلح باشد، يا اين که او فقط زماني مي آيد که پيروانش مقدمه هزاره سلطنت9 مسيح را فراهم کنند که اين بيشتر شبيه يک حکومت ديني و مذهبي است.

در اين ماجراي تاريخي، مرحله اي به نام آزار و اذيت10 براي مدت هفت سال وجود دارد که ضد مسيحيهاي از بند آزاد شده، آزار و اذيتي زشت و زننده عليه مسيحيها انجام مي دهند؛ براي مثال، از برخي از پيشگوييهايي که در طي اين دوره مي شود، مي توان از مؤمنين واقعي اي نام برد که در اين حادثه به آسمان برده مي شوند که اسم اين مرحله در آخرالزمان را مرحله وجد و سرخوشي11 گذاشته اند. اين يک پيشگويي است که صحتش به وسيله اتفاقها و رويدادهايي که در غرب رخ مي دهد تشديد مي شود، به طور مشخص، مي شود از جنگ عليه صدام حسين نام برد.

دکتر مورگان استرانگ12 - استاد تاريخ خاورميانه دانشگاه ايالتي نيويورک آمريکا و مشاور برنامه هاي خبري و مجله ها - مي گويد:

جري فالول13 به طور کامل و بي هيچ ابهامي معتقد است که ما بايد به جنگ با عراق برويم، تا حوادث مصيبت باري را به راه بيندازيم که موجب فراهم شدن دومين ظهور حضرت عيسي مسيح شود. جنگ با عراق، به پايان روزگار منجر خواهد شد ما اين را مي دانيم، اسرائيل پابرجا نخواهد ماند، اسرائيل در طي آخرالزمان از بين خواهد رفت، هر يهودي اي که در هر جا زنده بماند به مسيحيت خواهد گرويد.

دکتر مورگان استرانگ اضافه مي کند:

بر طبق علم آخرالزمان شناسي14، مسلمانها، بودائي ها، هندوها، کاتوليکها آنيمي ها و هرکس ديگر، در جنگ آخرالزمان15 هلاک خواهد شد و يا اين که به مسيحيت اصول گرا و بنيادگرا ايمان خواهد آورد.

همه جنگ عراق را نشانه بزرگي بر شمارش معکوس آخرالزمان مي دانند ولي همه نسبت به ايدئولوژي آخرالزمان تعلق خاطري ندارند.

مارک هيتچکوک16، کشيش کليساي »فيث بايبل« واقع در آدموند در ايالت اکلاهما مي گويد:

مهم ترين مطلبي که بايد بگويم اين است که آنچه که آنجا (عراق) در حال رخ دادن است تحقق دقيق پيشگوييها نيست.

او اضافه مي کند:

بعضي از مردم جنگ عراق را آغاز آرماگدون خواهند دانست اما ديدگاه کلي من اين است که جنگ عراق چيزي فراتر از بازگويي يک سناريو است.

او مؤلف 9 کتاب در عنوانهاي مهم پيشگوييهاي کتاب مقدس است که مي گويد:

جنگ در عراق بيشتر يک عامل گرم کننده و عامل شتاب دهنده اي است براي حوادث نگران کننده اي که رخ خواهد داد.

در دانشگاه باب جونز17 - جايگاه پرورش بنيادگراها - دکتر استفان هنکينز18 به طور کامل اعتقاد دارد که جنگ در عراق نقطه پايان پيشگوييها نيست، به زودي بشريت با حوادثي که در بخشهاي مختلف کتاب مقدس از جمله مکاشفه يوحنا تصوير شده است، روبرو خواهد شد، او معتقد است که بشريت در آستانه جنگي است که عيسي مسيح عليه گروهي از ملتهايي که به وسيله ضد مسيح رهبري مي شوند انجام خواهد داد، که پس از آن يک دوره هفت ساله از رنج و مصيبت را خواهيم داشت.

کساني که به کتاب مقدس معتقدند با آروين باکستر - کشيشي در ريچموند در ايالت ايندياناي آمريکا و مؤسس مجله آخرالزمان - موافقند، آروين باکستر مي گويد:

ماجراي عراق با پيشگوييهاي عهد عتيق و عهد جديد مو نمي زند.

باکستر همچنين ميزان بالايي از تلفات در هجوم نظامي آمريکا به عراق را پيش بيني کرد و هشدار داد که ديگر کشورها جنگ در عراق را به ديده فرصتي براي سامان دادن سياستهاي خود مي نگرند، براي مثال، ممکن است چين سعي کند تا تايوان را اشغال کند. يا اين که هند و پاکستان مي توانند دست به جنگ تمام عياري عليه منطقه بي ثبات کشمير بزنند.

اين ماجرا به گفته باکستر سرآغاز جنگ جهاني دوم و کشتار يهوديان به دست نازيها بود که به وسيله يوحنا در بخش مکاشفات کتاب مقدس پيشگويي شده است.

اگر نشانه ها و علامتهايي بر اين نظريه وجود داشته باشد که در آخرالزمان آمريکا پيشرفت مي کند، اين، يک موفقيت شگفت انگيزي براي کتاب برجاي مانده19 نوشته تيم لاهايه20 و جري جنکينز21 است.

اگر چه که بيشتر کتابهايي که به موضوع آخرالزمان پرداخته اند ويژه قشر مذهبي تهيه شده اند، لکن، اين مجموعه برجاي مانده طيف وسيعي از مخاطبان سکولار را جذب کرده و فروشي بيش از 50 ميليون نسخه را به خود اختصاص داده است. حتي بخش چهارم اين کتاب رتبه اول ليست پرفروش ترين کتابهاي نيويورک تايمز را - که مورد غبطه همگان است - را به خود اختصاص داده است. لاهايه که سابقاً يک کشيش بود و همچنين از فعالان حقوق مذهبي و آموزش در دانشگاه باب جونز است کسي است که جري فالول را در سازماندهي مؤسسه »اکثريت اخلاقي« مساعدت کرد.

اخيراً، فالول دانشکده پيشگويي تيم لاهايه را در دانشگاه آزاد خود افتتاح کرد، اين يک نشانه بسيار قوي بر فراگير شدن عقيده آخرالزمان در ميان اقشار کم فرهنگ و بنيادگراي در حال رشد است.

لاهايه به نظريه رويکرد الهي مجموعه برجاي مانده پرداخته و مؤلف ديگر کتاب نقش روايتگر را ايفا کرده است. در حاليکه طرح کلي داستان و شخصيتهاي آن را هم ارائه کرده است، خط سير داستان از ابتداي مرحله آزار و اذيت شروع مي شود اين در زماني است که ترس و وحشت ناشي از آزار و اذيت همه جا را فرا گرفته است. در بخش آرماگدون اين کتاب، شيطان را در حال حکومت بر سياره زمين از پايتخت خودش که همانا شهر بابل جديد که همان عراق است، ترسيم مي کند.

الوا مارتين22 رئيس مجمع حقيقي خداوند در شمال کارولينا مي گويد:

عراق درست همان جايي است که بابل قديم آنجا بود.

او مي گويد:

تصور مي کند که روح يکي از پادشاهان قديم بابل در زماني که يهوديان برده و تحت شکنجه بودند در او حلول کرده است.

معتقداني مثل مارتين همچنين به پيامهايي از متون مقدس اشاره مي کنند، از جمله مي توان از فاحشه بابل نام برد که بر هفت تپه مي نشيند - درست همزمان با کساني که اين پيشگوييها را به شهرهاي باستان که توسط صدام حسين در حاشيه رودخانه فرات بازسازي شده است نسبت مي دهند عده اي ديگري معتقدند که اين پيشگوييها به کليساي کاتوليک روم اشاره دارند.

گري فريزر23 کسي که درباره نشانه هاي ظهور دوم مسيح ايراد سخنراني کرد مي گويد:

هرکس درباره آينده شديداً کنجکاو است.

او اصرار داشت:

نقشي که اسرائيل و ديگر کشورها در منطقه بازي مي کنند به نوعي اجراي پيشگوييهاي آخرالزمان است.

و هشدار داد که:

حوادثي چون تروريسم و تشکيل اتحاديه اروپا قبلاً در کتاب مقدس پيش بيني شده بود.

فريزر مي گويد:

هم اکنون، سرتاسر جهان را بحران فرا گرفته است، اين صرف يک تضاد و درگيري با عراق نيست، اين جنگ عليه تروريست است که به صورت يک مبارزه جهاني درآمده است.

او ادامه داد:

مردم هر جايي مي دانند که يک چيزي اتفاق افتاده است، خود همين دانش را از کتاب مقدس دارند، کتاب مقدس، تمام اين اتفاقات را پيشگويي کرده است.

او معتقد است:

مسيحيت نقش خاصي را در حادثه هاي هولناکي که در بخش مکاشفات کتاب مقدس پيش بيني شده است بازي خواهد کرد.

اشخاص مشهوري که به مسئله پيشگويي توجه زيادي نشان مي دادند از سرتاسر جهان در کنفرانس پيشگويي حضور چشمگيري داشتند، يکي از اعضاي شرکت کننده در اين کنفرانس که خود يک کشيش کليسا است، مي گويد:

حوادث کنوني در عراق، ويژگي ملکوتي بودن و آسماني بودن کتاب مقدس را اثبات کرده است.

او در ادامه مي گويد:

پيام نجات و رستگاري در قسمت مکاشفات کتاب مقدس ديده مي شود.

و در آخر به صراحت اعلام مي کند که:

خدا را شکر که مسيح، پادشاه است، و بهترين چيز اين است که ما پيروز هستيم.



پي نوشتها:

.Iraq war fuels visions ofarmageddon end times :Apocalypse soon×

1. اصطلاحاً راست مسيحي يا مسيحيان راست گرا نيز ناميده مي شوند.

.Biblical book .2

3. بازگشت دوم حضرت مسيح در آخرالزان بعد از طي مراحلي که در نهايت به جنگ بزرگ،

ختم مي شود از جمله اعتقادات مسيحيان بنيادگراست.

.Bill Broadway .4

.End time .5

.Revelation .6

7. Armageddon - آرماگدون که در اصل »هارمجدو« مي باشد به معناي »کوي مجدّو« است،

مجدّو در شمال فلسطين اشغالي در کرانه غربي رود اردن واقع شده است.

.Antichrist .8

9. ايده هزاره: هزار سال بايد طي شود تا مسيح ظهور کند.

10. Tribulation: حکومت ضد مسيح، هفت سال به طول مي انجامد و دوره »رنج يا آزمايش بزرگ« خوانده خواهد شد.

.Rapture .11

.Morgan strong .12

13. جري فالول، کشيش بنيادگراي پروتستان و از رهبران سياسي و مبلغان راست مسيحي است.

.eschatology .14

15. جنگ هرمجدون يا آخرالزمان: جايي که آخرين جنگ ميان نيروي حق (خير) و باطل (شر) قبل از روز داوري در رستاخيز به وقوع مي پيوندد.

.Mark Hitchcock .16

.Bobjones university .17

.stephen Hankins .Dr .18

19. »برجاي مانده« متضمن اعتقادات مسيحيان است در مورد نبردهايي که قبل از »بازگشت دوم مسيح« به وقوع خواهد پيوست. اين کتاب تا کنون در 12 جلد انتشار يافته است و مجموعاً بيش از 50 ميليون نسخه فروش داشته است.

.Tim Lahaye .20

.Jerry jenkins .21

.22 Elva Martin

.Gary Frazier .23

.Mark Hitchcock .16

.Bobjones university .17

.stephen Hankins .Dr .18

19. »برجاي مانده« متضمن اعتقادات مسيحيان است در مورد نبردهايي که قبل از »بازگشت دوم مسيح« به وقوع خواهد پيوست. اين کتاب تا کنون در 12 جلد انتشار يافته است و مجموعاً بيش از 50 ميليون نسخه فروش داشته است.

.Tim Lahaye .20

.Jerry jenkins .21

.22 Elva Martin

.Gary Frazier .23
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:51 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت

تکاپوي آخرالزمان در غرب



همانطور که خوانندگان عزيزمستحضرند امروزه يکي از مباحثي که در دنياي غرب و مسيحيت توجه عده کثيري را به خود جلب نموده،توجه به يکي از مباحث مسيحيت است که در رابطه با آخرالزمان وآمدن مسيح، عليه السلام، گفتگومي کند و از طرف ديگر قرار گرفتن درآستانه قرن بيست و يکم و ورود به سال 2000 ميلادي که از نظرمسيحيان نويددهنده دوران آخرالزمان است موجب گشته تا کتب و فيلمهاي خاصي در زمينه مباحث آخرالزمان، علايم آخرالزمان، مکاشفات مختلف، چگونگي حفظخود از گزند حوادث و وقايع و غيره ساخته و منتشر شوند.



يکي از انتشاراتي که اخيرا در اين زمينه بويژه در زمينه توليد فيلمهاي ويديويي فعاليت وسيعي را آغازکرده انتشارات آرماگدون است (Arageddon) که خود را با عنوان بزرگترين کتابفروشي در زمينه کتب مربوط به نبوت، مکاشفات و انجيل معرفي نموده است.

جستجوي کامپيوتري در شبکه اينترنت فهرستي از کتب و فيلمهاي ويديويي تهيه شده در اين زمينه رامعرفي مي نمايد که در ذيل نمونه هايي از اين کتب و نوارهاي ويديويي رابراي آشنايي خوانندگان عزيزمعرفي مي نماييم:

1 در مورد بازگشت مسيح،عليه السلام: فيلم ويديويي به روايت «ادوند پاردوم » (1)

موضوع اين نوار ويديويي دررابطه با به پايان رسيدن هزاره دوم ميلادي و نگريستن دقيق بشر به آينده مشکوک قرن بيست و يکم است، عده اي از مردم پايان هزاره دوم را به عنوان سرآغاز جديدي تصور مي نمايند. کتاب آسماني مسيحيان مي گويد: «مسيح زماني مي آيد که شما انتظار آمدن او رانداريد، و اين چنين است که شمارش معکوس آغاز شده است و سؤالي که به ذهن وارد مي شود اين است که مادر چه زماني از تاريخ واقع شده ايم؟

2 هشدار دو دقيقه اي زمين:

اين نوار ويديويي مهيج و جنجالي شما را به کشف اين مطلب مي رساندکه چرا متخصصان و کارشناسان امور ديني و مکاشفات در غرب معتقدند که هشدار دو دقيقه اي زمين به گوش مي رسد! در اين نوار شمامي توانيد نگاهي دقيق به روزگاران آشفته اي داشته باشيد که ما در آن بسر مي بريم و ضمنا به شواهدي دست يابيد که توضيح دهنده اين مطلب است که ما در واپسين روززندگي مي کنيم. اين نوار ويديويي براساس کتاب «جان ويلر» (2) تهيه شده وروايت کننده آن نيز «کاريل ماتريسيانا» (3) مي باشد.

3 آخرالزمان دوران سختي است اين نوار ويديويي در سه کاست تهيه شده و با اينکه به شيوه اي حرفه اي تهيه شده است اما از آنجا که در برگيرنده اطلاعات کمي و کيفي خاصي است که به حيات و بقاي روحي و جسمي بشر در خلال دوران آشوب و اضطراب آخرالزمان مي پردازد بسيار حيرت آور است.

اولين بخش از اين نوار ويديويي به بحثي جامع در رابطه با دوران قبل ازآشوب و اضطراب پرداخته و اين مطلب را خاطر نشان مي سازد که بشر براي رسيدن به آشوب واضطراب به دنيا نيامده است، امادچار آشوب و اضطراب شده وخوشي خود را از دست داده است دراين فيلم «ديک آينزورت » (4) انسان رادر زمينه اينکه چگونه خود را از گزندحوادث دور ساخته و حفظ نمايد و يااينکه چگونه غذا تهيه نموده،محصولات خود را به بار آورد و خودرا براي شرايط سخت آماده سازدراهنمايي مي کند.

در بخش دوم و سوم اين نوار به افراد آموخته مي شود که چگونه وسايل و لوازمي را که به طورروزمره دور مي اندازند مي توانند به عنوان ابزاري مفيد مورد استفاده قرار دهند و همچنين به شما آموخته مي شود که چگونه اجاق خورشيدي و ابزار ديگر بسازيد و آب براحتي پيدا نماييد.

4 دلايل شگفت انگيز آيا خدابراستي وجود دارد؟

اين نوار ويديويي نواري مستنداست که شواهدي جديد و شگفت انگيزرا که موجب اثبات خدا شده است ارايه مي دهد، تهيه کنندگان اين فيلم نظير «پاول لالوند»، (5) «گرانت جفري »، (6) «ديو بريس »، (7) «ديو مانت » (8) و «چوک ميسار» (9) معتقدند که با ديدن اين فيلم مي توانيد خود و دوستان نجات نيافته خود را به فلاح ورستگاري برسانيد.

5 مکاشفه

اين فيلم نشان مي دهد که در دوزخ خشونت، حيله و نيرنگ و در دنياي شهواني امروز، مردان و زنان باايماني وجود دارند که همه چيز را به نام خدا و با استعانت از او مي خواهندو آنان اهل مقاومت و بردباري وپايداري هستند. مدت اين نوارويديويي 97 دقيقه است.

اميد است که در آينده بتوانيم مطالب کاملتر و بيشتري را به خوانندگان عزيز ارايه نماييم.



پي نوشتها:

1.EdmundPurdom

2.John Wheeler

3.Caryl Matrisciana

4.Dech Ainsworth

5.Paul Laloude

6.Grant Jeffrey

7.Daye Breese

8.Dave Hunt

9.Chuch Missler
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:52 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:دهها مقاله در رابطه با مهدویت


جهان در آستانه جنگ جهاني سوم مصاحبه با پروفسور هانتينگتون



اشاره: با نزديک شدن به پايان هزاره سوم، نظريات آينده پژوهانه مختلفي از سوي انديشمندان ابراز شده است. برخي از اين نظريات قرن آينده را قرن صلح و تفاهم جهاني يا رسيدن به نقطه مشترکي همچون عقلانيت ودمکراسي ليبرال دانسته اند. اما، برخي ديگر «آينده اي ديگرگونه » را به تصوير مي کشند. در نظر آنان فرارسيدن آينده به معناي تقابل ميان حوزه هاي تمدني و ديني است «ساموئل هانتيگتون » انديشمندي است به طور مشخص در کتاب «برخورد تمدنها» به اين موضوع اشاره مي کند.

از آنجا که مباحث مربوط به آينده پژوهي در حوزه هاي مختلف ديني و فرهنگي در شماره هاي گذشته «موعود» پيگيري شده است در اين شماره نيز گفتگوي مجله اشپيگل با«ساموئل هانتيگتون » -بدون هرگونه داوري در اين باره تقديم خوانندگان عزيز مي شود.

اشپيگل: پروفسور هانتينگتون،در کتاب تازه شما، بحران بزرگ وگسترده جهاني اين چنين آغازمي شود: چين، که هر روز بيشتر به توان اقتصادي و نظامي خود آگاه مي شود براي دستيابي به مخازن عظيم نفتي فلات قاره اي به کشورهمسايه خود ويتنام حمله مي کند.هانوي از واشنگتن تقاصاي کمک مي نمايد در اين شرايط يکي از معدودناوهاي هواپيمابر آمريکا، که در منطقه باقي مانده اند، براي مقابله با حمله چين وارد عمل مي شود...

هانتينگتون: ... اما ژاپن اعلام بي طرفي مي کند و به آمريکا اجازه نمي دهد از پايگاههاي نظامي خاوردور اين کشور استفاده کند.زيردريايي هاي پکن خسارات سنگيني به کشتيهاي ما وارد مي آورند. در آغازاين درگيري نظامي در سناريوي من محدود باقي مي ماند، زيرا هم چين وهم ايالات متحده آمريکا مي دانند که موشکهاي آنها قابليت حمل سلاحهاي هسته اي را تا خاک دشمن دارند.

اشپيگل: در چنين شرايطي آمريکاييها مي پرسند، چرا آنها بايد به خاطر درگيريهاي خاور دور چنين خطراتي را به جان بخرند؟

هانتينگتون: افکار عمومي آمريکا، اين جنگ را جنگ خودنمي داند. نقاط ضعف غرب بتدريج اثرات سوء خود را در کشورهاي بزرگتر و داراي فرهنگهاي ديگربرجاي مي گذارد. هند با سوء استفاده از دخالت قدرتهاي بزرگ به دشمن ديرينه خود يعني پاکستان حمله مي کند، يک موج گسترده ضد غربي جوامع مسلمان را فرا مي گيرد. دولتهاي ميانه رو، عرب توسطبنيادگراها سرنگون مي شوند.

اشپيگل: اوضاع متشنج مي شود.

هانتينگتون: تهاجم گسترده اي عليه اسراييل آغاز مي شود. در اين ميان واشنگتن با نوميدي تلاش مي کند، روسيه را وارد ناتو کرده ومتحدان اروپايي خود را تشويق به مشارکت کند. با وجود تمامي تلاشهاي آمريکا، متحدان اروپايي اين کشور تنها در زمينه هاي سياسي واقتصادي آمادگي خود را براي مشارکت اعلام مي کنند و از دخالت نظامي در بحران سرباز مي زنند. دراين اوضاع و احوال ژاپن بي طرفي خود را نقض کرده و در خاور دور درکنار پکن قرار مي گيرد.



اشپيگل: آيا به اعتقاد شما جنگ جهاني اين چنين آغاز مي شود؟

هانتينگتون: چين و متحد اصلي مسلمانش يعني ايران، براي ترساندن اروپاييها موشکهاي هسته اي را به طور پنهاني به بوسني و الجزاير منتقل مي کنند. صربها بر اساس نقش سنتي خود به عنوان مدافعان مسيحيت، به طرف سارايوو حمله ور مي شوند و درآنجا بخشي از موشکهاي هسته اي رابه غنيمت مي گيرند. در اين هنگام به تلافي تهاجم صربها اولين بمب اتمي در اروپا منفجر مي شود. اين بمب را ازالجزاير بر روي شهر بندري مارسي فرانسه پرتاب مي کنند.



اشپيگل: اين رويارويي جهاني تمدنها چه عاقبتي خواهد داشت؟ آيازمين به خاطر به کارگيري سلاحهاي هسته اي نابود خواهد شد و يا يک جنگ فرسايشي به مرور زمان طرف هاي درگير را فرسوده و ناتوان مي کند...



هانتينگتون: ... به هر حال مرکزسياست جهاني از کشورهاي شمال به ارودي جنوب منتقل مي شود يعني به کشورهاي جنوب شرقي آسيا وآمريکاي لاتين که بسرعت در حال رشد هستند. در هر صورت چنين تحولاتي نتايج بسيار مخربي براي ايالات متحده و اروپا به همراه خواهدداشت.



اشپيگل: از کتاب شما چنين برمي آيد، که جهان در آستانه يک هرج و مرج و آشفتگي گسترده قرار دارد.

هانتينگتون: البته من ادعانمي کنم، تمام اين چيزهايي که نوشتم دقيقا اتفاق مي افتد، احتمال وقوع چنين درگيري هايي در سطح جهان بسيارکم است، اما غير ممکن نيست امامنطقي ترين و در عين حال گنگ ترين بخش اين سناريو، همان علت آغازجنگ است: يعني حمله بزرگترين کشور طلايه دار تمدن غرب به تمدن چين، که منجر به رويارويي فرهنگ هامي شود و جهان سوم نيز دخالت گسترده اي در اين درگيري ها خواهدداشت.



اشپيگل: شما در کتاب خود به تهديد زردي اشاره کرده ايد که يک چين جنگ طلب و سلطه جو به همراهي يک جامعه اسلامي متخاصم براي غرب ايجاد مي کند. آيا اين بدان معناست، که پس از فروپاشي کمونيسم نيز ما غربي ها همچنان به دشمنان جديدي نياز داريم؟ و پرسش ديگري که به ذهن خطور مي کند اين است که چرا چنين دشمناني را يک استاد سرشناس دانشگاه هاروارد،همانند شما به غرب عرضه مي کند؟



هانتينگتون: من دشمنان تازه اي براي خودمان خلق نمي کنم، اين کاربسيار احمقانه است. اينکه برخي معتقدند، من مايلم بار ديگر جنگ سردو يا حتي يک جنگ گرم ديگر روي دهد،بي پايه و اساس است. اما من اعتقادراسخ دارم که در آينده سياست جهاني، ديگر از سوي ايدئولوژي هاي رقيب يا دولتهاي ملي و يا بلوکهاي اقتصادي تعيين نخواهد شد بلکه اين کار را فرهنگ هاي متخاصم بر عهده خواهند گرفت.

اگر قرار باشد در اين شرايط يک جنگ جهاني ديگر روي دهد، آن جنگ نبرد بين فرهنگ هاي گوناگون خواهدبود. رزم گاه ها و ميادين جنگي آينده درامتداد جبهه هاي فرهنگي قرار دارند.



اشپيگل: به اعتقاد شما در چنين شرايطي غرب در برابر بقيه جهان قرارمي گيرد. علاوه بر اين شما ادعامي کنيد که چنين جدالي ممکن است بسيار خونبارتر و بي رحمانه تر ازتمامي نبردهاي پيشين باشد. شما درکتاب خود ايالات متحده و اروپا را ازکاهش بيشتر تسليحات بر حذرمي داريد. با اين اوصاف، چرا حمايت طرفداران گسترش تسليحات شما راشگفت زده مي کند؟

هانتينگتون: من در گذشته طرفدار کاهش تسليحات بودم، امادر شرايط فعلي معتقدم، واشنگتن بايد در زمينه از بين بردن سيستم هاي تسليحاتي خودتجديدنظر کرده و اين کار را متوقف کند. اگر من وضعيت فعلي جهان راتشريح مي کنم، بدين معنا نيست که بخواهم از وقوع جدال و درگيري در سطح جهان طرفداري کنم.



اشپيگل: چه چيزي شما را اين قدر نسبت به درست بودن فرضيه هاتان مطمئن مي سازد؟

هانتينگتون: قبل از آنکه مرامورد انتقاد قرار دهيد، اجازه دهيدقدري بيشتر درباره انديشه هايم توضيح دهم.



اشپيگل: لطفا بفرماييد.

هانتينگتون: نسخه جنگ سردبيش از چهل سال اذهان ما راتحت الشعاع قرار داده بود. در آن زمان در جهان بلوکي شامل کشورهايي نسبتا ثروتمند به رهبري آمريکا، که اغلب آنهاحکومت هايي دمکرات داشتند، وجودداشت که اصطلاحا جهان آزادخوانده شد. اين دنياي آزاد با جوامع کمونيستي بلوک شوروي يا همان بلوک شرق، در عرصه هاي ايدئولوژيکي، سياسي و اقتصادي در رقابتي تنگاتنگ بود. مظاهر اين رقابت به طور عمده در مناطق تحت نفوذ اين دو قطب و در خارج ازسرزمينهاي آنها، يعني در جهان سوم و کشورهاي فقير آسيايي، آفريقايي و آمريکاي لاتين، که خودرا کشورهاي غير متعهد مي ناميدند،نمايان بود.



اشپيگل: اين الگوي برگرفته ازدوران جنگ سرد، گاهي ما را به اشتباه انداخته است.

هانتينگتون: بله دقيقا همين طور است، بر اين اساس بسياري ازناظران سياسي، ايدئولوژي هاي رايج در شوروي و چين را ناديده گرفتند، زيرا به مذاق آنها خوشايندنبود. اما روي هم رفته ما در مقابل کمونيسم موضع خوبي اتخاذ کرده بوديم.



اشپيگل: اين امر سرانجام به فروپاشي کمونيسم و اتحاد جماهيرشوروي منجر شد.

هانتينگتون: حق با شماست.پس از فروپاشي شوروي مساله دستيابي به الگويي تازه بر اساس تقسيم بنديهاي روشنفکرانه براي ارايه تعريف مشخصي از قلمروسياسي جهان مطرح شد.



اشپيگل: فرانسين فوکوياما، يکي از همکاران شما، از پايان تاريخ يعني پيروزي غرب بر بقيه جهان و عصرطلايي خبر داده است.

هانتينگتون: ... اما او پس از مدت کمي متوجه شد، که بسيار خوشبين بوده است. عده اي ديگر ازکارشناسان به دنبال ارايه الگوهايي بر مبناي بازگشت دوباره جدال ديرينه ميان دولتهاي ملي ياقدرتهاي متخاصم قبيله اي و جهاني بودند. با وجودي که هر کدام از اين نظريه ها چيزي براي عرضه داشتند،ولي در عين حال از کنار مساله اصلي با سهل انگاري مي گذشتند. به عبارت ديگر آنها در ارايه نظريات خود به اين نکته توجه نداشتند، که مراکز قدرت در جهان پيوسته تغييرمي کند. هر روز که مي گذرد غرب نقش محوري خود را در معادلات قدرت از دست مي دهد و تمدنهاي ديگر نقش مهمتري بر عهده مي گيرند.



اشپيگل: شما تمدن را چگونه تعريف مي کنيد؟

هانتيگتون: تمدن به معناي بزرگترين واحد فرهنگي است، که انسانها در قالب آن تعريف مي شوند زبان مشترک، تاريخ مشترک و نيازهاي مشترک مقوله هايي هستند که جزوويژگي هاي تمدن محسوب مي شوند.تحولات سريع اجتماعي و مدرنيزه شدن اقتصاد در سطح جهان باعث مي شود، که انسانها مشترکات تازه اي را جستجو کنند. اين پديده ازقدرت و اعتبار دولت ملي به عنوان سرچشمه و ريشه هويت انسانهامي کاهد. در اين ميان اغلب مذهب جايگاه خود را حفظ مي کند: يک شخص مي تواند نيمي فرانسوي ونيمي عرب باشد. يعني يک دورگه باشد، اما انسان نمي تواند همزمان هم کاتوليک و هم مسلمان باشد. دراين جاست که نقش مذهب به عنوان عاملي براي نزديک کردن انسانهاي همکيش به يکديگر، و متمايز ساختن آنها از پيروان مذاهب ديگر روشن مي شود. بر همين اساس بنيادگراهاي مسلمان، مسيحي وهندو هر روز با اقبال بيشتري روبه رو مي شوند.



اشپيگل: به نظر شما تعدادتمدنهاي مطرح جهان چقدر است؟

هانتينگتون: جهان در آينده براساس روابط متقابل ميان هفت ياهشت تمدن بزرگ شکل مي گيرد. اين تمدنها شامل تمدن غرب، اسلامي،چيني، ژاپني، هندو، اسلاو،ارتدوکس، آمريکاي لاتين و احتمالاآفريقايي است. جبهه هاي حايل ميان اين تمدنها به عنوان مراکز بحران وخونريزي جانشين خطوط تماس ايدئولوژيکي دوران جنگ سردمي شود.



اشپيگل: اين نوع نگرش به مسايل تمدني در جهان ممکن است خيلي خودسرانه به نظر برسد. به عنوان مثال چرا شما تمدن آمريکاي لاتين را که تحت تاثير زبان اسپانيولي قرار دارد، جزو تمدن غرب طبقه بندي نمي کنيد؟

هانتينگتون: شما به نکته بسيارجالبي اشاره کرديد. من خود نيزدرباره آمريکاي لاتين اطمينان نداشتم. واقعيت اين است که در اين رابطه 50 درصد حق با شماست و50 درصد با من. تمدن آمريکاي لاتين ظاهرا روابط بسيار نزديکي باتمدن غربي دارد. اما نمي توان اين دوتمدن را در چارچوب يک مدل يکسان مورد تجزيه و تحليل قرار داد.



اشپيگل: آيا مي توانيد مواردي رانام ببريد که تئوري شما با نام «رويارويي تمدنها» صحت خود را به اثبات رسانده باشد؟

هانتينگتون: اين تئوري درستي و صحت خود را تقريبا در تمامي بحرانهاي جهاني پس از جنگ سردنشان داده است. براي نمونه مي توان به جنگ بالکان و حمله صربهاي افراطي مسيحي به مسلمانان بوسني، جنگ چچن و نبرد روسها بامجاهدين بنيادگرا، تلاش برخي کشورهاي مسلمان و ممالک پيروآيين کنفوسيوس براي دستيابي به سلاحهاي هسته اي و همچنين جنگ تجاري ميان آمريکا و ژاپن، که انگيزه هاي فرهنگي در آن دخيل بوده و وقوع چنين چيزي ميان اروپاو آمريکا قابل تصور نيست، اشاره کرد.



اشپيگل: مهمترين اختلافات فرهنگي که به اعتقاد شما ممکن است منجر به جنگ شوند، کدامند؟

هانتينگتون: يکي از موارداختلافات فرهنگي را مي توان درجهان اسلام جستجو کرد. به عنوان مثال بالکان، قفقاز، آسياي ميانه،خاور ميانه، و شمال آفريقا در اين زمره مي گنجد. همچنين در جنوب شرقي آسيا ميان مسلمانان خشکه مقدس و همسايگانشان اختلافات فرهنگي وجود دارد، که مساله جمعيت نيز بدان دامن مي زند زيرارشد جمعيت در جوامع اسلامي روند بسيار پرشتابي دارد.



اشپيگل: آيا چنين تفاوتهاي فرهنگي خطرساز در اروپا نيزوجود دارد؟

هانتينگتون: حصار آهنين کمونيسم به واسطه ايجاد يک حفره و شکاف فرهنگي برچيده شد، پس ازپايان جنگ سرد هر روز شکاف بين اروپاي غربي مسيحي و شرق ارتدوکس و نيز اسلام عميق ترمي شود. با توجه به آنچه گفته شدمي توان گفت که خطوط تماس دراروپا در امتداد مرزهاي مسيحيت سال 1500 بين کشورهاي بالتيک وروسيه قرار دارد و غرب اوکراين راکه داراي مذهب کاتوليک است ازشرق ارتدوکس آن متمايز کرده و ازميان روماني مي گذرد. اين مرزبندي فرهنگي در بالکان منجر به تقسيم يوگسلاوي با عواقب بسيارخونباري شد.



اشپيگل: آيا شما اين سخن راجدي مي گوييد، که امکان دارد درسرتاسر اروپا در امتداد اين شکاف فرهنگي جنگ به وقوع بپيوندد؟

هانتينگتون: قدر مسلم اينکه جنگ بزرگ و فراگيري روي نخواهدداد، اما در يوگسلاوي شاهد وقوع جنگ بوديم، صربها و آلبانيايي هاروابط خصمانه اي با هم دارند،يونان و ترکيه نيز روابط شکننده اي با يکديگر دارند. هميشه فاصله واختلاف لزوما منجر به تشنج تا سرحد جنگ نمي شود، اما همواره اين احتمال وجود دارد که اينگونه تشنجات وخيم تر شوند.



اشپيگل: شما مي نويسيد، درطول قرنها تفاوتهاي فرهنگي منجربه پيدايش جنگهاي خونيني شده است. اما با اين وجود بدترين جنگهاي شصت سال اخير در داخل تمدنها اتفاق افتاده اند. به عنوان نمونه مي توان به پاکسازي نژادي استالين، جنايات نازيها، کشتارمردم کامبوج توسط پال پوت اشاره کرد که تمامي آنها در حقيقت نوعي جنگ عليه ملت يا فرهنگ خودي بوده اند.

هانتينگتون: تمام آنچه شما به آن اشاره کرديد در ظاهر اينگونه به نظر مي رسد. ولي در حقيقت اين حوادث محصول ايدئولوژي هاهستند، و ما در حال گذر از عصرايدئولوژي به عصري هستيم که درآن فرهنگها تعيين کننده هستند...



اشپيگل: با اجازه شما بايد عرض کنيم که سخنان شما ما را قانع نمي کند. شما نظريه خود را تشريح کرديد. اکنون آيا ما اجازه داريم ازآن انتقاد کنيم؟



هانتينگتون: سعي تان را بکنيد.

اشپيگل: جنگهاي معاصر نيزريشه در تقابل تمدني ندارند. به عنوان مثال جنگ قبيله هوتو با قبيله توتسي در رواندا، مبارزه کاتوليکهابا پروتستانها در ايرلند شمالي وجدال طالبان مسلمان و پشتو باواحدهاي مسلمان ازبکي درافغانستان را در نظر بگيريد تمامي موارد ذکر شده حاکي از آن است که در اغلب موارد جنگ همچنان درچارچوب يک تمدن مشخص باقي مانده است.



هانتينگتون: من ادعا نمي کنم،تمامي درگيريها و جنگهاي جهان براساس نظريه من اتفاق مي افتند. اين يک واقعيت است، که تعداد زيادي ازجدالها در داخل تمدنها روي مي دهد.ولي اگر چنين درگيريهايي ميان چندتمدن گوناگون به وقوع بپيوندد،صلح جهاني را دستخوش خطرمي کند.

اشپيگل: آيا فکر نمي کنيد اين استثنا در نظريه شما يک قاعده باشد؟ شما جهان اسلام را دشمن متحد و يکپارچه غرب معرفي مي کنيد، در صورتي که هرج و مرج و اختلاف در درون جهان اسلام ازهمه جاي دنيا بيشتر است. به عنوان مثال چه وجه اشتراک سياسي بين يک کشور مسلمان و در عين حال توسعه يافته و دمکرات مانند مالزي با امپراطوري روحانيون ايران وجوددارد، که به نوبه خود با گروه طالبان مخالف است؟



هانتينگتون: من ادعا نمي کنم،که تمامي جهان اسلام عليه غرب هم قسم شده است. من در کتابم هم ازجنگهايي که در داخل جهان اسلام روي مي دهد و هم از جنگهايي که مسلمانان با پيروان ساير اديان به راه مي اندازند، سخن مي گويم. تنهادر اينجا ذکر اين نمونه کافي است که مسلمانان در جريان جنگ بوسني مشکل مسلمانان بوسني را مشکل خود مي دانستند.

اشپيگل: اين خيلي غيرمنصفانه است که جنگ بالکان را با نبرد بين فرهنگها و يا يک جنگ مذهبي مقايسه کنيم کاري که شما انجام داده ايد. اما اجازه بدهيد از موضوع خارج نشويم. اولا در جريان جنگ بالکان از مسلمانان بوسني آن طور که بايد حمايت نشد ثانيا ارسال اسلحه به بوسني توسط کشورهاي مسلمان مانند ايران و ترکيه با چراغ سبز آمريکا انجام شد.



هانتينگتون: کشورهاي مسلمان براي حمايت از مسلمانان بوسني صدها ميليون دلار هزينه کردند، که اين امر باعث شد توازن قوا به ضرر صربها تغيير کند.



اشپيگل: ما در اينجا يکي ازجنگهاي بزرگ پس از پايان جنگ سرد، يعني مناقشه کويت را موردبررسي قرار مي دهيم. در جريان جنگ خليج فارس براي بيرون راندن صدام از کويت ائتلافي مرکب ازکشورهاي اسلامي مانند عربستان سعودي و غرب تشکيل شد چون جنگ کويت يک جنگ فرهنگي نبود،بلکه تنها يک نبرد کلاسيک وژئوپوليتيک بر سر مواد اوليه وحوزه هاي قدرت و نفوذ بود...

هانتينگتون: ... اما از جانب ديگرصدام حسين موفق شد، پاي اسلام را به اين جنگ باز کند. جنگ خليج فارس، صدام حسين را در بخش اعظم جهان اسلام به يک قهرمان تبديل کرده است. صفر الهولي،رييس مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه ام القري مکه، در سال 1993درباره جنگ خليج فارس گفت: اين جنگ، جنگي عليه عراق نيست، بلکه در آن غرب در برابر اسلام صف آرايي کرده است. همچنين آية الله علي خامنه اي، رهبر مذهبي ايران، کينه خود را نسبت به دشمن عراقي اش فراموش کرده و نبرد باغرب را جهاد ناميد.



اشپيگل: نقاط ضعف نظريه شماهنگامي بيشتر آشکار مي شود، که شما سعي مي کنيد، محوري متشکل از کشورهاي معتقد به آيين کنفوسيوس و جهان اسلام راتهديدي براي غرب معرفي کنيد. شمادر کتاب خود چنين پديده اي راکانون جنگهاي آينده، مي دانيد. به اعتقاد شما کشورهايي مانند چين،پاکستان و ايران چگونه مي توانند درکنار هم قرار گيرند؟

هانتينگتون: جمهوري خلق چين در آستانه تبديل شدن به يک قدرت اقتصادي و نظامي جهاني است. پکن به ايران و پاکستان تکنولوژي هسته اي فروخته است. همکاري نظامي بين مهمترين کشورهاي کنفوسيوس و مهمترين ممالک جهان اسلام را نمي توان ناديده گرفت، و اين همان چيزي است که غرب را بشدت تهديد مي کند.



اشپيگل: معمولا تکنولوژي تسليحاتي را به کشوري مي فروشند، که بالاترين قيمت رابپردازد. آمريکاييها نيز مدرن ترين جنگ افزارها را در اختيار عربستان سعودي قرار داده اند، بدون اينکه کسي از دوستي بين اسلام ومسيحيت حرفي زده باشد.بزرگترين نگراني پکن در شرايطکنوني همان اسلام است. ساکنان مسلمان استان سين کيانگ، درشمال غربي چين، که اغلب آنها ازاقوام ترک هستند، هر آن ممکن است عليه حکمرانان کمونيست چين دست به شورش بزنند.

هانتينگتون: حق با شماست،همکاري بين چين و کشورهاي مسلمان يک رابطه تاکتيکي است. امااين همکاري خطر گسترش سلاحهاي هسته اي را افزايش مي دهد. در اينجا مايلم جمله اي را ازهمکار فقيدم، آقاي توماس کوهن نقل کنم، که مي گويد: يک نظريه تنهابايد از نظريه هاي ديگر بهتر باشد وهيچ لزومي ندارد نظريه اي بتواندهمه چيز را تشريح کند. زيرا هيچ فرضيه اي قادر به اين کار نيست. آياشما نقشه بهتري در اختيار داريد که با کمک آن بتوانيد راه خود را درجهان امروزي بيابيد؟



اشپيگل: شما مي گوييد، تمدنهاي جهان همواره از هم فاصله مي گيرند.در حالي که ديگران معتقدند روندجهاني شدن آنها را به هم نزديک مي سازد. اينان براي اثبات ادعاي خود برخي از مظاهر جهاني شدن رانيز ذکر مي کنند، مانند شبکه تلويزيوني ام.تي.وي، مکينتاش،مک دونالد موسيقي تند و... آياهم اکنون در جهان يک فرهنگ جهاني تحت تاثير غرب وجود ندارد؟آيا کودکان ممالک مسلمان و نيزکشورهاي کنفوسيوس شيفته ميکي موس و واکمن نيستند؟

هانتينگتون: تمامي تمدنهاي جهان مايلند خود را با شرايط تازه وفق دهند ولي اين به معناي غربي شدن فرهنگهاي غير غربي نيست. به عنوان مثال اگر روس ها کوکاکولابنوشند، به طور خودکار آمريکايي نمي شوند، و يا ما به هنگام خوردن سوشي (نوعي غذاي ژاپني)، مانندژاپني ها فکر نمي کنيم. در حقيقت آنان با اين کار بخشي از فرهنگ غرب را از آن جدا کرده و آن را بافرهنگ خود تلفيق مي کنند.



اشپيگل: فکر نمي کنيم، شمامنکر اين حقيقت شويد که محصولات هاليوود و برنامه هاي تلويزيوني ديسني، بر عادتها و طرزفکر مردم ساير نقاط جهان مانندهند يا چين نيز اثر مي گذارد.

هانتينگتون: آزادي بيان در ذات فرهنگ غرب است.



اشپيگل: آيا اين بدان معناست،که ما بايد ديگران را مجبور کنيم که مانند غربيها فکر کنند؟

هانتينگتون: نه! اين تصور، که ما بايد پيروان فرهنگهاي ديگر راوادار کنيم تا نظام ارزشي ما والگوهاي سازماني آن را بپذيرند،تصوري اشتباه و شايد غيراخلاقي است از طرف ديگر اين کار نتايج بدي براي ما به همراه دارد. غرب براي حفظ تمدن درخشان و قدرتمندخود بايد ايده جهاني کردن فرهنگ غرب را کنار بگذارد. ايالات متحده آمريکا و اروپا بايد به نقاط اشتراک خود توجه کنند. ملتهاي غربي بايدبه يکديگر تکيه کنند، زيرا در غير اين صورت نابود خواهند شد.



اشپيگل: حتي شما در جايي گفته ايد، آمريکا نيز ممکن است به خاطر به اصطلاح نابودي ارزشهايش همانند شوروي سر اززباله دان تاريخ در بياورد. چرا شمااين چنين ايجاد ترس و وحشت مي کنيد؟

هانتينگتون: يکپارچگي و اتحادآمريکا مبتني بر يک فرهنگ مشترک و يک اندوخته مشرک از اصول سياسي است، که در حال حاضر ازهر سو آماج حمله قرار گرفته است.ما بايد براي نجات آمريکا مهاجرت را محدود کرده و ايده هاي مربوط به جامعه چندفرهنگي و غربي کردن راکنار بگذاريم.



اشپيگل: آيا اين بدان معناست که ديگر تصور ما غربيها از حقوق بشرنبايد در نقاط ديگر جهان اعتبارداشته باشد؟ يا اينکه سياستمداران غربي ديگر نبايد ار کشورهايي مانندايران و چين بخواهند، حقوق بشر رارعايت کنند؟

هانتينگتون: ما بايد از حقوق بشر دفاع کنيم، اما نبايد سعي کنيم فرهنگهاي ديگر را با مدل غربي خودشکل دهيم. ما بايد بپذيريم، که فرهنگهاي گوناگون نظام ارزشي متفاوتي دارند، و در تمام فرهنگهاآزاديهاي فردي در راس اين ارزشهاقرار نگرفته است. از طرف ديگر اين تنها ما نيستيم که از مطلق گرايي فرهنگي حمايت مي کنيم، ماهاتيرمحمد، نخست وزير مالزي در اوايل سال جاري [سال 1996] گفت:ارزشهاي اروپايي تنها به درد اروپامي خورند، در حالي که ارزشهاي آسيايي، جهاني هستند.



اشپيگل: آيا ما غربيها نبايد براجراي حقوق بشر در سراسر جهان اصرار بورزيم؟

هانتينگتون: چرا، در اين ميان يکي از وظايف ما محکوم کردن شکنجه است.



اشپيگل: آيا به نظر شما، مجازات قانوني تازيانه و شلاق در سنگاپور شکنجه محسوب مي شود؟

هانتينگتون: لي کوآن يو، دوست سنگاپوري من به اين سؤال پاسخ منفي خواهد داد. او خواهد گفت: مانبايد نگران شلاق خوردن تبهکاران باشيم، بلکه مساله مهمتر انحطاط اخلاقي جامعه ما است، که هر روزجرايم غيرانساني بي شماري در آن روي مي دهد، که از آن جمله مي توان به تبهکاري گسترده، تحقيرسالمندان و از بين رفتن بنيادخانواده اشاره کرد. حقيقت اين است،که اکثر آمريکاييها نيز از مجازات شلاق حمايت مي کنند.



اشپيگل: لي کوآن يو، که پيروآيين کنفوسيوس است، در دانشگاه کمبريج و در رشته حقوق تحصيل کرده است حسن الترابي، مسلمان تندروي سوداني در دانشگاه سوربن ثبت نام کرده بود. ارتباط بين فرهنگها به واسطه وسايل ارتباطجمعي و نيز مسافرت به طرزبي سابقه اي افزايش يافته است. آياشناخت فرهنگهاي گوناگون باعث نزديک شدن افراد بشر به يکديگر ويا دوري آنان از هم مي شود؟

هانتينگتون: آشنايي بافرهنگهاي ديگر گاهي باعث نزديکي انسانها به يکديگر و گاهي موجب دوري آنها از همديگر مي شود، زيرافرهنگ پديده اي نسبي است ولي اخلاق مطلق است.



اشپيگل: آيا دنيا در مقايسه بانظريه بسيار ساده «رويارويي تمدنها»ي شما، بيش از حد پيچيده نشده است؟ با اين پرسشهاي بدون پاسخ چه مي کنيد!؟ آيا تقسيم ناعادلانه ثروت در روي زمين بيشتراز افکار محمد [صلي الله عليه وآله]مسيح يا کنفوسيوس، باعث بروزجنگ و جدال در جهان نمي شود؟ آياحرص و طمع به ثروت ديگران علت اصلي حمله چين به ميدانهاي نفتي کشور همسايه اش نيست، که در عين حال سناريوي جنگي شما را نيز به حرکت در مي آورد!؟

هانتينگتون: البته منافع اقتصادي در تحولات جهاني نقش دارند، ولي از اهميت درجه اول برخوردار نيستند. انسانها به خاطراعتقادات خود مي جنگند و جان خودرا از دست مي دهند و اين فرهنگ است که به آنها هويت مي بخشد وآنها را در کنار هم نگه مي دارد. ازاين رو نظريه من درباره رويارويي تمدنها، که جايگزيني براي جنگ سرد است، بهترين الگو و معياربراي آينده است.



اشپيگل: آقاي پروفسور از شمابه جهت شرکت در اين مصاحبه سپاسگزاريم.



× اين گفتگو با عنوان: [AtombombeUnddann die] در مجله اشپيگل، شماره 48 به چاپ رسيده و ترجمه آن نيز درشماره 56 مورخ 24/9/75 مجله ترجمان منتشر شده است.
 

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

جمعه 15 بهمن 1389  2:53 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها