حس نوری و نور حق
آن حسی نورش راکب است که به خدمت راه حق در آید و نور حق «صاحب» و «راکب» آن شود. مولانا این حس ظاهری هم گونه‌ای از نور می‌داند که نور حق را آراسته...
يکشنبه، 20 تير 1395
سروش آسمانی و الهامات ربّانی
بر گوش و چشم انسان، مهر خدا نهاده شده، و الا در پس حجاب‌ها و پشت پرده‌ها صورت‌ها و طنین بانگ‌ها بسیار است. مولانا می‌گوید: در پشت حجاب‌های دنیوی...
يکشنبه، 20 تير 1395
خلوت‌گه حق در بیان مثنوی
هیچ گوشه‌ای از این جهان، خالی از انسان‌های درّنده‌خو و حیوان صفت نیست. تنها خلوت‌گاه حضرت حق است که آرامش و فراغت دارد. هر گوشه‌ای از این دنیا...
يکشنبه، 20 تير 1395
ابزار هدایت در مثنوی
مولانا می‌گوید: احوال ما و آن چه به اراده‌ی حق بر دل‌ها می‌گذرد، مانند دستی است که امور زندگی را می‌گرداند و عبارت نیز مانند ابزاری است که دست...
يکشنبه، 20 تير 1395
مثنوی و بخشیدن اکسیر
به پروردگار عرض می‌کنیم: سخنانی بر زبان ما بگذار که بیان حقایق باشد و تو را به خشم نیاورد و بر ما مهربان‌تر کند. اطلاق سلطان سخن به پروردگار،...
يکشنبه، 20 تير 1395
اسم اعظم و رابطه‌ی معنوی در بیان مثنوی
در میان اسمای پروردگار، «الله» را اسم اعظم دانسته‌اند، اما آن‌چه پیامبران و اقطاب و اوتاد را به کارهای خارق‌العاده توانا می‌سازد، یک کلمه نیست....
يکشنبه، 20 تير 1395
آثار قلم و آثار قدم در مثنوی
«دفتر صوفی»، دل پاک اوست که می‌تواند نقش حقیقت را بپذیرد، نه مثل سیاهی کلمات بر روی کاغذ. مولانا بر این نکته تأکید دارد که برای رسیدن به حقیقت،...
يکشنبه، 20 تير 1395
جود و کرم الهی در مثنوی
برای این‌که جود و بخشش در خارج و در عرصه‌ی وجود، عینیت و ظهور پیدا کند، به دو رکن نیازمند است: 1. بخشنده و جواد؛ 2. بخشش‌پذیر و محتاج. پس همان‌گونه...
يکشنبه، 20 تير 1395
نفحه روح‌بخش مثنوی
پیامبر فرمود: «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات، إلا فتعرضوا لها؛ پروردگار شما در زمانه‌ی شما نسیم و جلوه‌هایی دارد. به هوش باشید و به سوی این تجلی‌های...
يکشنبه، 20 تير 1395
وقتی آن بی صفت از چشم، حیا را انداخت
وقتی آن بی صفت از چشم، حیا را انداخت با عزیز دل زهرا سر دعوا انداخت.... دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
يکشنبه، 20 تير 1395
مردی غروب کرد
مردی غروب کرد وقتی افق شکست خورشید دیگری جای پدر نشست او یک امام بود هرچند بی قیام او یک رسول بود جبریل شاهد است
يکشنبه، 20 تير 1395
مباد آن‌که عبای تو یک کنار بیفتد
مباد آن‌که عبای تو یک کنار بیفتد میان راه ، تن تو بی اختیار بیفتد تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد
يکشنبه، 20 تير 1395
گوشه‌ای از حرای حجره خویش
گوشه‌ای از حرای حجره‌ی خویش نیمه شب‌ها، خدا خدا می‌کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می‌کرد
يکشنبه، 20 تير 1395
مادر بیا
مادر بیا که گیرد مرغ دلم بهانه گیرد بهانه تو با ذکر عاشقانه مادر بیا نظر کن کز باب خانه من از فتنه زمانه آتش کشد زبانه
يکشنبه، 20 تير 1395
غصه و غم
بسته بر شادىّ و عشرت غصه و غم راه را عقده از غم بر رخ دل بسته راه آه را بر دلم داغى گران باشد كه جانم سوخته مانم آيا با كه گويم اين غم جانكاه...
يکشنبه، 20 تير 1395
فریاد یا زهرا
چنان پیچیده در نای زمان فریاد یا زهرا که داده خرمن هستی ما برباد یا زهرا سرت بادا سلامت ای گل گلزار پیغمبر که بلبل از غم گل از نفس افتاد یا زهرا
يکشنبه، 20 تير 1395
عزاى صادق آل پيمبرست
زين ماتمى كه چشم ملايك ز خون، ترست گويا عزاى صادق آل پيمبرست يا رب چه روى داده، كزين سوگ جانگداز خلقى پريش خاطر و دل‌ها پر آذرست
يکشنبه، 20 تير 1395
صبح محشر
عالم ز آه تیره‌تر از صبح محشر است خون جگر به دیده آل پیمبر است شهر مدینه گشته عزاخانه وجود رخت سیاه بر تن زهرا و حیدر است
يکشنبه، 20 تير 1395
شرح غم
صبا بگو به فاطمه شرح غم زمانه‌ام که خون ز جور دشمنان شد دل غمگنانه‌ام چنان که درب خانه‌ات سوخت در آتش ستم آتش کینه شعله ور گشته به درب خانه‌ام
يکشنبه، 20 تير 1395
شانه‌اش خم بود
همان امام غریبی که شانه‌اش خم بود به روی شناه پیرش غم دو عالم بود میان صحن حسینیه دو چشمانش همیشه خاطره ظهر یک محرم بود
يکشنبه، 20 تير 1395