رابطه فزونى نعمت و طغیانگرى

امام علی علیه‌ السلام فرمودند:
مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ.

آنکه به نوایی رسید گردنکشی کرد.

نهج البلاغه: حکمت 207
شرح حدیث:
آنان که تهذیب نفس نکرده اند همین که به نوایی می رسند سر به طغیان می گذارند.

کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی؛
نه چنین است این انسان طغیان می کند هنگامی که احساس بی نیازی کند طاغوت ها و گردنکش ها عاقبتی چون عاقبت فرعون ها و نمرودها دارند.(1)

خداوند گاهی یک ملت سرکش را به خاطر سرکشی اش نابود می کند.

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا؛
قوم ثمود به خاطر طغیانشان پیامبرشان را تکذیب کردند.(2)

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ؛
اما ثمود به [سزاى] سرکشى [خود] به هلاکت رسیدند.(3)

امام (علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به وضع حال بسیارى از مردم اشاره مى کند که از مواهب مادى سوء استفاده مى کنند، مى فرماید: «کسى که به نوایى رسد طغیان مى کند و برترى مى جوید»؛ (مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ).

«استطال» از ریشه «طول» بر وزن (قول) به معناى قدرت و برترى است و هنگامى که به باب استفعال مى رود مفهوم برترى جویى دارد. عبارت امام (علیه السلام) مفهوم وسیع و گسترده اى دارد و تمام کسانى را که به مال یا مقام و یا هرگونه قدرت دیگرى مى رسند شامل مى شود و این سیره اى ناپسند در بسیارى از مردم است; هنگامى که مال و ثروت فراوانى پیدا مى کنند مى کوشند خود را برتر از دیگران نشان دهند و هنگامى که مقامى پیدا کنند اصرار دارند دیگران را زیر سلطه خود قرار دهند.

همچنین هنگامى که علم و دانشى به دست مى آورند دیگران را نادان مى پندارند و شاگرد خود مى دانند. به ویژه اگر پیش از این محرومیت هایى کشیده باشند؛ فقیر بوده و به نوایى رسیده، ضعیف بوده و به قدرتى دست یافته، جاهل مطلق بوده و به علم و دانش مختصرى رسیده است. کبر و غرور و برترى جویى این گونه افراد بیشتر و شدیدتر است و تاریخ گذشته و حتى حوادثى که امروز با چشم خود مى بینیم شاهد گویاى این گفتار امام (علیه السلام) است.

در واقع مى توان گفت: این کلام حکیمانه از آیه شریفه 6 و 7 سوره «علق» برگرفته شده که مى فرماید: «(کَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى)؛ چنین نیست به یقین انسان طغیان مى کند از این که خود را بى نیاز ببیند».(4)

گرچه بعضى از مفسران، انسان را در آیه مورد نظر، خصوص «ابو جهل» دانسته اند که مرد ثروتمند و طغیانگرى بود و به مبارزه با پیغمبر اسلام (صلّى الله علیه و آله) پرداخت؛ ولى به یقین، انسان در اینجا مفهومى کلى دارد که به گروه کثیرى از نوع بشر اشاره مى کند و ابوجهل و امثال آن مصداق هاى روشنى از آن هستند.

در کلمات قصار گذشته نیز کراراً به این حقیقت با تعبیرات دیگرى اشاره شده است؛از جمله حضرت در گفتار حکیمانه ای که در مقام موعظه به نکته هاى مهمى اشاره مى کند، مى فرمایند: «لاَ تَکُنْ مِمَّنْ... إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ».
اگر غنى و بى نیاز شود مغرور و مفتون مى گردد و در گفتار دیگری نیز مى فرمایند: «مَنْ مَلَکَ اسْتَأْثَرَ؛ کسى که دستش به حکومتى رسد استبداد پیشه مى کند». و مى توان گفت: کلام مورد بحث جامعیت بیشترى دارد، زیرا کلمات گذشته یا در مورد غنى و ثروت بود و یا مقام؛ اما گفتار حکیمانه مورد بحث، رسیدن به هر نوع توانایى مالى و مقامى و علمى را شامل مى شود.

البته این امر در مورد افراد کم ظرفیت و بى شخصیت است که تغییر وضع زندگى آنها را به کلى دگرگون مى سازد؛ ولى مردان باایمان و پرظرفیت و باشخصیت اگر تمام عالم را به آنها بدهند تغییرى در زندگى آنان پیدا نمى شود. نمونه اتم آن خود امام امیرمؤمنان (علیه السلام) است. در آن روز که در گوشه خانه تنها نشسته بود و آن روز که بر تخت قدرت خلافت قرار داشت حالش از هر نظر یکسان بود؛ ساده زیستى، عبادات شبانه، رسیدگى به حال محرومان و دفاع از مظلومان در هر حال مورد توجه ایشان بود. دلیل آن روشن است، زیرا آنها این مواهب را مال خود نمى دانند و به عنوان امانتى از سوى خدا براى خدمت به خلق و پیمودن راه قرب حق حساب مى کنند.

از اینجا روشن مى شود دعاهاى پیوسته بعضى که به مال و مقام و قدرت برسند و مستجاب نمى شود بسا به علّت همین است که خدا مى داند اگر آنها به نوایى برسند طغیان مى کنند و استطاله و برترى جویى را پیشه مى سازند. لطف پروردگار شامل آنها مى شود و آنها را از رسیدن به این امور محروم مى سازد.

داستان معروف ثعلبة بن حاطب انصارى که در ذیل آیه 75 سوره «توبه» آمده است نشان مى دهد که او مرد فقیرى بود و با اصرار زیاد از پیغمبر اکرم (صلّى الله علیه وآله) خواست در حق او دعا کند تا ثروتمند شود و پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) خواسته او را رد مى کرد. پس از اصرار زیاد، حضرت دعایى در حقش فرمودند و صاحب ثروت عظیمى شد و راه طغیان را پیش گرفت، نه تنها از پرداختن زکات سر باز زد، بلکه حکم زکات را ظالمانه پنداشت و آن را شبیه جزیه یهود و نصارى قلمداد کرد و بر سرش آمد آنچه آمد.(5)

این حالت ـ همان گونه که اشاره کردیم ـ در افراد بى نوایى که به نوایى مى رسند غالباً شدیدتر است، ازاین رو در روایتى از امام کاظم (علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ وَلَّدهُ الْفَقْرُ أبْطَرَهُ الْغِنى؛ کسى که در دامان فقر متولد شده غنا و بى نیازى او را به طغیان وا مى دارد».(36)

در روایات مخصوصاً تأکید شده که اگر حاجتى داشتید هرگز به این گونه افراد مراجعه نکنید، از این رو همان گونه که پیش از این نیز آورده ایم در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که به یکى از یارانش فرمودند: «تُدْخِلُ یَدَکَ فِی فَمِ التِّنِّینِ إِلَى الْمِرْفَقِ خَیْرٌ لَکَ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَکَانَ؛ دست خود را تا مرفق در دهان اژدها کنى براى تو بهتر از آن است که حاجت از کسى بطلبى که چیزى نداشته و سپس به نوایى رسیده است».(7)

ابن ابى الحدید در تفسیر این گفتار حکیمانه غیر از این تفسیر معروف احتمال دیگرى داده است و آن این که منظور از «مَنْ نالَ» کسى است که جود و بخششى بر دیگران مى کند و به موجب جود و بخشش راه برترى جویى را پیش مى گیرد. گرچه «نالَ» گاه به معناى بخشیدن چیزى به دیگران آمده است؛ ولى سیاق کلام نشان مى دهد که در اینجا منظور چیز دیگرى است.(8)

پی‌نوشت‌ها:
1- سوره علق، آیات 6 و 7
2- سوره شمس، آیه 11
3- سوره الحاقة، آیه 5
4- علق، آیه 6 و 7
5- براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه ذیل آیه 75 سوره «توبه» مراجعه کنید.
6- بحارالانوار، ج 100، ص 86
7- بحارالانوار، ج 75، ص 248
8- سند گفتار حکیمانه: خطیب (رحمه الله) در ذیل این کلام حکیمانه مى نویسد: پیش از نهج البلاغه، این گفتار در دو کتاب دیگر آمده است: تحف العقول و روضه کافى. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 174). قابل توجه این که این کلام حکیمانه در این دو کتاب در ضمن خطبه «وسیله» آمده که بسیارى از کلمات قصار از آن بر گرفته شده است.

منابع:
1. حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.
2. پیام امام امیرالمومنین علیه السلام‌، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه‌، 1386.
نسخه چاپی