تفاوت جایگاه زبان عاقل و احمق

امام علی علیه السلام فرمودند:
لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ؛

زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست.

نهج البلاغه، حکمت 40.
شرح حدیث:
سخنان سنجیده و نسنجیده
آنچه امام (علیه السلام) در این گفتار حکیمانه بیان فرموده کنایه زیبایى است درباره کسانى که سنجیده یا نسنجیده سخن مى گویند.

روایت فوق اشاره به این است که انسان عاقل نخست اندیشه مى کند سپس سخن مى گوید در حالى که احمق نخست سخن مى گوید و بعد در اندیشه فرو مى رود، به همین دلیل سخنان عاقل، حساب شده، موزون، مفید و سنجیده است؛ ولى سخنان احمق، ناموزون و گاه خطرناک و به زیان خود او.{1}

در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم:
«إنَّ لِسانَ الْمُؤمِنِ وَراءَ قَلْبِهِ فَإذا أرادَ أنْ یَتَکَلَّمَ بِشَىْءٍ تَدَبَّرُهُ بِقَلْبِهِ ثُمَّ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ الْمُنافِقِ أمامَ قَلْبِهِ فَإذا هَمَّ بِشَىْءٍ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَلَمْ یَتَدَبَّرَه بِقَلْبِهِ؛ زبان انسان با ایمان پشت قلب (و فکر) اوست، لذا هنگامى که مى خواهد سخنى بگوید نخست در آن تدبّر مى کند سپس بر زبانش جارى مى سازد، ولى زبان منافق جلوى قلب اوست، لذا هنگامى که تصمیم به چیزى مى گیرد بدون هیچ گونه تدبّر بر زبانش جارى مى سازد».{2}

از آنجا که على (علیه السلام) باب علم پیامبر (صلی الله علیه و آله) است این سخن را از او آموخته است.

امام حسن عسکرى (علیه السلام) این سخن را با عبارت لطیف دیگرى بیان فرموده است: «قَلْبُ الْأحْمَقِ فی فَمِهِ وَفَمُ الْحَکیمِ فی قَلْبِهِ؛ قلب (وفکر) احمق در دهان او ودهان شخص حکیم در قلب اوست!».{3}

تفسیر سیّد رضى
مرحوم سیّد رضى (گردآورنده نهج البلاغه) پس از ذکر این کلام حکمت آمیز مى گوید: «این سخن از مطالب شگفت انگیز و پرارزش است و منظور این است که عاقل زبانش را به کار نمى گیرد مگر بعد از مشورت با عقل خویش و فکر و دقت؛ ولى احمق سخنانى که از زبانش مى پرد و حرف هایى که بدون دقت مى گوید بر مراجعه به فکر و اندیشه و دقت رأیش پیشى مى گیرد، بنابراین گویا زبان عاقل پشت قلب او قرار گرفته و قلب احمق پشت زبان اوست»؛ (قالَ الرَّضىُ وَهذا مِنَ الْمَعانِى الْعَجیبَةِ الشَّریفَةِ، وَالْمُرادُ بِهِ أنَّ الْعاقِلَ لا یَطْلُقُ لِسانَهُ، إلّا بَعْدَ مُشاوَرَةِ الرَّوِیَّةِ وَمُوامِرَةِ الْفِکْرَةِ. وَالاْحْمَقُ تَسْبِقُ حَذَفاتِ لِسانِهِ وَفَلَتاتِ کَلامِهِ مُراجَعَةَ فِکْرِهِ وَمُماخَضَةَ رَأیِهِ فَکانَ لِسانُ الْعاقِلِ تابِعٌ لِقَلْبِهِ، وَکانَ قَلْبُ الاْحْمَقِ تابِعٌ لِلِسانِهِ).{4}

اهمیّت فوق العاده زبان
روایات درمورد زبان و نقش مهمّ آن در سرنوشت انسان فراوان است. به روایتى از حضرت على (علیه السلام) در این زمینه توجّه فرمایید:
«فِى الاِنْسانِ عَشَرُ خِصالٍ یُظْهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یُخْبِرُ عَنِ الضَّمیرِ، وَحاحِمٌ یَفْصِلُ بَیْنَ الْخِطابِ، وَ ناطِقٌ یَرُدُّ بِهِ الْجَوابَ، وَ شافِعٌ یُدْرِکُ بِهِ الْحاجَةَ، وَ واصِفٌ یَعْرِفُ بِهِ الاَشْیاءَ، وَ اَمیرٌ یَاْمُرُ بِالْحَسَنِ، وَ واعِظٌ یَنْهى عَنِ الْقَبیحِ، وَ مُعِزٌّ تَسْکُنُ بِه الاَحْزانُ، وَ حاضِرٌ (حامِدٌ) تُجْلى بِهِ الضَّغائنُ، وَ مُونِقٌ تَلْتَذُّ بِهِ الاسماعُ؛ ده خصلت در انسان است که آن ها را با زبان ظاهر مى کند:

1. شاهدى است که از درون خبر مى دهد.
2. و داورى است که حقّ و باطل را از هم جدا مى سازد.
3. و سخنگویى است که به سؤالات پاسخ مى گوید.
4. و شفاعت کننده اى است که سبب رسیدن به نیازهاست.
5. و توصیف کننده اى است که اشیا را معرّفى مى کند.
6. و امیرى است که به نیکى ها دعوت مى نماید.
7. و واعظى است که از زشتى ها بازمى دارد.
8. و تسلّى دهنده اى است که غم ها را فرو مى نشاند.
9. و ستایشگرى است که زنگار کینه ها را از دل ها مى زداید.
10. و هنرمندى است که گوش ها از هنر او لذّت مى برند».{5}

بنابراین، باید قدر این نعمت بزرگ الهى را بدانیم و قبل از سخن گفتن بیندیشیم.{6}

پی‌نوشت‌ها:
1. همین عبارت با شرح جالبى در جلد اوّل، صفحه 240، خطبه 176 آمده است. فرمود: «زبان مؤمن پشت قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبانش قرار دارد. یعنى مؤمن هر گاه بخواهد سخنى بگوید نخست مى اندیشد؛ اگر شایسته بود اظهار مى کند و چنانچه ناپسند و بد بود پنهانش مى دارد. ولى شخص منافق آنچه به زبانش آمد مى گوید و پیش از آن نمى اندیشد که کدام به سود و کدام به زیان اوست؟».
2. المحجة البیضاء، ج 5، ص 195.
3. بحارالانوار، ج 71، ص 312، ح 11.
4. پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ج 12، ص 269 و 270.
5. کافى، ج 8، ص 20، ح 4.
6. اخلاق در قرآن، ج 1، ص 311 و 312.

منبع: نخستین آفریده خدا، آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظله)، تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام، قم، 1394.
نسخه چاپی