درک نوع تفکر مردان، سبب درک دنیای ایشان است.
چکیده: مردان برای دنیای خود تصورات و خواسته هایی دارند که این تصورات فاصله قابل توجهی با دنیای زنان دارد. درآمد اقتصادی و تامین زندگی مهمترین دغدغه مردان است. در این نوشتار به تفکرات مردانه می پردازیم.
تعداد کلمات 1528 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
تعداد کلمات 1528 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
مردان موجودات ساده اند
هیچ جمله ای به این درستی نیست: مردان موجودات ساده ای هستند. ابتدا این جمله را خوب درک کنید، سپس هر آنچه در این کتاب می خوانید، حتما کاربرد خواهد داشت. بایستی بدانید که مردان تحت این عنوان که چه کسی هستند، چه کار می کنند و چقدر درآمد دارند، به حرکت در می آیند. میزان درآمدی که بابت تلاش خود دریافت می کنند، برایشان حائز اهمیت است. این چند موضوع پایه اولیه دی. ان. ای وجودی آقایان را می سازد و تا زمانی که مرد درگیر این اهداف است فرصت توجه کردن به شما را ندارد، چه با او ازدواج کرده باشید و چه در شرف ازدواج باشید.
یک مرد واقعی
به این موضوع فکر کنید. از زمانی که او به عنوان یک پسر بچه به دنیا می آید، اولین چیزی که می آموزد این است که چگونه یک مرد واقعی باشد، چگونه خشن باشد، از درخت بالا برود، بدون گریه بر خیزد و دیگر اینکه اجازه ندهد کسی او را هل دهد. به او می آموزند که سخت کار کند، وسایل خریداری شده را از ماشین بیرون بیاورد، زباله ها را بیرون ببرد برف ها را پارو کند و چمن ها را کوتاه کند. به او می آموزند که مادر و خواهر و برادران کوچک ترش را حمایت کند و همیشه مواظب وسایل خانه و خانواده باشد، او بایستی همیشه نام خانواده را سربلند نگه دارد. در واقع او خیلی زود آن قدر بزرگ می شود که باید در جست و جوی کسب شغل و کار باشد. همه اینها در مقدمه یک چیز است: مردانگی.
ادامه مردانگی تنها با بزرگ شدن این پسر بچه تمام نمی شود. توجه او همیشه روی این نکته باقی می ماند که کیست، چه کار باید بکند و چقدر درآمد داشته باشد. در تمام طول مدتی که یک مرد سرگرم این امور است، یک زن به دنبال زندگی خودش است. یک مرد هرگز بدون فراهم کردن این سه زمینه، خانه و زندگی تشکیل نمی دهد و صاحب فرزند نمی شود. نمی گویم مجبور به داشتن همه آنهاست، اما همیشه در تلاش برای رسیدن به رویاهایشان هستند.
هرگز فراموش نمی کنم که در اوایل بیست سالگی ام، چقدر احساس نارضایتی، ناامیدی و خستگی می کردم، به خصوص وقتی که از شرکت فورد موتور بیرون آمدم. مجبور شدم، به دلیل نداشتن کار، ترک تحصیل کنم، حتی پول کافی برای مراقبت از خودم نداشتم، چه برسد به حمایت و نگهداری از یک خانواده این قضیه باعث ایجاد ناامنی در من شده بود و نسبت به آینده بدبین بودم؛ اینکه چه کار باید بکنم، چه شغلی انتخاب کنم و چقدر درآمد داشته باشم. عنوان های «فارغ التحصیل دانشکده و مسئول بازرسی شرکت فورد» به یکباره با هم از بین رفت. نمی دانستم از کجا و چگونه درآمد داشته باشم. سراغ مشاغل مختلف رفتم: شستن فرش، فروش فرش، فروش محصولات ام وی ، بیمه «ای ال دبلیو» و بیمه رفاه اجتماعی، تلاش برای حفظ زندگی ام، دیوانه کننده بود. پیدا کردن کسی برای زندگی و آرامش آخرین چیزی بود که به ذهنم می رسید.
سرانجام شبی خانمی که قبلا چند لطیفه و طنز برایش نوشته بودم، تشویقم کرد که به یک باشگاه محلی کمدی بروم و قرارداد آماتورهای آن محل را امضاء کنم. می دانستم که برایم دلپذیر خواهد بود، البته پول چندانی به دست نمی آوردم، فقط چند دلار بابت نوشتن مطلب طنز برای کمدین های آنجا به من می پرداختند. نمی دانستم چگونه باید وارد این شغل شوم که تمام مسئولیت آن به عهده خودم باشد. تا اینکه همان خانم متوجه استعداد من شد و کمکم کرد تا اولین قدم ها را بردارم.
اولین قدم را برداشتم، فوق العاده بود. ۵۰ دلار به من پرداختند که البته امروز مبلغ چندانی نیست، اما برای آن زمان و آن شرایط من مثل ۵۰۰۰ دلار الان بود. دوباره ۵۰ دلار بعدی. روز بعد، ۱۵ دلار از پولی که به دست آورده بودم را برای چاپ کارتی پرداخت کردم که روی آن نوشته بود: استیو هاروی کمدین. خیلی کارت زیبا و گران قیمتی نبود، اما همان کارت ویزیت به همه اعلام می کرد که من چه کسی هستم و استعداد خاصی در کمدی و طنز دارم.
ادامه مردانگی تنها با بزرگ شدن این پسر بچه تمام نمی شود. توجه او همیشه روی این نکته باقی می ماند که کیست، چه کار باید بکند و چقدر درآمد داشته باشد. در تمام طول مدتی که یک مرد سرگرم این امور است، یک زن به دنبال زندگی خودش است. یک مرد هرگز بدون فراهم کردن این سه زمینه، خانه و زندگی تشکیل نمی دهد و صاحب فرزند نمی شود. نمی گویم مجبور به داشتن همه آنهاست، اما همیشه در تلاش برای رسیدن به رویاهایشان هستند.
هرگز فراموش نمی کنم که در اوایل بیست سالگی ام، چقدر احساس نارضایتی، ناامیدی و خستگی می کردم، به خصوص وقتی که از شرکت فورد موتور بیرون آمدم. مجبور شدم، به دلیل نداشتن کار، ترک تحصیل کنم، حتی پول کافی برای مراقبت از خودم نداشتم، چه برسد به حمایت و نگهداری از یک خانواده این قضیه باعث ایجاد ناامنی در من شده بود و نسبت به آینده بدبین بودم؛ اینکه چه کار باید بکنم، چه شغلی انتخاب کنم و چقدر درآمد داشته باشم. عنوان های «فارغ التحصیل دانشکده و مسئول بازرسی شرکت فورد» به یکباره با هم از بین رفت. نمی دانستم از کجا و چگونه درآمد داشته باشم. سراغ مشاغل مختلف رفتم: شستن فرش، فروش فرش، فروش محصولات ام وی ، بیمه «ای ال دبلیو» و بیمه رفاه اجتماعی، تلاش برای حفظ زندگی ام، دیوانه کننده بود. پیدا کردن کسی برای زندگی و آرامش آخرین چیزی بود که به ذهنم می رسید.
سرانجام شبی خانمی که قبلا چند لطیفه و طنز برایش نوشته بودم، تشویقم کرد که به یک باشگاه محلی کمدی بروم و قرارداد آماتورهای آن محل را امضاء کنم. می دانستم که برایم دلپذیر خواهد بود، البته پول چندانی به دست نمی آوردم، فقط چند دلار بابت نوشتن مطلب طنز برای کمدین های آنجا به من می پرداختند. نمی دانستم چگونه باید وارد این شغل شوم که تمام مسئولیت آن به عهده خودم باشد. تا اینکه همان خانم متوجه استعداد من شد و کمکم کرد تا اولین قدم ها را بردارم.
اولین قدم را برداشتم، فوق العاده بود. ۵۰ دلار به من پرداختند که البته امروز مبلغ چندانی نیست، اما برای آن زمان و آن شرایط من مثل ۵۰۰۰ دلار الان بود. دوباره ۵۰ دلار بعدی. روز بعد، ۱۵ دلار از پولی که به دست آورده بودم را برای چاپ کارتی پرداخت کردم که روی آن نوشته بود: استیو هاروی کمدین. خیلی کارت زیبا و گران قیمتی نبود، اما همان کارت ویزیت به همه اعلام می کرد که من چه کسی هستم و استعداد خاصی در کمدی و طنز دارم.
چه چیزی یک مرد را می میراند
اگر مردان رویاهای خود را به حقیقت تبدیل نکنند و به دنبال اثبات اینکه چه کسی هستند، چه شغلی دارند، و چقدر درآمد خواهند داشته نباشند، به یکباره نابود می شوند و می میرند. از لحظه ای که فهمیدم کمدین شدم و می توانم روی صحنه بروم، آماده بودم که نهایت تلاشم را در این زمینه بکنم.
امروز، مهم نیست چقدر خسته ام و چه اتفاقی در زندگی ام روی می دهد، هرگز دیر به سر کار نمی روم و هیچ برنامه ای را از دست نمی دهم. چرا؟ چون از ابتدای صبح که بیدار می شوم، تک تک رویاهایم را بررسی می کنم و علاقه مندم که یک زندگی رنگی را تجربه کنم.
من استیو هاروی هستم. هر آنچه به دست می آورم در جهت نیازها و خواسته های خود و خانواده ام است.
حالا، به خانواده ام اهمیت می دهم. به نقاشی در و دیوار خانه، فلز سقف، چرم صندلی، سگ بیرون منزل، خودروی داخل حیاط، هزینه دانشگاه فرزندانم و هر آنچه نیاز است، هزینه آن را می پردازم. می توانم آنچه را همیشه برای آنان می خواستم، فراهم کنم و از آنان به بهترین شکل حمایت کنم. بدون شک یک مرد هستم. ذهنی شفاف و روشن دارم و هر شب با آرامش به رختخواب می روم.
تمامی این ها باعث ایجاد انگیزه و حرکت در مردان می شود، چه بهترین بازیکن ان بی ای باشد، چه بهترین مربی فوتبال، با رئیس خوشبخت ۵۰۰ شرکت یا سرپرست خط تولید نان، مهم نیست چه شغلی دارد؛ مهم این است که یک عامل در همه آنان باعث ایجاد انگیزه می شود، رمز دی. ان. ای آقایان در این است که تأمین کننده و حمایت کننده خانواده باشند.
امروز، مهم نیست چقدر خسته ام و چه اتفاقی در زندگی ام روی می دهد، هرگز دیر به سر کار نمی روم و هیچ برنامه ای را از دست نمی دهم. چرا؟ چون از ابتدای صبح که بیدار می شوم، تک تک رویاهایم را بررسی می کنم و علاقه مندم که یک زندگی رنگی را تجربه کنم.
من استیو هاروی هستم. هر آنچه به دست می آورم در جهت نیازها و خواسته های خود و خانواده ام است.
حالا، به خانواده ام اهمیت می دهم. به نقاشی در و دیوار خانه، فلز سقف، چرم صندلی، سگ بیرون منزل، خودروی داخل حیاط، هزینه دانشگاه فرزندانم و هر آنچه نیاز است، هزینه آن را می پردازم. می توانم آنچه را همیشه برای آنان می خواستم، فراهم کنم و از آنان به بهترین شکل حمایت کنم. بدون شک یک مرد هستم. ذهنی شفاف و روشن دارم و هر شب با آرامش به رختخواب می روم.
تمامی این ها باعث ایجاد انگیزه و حرکت در مردان می شود، چه بهترین بازیکن ان بی ای باشد، چه بهترین مربی فوتبال، با رئیس خوشبخت ۵۰۰ شرکت یا سرپرست خط تولید نان، مهم نیست چه شغلی دارد؛ مهم این است که یک عامل در همه آنان باعث ایجاد انگیزه می شود، رمز دی. ان. ای آقایان در این است که تأمین کننده و حمایت کننده خانواده باشند.
نفر اول و بهترین
علاوه بر این، آقایان دوست دارند نفر اول باشند. می خواهند بهترین باشند. البته می دانند ممکن است در هر موقعیتی رئیس نباشند، اما حداقل دوست دارند در زندگی خودشان، تنها فرد پاسخگو به دیگران باشند. زنان خیلی به «نفر اول» بودن اهمیت نمی دهند. اما برای ما مردان نفر اول بودن یعنی همه چیز، وقتی هم که به آن دست یافتیم، می خواهیم به همه نشان دهیم که نفر اول شدیم، ما نشان می دهیم و زنان نظاره گر هستند، در غیر این صورت نفر اول بودن به چه درد می خورد؟
شما بایستی انگیزه یک مرد را بشناسید، زیرا زمانی که او در خانه نیست، می فهمید که وقت زیادی را صرف کار کردن و کسب درآمد می کند. مرد در دنیای فکری اش، توسط دیگر مردان مورد قضاوت قرار می گیرد. اینکه شغلش چیست؟ چه عنوانی دارد؟ و چقدر درآمد دارد؟
این موضوع روی مردانگی او تأثیر دارد. اگر در جایگاهی که می خواهد، قرار نداشته باشد، شرایط او معطوف وضعیت خانه و شما می شود. آن زمان ناتوانی شما برای جذب او به خانه و نداشتن حرفی برای گفتن، بسیار معنا پیدا می کند.
اگر در ذهن خودش، نتواند به آن عنوانی که دوست دارد و شغل و درآمد مورد نظرش برسد، نمی تواند همانی باشد که نیاز های شما را تأمین کند. این یعنی شما نمی توانید مردی را که واقعا می خواهید داشته باشید او نمی تواند با شما به صحبت بنشیند و با او در مورد ازدواج و خانواده خیال پردازی کند، او در ذهنش تنها به درآمد بیشتر و موقعیت بهتر فکر می کند.
بر حسب تجربه من، این حقایق برای بسیاری از زنان ناخوشایند است. أغلب فکر می کنید که اگر مردی دوستتان دارد، بایستی با هم به دنبال رویاهایتان بروید. ثبات نظر برای شما خیلی مهم است. با هم پایه روابط را می سازید، بدون اینکه مهم باشد که جایگاه مرد در زندگی کجاست. کار شما قابل تقدیر است، اما مردان این گونه عمل نمی کنند. او ذهنش حول محور پاداش آن کار می چرخد و آن پاداش لزوما شما نیستید، به خصوص اگر در جایگاهی که می خواهد، نباشید. ما نمی توانیم روی دو موضوع همزمان تمرکز کنیم.
تصور کنید، مردی نتواند پول زیادی به دست آورد؛ مادامی که قادر به درک رؤیایش باشد، همواره به دنبال عنوان و موقعیتی که آرزویش را دارد، خواهد بود و مطمئن است که روزی آن پول را به دست می آورد، در آن زمان است که می تواند کمی استراحت کند و به خواسته های دیگرش فکر کند. تنها راهی که می توانید به او کمک کنید، این است که او را در رسیدن به رویاهایش یاری کنید، دیدگاهش را ببینید و در اجرای طرح به او کمک کنید. چون وقتی مردی به سطح موفقیتی که انتظار دارد، می رسد، یک مرد شادتر و بهتر خواهد بود و شما نیز همراه او شاد خواهید شد.
منبع: کتاب «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن»
نویسنده: استیو هاروی
مترجم: مهراوه فیروز
شما بایستی انگیزه یک مرد را بشناسید، زیرا زمانی که او در خانه نیست، می فهمید که وقت زیادی را صرف کار کردن و کسب درآمد می کند. مرد در دنیای فکری اش، توسط دیگر مردان مورد قضاوت قرار می گیرد. اینکه شغلش چیست؟ چه عنوانی دارد؟ و چقدر درآمد دارد؟
این موضوع روی مردانگی او تأثیر دارد. اگر در جایگاهی که می خواهد، قرار نداشته باشد، شرایط او معطوف وضعیت خانه و شما می شود. آن زمان ناتوانی شما برای جذب او به خانه و نداشتن حرفی برای گفتن، بسیار معنا پیدا می کند.
اگر در ذهن خودش، نتواند به آن عنوانی که دوست دارد و شغل و درآمد مورد نظرش برسد، نمی تواند همانی باشد که نیاز های شما را تأمین کند. این یعنی شما نمی توانید مردی را که واقعا می خواهید داشته باشید او نمی تواند با شما به صحبت بنشیند و با او در مورد ازدواج و خانواده خیال پردازی کند، او در ذهنش تنها به درآمد بیشتر و موقعیت بهتر فکر می کند.
بر حسب تجربه من، این حقایق برای بسیاری از زنان ناخوشایند است. أغلب فکر می کنید که اگر مردی دوستتان دارد، بایستی با هم به دنبال رویاهایتان بروید. ثبات نظر برای شما خیلی مهم است. با هم پایه روابط را می سازید، بدون اینکه مهم باشد که جایگاه مرد در زندگی کجاست. کار شما قابل تقدیر است، اما مردان این گونه عمل نمی کنند. او ذهنش حول محور پاداش آن کار می چرخد و آن پاداش لزوما شما نیستید، به خصوص اگر در جایگاهی که می خواهد، نباشید. ما نمی توانیم روی دو موضوع همزمان تمرکز کنیم.
تصور کنید، مردی نتواند پول زیادی به دست آورد؛ مادامی که قادر به درک رؤیایش باشد، همواره به دنبال عنوان و موقعیتی که آرزویش را دارد، خواهد بود و مطمئن است که روزی آن پول را به دست می آورد، در آن زمان است که می تواند کمی استراحت کند و به خواسته های دیگرش فکر کند. تنها راهی که می توانید به او کمک کنید، این است که او را در رسیدن به رویاهایش یاری کنید، دیدگاهش را ببینید و در اجرای طرح به او کمک کنید. چون وقتی مردی به سطح موفقیتی که انتظار دارد، می رسد، یک مرد شادتر و بهتر خواهد بود و شما نیز همراه او شاد خواهید شد.
منبع: کتاب «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن»
نویسنده: استیو هاروی
مترجم: مهراوه فیروز
بیشتر بخوانید :
آنچه مردان نیاز دارند و زنان باید رعایت کنند
اصول زندگی اجتماعی
شش اصل مشترک در زندگی