سبک های ارتباطی والدین و فرزندان (بخش دوم)

در ارتباط با کودک، باید با استفاده از سبک های درست به این نوع از ارتباط اقدام کرد. در نوشتار پیشین به تبیین سبک ارتباطی مستبدانه پرداختیم. با ما همراه باشید تا با دو سبک نادرست ارتباطی دیگر مربوط به کودک و والدین آشنا شوید.
شنبه، 16 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: محمد حسین افشاری
موارد بیشتر برای شما
سبک های ارتباطی والدین و فرزندان (بخش دوم)
راه ارتباط درست با کودک آن است که اقتدار و محبت همراه هم باشد. 
 

رابطه فرزندسالارانه

شاید یکی از اشتباه ترین نوع های ارتباط میان فرزندان و والدین آنها، همین ارتباط فرزند سالارانه است. این نوع از ارتباط به خلاف سبک ارتباطی قبل که والدین به گونه ای خود را رئیس به شمار می آورند تا پدر و مادر، در این نوع از ارتباط، فرزند هست که از سوی والدین به عنوان رئیس برگزیده می شود.
 
در این نوع ارتباط، به خاطر عدم نظارت از سوی والدین، فرزند هر کاری که به نظرش درست و دل بخواهش باشد را انجام می دهد و ترسی از عواقب کار خود ندارد، چرا که احساس می کند عاقبتی در پشت کارهای نادرستش نیست.
 
در این نوع از ارتباط، راهی برای تشویق و یا تنبیه فرزند وجود ندارد و والدین، معامله گرانی هستند که در برابر سود و یا ضرر خود به تمامه سود و منفعت را تقدیم فرزند خود می کنند. بر این اساس شما می توانید این رابطه را یک رابطه پر از ضرر برای والدین و نیز فرزندان بدانید؛ چرا که فرزندی که در این گونه ارتباط و سبک تربیتی رشد می کند، همیشه توقع آن را دارد که در جامعه هم به همین گونه با او برخورد شود و فضایی باشد که بدون هیچ نظارت و کنترلی صرفاً به او پاداش داده شود. از همین روی، فرزندانی که این نوع از ارتباط را با والدین خود داشته اند نمی توانند یک آینده درخشان را تجربه کنند.
 
ضرر و آسیبی هم که این والدین از این نوع از ارتباط با فرزندان خود می بینند، یک امر بدیهی و روشن است. این افراد، نه خود خواهان نظارت بر فرزند خود هستند و نه فرزند ایشان، خواهان این نظارت. آسیب هایی که فرزندان ایشان به بدنه اجتماع وارد خواهند کرد، مدتی بعد والدین ایشان را نیز به میز محاکمه خواهد کشاند و از ایشان در مورد این نوع از ارتباط با فرزند بازخواست خواهد شد.
 
رابطه فرزندسالارانه آنگاه به وجود می آید که در والدین دو اشکال وجود داشته باشد:
 
1)عدم شناخت الگوی درست در تربیت فرزند
والدینی که یک شناخت درست از الگوی های درست تربیتی نباشند، بر این تصور هستند که باید به کودکان صرفا محبت ورزید و آنها را رها و آزاد کرد. کودک باید رها باشد تا رشد کند. همین گزاره نادرست تربیتی باعث آن می شود که والدین، نظارتی بر رفتارهای فرزند خود نداشته باشند و اگر هم دارند سعی در توجیه رفتارهای نابهنجار او با معیارهایی نادرست هستند.
 
این امر ارتباطی با تعداد فرزندان یک خانواده ندارد، چرا که این نوع از نگاه تربیتی می تواند در مورد فرزند اول و یا در مورد فرزند پنجم اتفاق بیفتد. پس توجه داشته باشیم که تعداد فرزندان در این امر دخلی در موضوع ندارد.
 
2)اعتماد به نفس پائین والدین
والدینی که اعتماد به نفس پائینی در تربیت فرزند خود دارند، نمی توانند فرزندان خوبی را تربیت کنند. این دسته از والدین که گاه فرزندآوری را به خاطر همین عدم توانایی در تربیت فرزند به تاخیر می اندازند، وقتی که با فرزند ناخواسته ای رو به رو می شوند، توانی جزو محبت کردن به آنها در خود نمی بینند. از همین روی تنها کاری که بر عهده خود می دانند، محبت به کودک، آن هم صرفا با تامین خواسته ها و نیازهای اوست. حال چقدر این خواسته ها منطبق بر واقعیت باشد، آن امر دیگریست.
 
 

3.ارتباط بدون ارتباط

شاید بهترین تعبیر برای این نوع از ارتباط والد-فرزند، ارتباط بدون ارتباط است. در واقع در میان والدین و فرزندانی ارتباطی وجود ندارد. نه والدین قصدی در محبت به فرزندان دارند و نه نظارتی از سوی ایشان صورت می گیرد. والدین در این نوع ارتباط برای خود وظیفه ای غیر از تامین نیازهای اولیه فرزند خود قائل نیستند. در این نوع ارتباط خانه، صرفا یک مکانی فیزیکی است که اعضای آن در شب کنار هم برای استراحت جمع می شوند و با طلوع خورشید صبحگاهی باز این اجتماع صوری از بین می رود.

ارتباطی که در این میان هست، هیچگاه باعث نخواهد شد، خانواده ها نسبت به هم محبت ورزند و یا دغدغه ای در حفظ این ارتباط باشند. در میان سبک های ارتباطی شاید هیچ سبکی به اندازه همین سبک ارتباطی آسیب زا نباشد. اندیشمندان در حوزه تربیت بر این باور هستند که این نوع از ارتباط که نشات گرفته از سبک تربیتی طردکننده است، زمینه ساز پیدایی فرزندان بزهکار و ضداجتماعی است.

از آسیب های این نوع ارتباط آن است که فرزندان خود را مقید به هیچ قانون و رفتار بهنجاری نمی دانند و هر آنچه که نیاز داشته باشند انجام می دهند. این کودکان یاد نگرفته اند که به دیگران محبت کنند، پس نمی توانند انسان هایی باشند که به دیگران محبت کنند. بی عاطفگی چیزی است که در این فرزندان نهادینه می شود. به خاطر کمبود عاطفه ای که این افراد دارند ممکن است دست به هر کار خطایی بزنند.

این افراد در آینده نمی توانند همسران و شریکان خوبی برای دیگری باشند.  

ادامه دارد...


سبک زندگی مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.