اسماعیل زرینفر، فرزند مهدى روز عید قربان در تكیه زرگرها، جنوب تهران متولد شد. و از حدود چهارصد سال پیش اصل و نسب وى در تهران زیست مىكردند. پدربزرگ وى در دربار ناصرالدینشاه و مظفرالدین شاه، مستوفى دربار بود و هر روز غروب در آن زمان دربار چراغانى مىشد و براى شبنشینى و بزم شبانه شاه و درباریان جمع مىشدند و به ساز اساتید وقت گوش مىدادند.
پدربزرگ اسماعیل، پسرى داشت به نام علیرضا كه بنا به معمول آن روز به مكتب مىرفت، چند سالى از مكتب رفتن وى نگذشته بود كه روزى با پدرش به دربار مىرود و آن روز هم بساط موسیقى دربار برپا بود و استادانى چون: آقا میرزا عبداللَّه، آقا حسینقلى، سماع حضور، باقرخان كمانچهكش، جوادخان قزوینى كه استاد كمانچه بود حضور داشتند، علیرضا كه طفلى بیش نبود از همان ابتدا محو نوازندگى این اساتید شده و شیفتهى موسیقى مىگردد و از پدرش خواهش مىكند كه وى را جهت آموختن ساز نزد یكى از این استادان ببرد، پدر هم چون علاقهى بیش از حد پسر را به موسیقى مىبیند كمانچهاى تهیه مىكند و وى را نزد جوادخان قزوینى مىبرد و از ایشان خواهش مىكند كه وى را تعلیم كمانچه دهد. (ناگفته نماند كه جوادخان قزوینى یكى از نوابع زمان بوده و كمانچه زدن وى همطراز بود با نىزدن نایب اسداللَّه نوایى كه در اصفهان استادانى حسن كسایى بوده و مىگویند هر وقت نى مىزده گوسفندان از دور و نزدیك به دورش جمع مىشدند و گوش مىدادند و پرندگان نیز قدرت حركت و پر زدن هم نداشتند و مىنشستند و به نواى نى وى گوش مىدادند.) به هر حال علیرضا مدت سه سال تحت تعلیم چنین استادى قرار مىگیرد و از محضر وى كسب فیض مىكند.
سابق بر این موسیقى ایران علمى نبود و هرچه بود عملى بود و به طور سینه به سینه باقى مانده و همینطور هم به شاگردان آموخته مىشد و باید گفت این آموزش روى ردیفها بود و در سه دوره، ردیف موسیقى ایرانى، آموخته مىشد. دورهى اول، دورهى دوم، دورهى سوم. دورهى اول؛ یك دورهى ساده بود؛ دورهى دوم، یك كمى تحریرات و گوشههایى بیشتر آموخته مىشد، دورهى سوم كاملاً گوشههاى هفت دستگاه به تمام معنى تعلیم داده مىشد.
روزى كه پدر علیرضا عدهاى مهمان از درباریان داشت به او مىگوید: «كه پسرجان سازت را بیاور و قدرى ما را سرگرم كن»، وى اطاعت امر پدر مىكند و سازش را مىآورد و شروع مىكند به كمانچه زدن نزد مهمانان و چون از استاد بزرگى تعلیم گرفته بود و خودش نیز داراى استعدادى فوقالعاده بود و جز به موسیقى به چیز دیگرى فكر نمىكرد و سعىاش بر این بود كه برسد به مقام استادى، وقتى آن روز نوازندگى مىكند سخت مورد توجه و نظر درباریان قرار مىگیرد به طورى كه تعریف ساز زدن وى به گوش مظفرالدین شاه مىرسد و مظفرالدین شاه پدر وى را احضار و از او مىپرسد؟ «میرزا عبداللَّه، پسر شما كمانچه مىزند؟» میرزا عبداللَّه پاسخ مىگوید: «بله». مىپرسد: «استادش چه شخصى بوده؟» مىگوید: «جوادخان قزوینى». سپس مظفرالدین شاه مىگوید: «پس باید خیلى خوب ساز بزند، وى را نزد ما بیاور تا سازش را گوش كنیم».
میرزا عبداللَّه، پسرش علیرضا را نزد مظفرالدین شاه مىبرد و وى براى شاه قدرى ساز مىزند و به قدرى انگشتانش روى كمانچه قرص و محكم و خوش حالت و پخته قرار مىگیرد كه شاه شدیداً تحت تأثیر نواختن او قرار مىگیرد و بلافاصله دستور مىدهد هر شب علیرضا كه هنوز كودكى بیش نبود برود دربار موقع خواب شاه ساز بزند تا شاه خوابش ببرد و از آن زمان به بعد، پس از پایان، مجلس موسیقى كه توسط آقا میرزا عبداللَّه، آقا حسینقلى، باقرخان، حسینخان اسماعیلزاده و عدهاى دیگر از اساتید برپا مىگشت، چشمان علیرضا را مىبستند و وى را كنار تختخواب شاه مىنشاندند و زنهاى حرمسرا اطراف تخت مىنشستند و به ساز كودك هنرمند گوش فرامىدادند و علیرضا آنقدر ساز مىزد تا مظفرالدین شاه خوابش ببرد و پس از خواب شاه وى با چشم بسته تعظیم مىكرد و یكى از خواجگان حرم زیر بغلش را مىگرفت و به بیرون هدایت مىشد. مظفرالدین شاه خیلى به سبك زدن علیرضا علاقه پیدا مىكند به طورى كه به وى دستور مىدهد كه بعد از این غیر از دربار حق ندارى در جاى دیگرى كمانچه بزنى و مىگوید: «اگر بشنوم جاى دیگرى ساز بزنى تو را تنبیه سختى خواهم كرد». اتفاقاً، روزى عدهاى از درباریان دور هم جمع بودند، با اصرار فراوان علیرضا را وادار مىكنند كه براى ایشان ساز بزند و علیرضا هم ناچار مىپذیرد و براى آنها شروع به نواختن مىكند. ولى این موضوع به گوش شاه مىرسید و مظفرالدین شاه وى را احضار مىكند و با پرخاش به او مىگوید: «مگر به تو دستور نداده بودم كه غیر از دربار حق ندارى جاى دیگر ساز بزنى؟» علیرضا سرش را پایین مىاندازد و با لحن مظلومانهاى كه انگار بزرگترین گناهان و خطاها را مرتكب گردیده، مىگوید: «گول خوردم و خطا كردم، دیگر غیر از حضور شاه و دربار، جاى دیگر و براى هیچ احدى ساز نمىزنم». ولى مظفرالدین شاه كه خیلى از این بابت خشمگین گشته بود، دستور مىدهد كه دست وى را قطع كنند كه او دیگر نتواند ساز بزند.
درباریان جملگى روى دست و پاى شاه مىافتند و بسیار عجز و لابه مىكنند كه قربان دست این هنرمند را قطع نفرمایید وى را ببخشید ما همگى ضامن مىشویم كه جاى دیگرى غیر از دربار ساز نزند، در اینجا مظفرالدین شاه دستور مىدهد تا وى را فلكش كنند و كتك مفصلى به علیرضا مىزنند و آنقدر با تركه وى را مىزنند تا چند بار بیهوش مىگردد. آرى این وضع دربار قاجار با هنرمندان بود.
باید یادآور شد كه به طور كلى شیوهى آزار هنرمندان از دیرباز در این مرز و بوم و به خصوص در دربار سلاطین و بین درباریان، امرى عادى و مرسوم بوده چنان كه شبیه حادثهاى نیز در زمان فتحعلیشاه قاجار روى داده كه ذكر آن از نظر آشنایى به چگونگى احوال آن گروه از مردم، شایان توجه است. ذكر این واقعه در شرح احوال عبداللَّه خلف كه از مستوفیان و خطان زمان فتحعلیشاه قاجار بود، در مجلهى یادگار، جلد سوم شمارهى یك صفحهى 61 بدینگونه آمده است:
«در كتابخانهى سلطنتى فتحعلى شاه قرآنى موجود بوده كه با خط بسیار زیبایى نوشته شده بود، ولى روزى معلوم شد كه یكى از جزوات قرآن مجید مفقود شده است، درباریان به امر شاه درصدد جستجوى كسى برآمدند كه بتواند آن جزوهى كتاب آسمانى را به همان زیبایى و اسلوب جزوات دیگر بنویسد.
قرعه به نام مرحوم حاج میرزا عبداللَّه خلف اصابت كرد و این شاعر خوشنویس به فاصلهى چند روز آن جزوهى مفقود شده را چنان شبیه به خط سایر جزوات نوشت كه شاه در تشخیص جزوهى نو نوشته، از سایر جزوات بازماند و نام كاتب را پرسید تا او را مشمول عنایات شاهانه قرار دهد... لیكن خدعه و نیرنگى كه خاص درباریان آن ایام بود باعث شد كه از دربار معدلتمدار امر شود كه دست راست مرحوم خلف را به این بهانه كه ممكن است طغراى ظللاللهى را جعل نماید از شانه قطع نمایند.» پس از انقراض سلسلهى قاجاریه علیرضاى كودك كه حالا استادى بزرگ گردیده بوده و از آزادى كامل برخوردار بود، در منزل به تدریس موسیقى مشغول مىگردد و شاگردان زیادى را تعلیم مىدهد و این همان استاد علیرضا چنگى بود كه یكى از مفاخر بزرگ موسیقى كشور گردیده بود.
اسماعیل زرینفر خواهرزادهى این استاد فرزانه و بزرگ بیش از هفت بهار از زندگیش نگذشته بود كه نزد دایى خود، علیرضا چنگى جهت تعلیم گرفتن كمانچه و ویولن رفت و موسیقى را به طور سنتى و سینه به سینه فراگرفت، سپس نزد حسین اسماعیلزاده مىرود و چند سالى نیز از این استاد بزرگوار تعلیم مىگیرد. زرینفر در سال 1300 با شخصى به نام آقا میرمهدى ورزنده كه از بروكسل آمده بود و سمت استاد ورزش نوین ایران را به عهده داشت آشنا مىشود و چون در این زمان در دبیرستان دارالفنون شاگرد بود و یكى از ورزشكاران به نام وقت آن مدرسه بود، همراه با 9 نفر دیگر براى تدریس و تعلیم ورزش در مدارس انتخاب مىشود و همین زمان هم كلنل وزیرى كه تازه از اروپا به ایران آمده بود و در نظر داشت مدرسه عالى موسیقى را تأسیس نماید و سرودهایى نیز جهت مدارس ساخته بود، روزى همراه با میرمهدى ورزنده ویولونش را برمىدارد و به منزل كلنل وزیرى مىروند، كلنل از ایشان سؤالاتى مىكند و مىگوید قدرى ساز بزن و او قطعاتى را مىنوازد كه كلنل از وزیرى مىگوید: «شما نت مىدانید»، وى پاسخ مىدهد: «كه نه موسیقى را به طور سنتى یاد گرفته»، كلنل وزیرى مىگوید: «با این استعداد و نوازندگى حیف است كه نت ندانید، بیاید شما هم مانند آقایان: ابوالحسن صبا، سلیمان سپانلو، حسین سنجرى و عدهاى دیگر از اشخاص كه اسم نوشتهاند، شما هم ثبت نام نمایید». و وى هم بلافاصله مىپذیرد و ثبت نام مىكند و اولین آهنگى را هم كه كلنل وزیرى ساخته بود و با پیانو توسط خود استاد نواخته شده بود به شاگردان آموخته مىشود كه شعر آن چنین است:
نیروخواهى چون ما بیا و ورزش نما
زور بازو گر بایدت كوشش نما
ورزش بدهد تن را نیرو
آرد به جوان زور بازو
حال سالم دارد ورزشكار
حال سالم دارد ورزشكار
زرینفر در مدرسه عالى موسیقى پس از سالها زحمت و كوشش و بهرهگیرى از اساتیدى چون: كلنل وزیرى، سورن آراكلیان، سرژ حوتسیف، جانبازیان، استپانیان و پروو كه یك ویولونیست ممتاز و عالىمقام فرانسوى بود و موسیو رونى متدهاى نت فرنگى را یاد مىگیرد و روزى 16 ساعت ویولن مىزند و چون خودش استاد ورزش و ورزشكار بود و از نیرو و توانایى بدن كاملاً بهرهور بود، توانست با قدرت تمام به جلو برود و خیلى بیش از عدهاى دیگر، توانست از محضر این استادان بزرگ جهت نیل به مقصود خود استفاده نماید و مدت هجده سال این كار متداوم، توأم با سایر كارها و مسئولیتهایى كه در وزارت فرهنگ به عهده داشت ادامه مىیابد و همین امر سبب خستگى و فرسودگى استاد مىشود ولى او توانست در عوض به اهداف خود برسد.
در سال 1307 كه سالار معزز پس از آن همه خدمات شایان توجهى كه انجام داد، و شاگردان بسیار خوبى كه در مدرسه موزیك تربیت كرد، جا دارد كه از این استاد گرانمایه و خدمات گرانبهایش یاد مىشود و باید گفت چون ایشان دیگر پیر شده بود، بازنشسته گردید و كلنل وزیرى به جاى وى مشغول كار شد. كلنل وزیرى كه از نظر نظامى، خودش افسر بود ولى با موزیك نظامى چندان آشنایى نداشت، لكن در نواختن تار و قواعد ویولن و پیانو و هارمونى استاد و خیلى خوب آنها را مىدانست و تحصیل كردهى كشورهاى: فرانسه و آلمان بود و از بزرگان و استثنائات زمان خود به شمار مىرفت و وى از طرفى دیدى وسیع و مدیرى مدبر بود و همین ویژگىهاى مخصوص كه در نهاد این مرد بود موجب پیشرفت و تربیت شاگردان بسیار خوبى در مدرسه موسیقى گردید. اسماعیل زرینفر، بنا به پیشنهاد كلنل وزیرى در سال 1307 به سمت نظامت و معلمى مدرسه انتخاب مىشود و وى از همین سال در هنرستان شروع به تدریس مىكند. در این زمان كل بودجهى مدرسه عالى موسیقى مبلغى در حدود 5000 ریال بود و اغلب در مدرسه وسائل نداشتند و شاگردان این مدرسه، روى میز و نیكمتهایى مىنشستند كه با دوده و سریشم رنگ شده بود و وقتى كمى هوا گرم مىشد لباس شاگردان به میز و نیمكت مىچسبید و كثیف مىشد. حقوق استاد زرینفر هم در این زمان با توجه به این كه سمت نظامت مدرسه را داشت، معلم ویولن بود، معلم تئورى بود، دفترنویس، ماشیننویس بود و خلاصه تمام كارهاى دفترى را نیز انجام مىداد فقط مبلغى در حدود چهل تومان بود.
وى در مدرسه موسیقى شش رشته درس مىداد و بسیارى از كارهاى مدرسه به عهدهى وى بود و تا سالهاى متمادى ادامه داشت تا كلاسهایى تأسیس شد به نام كلاسهاى پرورش افكارى كه چهل نفر انتخاب و آماده شده بودند جهت موسیقى نظامى و كلنل وزیرى، زرینفر براى تربیت معلمى سرود و موسیقى نظامى، این چهل نفر با همكارى دكتر مصطفى ادیب، ضرابى، سورن آراكلیان، مختارى، روحاللَّه خالقى، منوچهر وارسته، سرژ خوتسیف و دكتر حسین گلگلاب كه خودش نیز از شاگردان مدرسه عالى موسیقى بود و اشعار سرودها را مىسرود كار آموزش را اداره مىكردند. در مدرسه عالى موسیقى بود كه زرینفر با استاد روحاللَّه خالقى آشنا شد، خالقى كه مورد علاقهى شدید كلنل وزیرى بود و كلنل كمكهاى شایانى به پیشرفت وى در این مدرسه نموده بود، از همكارى زرینفر هم جهت آموزش ویولن به هنرجویان بهرهمند گردید ولى چون نواختن ویولن، یك استعداد خاص و قدرت و عظمتى اصولاً در دست آدمى باید باشد و خلاصه نبوغى باید نوازنده داشته باشد تا بتواند جلو برود و در جا نزد زیرا بعضىها هستند كه همان وسط كار مىمانند و دیگر پیشرفتى ندارند، تكنیك ندارند، ولى بعضىها هم هستند كه خیلى سریع پیش مىروند و قدرت آرشهكشى دارند، نبوغ و استعداد خاصى دارند و میان صدها نفر، نامآور مىشوند و روحاللَّه خالقى هم، استادىاش در موسیقى، بیشتر در تنظیم اركستر و آرمونى بود كه مىتوان گفت در این باب نابغه بود و در مدرسه هم رفته رفته روى آورد به تئورى موسیقى و درس تئورى موسیقى به شاگردان مىداد، روانش شاد.
به هر حال زرینفر روزى در مدرسه مىبیند كه روحاللَّه خالقى یك مسئلهاى از آرمونى در دستش است كه دارد حل مىكند، از خالقى مىپرسد «كه چگونه و كجا مىخوانى؟» خالقى مىگوید: «من به صورت مكاتبهاى در بیروت با كلس و اندانس استاد منحصر آرمونى آنجا ارتباط دارم و به طور مكاتبهاى درس مىخوانم». زرینفر مىپرسد «آیا من هم مىتوانم مانند شما درس بخوانم؟» خالقى جواب مىگوید: «اشكالى ندارد، شما هم تقاضا كنید». و وى بلافاصله مبلغ 240 ریال توسط آدرسى كه استاد خالقى در اختیار وى مىگذارد به بیروت مىفرستد و ثبت نام مىنماید و هارمونى را نیز توسط استاد بیروتى مانند خالقى مىآموزد و بعداً استاد خالقى به سمت معلم هارمونى مدرسهى عالى موسیقى برگزیده شد كه زحمات فراوانى نیز در این مدرسه براى تربیت شاگردان متحمل گردید و بعد از سالها مدرسهاى جهت ادارهى موسیقى كشور تأسیس گردید كه كلنل وزیرى رئیس موسیقى كشور، روحاللَّه خالقى معاون موسیقى كشور و اسماعیل زرینفر مسئول هنرستان عالى موسیقى گردیدند.
زرینفر حدود چهارصد آهنگ با سرودها ساخته و هفتهاى دوبار كه به رادیو مىرفت، بدون استثناء قطعهى تازهاى مىساخت و مىنواخت و در مأموریتى كه به وى محول مىشود به شهرستان مشهد مىرود و در جشن فردوسى شركت و مدت چهار سال در فرهنگ آن سامان مأموریتش به طول مىانجامد.
در مشهد استاد، اقدام به تأسیس كلاس موسیقى مىنماید و شاگردان زیادى را تحت تعلیم و تربیت قرار مىدهد كه از جمله خانم پوران شفیعى، استاد عالیقدر دانشگاه اصفهان و دختر خالهى آقاى محمد میرنقیبى بود. باید گفت زمانى كه این خانم تعلیم ویولن مىگرفت، محمد خیلى كوچك بود كه همراه دختر خالهى خود به كلاس مىآمده و گوش مىداد و چون خیلى دقت مىكرد و با كنجكاوى ناظر بر درس دختر خالهى خود بود، این مسئله از چشم استاد زرینفر دور نمىماند و استاد به وى مىگوید: «فرزندم از رفتارت پیداست كه به موسیقى علاقه دارى، بیا همینطور كه من به دختر خالهات درس مىدهم به شما درس بدهم». و محمد میرنقیبى هم نزد استاد شروع به تعلیم ویولن مىكند.
دیگر از شاگردان خوب و با استعداد استاد زرینفر، آقاى عباس شاپورى است كه صرفنظر از بعضى ساختههایش، یكى از موسیقیدانان باذوق و از آهنگسازان با قریحهى ما مىباشد.
از شاگردان دیگر استاد، دكتر باقر شریعت، مدیر مجلهى تهران اكونومیست بود كه خیلى خوب ویولن مىزد و مىرفت كه یكى از بزرگان موسیقى كشور شود ولى كارهاى روزنامهنگارى وى را در مسیرى دیگر قرارداد، عطااللَّه زیبایى، احمد خاص هم كه خوب ویولن مىزد و هم بسیار عالى مىخواند از دیگر شاگردان استاد بودند كه آنها هم به كارهاى دیگر دولتى روى آوردند.
محمود تاجبخش یكى دیگر از شاگردان خوب و با ارزش دیگر استاد است كه بسیار مورد لطف و توجه او بوده و متقابلاً محمود تاجبخش هم علاقه و احترامى خاص و ویژه براى استاد خود قائل هستند و این احترام دو طرفهى مرید و مرشد موجب گردید كه استاد زرینفر یك رباعى در وصف وى به سراید كه آن چنین است:
جز مهر و وفا من ز وجود تو ندیدم
زان غنچهى بشگفته به جز خنده ندیدم
اى گل به خدا مظهر مهرى و صفایى
همانند تو من شمع فروزنده ندیدم
یكى دیگر از شاگردان ممتاز استاد، دكتر مهدى بركشلى بود. استاد زرینفر در سال 1302 در مدرسه توفیق روبروى تكیهى زرگرها كه منزل استاد هم همانطور كه اشارت رفت در همانجا بود، درس ورزش مىداد، پدر بركشلى مردى بود لاغراندام، خوشسیما، با خدا و متدین كه در همین مدرسه درس مىداد كه بیشتر وقتش یا صرف نماز و عبادت مىشد و یا در مدرسه به شاگردان درس مىداد و پسر وى مهدى به واسطه همسایگى در محل آمد و شد در مدرسه با زرینفر، بیش از سایر شاگردان دوست و مأنوس مىگردد، لذا از استاد تقاضا مىكند كه نزد وى ویولن درس بگیرد و استاد هم مدت دو سال و اندى به وى تعلیم ویولن مىدهد، دكتر مهدى بركشلى بعدها در هنر موسیقى كشور، یكى از بزرگان و نوابع مىگردد كه خدمات شایانى به موسیقى علمى مملكت نمود.
استاد اسماعیل زرینفر، در مدرسه عالى موسیقى با مرحوم صبا، خالقى و سایر استادان آن زمان حدود 22 صفحه پر مىكند و همراه با همین استادان از سال 1322 تا 1326 در رادیو فعالیت داشت و غیر از ویولن و كمانچه با ویولن آلتو هم آشنایى كامل دارد كه بسیارى مواقع آلتو مىنواخت. وى مىگوید: «طاهرزاده یكى از خوانندگان خوب و طراز اول مركبخوانى بود و اقبال آذر هم از موسیقیدانان و خوانندگان بزرگ ایران است و سالیان دراز با ایشان نشست و برخاست داشتهام به طورى كه در همان تكیه زرگرها، نزدیكى منزلمان، شخصى به نام ابراهیم عاصى منزل داشت كه معلم كلاس پنجم ابتدایى بود، (این شخص پدر آقاى على تابش هنرپیشهى معروف تأتر و سینما) مردى بود باذوق، شاعر و ورزشكار كه شعر چندین سرود از ساختههاى بنده را هم سروده بود، هر هفته با اقبالالسلطان به منزل تابش مىرفتیم و شروع مىكردیم به خواندن و شعر گفتن و ساز زدن و اقبالالسلطان هم بیشتر مواقع در آنجا شروع مىكرد به خواندن، یادم هست روزى وى آوازى در «عراق و ماهور» كه باید «نهیب و عراق» با صدا برود بالا و به اصطلاح چهاردانگ كافى باشد مىخواند ولى وقتى مىخواند همانطور كه او لبخند و تبسم بر لبانش نقش بسته بود، به راحتى و قشنگى و زیبایى چهاردانگ را عالى مىخواند و او یك چنین قدرتى در خواندن داشت و یكى از كارهاى انحصارى كه وى انجام داد و هیچكس دیگر نتوانست مانند اقبالالسلطان بكند این بود كه یك شعر داشت كه تقریباً تمام هفت دستگاه را كه هر شعر مناسب این دستگاهها بود اشاره مىكرد مىخواند:
راستگویان حجازى به نوا مىگویند
كه حسین كشته شد از راه مخالف به عراق
یك چنین هنرى را هیچكس جز اقبال آذر نداشت. سالها در منزل شادروان ابراهیم عاصسى این محفل دوستانهى ما ادامه داشت تا عاصى و اقبالالسلطان به رحمت ایزدى پیوستند. روانشان شاد».
(س چهاردهم ق)، موسیقیدان و نوازنده. خواهرزاده استاد علیرضا چنگى بود. وى در تهران متولد شد. كمانچه و ویولن را در هفت سالگى نزد دایى خود آموخت و موسیقى را به طور سنتى فراگرفت. مدتى نیز شاگرد حسین خان اسماعیلزاده بود. از سال 1300 ش در مدرسه عالى موسیقى نزد استادانى چون: كلنل وزیرى، سورن آراكلیان، سرژ حوتسیف، جانبازیان، استپانیان و پروو، كه یك ویولونیست ممتاز و عالى مقام فرانسوى بود، و موسیورونى متدهاى نت فرنگى را تكمیل كرد و در سال 1307 ش به پیشنهاد كلنل وزیر سمت ناظمى و معلمى مدرسه عالى موسیقى را به عهده گرفت. در همین مدرسه بود كه زرینفر با استاد روحاللَّه خالقى آشنا شد و این آشنایى باعث شد كه هارمونى را نیز توسط استاد بیروتى مانند خالقى بیاموزد. بعدها كه مدرسهاى جهت ادارهى موسیقى كشور تاسیس شد، كلنل وزیرى رییس موسیقى كشور، روحاللَّه خالقى معاون موسیقى كشور، و اسماعیل زرینفر مسئول هنرستان عالى موسیقى گردیدند. وى حدود چهارصد آهنگ و سرود ساخته است. او در ماموریتى كه به مشهد مىرود اقدام به تاسیس كلاس موسیقى مىنماید و شاگردان زیادى را تحت تعلمى و تربیت قرار مىدهد از جمله، خانم پوران شجیعى، محمود تاجبخش و دكتر مهدى بركشلى. زرینفر در سال 1314 تا 1317 ش در مشهد با كمك عدهاى از هنرمندان جمعیتى در مدرسه عالى موسیقى با استاد صبا، خالقى و سایر استادان آن زمان حدود بیست و دو صفحه پر مىكند. او غیر از ویولن و كمانچه با ویولن آلتو هم آشنایى كامل داشت و بسیارى مواقع آلتو مىنواخت.[1]