يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

نظر علی طالقانی

نظر علی طالقانی
(1306 -1240 ق)، فقیه اصولى، متكلم، حكیم، حافظ، محدث و واعظ. او از شاگردان صاحب «جواهر» و شیخ انصارى بود. پس از تكمیل مبانى علمى در نجف به تهران آمد و در مدرسه‏ى مروى مقیم گشت و به تدریس و تألیف پرداخت و به مواعظ منبرى اشتغال ورزید. او در كلام و فروع و اصول ماهر و در معقول و منقول صاحب نظر بود. در مشهد رضوى درگذشت و در جوار امام رضا (ع) دفن شد. از وى آثار سودمندى به عربى و فارسى باقى است كه از آن جمله: «كاشف الاسرار»؛ حاشیه بر «رسائل» شیخ انصارى؛ «مناط الاحكام»، مشتمل بر دو فن: فنى در فروع و ظواهر و فنى در بواطن و سرائر؛ رساله در «حجیت خبر واحد»؛ رساله در «اشتراط الحس فى قبول الشهاده»؛ «اجتماع الامر و النهى»؛ «طراز المصائب»، در مقتل؛ رساله‏اى در «فنا».[1] ملا نظرعلى طالقانى عالمى فاضل و فقیهى كامل و حكیمى متكلم و اصولى متبحر و محققى مدفق و عابدى زاهد و واعظى ناصح و حافظ قرآن. مقیم تهران در عصر ناصرالدین شاه قاجار و مدرس مدرسه مروى و مایه فخر اسلامیان و حاوى فروع و اصول و جامع معقول و منقول از اكابر علماء امامیه و از تلامذه صاحب جواهر و بعد از وى از شاگردان شیخنا الانصارى قدس اللّه اسرارهم بوده است. وى بعد از تكمیلات مبانى علمى به تهران آمده و در مدرسه مروى اقامت و به تدریس و تألیف كتب مفید پرداخته تا در سال 1306 ق كه در مشهد رضوى از دنیا رفته و در جوار حضرت رضا علیه الصلوة والسلام مدفون گردیده است. از تألیفات ارزنده ایشان كتب زیر است 1- اجتماع الامر والنهى 2- اشتراط الحس فى قبول الشهاده 3- حاشیه بر رسائل شیخ انصارى 4- حجیة الخبر الواحد 5- رساله‏اى در فنا 6- كاشف الاسرار كه مكرر بطبع رسیده است 7- مناط الاحكام. مرحوم آیةاللّه حاج میرزا هادى خراسانى كه از علماء مجاورین كربلاء معلى بوده در كتاب (كرامات و معجزات) خود مى‏نویسد كه مرحوم حاج ملانظر على طالقانى در هنگامى كه در مدرسه خان مروى اقامت و اشتغال به تدریس داشتند وقتى چنان در مضیقه مالى قرار مى‏گیرد كه حتى چند روزى گرسنه مانده و چیزى كه سد جوع و گرسنگى او را نماید به وى نمى‏رسد. پس شبى با خود فكر مى‏كند كه صبر كردن با این فقر و پریشانى و عسرت كارى بس مشكل و به حدیث نبوى (كاد ان یكون كفرا) چه كنم نامه‏ئى به آیةاللّه حاج ملا على كنى مجتهد بزرگ و زعیم اعظم روحانیت تهران بنویسم و از حال خود اطلاع دهم مناعت طبع او وى را منع نموده و مى‏گوید او هم‏نوع تو است نباید آبرو را نزد هم نوع خود ریخت. نامه‏اى به شاه وقت بنویسم باز عقل و تقواى او نهى نموده و مى‏گوید تو كه آخوند دربارى نیستى مى‏خواهى حیثیت و ارزش روحانى خود را از دست بدهى و خود را در اختیار دولت و حكومت بگذارى نامه‏اى براى حضرت على (ع) بنویسم باز با خود مى‏گوید از حضرت على (ع) باید علم و معرفت و تقوا و سعادت خواست نه دنیا زیرا خود آن بزرگوار دنیا را سه طلاقه نمود و وقتى برادرش حضرت عقیل چیزى زیادتر از جیره و حق خود طلبید دستش را با آهن گرم داغ كرد. بالاخره پس از مدتى فكر مى‏گوید هیچ بهتر از این نیست كه نامه‏اى براى خدا بنویسم كه همه جا حاضر و شاهد و قادر براى رفع حوائج بدون منت مى‏باشد. پس نامه‏اى به این مضمون مى‏نویسد از بنده گنهكار نظر على طالقانى به پیشگاه حضرت بارى تعالى جلت عظمته. نامه‏ى طالقانى به خدا بسم اللَّه الرحمن الرحیم پس از تقدیم حمد و سپاس و درود فراوان بر حضرت رسالت و خاندان طاهرین او معروض مى‏گردد این بنده مبتلا به فقر و پریشانى گشته و در كمال مضیقه قرار گرفته‏ام و حوائج و نیازمندیهاى ضروریم از این قرار است. 1- منزل شخصى آبرومند اعیانى با تمام لوازم و مایحتاج آن. 2- همسر جوان زیبا و قشنگى كه در تهران كم‏نظیر باشد. 3- یك نوكر زرنگ و یك كلفت و آشپز خوب و امین. 4- یك كالسكه عالى و راننده آن براى رفت و آمدم. 5- یك ده شش دانگى كه تامین مخارج و معاشم را نماید. 6- یك باغ زیبا در شمیران كه در فصل تابستان در آنجا بسر برم. 7- فلان مقدار پول نقد كه قروض خود را ادا و آبروى خویش را حفظ نمایم آدرس- مدرسه خان مروى دست چپ حیاط كوچك طبقه فوقانى. حجره دوم نظرعلى طالقانى پس نامه را در هنگام سحر برداشته و مى‏برد لاى درب مسجد شاه كه در نزدیكى مدرسه مروى مى‏باشد مى‏گذارد. و متوكلا على اللّه برگشته و بعد از انجام وظائف دینى خود در حجره به روى خود بسته و مى‏خوابد اتفاقا همان روز ناصرالدین شاه به عزم شكار از تهران خارج شده و به سوى شكارگاه سلطنتى كه در قسمت شرقى تهران و بالاى قریه (مسگرآباد) واقع است مى‏رود كه ناگاه باد تندى وزیده و طوفانى برخاسته و مانع حركت كالسكه شاه مى‏شود پس شاه دستور توقف مى‏دهد تا باد ساكت و گرد و غبار نشسته و بتواند به مسیر خود ادامه دهد كه گرده‏بادى رسیده به كالسكه شاه مى‏خورد پس شاه چشم خود را بسته كه خاك در او نرود احساس مى‏كند چیزى روى دامان او گذارده شده فوراً دست فرابرده آن را مى‏گیرد و مى‏بیند كه نامه‏اى مى‏باشد. پس باد ایستاده و گرد و غبار نشسته شاه نامه را مطالعه مى‏كند و مى‏بیند كه كسى براى خدا نوشته است فوراً شكر خدا نموده و فرمان برگشت به شهر داده و یكسره به منزل رئیس‏الوزراء وقت آمده و دستور احضار وزرا را مى‏دهد. وزرا در حالى كه همگى ناراحت از انصراف شاه از شكار رفتن بودند به سرعت شرفیاب شده و تعجب مى‏كردند كه چرا شاه از رفتن شكار منصرف و به شهر برگشته‏اند پس چون همگى حاضر شدند شاه گفت بحمداللّه به شكارگاه نرسیده به صید خود رسیدیم و به بهتر از آنچه مى‏خواستیم از شكار عایدمان گردد به فضل پروردگار بزرگ نائل شدیم. پس نامه را از جیب بغل خود درآورده و جریان وزیدن باد تند و آوردن نامه را توضیح مى‏دهد و مى‏گوید ندانم بچه زبان و بیانى شكر و حمد خدا را بجا آوردم كه بنده شرمنده خود ناصر را لایق دید و نامه بنده محتاج خود را به او رسانید تا رفع حوائج و نیازمندیهاى او را بنماید. پس (آجودان) و پیشكار مخصوص خود را با كالسكه سلطنتى به آدرس مزبور به در مدرسه مروى فرستاده و آقاى حاج ملا نظر على طالقانى را مى‏طلبد. تمام طلبه‏ها تعجب نموده و خود شیخ به وحشت افتاده كه شاه مرا براى چه مى‏خواهد آیا كسى از طلبكاران شكایت مرا بشاه نموده است وقتى این تشریفات مخصوص را مى‏بیند قدرى تسكین او مى‏شود تا بحضور شاه رسیده و در كنار مبل شاه جائى قبلا آماده شده بود به امر شاه مى‏نشیند. پس شاه مى‏گوید اسم شما چیست مى‏گوید. - نظر على. - اهل كجائى. - طالقان. آیا نامه‏اى براى كسى و جائى نوشته‏اى بعد از مدتى مى‏گوید آرى براى خدا دیشب نامه‏اى نوشتم نامه‏ات را كجا گذاردى مى‏گوید سحرگاه لاى درب مسجد شاه گذارده‏ام. پس شاه‏نامه را درآورده مى‏گوید آیا این است نامه تو مى‏گوید آرى پس باز شكر خدا نموده و به وزرا مى‏گوید كیست كه در رفع حوائج ایشان شركت نماید. پس یك یك از حوائج مرقومه در نامه را مى‏خواند. 1- منزل شخصى خود شاه دستور مى‏دهد یكى از منازل سلطنتى را با لوازم و آنچه در آنست بنام وى ثبت و مقرر نمایند. 2- همسر جوان زیبا- یكى از وزراء عرض مى‏كند قبله‏گاها با كسب اجازه از حضور اعلیحضرت این بنده دخترى با این صفات دارم به ایشان تزویج نمودم. 3- یك نوكر و یك كلفت یكى دیگر از وزراء معروض مى‏دارم این دو را هم من تقبل نمودم. 4- یك كالسكه... سومى مى‏گوید این را هم من تقبل نمودم. 5- یك ده شش دانگى... نخست‏وزیر مى‏گوید اعلیحضرتا فلان قریه را كه در شهریار دارم تقدیم شیخ نمودم. 6- یك باغ زیبا... یكى از وزراء بعرض مى‏رساند باغى در شمیران دارم اهداء نمودم. 7- فلان مقدار پول نقد... خود شاه فوراً پرداخته و خلاصه آشیخ را كه تا یك ساعت قبل فاقد همه‏چى بود داراى همه چیز مى‏كند و مستقیماً از آنجا به منزل عالى سلطنتى مى‏برند و دختر آن وزیر را هم ازدواج مى‏كند و غیر از او چند عیال دیگر اختیار مى‏نماید ولكن از هیچ كدام فرزندى نصیبش نمى‏شود تا در سال 1306 ق در مشهد رضوى از دنیا مى‏رود.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.