جواد بدیع زاده
به سال 1281 خورشیدى در محله پاچنار تهران در خانوادهاى روحانى از سادات كاشان پا به عرصهى وجود گذاشت. پدرش سید رضا ملقب به بدیعالمتكلمین معروف به سید انارى از وعاظ به نام تهران و از بزرگان مبارزین صدر مشروطیت بوده كه نام او و شرح مبارزاتش در تاریخ مشروطیت ایران ثبت است. وى به تمام ردیفهاى آواز تسلط كافى داشته است و از سنین كودكى مداوماً تحت تعلیمات پدرش براى یادگیرى گوشهها و ردیفهاى آواز قرار مىگیرد و دایى او، میرزا یحیى سعیدالواعظین كه از بهترین خوانندگان عصر خویش بوده است در یادگیرى او سهم بسزایى داشته است. او از همان سنین كودكى به همراه پدرش در مجالس وعظ و روضهخوانى شركت مىكرده و از مشكلاتى كه براى پدر به علت مبارزات آزادىخواهى، سیاسى پیش مىآمد، چون فرزند بزرگ بود، سرپرستى خانواده را به عهده داشت.
دوران تحصیلات ابتدایى را در مدرسه تدین گذراند و تحصیلات متوسطه را به ترتیب در مدارس آلیانس فرانسوىها واقع در خیابان اكباتان (ملت) و دبیرستان دارالفنون به پایان مىرساند. بعد از اتمام دوره تحصیلات متوسطه از دبیرستان دارالفنون براى چند سالى مشغول به كار مترجمى زبان فرانسه و منشىگرى تجارتخانههاى آن زمان مىگردد، تا آن كه در سال 1304 شمسى به استخدام مجلس شوراى ملى درمىآید و با سمت مسئول بلیت و لوایح در آنجا به كار مىپردازد. در همان سال نماینده كمپانى صفحه پركنى «هیز مسترزویش» انگلستان به ایران آمده و قصد تهیه و پركردن صفحاتى چند از هنرمندان و خوانندگان ایرانى را داشته است. نماینده این كمپانى به نام آقاى «جیمس» پس از تحقیق و مطالعات بسیار و گوش فرادادن به صداى بسیارى از خوانندگان ایرانى بنا به توصیهى عبدالحسین شهنازى نوازندهى بزرگ تار، پسر كوچكتر آقا حسینقلى استاد بنام این ساز، بدیعزاده را براى پر كردن تعدادى از این صفحات انتخاب مىكند. ولى او ابتدا از ملاقات با نمایندهى كمپانى به علت كار در مجلس شورا و بعضى مسائل اجتماعى ابا داشته است ولى بعداً با اصرار عبدالحسین شهنازى، روزى به اتفاق جهانگیر وفادار (نوازندهى ویولن و برادر بزرگ مجید وفادار، و نوراللَّه همایون شاعر و ترانهسرایى كه خیلى از تصانیف او را سروده است در محل استقرار ضبط واقع در چهار راه حسنآباد حاضر و كار ضبط را شروع مىكند. در یادداشتهاى زندهیاد بدیعزاده آمده كه خود مىگوید: «در ابتدا، پس از مشورت با نوراللَّه همایون قرار بود با نام مستعار كار را شروع كنم ولى چون پدر من ملقب به «بدیعالمتكلمین» بود با مشورت دوستان نام بدیعزاده را براى روى صفحات انتخاب كردم. قرار شد پنج صفحه آواز و یكى دو تا هم تصنیف بخوانم و همایون قول داد شعر آهنگهاى مرا بسازد. بعد به سراغ عبدالحسین شهنازى رفتم و همراه این مرد هنرمند كه در آن زمان و تا زمان فعلى نوازندهاى به ظرافت و قدرت این هنرمند ندیدهام به سراغ «مستر جیمس» رفتیم و در یكى دو جلسه دو تصنیف و سه آواز را خواندم». اولین صفحهى وى به نام «جلوه گل» بر روى صفحه گرامافون ضبط مىگردد و این آهنگ به عنوان اولین اثر بدیعزاده و از آثار به یادماندنى موسیقى ایرانى است. صفحه بعدى در مایه افشارى به نام «مرغ بىآشیان» و سه صفحه دیگر همگى آواز در دستگاه بیات ترك: سهگاه و ماهور با اشعار خاورى كه عموزاده او و از شاعران دورهى مشروطیت بوده است، خوشبختانه تمامى این پنج صفحه هماكنون، در دسترس هستند و بر روى نوار ضبط گردیدهاند. از این زمان تا سال افتتاح رادیو در سال 1319 شمسى تعداد بسیارى از آثار او در كشور جاى خود را باز كرده و معروفترین آنها «ایران»، سرودى در دستگاه ماهور است. «جانا هزاران آفرین» با شعر سعدى شاعر پرآوازه و «خنده گل» با شعر نوراللَّه همایون در مایه دشتى هستند كه هر دو با پیانوى مرتضى محجوبى اجرا شدهاند. قطعهاى به نام گرایلى با شعر سعدى، «سوز عاشق» و «شكوه دل» در دستگاه سهگاه با اشعار نوراللَّه همایون كه آهنگ آنها از ساختههاى خود بدیعزاده هستند. بعد از مدتى كه از افتتاح رادیو گذشت سرهنگ مینباشیان، بدیعزاده را كه در آن روزگار آوازخوانى معروف و شناخته شده بود براى همكارى دعوت و او را به سروان ابراهیم آژنگ (سرپرست برنامههاى موسیقى ایرانى رادیو) معرفى مىكند. در آن ایام تنها خوانندهى رادیو، قمرالملوك وزیرى بود و هیئت اركستر آن، استادان ابوالحسن صبا، مرتضى نىداود، حبیب سماعى و تنبكنواز هم حسین تهرانى، بدیعزاده مىگوید: «براى تمرین به منزل صبا رفتم و پس از آماده شدن اولین تصنیف به ادارهى موسیقى رفته و با اركستر یاد شده به محل رادیو كه در بىسیم خیابان شمیران بود رفتیم و اولین آهنگ را كه عنوان آن «ساز و سبو» بود با قطعهى ضربى گرایلى در شور و چند شعر با آواز اجرا كردم. و به این صورت دومین آوازخوان در رادیو بعد از قمرالملوك وزیرى بودم». بعد از شروع كارش با رادیو چندین آهنگ از ساختههاى ابراهیم آژنگ و با اشعار نیما یوشیج در این برنامهها اجرا كرد كه یكى از آنها در مایه بیات ترك است و دو آهنگ دیگر كه كمى مدرنتر و در ریتم دو چهارم به نام «فوكستروت مینا» و «فوكستروت مینو» با اشعار نیما یوشیج.
تا قبل از افتتاح رادیو، بدیعزاده خیلى از باارزشترین آثار خود را خلق كرده بود. در سال 1315 شمسى، كمپانى صفحه پركنى «اودئون» آلمان از وى رسماً دعوت مىكند تا به آلمان برود و تعدادى صفحه پر كند. او در آن سال به برلین مىرود و در این سفر تنها نوازندهاى كه به همراه داشت اسماعیل ساترى نوازندهى ویولن و تار بود كه از نظر علمى وارد به موسیقى نیز بود. به همین جهت در آن دیار به كمك میزبان آلمانى خود براى پیدا كردن هنرمندان مناسب تحقیق و یا گروه كوچكى كه عبارت از یك ویولن و یك پیانو بوده است انتخاب مىكند و تعداد 40 صفحه از آثارش را كه همهى آنها با همان اركستر است بر روى صفحهى گرامافون كمپانى اودئون ضبط كرده است. «خزان عشق» با «شد خزان» از معروفترین و زیباترین آثار ماندنى بدیعزاده در دستگاه همایون با شعرى از رهى معیرى سرایندهى نامى از همه مشخصتر است. «داد دل» و «هدیه به خاك» هر دو در دستگاه بیات اصفهان ساخته شدهاند. این دو آهنگ مخصوصاً از غنا و تكامل موسیقى ایرانى، نغمات بسیار زیبا برخوردارند شعر هر دو آهنگ از نوراللَّه همایون است. اشعار «خزان عشق» با این مضمون آغاز مىشود:
شد خزان گلشن آشنایى
باز هم آتش به جان زد جدایى
عمر من اى گل طى بهر تو
و ز تو ندیدم جز بد عهدى و بیوفایى
با تو وفا كردم تا به تنم جان بود
عشق و وفادارى با تو چه دارد سود
آهنگ دیگر اثرى حزنانگیز و بس زیبا در رثاى عزیز از دست رفتهاى است كه شعرش از خود بدیعزاده مىباشد. این آهنگ به نام «گل پرپر» از همراهى زیباى اركسترى آلمانى برخوردار است. «دل هر جایى» در مایه افشارى، «واى بر من واى بر دل» در دستگاه همایون هر دو با اشعار نوراللَّه همایون و دیگرى اثرى زیبا در دستگاه ماهور به نام «زیب گلشن» كه به سرود فروردین نیز معروف گشته و بالاخره آهنگهایى شاد با اشعارى طنزگونه و فكاهى كه این اشعار در روزنامه «امید» آن زمان به چاپ رسیده «یكى یك پول خروس»، «ماشین مشدى ممدلى» و «خیلى قشنگه» همگى در دستگاه ماهور و چون دیگر آثارش نظم اجراى گوشهها به خوبى احساس مىشود. بدیعزاده بعد از قریب به یكسال توقف در شهر برلین و برجاى گذاشتن صفحاتى از آثارش به وطن بازمىگردد و بعد از چندى تدارك سفر دیگرى را مىبیند و این بار به دعوت كمپانى صفحه پركنى «سودوا» به همراه ابوالحسن صبا، اسماعیل مهرتاش و فرهاد میرزا معتمد نوازندهى چندین ساز منجمله پیانو عازم حلب مىگردند و آهنگهایى بر روى صفحات گرامافون این كمپانى پر مىكند. سرود «پرچم ایران» در ماهور، ترانه «نقش حقیقت» با اشعار نوراللَّه همایون و آهنگى از اسماعیل مهرتاش به نام «زال زالك» با اشعار فكاهى از سید غلامرضا روحانى، طنزسراى معروف آن زمان سروده مىباشد. در سال 1324 و بعد از پایان جنگ جهانى پارسیان مقیم هندوستان جشنهاى بزرگى را تدارك مىبینند. براى اجراى برنامه از هنرمندان ایرانى دعوت به عمل مىآید. بدیعزاده با هیئتى به سرپرستى مهدى خالدى آهنگساز و هنرمند شایستهى ویولن، یوسف كاموسى و محمدتقى پروانه و على زاهدى عازم آن دیار مىگردد. در هندوستان، مدتى بیش از یكسال، بدیعزاده و دیگر هنرمندان به طور مرتب به اجراى برنامههاى موسیقى ایرانى مىپردازند و كنسرتهاى متعدد و بخصوص در محل سفارت ایران در دهلى اجرا مىكنند و موسیقى سنتى ایرانى را به گوش مردمان دوردست این شكور در آن زمان مىرسانند. بدیعزاده و دیگر هنرمندان براى مدتى هم به دعوت كمپانى صفحه پركنى «ایران ركورد» كه در بمبئى مستقر بوده و كاملاً در اختیار ایرانیان پارسى مقیم هند قرار داشته است به این شهر با هیئت اركستر رفتند و در حدود 50 صفحه پر مىكنند كه از جمله: سرود «ایران و هند»؛ شعر از محمدعلى مشایخ در ماهور، سرود «فر فروردین» در راست پنجگاه، سرود «جشن نوروزى» در دستگاه ماهور با شعر نیرسینا و ترانه «بوسه شیرین» در دستگاه همایون، «خسرو خوبان» در مایه دشتى همگى از ساختههاى خود بدیعزاده هستند و سرود «ایران ما» در مایه ماهور از ساختههاى موسى معروفى، ترانههایى در ماهور با شعر و آهنگ امیرجاهد از جمله صفحات ضبط شده در آن دیار هستند. بدیعزاده همچنین كنسرت بزرگى هم در شهر بمبئى براى پارسیان ایرانى براى تجلیل از مقام فردوسى شاعر بلند آوازهى ایران اجرا كرده است كه آن را همیشه از افتخارات بزرگ دوران زندگى خود مىدانست. بعد از بازگشت از این سفر، كار مداوم چندین ساله و خلق آثار بسیار و سفرهاى پىدرپى و طولانى او را بیش از بیش خسته كرده و او را از ادامه كار مداوم و خلق آثار بعدى با همان شوق و علاقه قبلى تا حدى بازمىدارد و در سال 1331 شمسى هم از مجلس شوراى ملى به بازنشستگى نائل مىشود و به طور دائم در اختیار رادیو قرار مىگیرد و تا آخرین سالهاى همكارى و فعالیت با رادیو به عنوان عضو مؤثر و ناظر بر اجراى برنامههاى موسیقى ایران در این سازمان به خدمت مشغول بوده است. حاصل این ایام ارائه آهنگ براى برنامهى گلها در مایه سهگاه به نام «رفتى و بازآمدى» با صداى دلنشین حسین قواقى و آهنگى به نام «باد مهرگان» در دستگاه همایون با آواز منوچهر همایونپور با شعرى عارفانه از «ورطا»؛ اركستر سازهاى ملى به رهبرى استاد روحاللَّه خالقى و آهنگى دیگر در شور با شعر مؤید ثابتى و آهنگى در مایه دشتى با صداى ایرج كه بر روى شعر مقدمه گلستان سعدى ساخته شده نام برد. و اما آهنگهاى دیگر او همانطور كه قبلاً اشاره شد، در تهران بر روى صفحه گرامافون ضبط شدهاند مانند: «جلوه گل»، «مرغ بىآشیان»، «سوز عاشق» و «شكوه دل» و دیگر آثار او همگى از آهنگهاى زیبا و به یادماندنى موسیقى ایرانى است كه متأسفانه هنوز به دست كمتر هنرمندى دوبارهسازى و بازخوانى شدهاند. بداهت و تازگى و عدم تكرار جملهها و قسمتهاى مختلف آهنگهاى بدیعزاده كه در هیچیك از آنها دو قسمت مساوى و یكسان با یك آهنگ شنیده نمىشود از ویژگىهاى بارز آثار این هنرمند است. بدیعزاده از علاقمندان علمى و منطقى و وسعت موسیقى ایرانى به شمار مىرود و با وجود نظرات ضد و نقیضى كه بر علیه موسیقى ایران زمین توسط معدودى از دنبالهروندگان غربى اظهار شده است كه تماماً باطل است، با دلایل منطقى و علمى، وسعت و پایهى موسیقى اصیل ایرانى را اثبات مىكند. شادروان جواد بدیعزاده، با تمام هنرش هنوز براى جامعهى هنردوستان و ملت ایران به خصوص، آن طور كه باید شناخته نشده و مىبایست براى شناخت بیشتر او و آثارش در هنر موسیقى اصیل و سنتى ایران هرچه بیشتر مداقه و كاوش كرد تا شاید روزى آن طور كه در خور شأن او است به علاقمندان موسیقى این مرز و بوم شناسانده شود. وى تا آخرین روزهاى زندگىاش از مصاحبت و همنشینى با استادان و هنرمندان دیگر غافل نبود و منزل مسكونىاش در شمیران محل اجتماع و رفت و آمد بسیارى از هنرمندان و هنردوستان بود كه از همنشینى با او لذت مىبردند، از بزرگانى كه هیچگاه او را تا آخرین لحظات زندگى ترك نگفتند، مىتوان از اسماعیل مهرتاش، هنرمند ارزندهى تئاتر، موسیقى و معلم آواز نام برد، على تجویدى، پرویز یاحقى، منوچهر همایونپور و بیژن ترقى و نوراللَّه همایون و بالاخره شاعر گرانقدر نواب صفا از جمله نزدیكان دائمى او بودهاند. به واسطهى همین همنشینىها، او خاطرات و یادداشتهاى فراوان از تمامى هنرمندان هم عصر خود و تا حدودى بیش از خود را در حفظ داشت و از این رو، مىتوان او را به عنوان حافظ بخشى از تاریخ موسیقى ایرانى نام برد كه خوشبختانه تمامى این خاطرات و یادداشتهاى بیش از 60 سال زندگى هنرى و معاشرت با طبقات مختلف هنرمندان به صورت دست نوشته باقى مانده و در اختیار فرزندانش قرار دارد كه امید است با انتشار آن دورانى از تاریخ ناگفته موسیقى ایرانى را بتوانم در دسترس عموم قرار دهم. او در روز 10 دى ماه 1358 شمسى در سن 77 سالگى به علت بیمارى و ضعف ناشى از سكتهى مغزى، چشم از جهان فروبست و رفت، ولى بسیارى از آثار گرانبهایش در اختیار دوستداران موسیقى ایرانى به جاى مانده است، روانش شاد.
منوچهر همایونپور كه تا آخرین لحظات حیات بدیعزاده در منزلش رفت و آمد داشته و سالها با او حشر و نشر داشته مىنویسد:
این خط جادهها كه به صحرا نوشتهاند
یاران رفته با قلم پا نوشتهاند
سنگ مزارها همه سربسته نامههاست
كز آخرت به مردم دنیا نوشتهاند
«صائب»
در ذیل صفحهى 34 ارزنده و خواندنى: (نان جو و دوغ گو) اثر استاد ابراهیم باستانى پاریزى، دربارهى زندگىنامه انسانها مطلب جالبى است كه براى این مقدمه آن را نقل مىكنم، «كسى كه عمرى در تاریخ صرف كرده، خود، یك پا مزار تاریخ است». گویا یك مثل اسپانیولى مىگوید: «وقتى كه یك پیرمرد مىمیرد، یك كتابخانه، سوخته مىشود». مقصود آن است كه خاطرات او، كه خود كتابخانهاى است، به گور مىرود و شاید به همین حساب بوده است كه ماكسیم گورگى هم مىگوید: «زیر هر سنگ قبر یك تاریخ كامل خوابیده است»! این البته ظهار نظر یك شخصیت شناخته شده و بزرگ ادبیات جهان است و نقل آن از یك استاد تاریخ همزمان ما است. اما نویسنده این سطور را اعتقاد بر آن است كه سرگذشت زندگى كثیرى از انسانها، فقط یك سطر، و بعضى یك صفحه و تعداد بسیار اندكى، یك كتاب و بعضى از نوادر و نوابغ روزگار كتابها است كه در آثار علمى و ادبى و هنرى و تحقیقى آنها به جاى مانده است و به این ترتیب زندگىنامهى یك هنرمند عبارت است از آثارى كه از او به جاى مانده است و خصوصیاتى كه در دیگر افراد معمولى وجود ندارد و تاریخ تولد و فوت و زن و فرزند و شغل دیگر امور عادى و مشترك همگان در آخر كار است و آنقدرها مهم نیست. بعضى هنرمندان موسیقى، نوازندگان و خوانندگان و... هستند كه اگر آلت موسیقى خود را به زمین بگذارند و یا به علت پیرى و عوامل دیگر از نواختن دست بكشند، یا خوانندهاى آواز خود را از دست بدهد، تبدیل به آدمى معمولى و عادى مىشود و تنها هنر خود را از دست نداده است بلكه به جهت از دست دادن طرفداران واقعى یا دروغین و تنهایى و خلأ روانى، كجخلقى، عصبانیت و پر مدعایى! كه در افراد عادى وجود ندارد، در او ظاهر مىشود و اطرافیان حتى در حد افرادى عادى به مجالست او تن درنمىدهند.
اگر آوازهخوانى نتوانست مثل دوران جوانى خود نغمهى دلانگیزى سر بدهد، یا نوازندهاى قادر نبود كه آهنگ بدیع و دلنشینى را از دل آلت موسیقى خود بیرون بیاورد و در دوران كهولت و پیرى مردم به معاشرت و مجالست و حضور او رغبت كردند و در محافل هنرى احترام و مقام و منزلت او دچار تزلزل و بىاعتبارى نشد، مىتوان هویت و صفت (هنرمند) را به او اطلاق كرد، به تصدیق دوستان مشترك ما، نواب صفا و بیژن ترقى، بدیعزاده از نوادر هنرمندانى بود كه در دوران پیرى محفل او گرمتر از روزگار جوانى او بوده او در پیرى چون درختى كهنسال با میوهاى رسیده و نشاط آور، دلانگیز و فرحافزا بود حالا گنجینهاى برگزیده از شعر و ادب فارسى به علت حشر و نشر چندین ساله با شاعران و نویسندگان طراز اول ایران بود. خاطراتى از زندگى پرفراز و نشیب ایام كودكى و روزگار جوانى، ادارى، هنرى، مسافرتهاى آلمان و هندوستان و سوریه و سالهاى گیرودار رادیو بوده او از اكثر مظاهرى كه در دوروبر او بود لطیفهاى شادىآفرین ابداع مىكرد كه شنونده را غرق در نشاط و سرور مىكرد و این هنرمند كیمیاگر افسونگر است كه از مس كمبها در آتشكدهى درون خود زر ناب مىسازد. او براى خلق این لطائف زیبا گذشته از آشنایان و دوستان و همكاران، براى خویشان و نزدیكان و حتى همسر و فرزندان خود سوژههاى بكر ابداع مىكرد، همهى مظاهر و اشیاء دوروبر او با دیگران تفاوت داشت. سگ و گربهى خانهى بدیعزاده با تمام سگ و گربههاى شهر تفاوت داشتند و از بىشمار لطائف شادىآفرین كه ما سالها با آن بیان هنرمندانه شنیدیم و هیچوقت كهنه نمىشد: «داستان سگ او بود كه از مشاهدهى سبیل پرهیبت گربهى خانگى و صداى پاى دزد از ترس به لانه پناه مىبرد و در عوض براى افراد خانواده و آشنایان پارس مىكرد و گاهى هم اظهار وجود كرده و پاچهى شلوار آنها را پاره مىكرد».
ممكن است بعضى از خوانندگان این سطور تصور كنند كه خواننده هنرمندى كه ترانههاى شادىآفرین و عامهپسندى: (چون ماشین مشدى ممدلى و زال زالك) را خوانده است كه پس از انتشار در دوردستترین جاهایى كه گرامافونى بود از پرطرفدارترین شنوندگان را داشت، آدم بىخیال و بىدردى بود و بدون هیچ اندوه و گرفتارى در میان اسكناس و طلا و تشك پر قو غلت مىزد. اصلاً مسئله خلاف این تصور است! از عوامل متعدد گرفتاریهاى او فقط این یكى را نقل مىكنم: «بدیعزاده را خواهرى معصوم بود كه پس از اخذ دیپلم علیل و زمینگیر شده بود. و آنها كه در منزل او رفت و آمد داشتند این صحنهى غمانگیز را سالها دیده بودند هیكل و جسمى بىحركت كه فقط با حركت سر و گردش چشمانى پر از اضطراب و رمز و راز كه از جبر نامفهوم زمانه حكایت داشت به واردین خانه خوشآمدگویى خود را مىفهماند و طرف مقابل را از این تراژدى درمانناپذیر غرق در اندوه مىكرد و آدم را به یاد این قطعهى معروف استاد رعدى آذرخشى مىانداخت، كه: «من ندانم به نگاه تو چه رازى است نهان- كه من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان». با وجود این منظره و دیگر گرفتاریهاى گوناگون اگر كسى چون او سرزنده و شاد بود و به روى خود نیاورد هنر كرده است.
با این كه بدیعزاده را دو برادر و خواهرانى بود، روزگار بار سنگین این اندوه را بر دوش او نهاده بود كه گویى اصولاً دوش هنرمند براى كشیدن بار حرمان و درد متناسبتر از دیگران است. اما او یا همهى آنچه كه گفته شد نغمههاى گوناگون خود را در طول مدت 50 سال به گوش شنوندگان ایرانى و بعضى از كشورهاى همسایه رسانیده و آوازها، تصانیف، سرودها و ترانههاى عامهپسند از خود به یادگار گذاشت. مشكلات عدیدهى زندگى را با استقامت و پایدارى تحمل؛ كه هر یك از آنها كافى است كه آدمى كمتحمل و معمولى را به موجودى ترشرو و بدخو تبدیل كند كه هیچگاه خنده به رویش نیاید. خانهى او محل تجمع افراد مختلف دوستان بود. شاعران و نویسندگان معروف، موسیقیدانها، هنرپیشگان قدیمى تئاتر، بستگان و خویشاوندان خود او و همسرش كه ماشاءاللَّه «لاتعدو لاتحسى» گفتنى است كه در كشیدن بار سنگین مشكلات مادى و خانوادگى كه جبر زمان در سرنوشت او قرار داده بود یك تن همیشه در كنار او بود. این یك تن همسر برازنده، كدبانو، پرتحمل و خوشروى او بوده این بانو از خانوادههاى قدیمى و با اصل نسب ایران است، كه با تحمل آنچه كه گفته شد و با آن همه آمد و رفتهاى با برنامه و یا بىاطلاع و سرزده در طول مدت زندگى و حیات بدیعزاده ابرو درهم نكشید و كلامى شكوهآمیز از زبان او شنیده نشد و شاید بعد از موهبت آواز و هنر بدیعزاده این بهترین پشتوانه زندگى او بود كه: «زن پرهیزگار طاعت دوست- با تو چون مغز باشد اندر پوست» (اوحدى). در سالهایى كه كمكم رادیو نفوذ و اعتبارى در میان مردم پیدا كرد و مدیران به ظاهر منظم و سختگیرى در رأس اداره رادیو و وزارت اطلاعات گماشته شدند، براى نظم و انضباط طبقهى موسیقیدان و ترانهسرایان كه بعضى از آنها اصلاً با قید و نظم و ترتیب بیگانهاند حالا باید در ساعت مقرر براى اجراى كارى جدى حاضر شوند و او متصدى این امر تقریباً محال است. داستان او و شهرآشوب كه قرار بود ترانهاى بسازد و رفت و چند ماه گم شد و پس از چندماه كه پیدا شد بدیعزاده از او بازخواست كرد و او برآشفت و قصیدهاى در شصت بیت فىالمجلس و بالبداهه در ذم او كارسازى كرد و این از لطائف است كه در طول مدت شش ماه شش سطر ترانه نساخت و در شش دقیقه شصت بیت را انشاء كرده و بدیعزاده این قصیده و قصیدهى دیگرى را كه هر دو در هجو او بود، خود او شادمانه با ذكر تاریخ واقعه براى دوستان مىخواند، گروهى از مخالفان بدیعزاده افرادى یك بعدى و كم مایه بودند كه آواز یا ترانهاى در سطح نازل مىخواندند و مىخواستند كار خود را در روزهاى جمعه در رادیو ارائه كنند و بدیعزاده به آنها جواب رد داده بود. همهى آنها كه زبان به طعن و بدگویى مىگشودند چه در این زمان و چه در گذشته معمولاً افرادى بودند كه در مقایسهى كار خود با او احساس كممایگى مىكردند. آوازخوانى باسواد: پر مطالعه، شعردان، مناسبخوان، زباندان، آهنگساز، خوانندهى ترانههاى ادبى بسیار سطح بالا و سنگین، ترانههاى مردمپسند، ضربىهاى سنگین و مشكل، مجلسآرا و بذلهگو و حاضر جواب و خندان و خوشرو، مردمدار و در خانهباز و مهمتر از همه حدود ششصد آهنگ كه بر روى صفحات گرامافون و بعداً در نوار ضبط است كه اغلب آهنگها و بعضى شعر ترانهها از خود او است. در سال 1322 شمسى كه روانشاد روحاللَّه خالقى یك دسته اركستر بزرگ ایرانى با شركت 29 نفر استادان و نوازندگان معروف و زبردست تشكیل داد كه تا آن تاریخ سابقه نداشت بدیعزاده و عبدالعلى وزیرى خوانندگان برگزیده این اركستر بودند. از او چهار فرزند پسر و یك دختر به جاى مانده است كه همه در ضمن آشنایى با موسیقى به درجات عالى علم و دانش رسیدهاند.
موسیقیدان.
تولد: 1280، تهران.
درگذشت: 10 دى 1358، تهران.
جواد انارى كه بعدها به «بدیعزاده» مشهور شد، فرزند بدیعالمتكلمین از سادات كاشان، در محلهى پاچنار تهران چشم به جهان گشود. در جوانى به سبب صداى خوشى كه داشت گاهى در مجالس دوستانه و محافل آشنایان شعرهاى حافظ، سعدى و مولوى را زیر لب زمزمه مىكرد. به پیشنهاد بنگاه هیزمستیرویس و پلیفون به اتفاق ابوالحسن صبا و مرتضى محجوبى به بیروت رفت و به همراهى ساز این دو استاد آثارى به وجود آورد. یك سال بعد هم كمپانى دیگرى به نام كمپانى ادئون براى ضبط صدایش به آلمان دعوتش نمود (1315). پس از مراجعت از آلمان به انگلستان رفت و در این سفر در حدود چهل صفحه از صدایش ضبظ شد بدیعزاده اولین خوانندهاى است كه ترانههایش را خودش ساخته است. از آغاز تأسیس رادیو، شروع به فعالیت در رادیو نمود و با اركسترهاى رادیو همكارى داشت. ضمنا عضو شوراى موسیقى درام بود. بدیعزاده در دوران جنگ جهانى دوم در تهران ماند. بعد از چندى همراه مهدى خالدى و على زاهدى به هندوستان رفت و در آنجا نیز صفحاتى از صدایش ضبط شده بدیعزاده از موسیقیدانانى است كه آثار بسیارى از خود به یادگار گذاشت. به ردیف موسیقى ایران آشنا بود. نخستین صفحهى بدیعزاده در سال 1304 ضبط شد. تصنیف «شد خزان» وى با شعر رهى معیرى در آلمان ضبط شد. بدیعزاده اولین كسى است كه آواز بابا شملى یا كوچه باغى را كه بعدا بیات تهران نام گرفت اجرا كرد.
(1358 -1281 ش)، موسیقیدان و خواننده. در محلهى پاچنار تهران در خانوادهاى از سادات كاشان متولد شد. از كودكى تحت تعلیم پدر خود كه ردیفهاى آواز را خوب مىدانست، قرار گرفت و از محضر دایى خود، میرزا یحیى سعید الواعظین، كه از خوانندگان بنام عصر بود، فایدهها برد. بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه، مدتى در سمت منشیگرى تجارتخانههاى آن زمان به كار مشغول شد، سپس به استخدام مجلس شوراى ملى درآمد. بعد از افتتاح رادیو، بدیعزاده به عنوان اولین خوانندهى مرد همكارى خویش را با رادیو آغاز كرد. وى به همراهى هنرمندانى چون ابوالحسن صبا، اسماعیل مهرتاش و چند تن دیگر سفرهایى به خارج از كشور داشت و صفحات متعددى را ضبط كرد. از آثار موسیقى او مىتوان به «خزان عشق» (شد خزان)؛ «پرچم ایران»؛ «مرغ بىآشیان»؛ «ایران و هند» و «جشن نوروزى» اشاره كرد. از وى یادداشتهایى نیز به جا مانده كه زندگى هنرى هنرمندان مختلف را در برمىگیرد. وى در تهران درگذشت.[1]
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.