داریوش رفیعی
مرحوم داریوش رفیعى چراغ فروزان و شعلهى تابناكى بود از سرزمین هنرپرور كرمان كه اگر چه فروغ حیات او به سرعت رو به خاموشى گرائید، ولى تأثیرات هنر استثنائى و جاویدان او همچنان در خاطرهها زنده و برقرار است و با گذشت زمان هرگز فراموش نخواهد شد. داریوش از دودمانى سرشناس و خانوادهاى اصیل و ریشهدار بود، رفتار و گفتار و طریقهى معاشرت و سلوك او با هنرمندان و هنردوستان معرف والایى مقام و اصالت اندیشههاى هنرى او بود.
وى با درگذشت پدر، در سنین 20 سالگى از كرمان به تهران آمد و از آنجا كه شیفتهى ذوق سلیم و شور و حال فطرت هنرمندانه خود بود و در فراگیرى موسیقى استعداد و علاقه شگرفى داشت، به محض ورود به تهران به محضر اساتید بزرگ موسیقى مانند مرحوم یاحقى، مرحوم بدیعزاده، نوازندهى بزرگ ضرب مرحوم حسین تهرانى و مجید وفادار و سپس پرویز یاحقى جوان روى آورد. نخست ردیفها و گوشههاى موسیقى ایرانى را نزد حسین یاحقى فراگرفته و نوازندگى ضرب را كه در نواختن آن داراى سوابقى نیز بود نزد حسین تهرانى تكمیل نمود و با سرپنجههاى ظریف و پرتحرك خود سبكى را در نواختن ضرب ارائه داد كه از شیرینى و ملاحت خاصى برخوردار بود، سپس نزد مرحوم بدیعزاده كه یكى از خوانندگان و آهنگسازان مشهور زمان خود بود و در آفرینش آهنگهاى ضربى (كار عمل) و تسلط به ادبیات شهرت خاص و عام داشت روى آورده و براى مدت طولانى در خانهى استاد و در كنف حمایت و تربیت وى به سر برد.
خانه مرحوم بدیعزاده كه آن روزها محل رفت و آمد هنرمندان بزرگ موسیقى بود فضاى گرم و صمیمانهاى را به وجود آورده بود كه اكثر هنرمندان و دستاندركاران موسیقى در آنجا با هم ملاقات كرده و آثار جدید خود را به گوش هم مىرساندند و از نظریات یكدیگر مطلع مىشدند، داریوش رفیعى در چنین محفل پرجذبه و گرم با بیشتر هنرمندان آن روزگار آشنا شده، خود نیز گاهى به شوق و نشاط آمده از گوشه مجلس با صداى پرطنین و مردانهاش ترانهى محلى و پرسوز و گدازى را سر مىداد:
«رختخواب مرا مستانه بنداز
تو پیچ پیچ ره میخانه بنداز»
رفتهرفته صدا به اوج و نهایت قدرت خود رسیده و نواى ضرب زیر پنجههاى سحار او فضاى خانه و محفل دوستان را از عشق و شور و حال لبریز مىنمود.
داریوش در آغاز ورود به رادیو با معرفى و راهنمایى استاد بدیعزاده كار خود را با اركستر ابراهیم منصورى آغاز كرد، و پس از اجراى چند برنامه كه مورد توجه زیاد شنوندگان واقع شد، بعد به مجید وفادار آهنگساز معروف معرفى شد، در این موقع بود كه ناگهان نام او و ترانههاى او زبانزد خاص و عام شده، گروه گروه مشتاقان و علاقمندان این هنرمند جوان به رادیو روى آورده در جستجوى صاحب این صدا بودند ولى وى با خوى درویشى و عزت نفس كمنظیرى كه داشت به ندرت در مجامع خصوصى شركت مىكرد، او داراى طبعى حساس و چهرهاى موقر و بسیار دوستداشتنى بود. در بلندنظرى و گشادهدستى زبانزد دوستان خود بود و به همان نسبت از مواهب عالى انسانى و لطائف روحى و صفاى درون بهرهمند بود ترانههاى پراحساس محلى كه از سرچشمهى پرعطوفت دلهاى پاك و عشقهاى آسمانى و بىشائبهى روستائیان گمنام تراویده و از روزگاران گذشته برجاى مانده اگرچه به وسیله خوانندگان محلى گاه و بیگاه خوانده مىشد، ولى داراى آن مقدار تأثیر نبود كه در زمان داریوش رفیعى مورد استقبال قرار گرفت.
جاى تردید نیست كه این سبك از خوانندگى نخست از منوچهر همایونپور كه از خوانندگان معروف و با سابقهى زمان خود بود آغاز گردید و پس از آن داریوش رفیعى بود كه این روش را دنبال كرد، آرى این دو تن بودند كه به علت تسلط عمیقى كه به ملودىهاى وسیع و آهنگهاى محلى سامان خود داشتند و نغمههاى دلنشینى كه از زمان كودكى در كوهپایهها و كنار چشمهساران، سایه زیر درختها و آلاچیقهاى روستایى به گوش جانشان زمزمه كرده بودند، توانستند خدمتى ارزنده به فولكور و معرفى هرچه بیشتر ترانههاى محلى این مرز و بوم نمایند.
داریوش رفیعى از آغاز جوانى دوست و معاشر لاینفك هنرمند چیرهدست و آهنگساز معروف پرویز یاحقى بود هنگامى كه این دو دوست هنرمند و جوان در كنار هم به كار خوانندگى و نوازندگى مىپرداختند این یك با پنجه سحرآمیز و نغمات هوشرباى ویولن و آن دیگرى با صداى گرم و پخته خود در حالى كه نواى ضرب عظمت و قدرت خاصى به هنر آنان مىداد، مجلس و مجلسیان را شور و حالى مىبرد كه سماع صوفیانه و جذبات عارفانه را در خاطرهها زنده مىكرد، این معاشرتهاى ممتد كه تا آخر حیات داریوش ادامه داشت باعث پدید آمدن چندین آهنگ و ترانه جدید شد كه هر یك به ترتیب زمان در رادیو ضبط و پخش شد. این سرى از آهنگهاى داریوش و پرویز از بهترین آثارى است كه از آن زمان برجاى مانده است.
داریوش رفیعى در 32 سالگى و در عنفوان جوانى به بستر بیمارى افتاد و به علت بىتوجهى پزشكى عارى از مسئولیت در حالى كه دانههاى برف به آهستگى چرخى زده بر زمین مىنشست چشم از جهان فروبست و دوستداران خود را به درد و رنجى فراموش نشدنى مبتلا كرد، چه روز غمگینى و پرغوغایى بود روزى كه او را در مقبرهى ظهیرالدوله به خاك مىسپردند. یادش به خیر باد.
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.