داریوش سالاری
دایوش سالارى، به سال 1329 در شهر آبادان شهر مردمان خونگرم، مهماندوست و خوشبرخورد، شهرى كه مردمانش جوانمردانه جلوى هجوم ناجوانمردانه عراق را گرفتند و در تاریخ ایران زمین افتخارات بزرگى براى وطن عزیزمان ایران بهجاى نهادند دیده به جهان باز كرد.
داریوش سالارى، كه پدرش كارگر شریف و زحمتكش شركت ملى نفت ایران بود، لحظهاى از تعلیم و تربیت كودك خود غفلت نمىورزید و خود در كارهاى هنرى و ورزشى مشوق كودك خویش بود. همین دلگرمىها و تشویقهاى پدر بود كه كودك توانست بهسرعت در رشتههاى ورزشى و هنرى پلههاى ترقى را طى نماید. هنوز بیش از هفت سال از سن وى نمىگذشت كه نىلبكى ساخت و روزها با آن خود را سرگرم مىكرد و بیشتر آهنگهاى محلى را كم و بیش مىنواخت. وى پس از تحصیلات ابتدایى به دبیرستان رازى آن شهر رفت و موفق به اخذ دیپلم گردید. در دوران تحصیل در دبیرستان با ورزش ژیمناستیك و تنیس روى میز و بسكتبال و سپس شنا آشنایى پیدا كرد و مرتبا در مسابقات آموزشگاهى شركت مىكرد، در سال 1347 تیم تنیس روى میز دبیرستان را به قهرمانى استان رسانید و در چند مسابقه قهرمانى كشور در رشتههاى شنا و شیرجه و تنیس روى میز به عنوان تیم خوزستان شركت كرد و چند مقام به دست آورد. در سال 1349 به خدمت وظیفه رفت و در دوران خدمت وظیفه مرتبا به شهرهاى مختلف ایران از جمله: مشهد، شیراز، تبریز و كردستان در تیمهاى مختلف ورزشى براى انجام مسابقات تنیس روى میز و دو میدانى اعزام شد.
داریوش سالارى، ضمن اینكه ورزشكارى بااستعداد و در فرم بود، در عین حال تمام وجودش آكنده به هنر و علاقه به موسیقى است. خودش دراینباره مىگوید:
«ضمن درس خواندن و شركت در امتحانات، هنگام ورزش كردن و در مسابقات مختلف مصاف دادن، هیچگاه از موسیقى باز نایستادم و در آبادان زادگاهم موسیقى را دنبال مىكردم و به انواع سازهاى نوازندگان دقت مىنمودم كه متوجه شدم دو نوع موسیقى در این دیار مطرح و رایج است، یكى سبك موسیقى بندرى ساحلنشینان و دیگرى سبك موسیقى كولىهاى نخلستاننشین.
موسیقى بندرى داراى سازهاى مشخص (نىلبك و نىهمبان یا نىهنبان و تمپوى عربى ودهل و دولك) بود. دهل را با چوب مىزدند و دولك را با دست. نىهنبان از نىلبك دوتایى بود و هنبان از پوست بز.
آلات موسیقى كولىهاى نخلستاننشین، ربابه تك سیمه و نوعى تمپوى دهن باریك و خواننده بود و چند نفر كه با دست زدنهاى مختلف مقطع همراهى مىكردند.
بعدها، فهمیدم كه كولىها علاوه بر محاوره به زبان عربى، هندى و انگلیسى، زبان مخصوص به خود را دارند كه بسیار شبیه گویشهاى مازندرانى و لرستانى است گویا اجداد این كولىها دائما در حال كوچ بودهاند از مازندران آمدهاند و بعدها در اطراف همدان ساكن شدهاند و شاید كولىهاى اروپایى از همین تیره باشند. این كولىها به افغانستان و پاكستان رفت و آمد داشتند و شاید بسیارى از آلات موسیقى توسط ایشان جا به جا مىشده و به آن نقاط برده شده است.
در سال 1352 مقدمات سفر به هندوستان برایم فراهم گردید، ابتدا به بمبئى و سپس به دهلى پایتخت هندوستان رفتم. در دهلى همزمان با دروس دانشگاهى، با موسیقى كلاسیك هند آشنایى پیدا كردم. سهتار و طبله را نزد استاد «شرما» استاد دانشگاه دهلى به سبك «راوى شانكار»، (آهنگساز بزرگ كشور هند) دنبال كردم. این سبك موسیقى كلاسیك سینه به سینه بوده از زمان امیرخسرو و دهلوى شاعر و موسیقىدان ایرانى در شمال هندوستان به تكامل رسیده و سبكى خاص در بداهنوازى است.
موسیقى قوالى نیز در شمال هند به عنوان یك موسیقى مذهبى توسط پیروان نظام الدین اولیاء و امیرخسرو دهلوى دنبال مىشود.
در صد ساله اخیر، موسیقى كلاسیك هند كه بیست و دو ربع پردهایست با گام دوازده نیم پردهاى غرب (گام كروماتیك) انطباق داده شده و ربع پردهها نقش تزیین ملودىها را یافتهاند.
در هندوستان براى یافتن فرهنگ ایرانى به نقاط مختلف سفر كردم و در فرصتهاى مناسب به بررسى سازهاى قدیم ایران پرداختم. كمانچه را «سهتار پارسى» شهرود را «سارود»، سنتور را «شاهان تور» یافتم. با انواع و اقسام «شورندهها» كه یك نوع آنها را «قیچك» مىنامیم آشنا شدم، «كشتى تار رنگ» را مادر اگزلیفون غربى یافتم. با صداى «سارندگى» كه اقتباس از جمجمه اسب و سازى زهى است آشنا گردیدم، ساز «شور بهار» و «شور شیرینگر» را یافتم و با سازى دیگر به نام «دلربا» مأنوس گشتم. سپس به افغانستان و پاكستان سفر كردم، در افغانستان با «رباب» و«دتنبورك» و در پاكستان با «تمبورا» (شش سیمه) و «سواردو» آشنا شدم، و پى بردم سازى را كه در بلوچستان «رباب» مىنامند، رباب نیست «رود» است. از رعنایى و رامشگر كه هر دو زهى هستند آگاهى یافتم و پى بردم كه در زمان حكومت تركها در (خاور میانه قدیم) بسیارى از سازها مبادله شدند و به تدریج كاملتر و كاملتر گشتتند.
در زمان حكومت مغولان مسلمان (از بامیرخان تا ارونگخان زیب) موسیقى خاور میانه قدیم به اوج خود رسیده بود و غزل، ترانه، تپه و سبكهاى دیگر آوازى (هورى) شكل گرفت.
به هر حال این سفر هفت سال تجربهاى بود تا با قدرت عظیم فرهنگ پارسى كه توانست چندین سرزمین را سیراب كند آشنا شوم و با چشم خود دیدم و با تمام وجود لمس كردم كه فرهنگ پربار و شكوفاى ایران زمین، در شكوفایى فرهنگى عربها، تركها و هندىها نقس بسیار عظیم داشته است. در سال 1359 به ایران بازگشتم و علیرغم مشكلات و نارسایىها بسیار، هماكنون به ساخت آلات و ادوات موسیقى سنتى ایران مشغول مىباشم.»
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.