مداحی حاج محمد رضا طاهری (مراسم فاطمیه 1394/01/05 - حسینیه امام خمینی در حضور رهبر معظم انقلاب) - شب سوم تصویری
مداحی حاج محمد رضا طاهری (مراسم فاطمیه 1394/01/05 - حسینیه امام خمینی در حضور رهبر معظم انقلاب) - شب سوم تصویری
اشعار خوانده شده توسط مداح اهل بیت علیهمالسلام؛ آقای محمد طاهری:
*
نداریم از سر خجلت زبان عذرخواهی را
کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را
ندیدم غیر تلخی در زبان با شکوه وا کردن
شکرها در دهان دیدم شکوه شکرخواهی را
نمیخواهند خوبان جز فقیری نعمتی از او
گدایان خوب میدانند قدر پادشاهی را
کجا جز سادگی نقشی پذیرد چهره زردم
قلم یار مرکب نیست کاغذهای کاهی را
بهار آمد جهان دست و ترنج از هم نمیداند
گواهی میدهد هر حسن یوسف بیگناهی را
بهار آموزگار وعده «یدرکهم الموت» است
دلا آماده شو آن لحظه خواهی نخواهی را
چه فهمد تیرهروز از «یخرج الحی من المیت»
چه داند شب سرشتآهنگ باد صبحگاهی را
کجا در پیش خصم اظهار عجز از آبرومندی است
دلا از لوح سینه پاک کن اوهام واهی را
نم از دریای شورانگیز معنی عذر میخواهم
که در تنگ غزل محبوس کردم شوق ماهی را
قلم از خرمن اشراق امشب خوشهچین آمد
که وقت مدح آن بانوی معنی آفرین آمد
چه بانویی که هر شب سفره اشک است مهمانش
همه کروبیان در عرش مبهوت چراغانش
هزاران باغ عطرآگین به فطرت در وجود آمد
ز گلهای فضیلتپرور طرف گلستانش
چه پلکی زد که مبهوتش زمین صد رنگ را گل کرد
صد آیینه تمام آسمانها گشت حیرانش
چه خورشیدی که چون خورشید محشر سایه اندازد
تمام آفرینش دست مییازد به دامانش
شکفته باغ بینش در جوار چشمه نورش
نشسته آفرینش در کنار سفره نانش
خدا فرموده تا هجده سحر مهمان ما باشد
فرشته خلقتی که خلق میپندارد انسانش
اگر شعب ابیطالب، اگر غصب فدک باشد
محال اس آری آری بگذرد از عهد و پیمانش
نمیسازند با سازش هوادارن راه او
گواه من وصیتنامه سرخ شهیدانش
مدینه گرچه قبرش را نشان کس نخواهد داد
زیارتنامه میخواند کنار قبر پنهانش
همان قبری که از تشییع پنهانی خبر دارد
از اندوه علی از دلپریشانی خبر دارد
چه اندوهی که شب خالی ز عطر یاس و شببو شد
زمان یک سر بدآهنگ و زمین یکباره بدخو شد
من از «لاترفعوا اصواتکم» در شهر میگفتم
نمیدانم چرا در پشت این خانه هیاهو شد
نمیدانم چه در شهر مدینه اتفاق افتاد
که هر شب ناله «عجل وفاتی» سهم بانو شد
چه خوابی تا سحر پهلو به پهلو میشود اما
مگر با درد پهلو میشود پهلو به پهلو شد
دلش میخواست دست و بازویش وقف علی باشد
غلاف تیغ اما میهمان دست و بازو شد
همه دیدند دست او دگر بالا نمیآمد
به هر زحمت ولی در روز آخر خانه جارو شد
همان دستی که بعد از غسل بیرون از کفن آمد
یتیمان را در آغوشش گرفت و خوب دلجو شد
چه خوش آن شب مصفا کرد باغ مهربانی را
چه زیبا ریخت در پای علی نقد جوانی را -
اشعار خوانده شده توسط مداح اهل بیت علیهمالسلام؛ آقای محمد طاهری:
*
نداریم از سر خجلت زبان عذرخواهی را
کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را
ندیدم غیر تلخی در زبان با شکوه وا کردن
شکرها در دهان دیدم شکوه شکرخواهی را
نمیخواهند خوبان جز فقیری نعمتی از او
گدایان خوب میدانند قدر پادشاهی را
کجا جز سادگی نقشی پذیرد چهره زردم
قلم یار مرکب نیست کاغذهای کاهی را
بهار آمد جهان دست و ترنج از هم نمیداند
گواهی میدهد هر حسن یوسف بیگناهی را
بهار آموزگار وعده «یدرکهم الموت» است
دلا آماده شو آن لحظه خواهی نخواهی را
چه فهمد تیرهروز از «یخرج الحی من المیت»
چه داند شب سرشتآهنگ باد صبحگاهی را
کجا در پیش خصم اظهار عجز از آبرومندی است
دلا از لوح سینه پاک کن اوهام واهی را
نم از دریای شورانگیز معنی عذر میخواهم
که در تنگ غزل محبوس کردم شوق ماهی را
قلم از خرمن اشراق امشب خوشهچین آمد
که وقت مدح آن بانوی معنی آفرین آمد
چه بانویی که هر شب سفره اشک است مهمانش
همه کروبیان در عرش مبهوت چراغانش
هزاران باغ عطرآگین به فطرت در وجود آمد
ز گلهای فضیلتپرور طرف گلستانش
چه پلکی زد که مبهوتش زمین صد رنگ را گل کرد
صد آیینه تمام آسمانها گشت حیرانش
چه خورشیدی که چون خورشید محشر سایه اندازد
تمام آفرینش دست مییازد به دامانش
شکفته باغ بینش در جوار چشمه نورش
نشسته آفرینش در کنار سفره نانش
خدا فرموده تا هجده سحر مهمان ما باشد
فرشته خلقتی که خلق میپندارد انسانش
اگر شعب ابیطالب، اگر غصب فدک باشد
محال اس آری آری بگذرد از عهد و پیمانش
نمیسازند با سازش هوادارن راه او
گواه من وصیتنامه سرخ شهیدانش
مدینه گرچه قبرش را نشان کس نخواهد داد
زیارتنامه میخواند کنار قبر پنهانش
همان قبری که از تشییع پنهانی خبر دارد
از اندوه علی از دلپریشانی خبر دارد
چه اندوهی که شب خالی ز عطر یاس و شببو شد
زمان یک سر بدآهنگ و زمین یکباره بدخو شد
من از «لاترفعوا اصواتکم» در شهر میگفتم
نمیدانم چرا در پشت این خانه هیاهو شد
نمیدانم چه در شهر مدینه اتفاق افتاد
که هر شب ناله «عجل وفاتی» سهم بانو شد
چه خوابی تا سحر پهلو به پهلو میشود اما
مگر با درد پهلو میشود پهلو به پهلو شد
دلش میخواست دست و بازویش وقف علی باشد
غلاف تیغ اما میهمان دست و بازو شد
همه دیدند دست او دگر بالا نمیآمد
به هر زحمت ولی در روز آخر خانه جارو شد
همان دستی که بعد از غسل بیرون از کفن آمد
یتیمان را در آغوشش گرفت و خوب دلجو شد
چه خوش آن شب مصفا کرد باغ مهربانی را
چه زیبا ریخت در پای علی نقد جوانی را -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.