زندگی خوب نتیجه تعلیم و تربیت (قسمت اول)

برودی در جواب دو ایرادی که به «زندگی خوب» از نظر کلی بودن آن و ابهام مفهوم خوب وارد شده می گوید: اگر بتوان استعداد افراد را در زمینه تفکر و درک ارزشهای مختلف کشف نمود و آن را به مرحله تحقق و کمال رسانید دراین صورت کلیت «زندگی خوب» اشکالی ایجاد نمی کند.
دوشنبه، 30 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی خوب نتیجه تعلیم و تربیت (قسمت اول)
پروفسور«برودی» زندگی خوب را هدف اساسی تعلیم وتربیت تلقی می‌کند ولی معتقد است که نظر مربیان درباره آنچه زندگی را خوب می سازد یکسان نیست. زندگی خوب با فرد و جامعه خوب ارتباط نزدیک دارد. این مفهوم باید فعالیتهای تربیتی را راهنمایی کند. این جنبه های مختلف «زندگی خوب» را از کتاب بنای یک فلسفه تعلیم و تربیت نقل می کنیم.
 

جنبه‌های شخصی زندگی خوب

۱- برخورداری از سلامت بدن.
2- برخورداری از امنیت عاطفی: منظور این است که فرد بوسیله همسر، برادر یا خواهر، فرزند، پدر یا مادر و دوست مورد محبت قرار گیرد و نیاز او به محبت تأمین گردد.
۳- احساس قدرت و احترام : فرد میل دارد مستقلا کاری را انجام دهد یا قدرت انجام کاری را داشته باشد و از این لحاظ وضع او در جمع تثبیت شود.
4- بیم و امید نسبت به آینده: این جنبه دو حالت متضاد را در خود جمع می کند. از یک طرف فرد به آینده امیدوار است و از طرف دیگر نگران وضع خود در آینده نیز می باشد.
 
گاهی آنچه از نظر فرد خوب یا بد تلقی می شود با آنچه دیگران درباره او می گویند فرق می کند. یکی ممکن است سالم باشد ولی در عین حال سلامتی را به عنوان رکن اساسی زندگی خوب تلقی نکند. در اینجا نحوه احساس و نظر فرد نسبت به امور مختلف در قضاوت او تأثیر دارد. بیماری یا سلامتی و اندازه تأثیر آنها در زندگی تا حدی به احساس و نظر فرد نسبت به زندگی وابسته می باشد. علاوه بر این استعداد و توان فرد و چگونگی پرورش آنها نیز در برخورد او به زندگی تأثیر دارد. توجه به احساس یا نظر فرد و تحقق استعداد های او در تلفیق جنبه های شخصی زندگی خوب با جنبه های اجتماعی یا آنچه دیگران توقع دارند تأثیرفراوان دارد.
 
برای اینکه وضع شخصی با جنبه اجتماعی سازگار شود باید به آنچه که انسان را از دیگر موجودات جدا می سازد توجه کرد. به نظر ارسطو فعالیتهای فکری، انسان را از حیوانات دیگر جدا می کند. نفوذ فکر در انتخاب و اخذ تصمیم در زندگی فردی وجمعی موجب شادمانی می‌شود. بنابراین از طریق بکار انداختن فکر و پیروی از آن می توان میان این دو جنبه توافق ایجاد نمود.
 
برودی در جواب دو ایرادی که به «زندگی خوب» از نظر کلی بودن آن و ابهام مفهوم خوب وارد شده می گوید: اگر بتوان استعداد افراد را در زمینه تفکر و درک ارزشهای مختلف کشف نمود و آن را به مرحله تحقق و کمال رسانید دراین صورت کلیت «زندگی خوب» اشکالی ایجاد نمی کند. به نظر او شخصیت انسان از سه بعد یا خصوصیت عمده تشکیل شده است: ۱- رشد و تحقق خود ۲- آزادی خود ۳- وحدت خود. در ضمن بررسی این خصوصیات استعدادهای فرد وچگونگی تحقق و رشد آنها مورد بحث واقع می شود. به نظر برودی چون این خصوصیات اساس شخصیت هر فرد را تشکیل میدهند بنابراین آنچه اساسی یا خوب برای یک فرد تلقی شود برای دیگران نیز خوب می باشد. روی این اصل ابهام مفهوم خوب نیز از میان می رود. اینکه به بررسی سه بعد یا سه خصوصیت که پرورش آنها حیات انسانی را بصورتی خوب ظاهر می سازد می پردازیم.
 

آزادی خود

 و تمایلاتی که از احتیاجات بدنی و درونی سرچشمه می گیرند منبع فعالیتهای حیاتی هستند. این تمایلات بدون ایجاد وسینه ای که آنها را ارضا سازد مؤثر نمی باشند. انسان دارای قدرتی است که بوسیله آن می تواند آنچه را که از راه تغذیه مصرف می کند به صورت انرژی درآورد و اعصاب و عضلات را تحریک نماید. تمایلات، این قدرت را ظاهر می سازند و آن را در جهتی خاص هدایت می کنند. آگاهی انسان از این قدرت او را از وجود دنیای خود و دنیای غیرخود آگاه می سازد.
 
و در جریان ارضای تمایلات گاهی فرد با مانع برخورد می کند و همین امر او را به قدرت خود و وجود دنیای غیرخود آشنا می نماید. فرد مجموع تمایلات نیست زیرا در جریان ارضای آنها حس می کند که میلی را بر میل دیگر ترجیح میدهد و ازین راه به وجود خود آگاهی پیدا کرده و ضمنا جدایی خود را از تمایلات درک می کند. وجود این خود و استقلال آن بتدریج در زندگی فرد ظاهر می گردد. خود و... هت طه ، فتا، عاما. ثابت در حبان تجربه و نحوه برخورد و طرز خاص عکس العمل فرد در زندگی تجلی می نماید.
 

خود به عنوان فعلیت و امکان

در هر لحظه «من» به عنوان یک فرد واقعی نتیجه مجموع تاریخ زندگی خود هستم. آنچه من انجام داده ام، فکر کرده ام، احساس نموده ام و تصور کرده ام همه در «من» ضبط شده اند. البته اینگونه امور به همان صورت نخستین ضبط نمی شوند اما آثار آنها در «من» وجود دارند. یک جواب درباره سؤال «من چه هستم»، «شما آنچه بوده اید هستید» می باشد. توجه به آینده نیز در زندگی آدمی اهمیتی خاص دارد. همین امر عامل مهم امتیاز موجود زنده از موجود غیر زنده می باشد. انسان علاوه بر اینکه با تمام وجود متوجه آینده است خود نیز ازین توجه آگاه می باشد. در اینجا «من» به عنوان آنچه «ممکن» است تلقی می شود. برای اینکه وضع شخصی با جنبه اجتماعی سازگار شود باید به آنچه که انسان را از دیگر موجودات جدا می سازد توجه کرد. به نظر ارسطو فعالیتهای فکری، انسان را از حیوانات دیگر جدا می کند. نفوذ فکر در انتخاب و اخذ تصمیم در زندگی فردی وجمعی موجب شادمانی می‌شود. بنابراین از طریق بکار انداختن فکر و پیروی از آن می توان میان این دو جنبه توافق ایجاد نمود.بنا بر این قسمتی از خود را همین امکانات یا آنچه فرد می خواهد باشد تشکیل میدهد. نقشه ها و فعالیتها «من» را به صورت آنچه «من» در لحظه یا لحظات بعد میخواهد باشد ظاهر می سازند. این جنبه از «من» از جنبه گذشته آن جدا نیست، اما آنچه فرد می خواهد باشد انتخابی از آنچه در گذشته بوده است می باشد. این انتخاب براساس آزادی، فکر و تخیل صورت می پذیرد.
 

خود به عنوان آزادی

آگاهی از خود همانطور که گفته شد در اثر برخورد به مانع و ضعف فرد در برابر آن ظاهر می گردد. وقتی فرد به مانع برخورد می کند کل وجود او متوجه رهایی از مانع می شود. اما چون ارضای پاره ای از تمایلات موجب ناراحتی می شود آزادی از مانع در اینگونه موارد مهم نیست بلکه آزادی اراده و اختیار با اهمیت تلقی میشود. اختیار تنها مایل به داشتن یا انجام امری نمی باشد، این امر مستلزم انتخاب چیزی است که پس از تفکر، تردید و سنجش انجام می پذیرد. معمولا ما در اوضاع و احوال مختلف سعی می کنیم بهترین چیز را انتخاب کنیم. بنابراین منظور از آزادی اراده، اتخاذ تصمیمی است که از روی سنجش و تفکر صورت می گیرد و آنچه مانع اتخاذ این تصمیم شود بد و ناراحت کننده تلقی می گردد.
 
ازادی نیز یکی دیگر از مظاهر «خود» می‌بتشد. این جنبه از خود به صورت طرحهای اختیار شده و نقشه اجرایی ظاهر می گردد. هستی خود تا حدی به این جنبه وابسته است وقتی آزادی فرد در انتخاب راه معین محدود می شود مثل این است که خود، هستی خویشتن را تا اندازه ای از دست داده است. روی همین زمینه آزادی به عنوان حق طبیعی تلقی می شود. تأمین این حق نیز جزء هدفهای اساسی زندگی است. انسان نیز از آزادی اراده برخوردار می باشد. آنهایی که می خواهند تمام اعمال انسان را نتیجه فعل و انفعالات فیزیولوژیکی و روانی تلقی کنند در برخورد انسان به علامات یا مفاهیم دچار اشکال می شوند. قدرت تفکر و خیال، آدمی را تا حدود زیادی در برخورد به مفاهیم آزاد می گذارد. تنوع عکس العملها در شرایط یکسان نیز دلیل دیگری بر آزادی اراده انسان می باشد.
ادامه دارد
 

منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.