مشخصه‌های درمان فراتشخیصی

افزایش دسترس پذیری درمان، می تواند نقطه ضعف‌های رویکرد فراشناختی را بپوشاند. با این حال، لازم به یادآوری است که این نوع رویکرد عام تاکنون مورد ارزشیابی قرار نگرفته و بیشتر در حد گمانه‌زنی نظری است.
شنبه، 20 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مشخصه‌های درمان فراتشخیصی
یکی از دلالت‌های ضمنی رویکرد فراشناختی، امکان ایجاد درمان استاندارد واحدی است که در مورد همه‌ی اختلال ها مؤثر خواهد بود. مزیت مهم این کار، ساده کردن درمان است: به این صورت که فقط یک مدل درمانی به عنوان مبنایی برای فرمول بندی و درمان مورد استفاده قرار می گیرد که می توان آن را به شکل تجویزی به کار بست. اگرچه این درمان ممکن است به اثرات درمانی بهینهای منجر نشود و مستلزم فرمول بندی های مبتنی بر مدل خاص باشد، اما می تواند رویکرد خط اول در الگوی گام به گام ارایهی خدمات درمانی، به ویژه در مورد اختلال‌های خفیف و زیر آستانه باشد. در مورد بیماران مبتلا به اختلال‌های خفیف، ابتدا درمان استاندارد (عام) و در صورت لزوم، بعدا درمانهای خاص ارایه می شود.
 
افزایش دسترس پذیری درمان، می تواند نقطه ضعف‌های چنین رویکردی را بپوشاند. با این حال، لازم به یادآوری است که این نوع رویکرد عام تاکنون مورد ارزشیابی قرار نگرفته و بیشتر در حد گمانه زنی نظری است. یک خطر بالقوه این است که شکست درمان استاندارد می تواند به ایجاد مقاومت در برابر مداخلات فراشناختی خاص بعدی منجر شود.
 
اگر هدف درمان حذف سندرم شناختی- توجهی (CAS) است، بنابراین فرمول بندی خاصی لازم است که شامل علل و پیامدهای سندرم شناختی- توجهی است، به گونه ای که برای تبیین تداوم همه ی اختلال ها مناسب باشد. با توجه به این که مدل های ویژه ی هر اختلال بر اساس مدل فراشناختی بنیادی کارکرد اجرایی خود نظم بخش ( SREF) استوار هستند، بنابراین، یک نقطهی منطقی برای شروع، بازگشت به مدل کارکرد اجرایی خود نظم بخش و معرفی ویژگی های اصلی آن به صورتی است که برای استفاده به عنوان فرمول بندی موردی کلی؟ (عام) مناسب باشد. برای تأمین اهداف فرمول بندی، یک مدل بالینی باید به شیوهی مؤثر علت تداوم اختلال را تبیین کند و این کار را به گونه ای انجام دهد که به آسانی بتوان آن را با مراجع در میان گذاشت و به عنوان مبنایی برای ایجاد تغییر از آن استفاده کرد.
 
هیجان، شامل عاطفه (اضطراب، افسردگی و خشم) و علایم جسمانی (برای مثال عرق کردن، خستگی)، شناختی (برای مثال تمرکز ضعیف، تجزیه) و رفتاری (برای مثال اختلال خواب، بی قراری) مرتبط با آن است.
 
دیدگاه درباره‌ی خود و جهان، شامل باورهای فرد درباره ی خود و جهان، فراتر از حوزهی محتوایی فراشناختی است. نمونه هایی از این باورها عبارتند از: «من آسیب پذیرم»، «جهان خطرناک است»، «دیگران مرا مسخره می کنند»، «آینده مأیوس کننده است»، «من قلب ضعیفی دارم». این دانش، محتوای نگرانی / نشخوار فکری را تشکیل می دهد، اما در فعال سازی و پیکانها در این مدل نشان دهندهی چه چیزی هستند؟ پیکان دو سویه ای که باورهای فراشناختی را به سندرم شناختی -توجهی (CAS) پیوند میدهد، نشان دهنده ی تأثیر باورهای فراشناختی بر سبک تفکر است. سندرم شناختی- توجهی (CAS) توسط فراشناخت های مثبت و منفی تعیین می شود. برای مثال، باورهای مربوط به ارزش مثبت نگرانی و باورهای مربوط به نداشتن کنترل بر فرآیند، در انتخاب و تداوم سندرم شناختی-توجهی نقش دارند و فعالیت سندرم شناختی- توجهی می تواند به تقویت یا تغییر فراشناختها منجر شود. برای مثال، نگرانی مداوم، ممکن است باعث تداوم احساس تهدید یا بازداری پردازش هیجانی شود، موجب افزایش افکار مزاحم شده و احساس عدم کنترل را تشدید می نماید.
 
مدل کار کرد اجرایی خود نظم بخش ( S - REF) در مورد بنیان عصب زیست شناختی هیجان‌ها و ساختارها و فرآیندهای دخیل در اختلال‌های هیجانی چه می گوید؟ نخست، این مدل پیش بینی می کند که هیجان، یک ویژگی ناشی از تعاملات بین پردازش قشری هشیار و پردازش بازتابی است. ما باید شواهد مربوط به شبکه های هیجانی دخیل در سوگیری فرایندهای شناختی سطح بالاتر و فرآیندهای بالاتری که به نوبه ی خود شبکه های پردازش هیجانی را در مغز فعال و تنظیم می کنند، را پیدا کنیم.
 
آمیگدالا (بادامه) به عنوان مرکز پردازش هیجانی، به خصوص در رابطه با ترس شناسایی شده است. بنابراین، باید شواهدی پیدا کنیم که فعالیت آمیگدالا را با سوگیری در رمزگردانی، فراشناخت، توجه و قضاوت مرتبط می سازد. همین طور باید شواهدی پیدا کنیم که تغییر ایجاد شده در فراشناخت و راهبردهای هشیار را به تغییر فعالیت آمیگدالا در واکنش به محرکهای منفی یا ترسناک پیوند می دهد.
 
با توجه به این که فرض می شود اگر پاسخهای ترس تقویت نشوند، خاموش می شوند، بنابراین فعالیت آمیگدالا باید نسبت به زوال طبیعی یا تغییرات بالا به پایین، حساس باشد. با این حال، به نظر می رسد سندرم شناختی- توجهی (CAS) مانع چنین زوال یا تغییر است و از این طریق باعث تداوم هیجان های منفی می شود. در بلند مدت، سندرم شناختی- توجهی با ارایهی مکرر اطلاعات مرتبط با تهدید، می تواند تغییرات پایدارتری در آمیگدالا ایجاد نماید. به طور کلی، کاهش فعالیت پردازش اطلاعات مرتبط با تهدید در آمیگدالا، باید نسبت به جنبه هایی از سندرم شناختی- توجهی، مانند نگرانی، نشخوار فکری یا پایش تهدید حساس باشد. این فرآیندها ممکن است کنترل بالا به پایین را که برای کاهش فعالیت آمیگدالا ضروری است، بازداری نمایند.
 
درمان فراشناختی و راهبردهایی مانند آموزش توجه و ذهن آگاهی گسلیده، چه اثراتی می تواند بر فعال سازی آمیگدالا و تعاملات آن با سایر مناطق قشری بگذارد؟ می توان فرض کرد که افزایش مؤثر کنترل فراشناختی باید در مناطق مغزی درگیر در کار کرد اجرایی و حافظه ی کاری قابل شناسایی باشد. بنابراین، تکنیک آموزش توجه (ATT) و ذهن آگاهی گسلیده (DM)، ممکن است بر مناطقی از قشر پیش پیشانی دخیل در فرایند کنترل، تأثیر بگذارند. به علاوه، این تکنیک ها ممکن است فعالیت آمیگدالا را کاهش داده و یا توانایی فرد در تنظیم سطوح فعالیت آن را هنگام یا پس از مواجهه با محرک های هیجانی آشکار، افزایش دهند. بنابراین، استفاده از راهبردها و سبک های تفکر می تواند کنترل اجرایی و انعطاف پذیری را تقویت نموده و بر پردازش زیر قشرى تأثیر بگذارد.
 
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما