منشأ اختیار در قرآن چیست؟

منشأ اختیار و قدرت، از دید قرآن، به خداوند منتهی می شود و مشروعیت هر قدرتی از این ناحیه تأمین می شود. او حق طاعت و مولویت دارد؛ زیرا خالق، مالک و مدیر است.
سه‌شنبه، 30 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منشأ اختیار در قرآن چیست؟
به چه دلیل باید از مافوق اطاعت کرد؟ چه کسی الزام بر تبعیت زیردست از مافوق می کند؟ مافوق چه برتری بر من دارد؟ این اختیار و قدرت را چه منبعی به او داده است؟ این پرسشها و نظایر آنها، تحت عنوان مشروعیت مطرح می شوند. این پرسشها، هم در سطح مدیریت کلان و دولتی و هم در یک سازمان محدودتر و کوچکتر مطرحند. منشأ اختیار و قدرت، از دید قرآن، به خداوند منتهی می شود و مشروعیت هر قدرتی از این ناحیه تأمین می شود. او حق طاعت و مولویت دارد؛ زیرا خالق، مالک و مدیر است. البته این حق، به کسانی که او بخواهد، منتقل می شود که عبارتند از رسولان و اولی الامر.( نساء، آیه ۵۹) رسولانی که در سوره شعراء از آنان یاد می شود، به امت خویش می گویند: (فاتقوا الله و اطیعون) ؛ یعنی تقوای خدا را پیشه کنید و از من اطاعت کنید. ایشان دعوت مردم به اطاعت خویش را مبتنی بر تقوای الهی می کنند؛ یعنی اگر برای خویش حق اطاعت قائلند، در واقع، منشأ آن خدا است. از اینرو، تقوای خدا را مقدم بر اطاعت از خویش مطرح می کنند. مشروعیت با این ترتیب، از خدا ناشی می شود و تا پایین ترین حلقات سازمانی، جاری و نازل می شود. تا اینجا نظریه کلاسیک، با مدیریت  رحمانی هماهنگ است. طبق این نظریه، زیردستان باید اطاعت کنند وگرنه، مستحق مذمت عقلانی یا عقلایی و مجازات هستند: «خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند و یکی پس از دیگری فرار می کنند، می شناسد. پس آنانکه فرمان او را مخالفت می کنند، باید بترسند از این که فتنهای دامن آنان را بگیرد و یا عذابی دردناک به آنان برسد».( نور، آیه ۹۳)
 
اما مشروعیت نیمی از مسیر و واقعیت است. نیم دیگر، مقبولیت است که همان پذیرش فرمان یا به بیان بهتر، قابلیت پذیرش دستور است؛ یعنی نوع فرمان، توجیهات مقدماتی آن، شرایط صدور فرمان، شرایط عمومی پیروان و عناصر تحت امر و امثال آن، در تأثیرگذاری فرمان، نقش دارند. به بیان دیگر، مشروعیت قدرت، مقتضی اطاعت است؛ ولی این مقتضی، برای تأثیر، تحقق شرایطی را نیاز دارد و نیز موانعی دارد. شناسایی این موانع، بسیار مهم است. به بیان سوم، قدرت به تنهایی کافی نیست، بلکه اقتدار نیز لازم است. اگر اقتدار را به معنای اعمال و نفوذ قدرت بدانیم، باید زمینه آن وجود داشته باشد. اگر زمینه اعمال قدرت نباشد، دستور دادن لغو است. بله اگر همه شرایط موجود شد، مخالفت، عصیان محسوب می شود و موجب مجازات است وگرنه عصیان تلقی نمی شود.

در فقه اسلامی، شرایط عمومی تکلیف عبارتند از: عقل، علم، بلوغ و اختیار. از اینرو اگر علم و اختیار منتفی شود، تکلیفی وجود ندارد؛ یعنی باید به فرمان و تکلیف، علم و آگاهی وجود داشته باشد و بدون اکراه و زور باشد؛ یعنی نباید مانعی برای اطاعت وجود داشته باشد. یکی از موانع می تواند این باشد که فرمان، بر خلاف مصالح و منافع عمومی اطاعت پذیران باشد. این حالت را مقبولیت فرمان نام می نهیم، که در کنار مشروعیت قدرت، یکدیگر را در فرآیند اطاعت تکمیل می کنند. بنابر این، نظریه پذیرش چستر بارنارد تقویت می شود و نظریه مدیریت رحمانی، جمع هر دو نظریه است؛ زیرا جمع مشروعیت و مقبولیت اقتضا دارد که هر دو نظریه کلاسیک و چستر بارنارد را تأیید کنیم.
 
 بر این اساس، صرف این که فرماندهی مشروع است، نباید دستور دهد و انتظار اطاعت داشته باشد و مخالف خود را مرتد و عاصی و متمرد بداند، بلکه باید همه شرایط را بسنجد و سپس فرمان دهد. حضرت علی (علیه السلام) در همین باره، به مالک اشتر می فرماید: «هیچ گاه از کیفری که نموده ای، به خود مبال و نیز هرگز در کاری که پیش می آید و راه چاره دارد، سرعت به خرج مده. مگو: من مأمورم (و بر اوضاع مسلطم)، امر می کنم و باید اطاعت شود، که این موجب ورود فساد در قلب و خرابی دین و نزدیک شدن تغییر و تحول در قدرت است. آنگاه که بر اثر موقعیت و قدرتی که در اختیار داری، کبر و عجب و خودپسندی در تو پدید آید، به عظمت قدرت و ملک خداوند، که مافوق تو است، نظر افکن که این تو را از آن سرکشی پایین می آورد و آن شدت و آن تندی را از تو باز می دارد و آنچه از دستت رفته است، یعنی نیروی عقل و اندیشه ات، که تحت این خودپسندی واقع شده، به تو باز می گردد. از همتایی در علو و بزرگی با خداوند برحذر باش و از تشبه به او در جبروتش خود را برکنار دار؛ زیرا خداوند هر جباری را ذلیل و هر فرد خودپسند و متکبری را خوار خواهد ساخت». معنای این سخنان به اندازهای روشن است که نیازی به توضیح ندارد؛ اما به طور خلاصه، حضرت به مالک می فرماید که درست است که مشروعیت داری و از سلسله مراتب مشروع اختیار گرفته ای، ولی این اختیار و قدرت نباید تو را به حالتی وادارد که بگویی: هر چه می گویم همان است.
 
پایان سخن اینکه ما نیز باید به این دو اصل مهم مدیریتی :(1- اعمال مدیریت بر اساس اختیار نیروها ۲- اعمال مدیریت بر اساس بصیرت نیروها) توجه داشته باشیم و اگر یک مدیر هستیم این دو اصل مهم مدیریتی را در مورد زیر مجموعه ها رعایت کنیم و یا اگر قرار است به عنوان یک فرد زیر نظر مدیر انجام وظیفه کنیم، بر انجام کارها بصیرت و آگاهی داشته باشیم و اختیارمان نیز از روی بصیرت و آگاهی باشد . پس بصیرت یکی از اصول مهم زیر بنایی مدیریت اسلامی است. «مدیریت اسلامی» وقتی معنای صحیح پیدا می کند که مجموعه اصول آن در جایگاه خویش و در تعامل با اصول دیگر بکار گرفته شود، در غیر اینصورت توجه به یک اصل و نادیده گرفتن اصلی دیگر در واقع ناقض اعمال مدیریت بر مبنای ارزشهای اسلامی و بر مبنای اصول مدیریت اسلامی خواهد بود.
 
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده و عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران، 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.