مادر برام قصه بگو | بچه های آباده

مادر برام قصه بگو | بچه های آباده
سرود ماندگار بچه های آباده بنام "مادر برام قصه بگو" که همه بچه های دهه 60 ازش خاطره دارند
روایتی زیبا و نوستالوژیک از درد دل یک فرزند شهید با مادر و یادآوری خاطراتش از پدرشهیدش است

مادر برام قصه بگو دل تنگ تنگه؛ قصه بابا رو بگو دل تنگه تنگه
مادر مادر؛ مادر مادر! مادر مادر؛ مادر مادر!
مادر برام حرف بزن، از ایمونش بگو! مادر برام حرف بزن؛ از پیمونش بگو!
مادر تو دونی و خدا… از خوبی هاش بگو…
از مهربونی و از مهر و وفاش بگو؛ از جون فشونی و از رزم بابام بگو
مادر مادر؛ مادر مادر! مادر مادر؛ مادر مادر!
دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره؛ نوری بهشتی دیدم بر چهره داره
وقتی به نزدیک بابا رسیدم؛ دیدم ملائک به دورش بی شماره!
نگاش کردم دلم لرزید! صداش کردم به روم خندید…
بغل وا کرد منو بوسید؛ لباش خندون چشاش گریون!
منو بویید؛ منو بوسید…

بابا منو بوسید؛ بابا منو بویید…
با دیدن اشکم؛ خون در رگش جوشید
بابا منو بوسید؛ بابا منو بویید…
بابا نوازش کرد؛ بابا سفارش کرد…
در جنگ با دشمن ننگه که سازش کرد!
مادر مادر؛ مادر مادر! مادر مادر؛ مادر مادر!
بابا برام یه لاله چید؛ منو تو آغوشش کشید
درد دلامو که شنید؛ حرفِ حسین و پیش کشید
خونم مگه رنگین تره خون حسینه؟! جونم مگه شیرین تره جون حسینه؟
یه جون اگه دادم به راه دین و ایمون؛ صد جون هزارونش به قربون حسینه
بگو به مادر هرگز نخور غم… حسین و بابا هستند با هم!
مادر نخور غم نگیر ماتم؛ حسین و بابا هستند با هم! -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.