حکمت | حق و حقوق همسایه / استاد رفیعی
یه آقایی در نجف بود
به نام سید جواد عاملی
ایشون از علمای نجفه
میگه من تو خونه بودم [دیدم] در زدن
یه کسی گفت زود بیا سید بحرالعلوم باهات کار داره
بلند شدم و ...
[با خود گفتم] این موقع شب؟ سید چه کار داره؟
لباس پوشیدم و رفتم
خدمت ایشون سلام کردم
فرمود: ای فاسق!
گفتم: آقا چه کار کردم دیگه این فاسق
فرمود تو میدانی سه شبه همسایت گرسنه است
سه شب اینها نان تو خونه ندارن بچههاش گرسنهاند
گفتم آقا من خبر نداشتم که
فرمود اگه خبر داشتی که میگفتم ای کافر!
من میگم چرا خبر نداشتی؟
بعد آقای ظرف غذایی داد و یه مقداری پول داد (تا به همسایه فقیرم بدم)
اینا همه همسایه محسوب میشه
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.