سخن آوا | همه کاره عالم خداست / استاد عالی
کلیپ صوتی
حجت الاسلام عالی
کلیپ صوتی
سخن آوا
بندگی خدا
بندگی
عبودیت و بندگی
روحیه طاعت و بندگی
تولیدات راسخون
خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله آقا جمال گلپایگانی رضوان خدا بر ایشون
آقا جمال گلپایگانی ایشون میگه من اون اوائلی که رفتم نجف
رفتم حرم امیرالمومنین علیه السلام، توسل داشتم به هر حال به حضرت امیر
یه حالتی برای من به وجود اومد که حس کردم تمام عالم رو من دارم فیض میدم
میفهمیدم که این غلطه، ولی در عین حال اینو مییافتم که من دارم عالم رو فیض میدم
رفتم پیش استادم آیت الله آسید احمد آقای کربلایی
به ایشون گفتم که حاج آقا یه همچین وضعیتی برای من پیش اومده
ایشون فرمود برای چی پیش من اومدی گفتم: کجا برم؟ گفت برو پیش خودم امیرالمومنین
بابا برو پیش خودم امیرالمومنین!
میگه من برگشتم رفتم هرچی توسل کردم خوب نشدم
یه هفت هشت ده روز این وضعیت رو داشتم خیلی ناراحت بودم
این وضعیتو داشتم خیلی نگران بودم که این چه وضعیتیه؟!
یه مرتبه تو دلم افتاد که برم کاظمین حرم موسی بن جعفر، باب الحوائج شفای من اونجاست، این به دلم افتاد
حواله داده بودن بهش
میگه من وقتی رفتم، رفتم صورتمو گذاشتم رو سنگای جلو ضریح که سردم بود
شروع کردم گریه کردن و توسل کردن که یا باب الحوائج
منو شفا بده این درست نیست که همچین حالتی رو من
تو خودم دارم مییابم
گریه کردم توسل کردم انقدر هنوز صورت بلند نکرده بودم از رو زمین
که حضرت عنایت کردند و حالم عوض شد
فهمیدم که تو این عالم همه کار خداست عکس او افتاد رو ما، خیال کردیم خودمون کسی هستیم
عکس او افتاد روی ما، یه جلوه کرد بر من، خیال کردم مال منه
همه کاره تو این عالم خداست من صفرم نیستم
هیچی نیستم
-
آقا جمال گلپایگانی ایشون میگه من اون اوائلی که رفتم نجف
رفتم حرم امیرالمومنین علیه السلام، توسل داشتم به هر حال به حضرت امیر
یه حالتی برای من به وجود اومد که حس کردم تمام عالم رو من دارم فیض میدم
میفهمیدم که این غلطه، ولی در عین حال اینو مییافتم که من دارم عالم رو فیض میدم
رفتم پیش استادم آیت الله آسید احمد آقای کربلایی
به ایشون گفتم که حاج آقا یه همچین وضعیتی برای من پیش اومده
ایشون فرمود برای چی پیش من اومدی گفتم: کجا برم؟ گفت برو پیش خودم امیرالمومنین
بابا برو پیش خودم امیرالمومنین!
میگه من برگشتم رفتم هرچی توسل کردم خوب نشدم
یه هفت هشت ده روز این وضعیت رو داشتم خیلی ناراحت بودم
این وضعیتو داشتم خیلی نگران بودم که این چه وضعیتیه؟!
یه مرتبه تو دلم افتاد که برم کاظمین حرم موسی بن جعفر، باب الحوائج شفای من اونجاست، این به دلم افتاد
حواله داده بودن بهش
میگه من وقتی رفتم، رفتم صورتمو گذاشتم رو سنگای جلو ضریح که سردم بود
شروع کردم گریه کردن و توسل کردن که یا باب الحوائج
منو شفا بده این درست نیست که همچین حالتی رو من
تو خودم دارم مییابم
گریه کردم توسل کردم انقدر هنوز صورت بلند نکرده بودم از رو زمین
که حضرت عنایت کردند و حالم عوض شد
فهمیدم که تو این عالم همه کار خداست عکس او افتاد رو ما، خیال کردیم خودمون کسی هستیم
عکس او افتاد روی ما، یه جلوه کرد بر من، خیال کردم مال منه
همه کاره تو این عالم خداست من صفرم نیستم
هیچی نیستم
-
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.