پیرغلام احمد صالح-گفت عبیدش چرا سلام نکردی؟(ذکر مصیبت حضرت مسلم(ع))

پیرغلام احمد صالح-گفت عبیدش چرا سلام نکردی؟(ذکر مصیبت حضرت مسلم(ع))
حاج احمد اسماعیل ‌بیک بروجردی معروف به صالح ، ضمن اشتغال به معماری و گچ بری ، شاعر و نوحه‌سرای اهل بیت (ع) و استاد و پیشکسوت نوحه‌خوان تهرانی بود که در ۱۳۰۲ متولد و در ششم دی ‌ماه ۱۳۸۳ در حالی که ۱۰ سال از عمرش را در غم فقدان پسرش خلبان مجید اسماعیل ‌بیک بروجردی سپری کرده بود ، از دنیا رفت تا یکی از آخرین نفرات از نسل نوحه‌خوانان سنتی هم در جمع ما نباشد. همواره از یک بیماری کهنه و مزمن رنج می‌برد تا جایی که شب‌ها به خاطر ناراحتی تنفسی اصلا نمی‌خوابید و همین بیماری تنفسی عاقبت جانش را گرفت. همیشه یک اسپری تقویت تنفس همراهش بود و وقتی با آن صدای خش‌دار ، زیاد می‌خواند یا صحبت می‌کرد ، از آن اسپری کمک می‌گرفت تا نفسش جا بیاید. وقتی می‌گفتند: خدا شفایتان بدهد حاجی ، می‌گفت: من با این دنیا کنار آمده‌ام و شفا نمی‌خواهم. حتی انگار شعری هم داشت که دیگر شفا نمی‌خواهد و اگر مصلحت این است که او برای مداحی ، صدا نداشته باشد ، اصراری هم ندارد. اگر هم شعرش را نسروده باشد ، شفاهی به همه می‌گفت و اصرار داشت که یک جای کارش اشتباه بوده که با این مریضی چوبش زده‌اند و صدایش را گرفته‌اند. او یگانه آموزگار باقی مانده از نسلی بود که نوحه‌خوانی اصیل و سنتی را ترویج می‌کردند و شاگردان بسیاری در این زمینه داشت. همواره تأکید می‌کرد که مداح باید محفوظات شعری داشته باشد و از روی کاغذ نخواند. و شاید او آخرین نفر از نسلی بود که این جمله را هزاران بار روی منبر و جاهای دیگر گفته بودند. مردانی که برای سرپا نگه‌ داشتن سبک‌ها و سنت‌های مداحی ، روضه‌خوانی و نوحه‌گری ، سال‌ها فریاد زده بودند و سینه پردردی داشتند. حالا چه کسی می‌داند سینه‌زنی یک دستی چه بوده یا واحد دودست به چه شیوه‌ای از نوحه‌خوانی می‌گویند جز همان قدیمی‌ها. احمد صالح نه شاعر زبردستی بود و نه مداح خوش‌صدایی. کسانی چون خوشدل ، عارف یکدل ، عزیز مبارکی ، طایی شمیرانی ، حسان ، مؤید و ده‌ها شاعر مدح‌گوی توانا معاصر صالح بودند و در مداحی هم همتایانی به مراتب خوش صداتر داشت ، اما او را یک چیز «صالح» می‌کرد و آن حرکت در مسیر منتهی به اهل بیت (ع) و روایت ناپیراسته تاریخ زندگی آنان بود. ساده می‌سرود و ساده می‌خواند. فقط همین! دیگران ، شعرشان را می‌آراستند و به صدایشان تحریر می‌دادند ، اما صالح ، جمله‌هایی منظوم و صدایی خسته داشت.
از نسل او یا کسی باقی نیست یا دوره بیماری و خانه‌نشینی را تجربه می‌کند. او در سال‌های آخر عمر ، در آغاز نهمین دهه از زندگی ، گوشه‌نشینی را از سر می‌گذراند. چند سال پیش که به دیدارش رفتند ، در پاسخ به این سوال که آیا شما را دعوت نمی کنند؟ با مثنوی بلندی جواب داد:
پیرمردی، مستمندی تارزن
تار می‌زد از برای مرد و زن
شغل او آوازه‌خوانی بوده است
روزی‌اش زین کار می‌آمد به دست
بعد چندی دست او آسیب دید
در صدایش خدشه‌ای آمد پدید
کس نمی‌بردی دگر او را به کار
سخت بر وی گشت روز و روزگار
گفت و گفت و خواند و خواند تا به این بیت رسید:
ناله‌ها سر کرد و رفت آن دم به خواب
لیک گفتندش به رؤیا این جواب
بنده ما! ما خریدار توایم
مشتری بر تار و بازار توایم
نهایت هم خودش را جای پیر تارزن گذاشت و از نا استواری در برابر سختی‌ها خویش را سرزنش کرد:
نیستی صالح کم از آن تارزن
بی‌خرد! از بی‌صدایی دم مزن
ای گدا! ای ریزه‌خوار اهل بیت
در نقاهت لنگ کی‌ بودت کمیت؟
گر نمی‌خواهندت این خلق زمان
روضه‌ات را هم برای ما بخوان
صالح، شاگردانی داشت که شاید در سال، فقط چند بار روی چهارپایه نوحه‌خوانی بازار تهران دیده می‌شدند و کسانی هستند که با ارائه مجلسی تمام عیار و بااصالت ، روحش را شاد کنند و صالحات و باقیات او به حساب آیند. گاهی از نوحه سه ضرب برای شاگردانش می‌گفت ، گاهی از سینه‌زنی دودستی و گاهی از اوج و فرود در خواندن مرثیه. موسیقی او در مداحی چنان سنجیده و دقیق بود که به سادگی قلب شنونده را تسخیر می‌کرد، چون به بازی‌های آواز تکیه نداشت و به رسم بعضی امروزی‌ها به شیوه‌های جدید در جلب مشتری پناه نمی‌برد. شعرا و ذاکران زیادی به او مدیون‌اند و شاگردان و پروردگان بسیاری در کلاسش زانو زده‌اند علیرضا بهاری ، برادرش حمید بهاری ، هادی افخمی ، علی بهروزی ، سیدجواد سنجری و بسیار بسیار ذاکران و مداحان و نوحه‌خوانان که از ذوق شعری او بهره می‌گیرند و به سیاق او مجالس اهل بیت (ع) را اداره می‌کنند ، شاگردان اویند. این شاید تنها نمونه‌ای از افرادی باشد که بزرگی و کسوت او را درک کرده‌اند ، اما دیگر ذاکران هم هستند که به طور آزاد از سروده‌های مرحوم صالح استفاده می‌کنند. احمد صالح ، با آن همه درد و رنج و سختی ، توکل به خدا را از دست نداده بود. ۲۵ سال بیماری لاعلاج ، مرگ فرزند خلبانش در حادثه سقوط هواپیما و دوری باقی بچه‌هایش ، باید او را زودتر از ۸۱ سالگی از پا می‌انداخت ، اما صالح ، صالح بود:
زبخت خویش خدایا چه دیدم و چه کشیدم
کسی به خواری خود در زمانه هیچ ندیدم
به خانه‌ام شرر افروخت عاقبت صیاد
چو مرغ سوخته بالی ز آشیانه پریدم
تا اینکه در واپسین بیت می‌سراید:
بس است! شکوه مکن زین جفای دهر تو صالح
که فتنه‌ها من از این چرخ پر زشور بدیدم
سرانجام توانست تمام شعرهایی را که قبلا گفته بود و روی کاغذپاره‌ای دست مداحان داده بود ، جمع کند و اسمش را بگذارد «ران ملخ». با فروتنی خاص خودش می‌گفت: ران ملخ یعنی تحفه‌ای که قابل شما را ندارد. می‌گفت: ران ملخ به هدیه بی‌ارزشی می‌گویند که به کسی داده می‌شود در حالی که هدیه‌کننده توان بیشتری برای اهدای متاع ارزشمندتر ندارد. این هم کتابی است که به زعم من ، ارزش زیادی در بین شما نخواهد داشت.

اما حقیقت چیز دیگری بود. ران ملخ ، منبعی برای اشعار ساده و روان با مضامین عرفانی شد که خیلی از خوانندگان مذهبی و اهالی منبر ، شعرهایش را حفظند:
به عشوه برد دلم را یکی نگار امشب
بدادم آنچه مرا بود اختیار امشب
به زیر ابر بقایش بدیدم عارض مهتاب
به یک نگاه ربود از دلم قرار امشب
برس به داد دل عاشقان غمزده یا رب
به جز تو نیست طبیبی بزرگوار امشب
بهار عمر خزان گشت و رفت از دل من تاب
به یاد نرگس مست خجسته‌ یار امشب
بیار باده تو ساقی، نوای چنگ تو مطرب
بزن که «صالح» غمدیده شد خمار امشب
او ران ملخ را در آبان ۱۳۶۷ و با کمک متدینان بازار به چاپ رساند. این اواخر ، اصلا روضه علی اکبر (ع) نمی‌خواند. اگر هم خیلی اصرار می‌کردند که بعد از مداح دیگری منبر برود که او این روضه را خوانده‌ بود ، به جای روضه علی‌اکبر یا توسل دیگری پیدا می‌کرد یا مصیبت پسرش مجید را می‌خواند. او اکنون در قطعه ۱۱۱ بهشت زهرا (س) برای همیشه آرمیده است. روحش شاد و با ارباب بی کفنمان محشور باد. -
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.