بررسی فیلم لندن سقوط کرده است (London Has Fallen)

کارگردان: Babak Najafi

نویسنده : Creighton Rothenberger ، Katrin Benedikt

بازیگران :,morgan freeman ,gerard butl


اسلام هراسی

چرا شما آشغال ها به آشغالدونی خودتون برنمی گردید؟!
این دیالوگی است که مایک بنینگ، محافظ رئیس جمهور آمریکا سه بار در فیلم می گوید. شبیه آنچه که دونالد ترامپ در ابتدای ریاست جمهوری خود گفته بود. اما واقعیت پشت پرده ی این دیالوگ ها چیست؟ آیا این به جز سیاه نمایی کشورهای مسلمان و سفید نشان دادن دنیای غرب نیست؟ اسلام هراسی، مسلمان هراسی و ایران هراسی بی شک چیز جدیدی در دنیای هالیوود نیست و تمام سعی بابک نجفی به عنوان یک کارگردان ایرانی الاصل این فیلم نیز، نمایش نوعی از خشم و ترور دنیای اسلام علیه غرب است.
در این فیلم امیربرکاوی با فرزندان خود، که از قضا نام های ایرانی و اسلامی  مثل کامران و رضا دارند، به تجارت اسلحه مشغول هستند و اخیرا در فیلیپین بمبگذاری کرده اند که منجر به کشته شدن چند صد نفر شده است. یکی از نکات قابل تامل این است در حالیکه بیشترین میزان تولید و فروش و قاچاق اسلحه را در دنیا، کشورهای صاحب نامی همچون آمریکا و انگلیس و ایتالیا و اسرائیل عهده دار هستند، ولی در این فیلم یک فرد پاکستانی به عنوان قاچاقچی اسلحه معرفی می شود.
 

توجیه شکنجه

در زمانیکه عروسی دختر برکاوی است، آمریکا با استفاده از پهبادهای خود محل عروسی را هدف قرار می دهد تا برکاوی را از بین ببرد. در این صحنه علاوه بر برکاوی صدها بیگناه نیز در محل عروسی وجود داشتند،  اما چون به عنوان نقش ضدقهرمان فیلم مطرح می شوند و نوعی نفرت نسبت به آنها وجود دارد، مخاطب از آن ناراحت نمی شود. در صحنه های قتل برکاوی نیز همین جریان ادامه دار را شاهد هستیم. حتی در زمانی که مایک دارد چاقوی خودش را به پهلوی رضا وارد می کند ما شاهد چنین جریانی هستیم.
از این صحنه ها دو برداشت را می توان معرفی نمود؛ برداشت اول اینکه کشته شدن غیر نظامی ها در جریان نابودی دشمن یک چیز اجتناب ناپذیر است. چیزی که مهم است امنیت مردم و نابودی دشمن است هرچند هزینه ی جانبی نیز داشته باشد.  برداشت دوم هم توجیه استفاه از شکنجه علیه دشمن است چرا که چینش فیلم طوری است که ما اصلا از نحوه مرگ رضا ناراحت نمی شویم.
 

مسئولین شرافتمند

یکی دیگر از نکاتی که در فیلم جالب به نظر می رسد شرافتمندی و خانواده دوستی اکثر مسئولین آمریکایی است چرا که هم در صحنه ی درخواست مرکاوی از معاون رئیس جمهوری مبنی بر تحویل رئیس جمهور به آنها برای فیصله دادن به قضیه، این درخواست را رد می کنند و هم در صحنه های قتل و شکنجه تروریست ها، آقای رئیس جمهور دل رحم!!! طاقت دیدن چنین صحنه هایی را ندارند. همان رووسایی که دستور حمله به کشورهای منطقه ی ما و قتل و غارت مردم آنها با خواست و اراده ی آنها صورت می گیرد. قتل و جنایت در عراق، افغانستان، سوریه، یمن، کوبا، ویتنام و... تنها گوشه ای از جنایاتی است که دست رووسای آمریکایی به آنها آلوده است و هیچ گاه نخواهند توانست آنها را پاک کنند.

اهمیت به خانواده از جمله شعارهایی است که دائم در فیلم به نمایش گذاشته می شود. در هر لحظه ی خطری که برای مایک به وجود می آید کارگردان نکرانی و ترس همسر مایک را نشان می دهد و در آخر قصه نیز در صحنه ی پایانی، مایک به خاطر آینده ی فرزندانش مصمم تر می شود که در این شغل بماند و دنیا را برای فرزندانش به جایی امن تبدیل کند.


در طرف دیگر هر چند برقاوی نیز به خاطر مرگ دخترش تصمیم به چنین جنایتی گرفته اما به خاطر شخصیت ضد قهرمان بودنش، این کار او به یک شوخی شبیه است. برقاوی به عنوان یک جنایت کار معروف بوده است که سرش گرم تجارت خود است حتی در عروسی دخترش. پس به این حرف او که میخواهد انتقام دخترش را بگیرد نمی توان اعتماد کرد. در واقع خانواده برای او پوششی است که بتواند به اهداف و امیال کثیف خود دست یابد.
کارگردان نیز تضاد بین قهرمان و ضد قهرمان را از همین نکته آغاز کرده و به همین جا نیز خاتمه داده است؛ خانواده. شخصیت قهرمان، خانواده ای دارد که حاضر است برای آن جانش را نیز فدا کند، از کارش استعفا دهد و... اما شخصیت اسلامی و ضد قهرمان خانواده را مایه ی سو استفاده ی خود برای رسیدن به اهداف تروریستی خود قرار می دهد. در ابتدای داستان هر چند بخاطر خانواده اش قصد ترک کارش را داشت اما در پایان به خاطر همین خانواده و اینکه امنیت فردای آنها را تامین کند، نامه ی استعفایش را پاک می کند و در شغل خود باقی می ماند.
 
نویسنده: جواد محمدلو

نسخه چاپی