نقد و بررسی فیلم خارجی 3 ایکس؛ بازگشت زندر کیج xXx: Return of Xander Cage))

مقدمه
فیلم سه ایکس، یک فیلم ژانر اکشن و رزمی است و سومین قسمت از مجموعه سه ایکس می باشد که در سال 2017 اکران شده است. اولین قسمت این فیلم در سال 2002 و قسمت دوم آن نیز در سال 2005 منتشر شده بود. استفاده از بازیگران مشهوری همچون ون دیزل، ساموئل ال. جکسون، دانی ین، دیپیکا پادوکونه، تونی جا و حتی حضور افتخاری نیمار در این فیلم، یکی از نقاط قوت این فیلم به حساب می آید که توانسته تا حدودی نقاط ضعف آن را پوشش دهد.
از نظر منتقدین، فیلم سه ایکس یک فیلم تجاری است و کار گردان این فیلم (دی جی کاروسو) این فیلم را بیشتر برای فروش بیشتر و درآمدزایی ساخته است. داستان ضعیف فیلم، استفاده از اکشن های تخیلی و قهرمان پردازی بیش از حد شخصیت ها، جزئی از نقاط ضعفی است که در این فیلم مشاهده می شود.

داستان فیلم
دستگاهی بنام پانورا که قدرت زیادی در زمینه ی جنگ الکترونیک و کنترل ماهواره ها را دارد، توسط گروهی خلافکار به ریاست ژیانگ (Donnie Yen) دزدیده می شود و سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (سیا) برای بدست آوردن آن، فردی به نام زندر کیج (Vin Diesel) را به استخدام در می آورد. زندر کیج به همراه تیم خود موفق می شود که این دستگاه را به دست آورده و از بین ببرد ولی بعدا متوجه می شوند که این فقط یک نمونه ی آزمایشی بوده است و نمونه اصلی در جای دیگریست...
در این متنی که پیش روی شماست، ما سعی کرده ایم، مفاهیم و لایه های معنایی فیلم را بررسی کرده و به تشریح آنها بپردازیم. این متن اسپوزال است و داستان فیلم را لو می دهد پس اگر نمی خواهد داستان فیلم لو برود، بعد از تماشای فیلم، این متن را بخوانید.

القای فضای تهدید و امنیت
مطلب اولی که در فیلم به چشم می خورد، وجود تهدیدات متعدد امنیتی است. تم کلی فیلم یک فراز و فرود بین خطر و امنیت است. کارگردان در فیلم گره های متعدد امنیتی را بوجود می آورد و سپس با استفاده از شخصیت قهرمان فیلم گره گشایی انجام می دهد.
نمونه اول: در لحظه ی آغازین فیلم یک ماهواره از مدار خارج شده و به سرعت در حال سقوط به طرف زمین است. در این نما، زمین به عنوان یک مامن و محل زیست میلیاردها انسان در حال تهدید یک ماهواره نمایش داده می شود.


نمونه دوم: گیبنز از نیمار می پرسد: امروز احساس امنیت بیشتری می کنی؟ من که اینطور نیستم. بزرگترین و پرهزینه ترین نیروهای نظامی جهان را داریم ولی از بمب های کوچک در فرودگاه می ترسیم. چون سربازها برای انجام جنگ آموزش دیده اند ولی ما در حال جنگ نیستیم. ما در خطر جنگ هستیم.
گیبنز در ادامه از نیمار می پرسد: می دانی چه کسانی احساس امنیت می کنند؟ رئیس رئوسای دنیا، آنها که دنیا را می چرخانند. آیت الله های شکم گنده که دلارهای نفتی دارند. همه ی اینها به این خاطر است که آنها با شیطان معامله کردند و آزادی را با امنیت مبادله کردند و ما مردم عادی هر دوشو از دست دادیم.

نمونه سوم: جمعی از مدیران ارشد سی آی ای در ساختمان مرکزی آن جمع شده اند و در مورد دستگاه پانورا صحبت می کنند. این ساختمان که باید یکی از امنیتی ترین مکان های جهان باشد، به راحتی و با چند حرکت اکشن یک تیم به ظاهر خلافکار مورد نفوذ قرار می گیرد و دستگاه به دست آنها می افتد.

یکی از نکته ضعف های فیلم نامه همین صحنه است. این تیم هرچند به ظاهر خلاف کار معرفی می شوند که بعدا مشخص می شود که چنین نبوده است و توسط خود گیبنز مامور به کشف و از بین بردن دستگاه بوده اند، ولی برای به دست آوردن دستگاه، عده ی زیادی از مدیران ارشد را می کشند در حالیکه شخص اصلی که پشت پرده ی این قضایا معرفی می شود، یکی دیگر از مدیران است که جان سالم به در می برد. بعدها کاشف به عمل می آید که این نمونه ی دزدیده شده نیز تنها یک نمونه ی آزمایشی بوده و نمونه ی اصلی آن که دارای قدرت بیشتری است، دست همین مدیر سیا بوده است.

نمونه چهارم: مامور سابق ام آی سیکس برای زندر کیج مکان و اسامی افراد تبهکار را بدست آورده است در یک میزانسن سیاه، خطر را به زندر گوشزد می کند و می گوید: مواظب خودت باش طبق شایعه ها این ها افراد خیلی خطرناکی هستند که هم پول دارند و هم آموزش دیده اند.
یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم همین دیالوگ است. چگونه می شود که این گروه چهار نفره که هیچ سرمایه ای هم ندارند و از ترسشان به یک جزیره پناه برده اند به عنوان یک گروه قوی، سرمایه دار و آموزش دیده مطرح می شوند؟!
نمونه پنجم: در گفت و گوی دیگری بین دو خلاف کار گروه (ژیانگ و سرنا) رخ می دهد نیز سرنا می پرسد چرا دستگاه را از بین نبردی مگر ماموریت ما همین نبود؟ ژیانگ جواب می دهد که چرا این کار را بکنم وقتی می توانیم از آن پول در بیاوریم؟
القای این نظر به مخاطب است که گاهی ممکن است امنیت من و شما در دست افراد هوس بازی بیفتد که هر چند ماموریت از بین بردن آن را داشته است ولی حالا نظرش عوض شده و دوست دارد آن را بفروشد.

نمونه ششم: زمانیکه در جزیره زندر با ژیانگ در حال مذاکره است، کماندوهای روسی وارد قضیه می شوند و قصد به دست گرفتن دستگاه پانورا را دارند که با واکنش افراد می شوند.
حرکت معنا داری که نشان می دهد هر چند در داخل امنیت نسبتا پایداری داشته باشید، باز هم همیشه در معرض تهدیدات خارجی قرار دارید.
نمونه هفتم: زمانی است که هاوک به ژیانگ می گوید سرنا به ما خیانت کرد. ژیانگ جواب می دهد که بحث سرنا نیست. یا باید امروز جلوی اونارو بگیریم یا اینکه فردا شاهد سوختن زمین باشیم.

نمونه هشتم: مدیر سیا، که جزو امنیتی ترین افراد می باشد، فردی جامعه ستیز و شرور معرفی می شود. در دیالوگی که با زندر دارد، می گوید: ما دنیا را اینطوری کردیم. فایده اش چیه وقتی از خواب بلند میشی و قصد درست کردن دنیا را نداری؟! بیرون یه جنگ به راه افتاده و ما بخاطر بقامون می جنگیم. میلیون ها نفر بخاطر هیچی مردند و این حقشون بود.
نمونه نهم: در ادامه ی فیلم، مارک (مامور سیا) پس از صحبت با مقامات بالا تصمیم می گیرند که قهرمانان را از بین ببرند و دستگاه را نیز بخاطر مقاصد امنیتی در دست خودشان داشته باشند و از بین نبرند.
این دو نمونه نشان از این معنا ست که ممکن است حتی متولیان امر امنیت جامعه نیز زمانی فرا برسد که خودشان به یک تهدید امنیتی تبدیل بشوند.

آنچه از همه ی این گفتارها به دست می آید این است که بقا دولت یک چیز ضروری و لازم است هر چند یک دولت فاسد باشد. این دولت نیز برای تامین امنیت خود و جامعه و خلاصی از تهدیدات داخلی و خارجی، نیاز به استفاده از تجهیزات و فناوری های پیشرفته دارد. این فناوری و امکانات هر چند ممکن است هزینه های گزافی به همراه داشته باشد، ولی با توجه به نتایج آن، یک چیز حتمی و ضروری است.
در تامین امنیت و بقای یک جامعه نیز هر چند همه ی افراد اهمیت دارند ولی صدمه و آسیب دیدن جان و مال عده ای در مقابل امنیت جان و مال خیل کثیر دیگر جامعه اشکالی ندارد. در برخی از صحنه ها نیز منجیان و قهرمانان فیلم در حال تخریب اموال مردم هستند و آسیب هایی جدی به تعدادی وارد می شود مثل صحنه تصادف در بزرگراه ولی همه ی اینها در مقابل امنیت اجتماعی نادیده گرفته می شود.
کارگردان در یک فیلم جذاب اکشن سعی دارد شما را این مساله روبرو کند که اگر دولت ها هر چند فاسد باشند، حق دارند که برای تامین امنیت شما یک سری محدودیت هایی اعمال کنند، حق دارند هزینه های سنگین روی دست جامعه بگذارند و حق دارند از جان و مال عده ای بگذرند برای به دست آوردن امنیت عده ای بیشتر. برای اشاره به همین مساله، کارگردان در صحنه ای از فیلم به وضع شهروندان و قشر مرفه یک جامعه می پردازد و آنها را قشری بی خبر از فضای امنیتی و سیاسی جهان معرفی میکند.

گیبنز و ساموئل در یک رستوران چینی! در حال غذا خوردن هستند و گیبنز مسائل امنیتی را برای نیمار تشریح میکند که نیمار در جواب می گوید؛ من که قهرمان نیستم من فقط بازیکن فوتبال هستم. 
این کنایه از جواب خیلی از شهروندان یک جامعه است که کاری به سیاست و قهرمانان آن ندارند و همیشه در پی تامین مطامع خویش هستند. در فضایی که تا حدودی برای خود امنیت احساس می کنند مثل همین رستوران چینی، مشغول خورد و خوراک هستند.

تصویر سیاه و سفیدی که درصورت نیمار در این فیلم به نمایش در می آید حاکی از نوعی تشویق و دودلی نسبت به حرف سیاست مداران یک جامعه است. همانطور که در آخر سر هم حرف او را قبول نمی کند و گیبنز یا سخنی کنایه آمیز مجبور به ترک او می شود: بخور، کی گفته بهتر از غذای مفت وجود نداره؟! کنایه از اینکه شما همیشه در حال بخور بخور هستید و کاری به آنچه در عالم سیاست و امنیت و ... اتفاق می افتد، ندارید.
هر چند هنگامی که دزدی برای سرقت وارد رستوران می شود، نیمار با یک روپایی، تهدید او را دفع می کند ولی این حرکت او نیز مانع از افتادن ماهواره بر سرشان نمی شود و خطرات بزرگ را نمی تواند دفع کند، پس باید برای خطرات بزرگتر، مردان بزرگتری وارد میدان شوند.

نمونه دوم زمانیست که دوربین از بالا زندر و ژیانگ را در جزیره نشان می دهد که در حال مذاکره هستند ولی مردم عادی که در کنار آنها وجود دارند در حال عیش و نوش و رقص و آوازند. زندر و ژیانگ و سرنا بزرگترین دستگاه تهدید امنیت ملی را در اختیار دارند و با نارنجک در حال بازی هستند در حالیکه هیچ کس توجهی به آنها ندارد.

قهرمانان بی ارزش
یکی دیگر از لایه های فیلم القای این مطلب است که لازم نیست قهرمانان و الگو های یک جامعه به ارزش های خاصی تقید داشته باشند.
نمونه اول: زندر کیج گیرنده ایستگاه تلویزیون را سرقت می کند. او این دستگاه را برای افراد پایین شهری می خواهد که قدرت خرید حق تماشای فوتبال را ندارند. دوست دخترش می گوید: چرا می دزدی در حالیکه به طور معمولی می تونی بخری؟ که زندر جواب می دهد: چرا؟ که جیب میلیونرها رو پرتر کنم؟! این روزها آدم معمولی موندن سخت است.
رابین هود بودن و گریز از نظم فعلی و ساختار شکن بودن همیشه جزئی از ویژگی های افراد قهرمان معرفی می شود. عمده فیلم هایی که در آن یک قهرمان وجود دارد قانونمندی معنایی ندارد و در این فیلم ها همیشه قانون یک چیز دست و پا گیر معرفی می شود که به طریق آن نمی توان به حقوق خود دست یافت و یا نیاز به زمان خیلی طولانی تری خواهد داشت.

نمونه دوم: در صحنه ی صحبت کردن مامور سیا (تونی کالت) با زندر کیج، که از قضا در کلیسا! واقع شده است، زندر در جواب مامور سیا که او را دعوت به حضور در این مبارزه می کند، جواب می دهد: من مامور شما نیستم. مامور سیا می گوید: کشورت بهت نیاز داره، میهن پرست باش. در جواب می گوید: با تعریف کی؟! آخرین باری که میهن پرست بودم، سه بار بهم حمله شد. میهن پرستی مرده و الان فقط یاغیها و ظالما زنده اند. و در آخر سر هم نه به خاطر میهن اش، بلکه فقط به خاطر رفیقش پا به این معرکه می گذارد.

نمونه سوم: در صحنه ای از فیلم، زندر کیج، تیم معرفی شده از سوی مامور سیا را قبول نمی کند و آنها را یک نوع افراد بی عرضه معرفی می کند، در عوض تیم خود را معرفی میکند. تیمی که متشکل از یک زن تیر انداز است که تخصصش در شکستن استخوان با گلوله است و در صحنه ای از فیلم که او را معرفی می کند، چند شکارچی را زخمی می کند تا شیر به حساب آنها برسد.
فرد دوم مردی است که عاشق تصادف است و تابحال 198 بار تصادف کرده است. در سکانسی که او را معرفی می کند، با ماشین اموال عمومی را تخریب می کند. سومین فرد نیز  یک پسر جوانی است که عاشق موسیقی است و تنها مزیتش اینست که با او به شما خوش میگذرد.

نمونه چهارم: سکانسی است که در آن زندر کیج و سرنا از سوابق درخشان شان سخن می گویند. هر دو زندانی بوده اند و لحظات شرم آوری را تجربه کرده اند که اصلا هم مایه ی خجالت نمی دانند.
انگار احمق بودن و به اصطلاحی خاص بودن، یکی از لازمه های قهرمان بودن است. هر چند از اول نیز این فیلم قصد دارد این مطلب را القا کند که مهم نیست شما چه کاره هستید، فوتبالیست یا عاشق موسیقی و کله خراب، آنچه مهم است این است که باور کنید شما هم یک قهرمان هستید. اینچنین ارائه ی الگو از قهرمانان یک مرز و بوم برای این است که ذهن مخاطب را به مطلب سوق دهد، که لازم نیست الگوهای شما تابع و وابسته به ارزش های خاصی باشد. هر چند در نسخه ی بومی آن دارد برای افراد جامعه خودش الگو دهی می کند اما در نسخه ی جهانی آن سعی در الگو سازی منجی آمریکایی می کند و تقدسی که ادیان الهی مثل اسلام، برای الگوهایی مثل انبیا، اولیا و شهدا قائل است را از بین می برد.
نویسنده: جواد محمدلو
نسخه چاپی