شهر (The Town)

(درام/ جنايي/ هيجاني)
کارگردان: بن افلک، بازيگران: بن افلک ( داک مک ري)، ربکا هال ( کلر کيسي)، جان هام ( آدام فراولي)، جرمي رنر ( جم)، بليک لايولي ( کريستا)، کريس کوپر ( استيون مک ري)، 124 دقيقه، درجه نمايشي:R.
داستان يک شهر!
شهر در سبک و سياقي ساخته شده که ما را به ياد درام هاي خوب پليسي دهه هاي هشتاد و نود ميلادي مي اندازد. بن افلک بازيگر معروف و نام آشناي هاليوود، در دومين تجربه ي کارگرداني خودش، موفق شده بخش عمده اي از صحنه هاي اکشن فيلم اش را توأم با نوعي حس اضطرار و تنش بکند. سبک کارگرداني تر و فرز افلک و حس درست وي از ضرباهنگ- و به ويژه اجتناب اش از فيلمبرداري زيادي پرتحرک و تدوين پرشتاب – در ترکيب با تمرکزي که وي بر روي کاراکترهاي فيلم اش داده، شهر را مبدل به يک فيلم ديدني و ارزشمند کرده است. شهر پر از صحنه هاي آشنا و به ظاهر تکراري است اما اين صحنه هاي آشناي تعقيب و گريز و تيراندازي به شيوه اي فيلمبرداري شده اند که تماشاگر به طرز غيرمنتظره اي خود را در مرکز اين صحنه ها مي يابد. شيوه اي که بن افلک با توسل به آن اين تکه ها و بخش ها را در کنار هم گذاشته، شهر را تبديل به يک فيلم دو ساعته ي مسحورکننده کرده است.
حوادث فيلم مثل کار قبلي افلک در عرصه ي کارگرداني، Gone Baby Gone ( محصول 2007)، در شهر بوستون آمريکا- يا دقيق تر بگوييم محله ي چارلستون – رخ مي دهد. شهر نقش مهمي در ساختار فيلم دارد به طوري که مي توان آن را يکي از کاراکترهاي اصلي فيلم عنوان کرد. ما از همان فصل آغازين فيلم درمي يابيم که چارلستون جايي است که در آن سرقت بانک همچون يک کسب و کار خانوادگي از نسل قبلي به نسل هاي بعدي منتقل مي شود. کاراکتر اصلي فيلم، داگ مک ري ( بن افلک) به خانواده اي تعلق دارد که نسل اندر نسل در کار سرقت بانک بوده اند. استيون ( کريس کوپر)، پدر داگ، به جرم شرکت در يک سرقت بانک نافرجام و جنايت هاي مرتبط با آن، هم اينک مشغول گذراندن محکوميت حبس ابد خويش در زندان است. سه تا از بهترين دوستان استيون در حال حاضر در گروه سارقان بانکي داگ رهبري آنها را بر عهده دارد عضو هستند. اين سه نفر عبارتند از: جم ( جرمي رنر)، گلوانسي ( اسلين) و دزموند ( اوون برک). داگ مغز متفکر باند است اما جم که به خاطر انجام يک جنايت 9 سال را در زندان بوده خشن ترين عضو باند به شمار مي رود. جم آدم بسيار خشن و غيرقابل پيش بيني اي است که اين آمادگي را دارد که هر لحظه به کوچک ترين بهانه اي دست به خشونت بزند و اين اتفاقي است که در آخرين عمليات سرقت بانک آنها رخ مي دهد.
جم به سختي يکي از کارکنان بانک را مضروب مي کند و سپس مدير بانک را که زن زيبايي است به اسم کلر کيسي (ربکا هال) به گروگان مي گيرد. کلر متعاقباً آزاد مي شود. سارقان همگي نقاب به چهره زده بودند لذا کلر قادر به شناسايي آنها نيست اما سارقان از اين بابت مطمئن نيستند. داگ بعداً رد کلر را مي گيرد و طرح آشنايي با او را مي ريزد تا مطمئن شود که او آنها را نشناخته است. داگ نگران پيگيري هاي پليس است و نمي خواهد هيچ سرنخي به دست آنها بيفتد. اما داگ تدريجاً مجذوب کلر مي شود. همزمان، مأموران اداره ي آگاهي آمريکا، به رهبري کارآگاه سمج و پيگيري به اسم آدام فراولي ( جان هام) عزم خود را جزم کرده اند که نقطه پاياني بگذارند بر سرقت هاي بانک در چارلستون. آنها به داگ و اعضاي باند وي مشکوک اند. اما هيچ سند و مدرک محکمه پسندي در اختيار ندارند. فراولي با توسل به ترفندهاي معمولي پليسي، مثل شنود مکالمات تلفني و غيره در صدد يافتن مدارک مورد نياز است. اما اميد اصلي فراولي اين است که مچ داگ و اعضاي باند وي را در حين عمليات بعدي آنها بگيرد. فراولي همچنين در صدد اين است که از وجود کلر براي به دام انداختن داگ استفاده کند. در چنين شرايطي داگ به اين فکر مي افتد که چارلستون را براي هميشه ترک کند. آشنايي با کلر، افق هاي انساني تازه اي را در برابر ديدگان داگ گشوده است اما ترک چارلستون به اين سادگي ها نيست. جم اين عمل را در حکم خيانت به اعضاي باند مي داند و در اين ميان، نامزد سابق داگ، که زن الکلي و معتادي به اسم کريستا ( بليک لايولي) است در فکر اتحاد دوباره با داگ است. نهايتاً شرايط به قدري براي داگ پيچيده مي شود که وي در مي يابد ترک چارلستون به اين سادگي ها نيست و...
شهر در قياس با درام هاي جنايي سال هاي اخير، يک سر و گردن بالاتر است. فيلمساز کليشه ي جنايتکاران بد و پليس هاي خوب را شکسته و به جاي سياه و سفيد نشان دادن آنها هر دو را در رنگ هاي خاکستري به تصوير کشيده است. در فيلم هاي ژانر تريلر معمولاً توجه زيادي به پرداخت شخصيت ها نمي شود اما شهر شخصيت هاي خود را با دقت هر چه تمام پرداخت کرده است. بازي هاي خوب و حرفه اي بازيگران نيز ديگر خصوصيت اين فيلم است.
بن افلک با همين دو فيلمي که کارگرداني کرده نشان داده است که کارگردان توانايي است. او نه تنها فيلم شهر را کارگرداني کرده و نقش اصلي آن را ايفا کرده بلکه در نوشتن فيلمنامه ي اقتباسي فيلم از روي کتاب شاهزاده ي دزدان نوشته چاک هوگان نيز مشارکت داشته است. هوشمندي افلک اين بوده که انرژي درام خود را از دو منبع بيرون کشيده: يکي اختلاف و تنش در بين اعضاي باند سارقان، و دومي رمانس بين داگ و کلر. شايد اگر افلک توجه بيشتري به رابطه ي ميان داگ و کلر نشان مي داد، فيلم جالب تر و تماشايي تر و متفاوت تر مي شد. فيلم در لحظاتي خاص به چنان اوجي مي رسد که تماشاگر احساس مي کند فيلمساز مي خواهد فلسفه ي جنايت را براي وي واکاوي کند. فيلم هاي خوب سينماي آمريکا معمولاً در فصل پائيز به روي پرده هاي سينماها مي روند و شهر نخستين طليعه از فيم هاي خوب است.
منبع: دنياي تصوير شماره 197

نسخه چاپی