غير قابل کنترل (HAYWIRE)

کارگردان: استيون سودربرگ (Steven Soderbergh) نويسنده: لم دابس
بازيگران: جينا کارونو، ايوان مک گريگور، مايکل فسبندر
ژانر :اکشن، هيجاني

محصول سال 2011
درباره فيلم :
فيلم Haywire ساخته ي «استيون سودربرگ، نمونه ي برجسته اي براي نشان دادن نهايت استفاده ي مفيد از طول زمان نمايش يک فيلم به شمار مي رود. در عصر حاضر سينما، که فيلم هاي اکشن اکثراً توهم شاهکار بودن دارند و اکشن هاي ضعيف و بي معني هم به کمتر از دو ساعت راضي نمي شوند، چنين خصيصه اي نادر و غير معمول به نظر مي رسد. در واقع شايد به نظر بعضي ها زمان فيلم Haywire بيش از حد کوتاه باشد. اين فيلم در نوع خودش و بي آنکه مخاطب را زياد درگير کند، به اندازه ي کافي تماشايي و لذت بخش هست که اگر ده يا پانزده دقيقه ي ديگر هم به زمان آن اضافه مي شد، تماشاگر را خسته نمي کرد. ولي باز هم امکانش بود که با اضافه شدن زمان، ريتم فيلم ديگر به اين شدت سريع و نفس گير نباشد. جريان پيشروي داستان و روايت تنها در مواقعي که آماده سازي اطلاعات و زمينه ي وقوع اتفاقات صحنه ي بعد لازم به نظر مي رسد، کمي آهسته مي شود. اين فيلم يکي از آثار مهم کارگردان خود به شمار مي رود، گرچه به نظر مي رسد او در روند ساخت اين فيلم تا حدودي در برابر ميل هميشگي خود براي ايجاد صحنه هاي هنري عجيب و غريب مقاومت کرده است. صحنه هاي خشونت بار و بي رحمانه ي فيلم آنقدر زياد هستند که نمي شود فکر کرد فيلمي که Soderbergh ساخته، يک فيلم هنري است و جنبه هاي هنري آن در پس ظاهر اکشن پنهان شده اند.
Soderbergh به انتخاب خلاقانه ي بازيگران فيلم هايش شهرت دارد. با اينکه بدش نمي آيد از ستاره هاي مشهوري در حد «جوليا رابرتز» Julia Roberts يا «جورج کلوني» George Clooney استفاده کند تا فيلم هايش کمي هم جنبه ي هاليوودي پيدا کنند، اما در پيش گرفتن روش هاي غير عادي و خلاف عرف هم از خصوصيات شناخته شده ي اوست. او براي فيلم «تجربه ي دوست دختر داشتن» The Girlfriend Experience، با گشتي در دنياي فيلم هاي بزرگسالان the adult industry، Sasha Grey را براي بازي در فيلم خود برگزيد. و حالا براي فيلم Haywire به سراغ دنياي هنرهاي رزمي ترکيبي/ Mixed Martial Arts رفته و Gina Carano را انتخاب کرده است. قبل از اين Carano چندين بار در نقش خودش در فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني ظاهر شده بود، اما تجربه ي چنداني براي بازي در قالب يک شخصيت داستاني نداشت. با وجود اينکه ساير بازيگران اغلب مشهور و با تجربه هستند، اگر Carano نقش خود را به خوبي ايفا نمي کرد، نتيجه ي کار فاجعه آميز بود. Soderbergh محيط پيرامون بازيگر تازه کار خود را با حضور چهره هاي شناخته شده اي مانند Ewan McGregor، Michael Fassbender، Antonio Banderas، Michael Douglas و Bill Paxton پر مي کند. بازي Carano در اين نقش او را نامزد جايزه ي اسکار نمي کند، اما او شايستگي خود را ثابت کرده است و با حضور او ديگر لازم نيست براي صحنه هاي درگيري و زد و خورد از حقه هاي سينمايي و بدلکاران استفاده کرد. شايد از اين به بعد قهرمان ( يا قهرمان زن) فيلم هاي اکشن او باشد. جاي چنين قهرماني در دوره ي کنوني سينما خالي ست. در حال حاضر جذابترين قهرمان فيلم هاي اکشن «مت ديمون» Matt Damon است، اما او اکنون آنقدر در دنياي بازيگري پيشرفت کرده که نمي شود توقع داشت مدام درگير فيلم هاي اکشن و زد و خورد دار باشد.
جانمايه ي اصلي Haywire به فيلم هاي «هويت بورن» Bourne Identity يا «جواز قتل» License to Kill شبيه است. خط داستاني از همان الگوي هميشگي فيلم هاي تريلر جاسوسي پيروي مي کند. مأمور زبده اي که مورد خيانت مافوق هاي خود قرار گرفته و دستور کشته شدنش صادر شده است، اوضاع را به نفع خود تغيير مي دهد و به دنبال آنها مي گردد تا بي گناهي خود را ثابت کند و انتقام بگيرد. در اين فيلم مالوري کين (با بازي Gina Carano) مستقيماً براي سازمان جاسوسي آمريکا/CIA يا سازمان جاسوسي انگليس/MI6 کار نمي کند. او عضو گروهي است که به صورت غير مستقيم مأموريت هاي دشوار و پيچيده اي را انجام مي دهند که مأموران دولتي مانند کوبلنز (با بازيMichael Douglas) بايستي بتوانند بي اطلاعي و بي خبري خود از وقوع آنها را ثابت کرده و باور پذير جلوه دهند. بعد از به انجام رساندن مأموريتي در بارسلونا، مافوق مالوري، کنت (با بازي Ewan McGregor) او را به دوبلين مي فرستد. قرار است آنجا او به پاول (با بازي Michael Fassbender) ملحق شود و با کمک هم مأموريت جديدي را تکميل کنند. کل ماجرا توطئه و ظاهر سازي است و در پي آن سلسله وقايعي رخ مي دهد که به صحنه ي زد و خورد شديد مالوري و دوست پسر سابقش آرون (با بازي Channing Tatum) در رستوراني در شمال نيويورک ختم مي شود. اين همان صحنه اي ست که در سکانس افتتاحيه ي فيلم مي بينيم.
Soderbergh تصميم گرفته است تا دو سوم زمان فيلم به حالت فلش بک/ بازگويي داستان اختصاص پيدا کند و تنها 30 دقيقه ي پاياني در "زمان حال" مي گذرد. اصل ماجرا در دوبلين اتفاق مي افتد، و کل اين اتفاقات بخشي از چيزهايي است که مالوري براي يک فرد نيکوکار (Michael Angarano) که موقع دعوا با آرون به کمک او مي آيد، تعريف مي کند.
دليلي منطقي براي انتخاب اين سبک روايي وجود دارد. به کمک اين سبک تمرکز داستان بر روي اتفاقات مهمي است که در بارسلونا و دوبلين افتاده اند و نيازي نيست براي ايجاد ارتباط بين آنها از ماجراهاي فرعي استفاده کرد. حالا که مالوري داستان را تعريف مي کند، فيلم مي تواند هر جا که لازم است از نمايش ماجراها سر باز زند و از گفته هاي او براي پاسخ به سؤالات بهره جويد. فيلم Haywire به پشتوانه ي همين روش موفق شده است داستان خود را در چنين زمان کوتاهي روايت کند و به انجام برساند. اگر کارگردان شيوه اي عادي تر در پيش مي گرفت، فيلم حداقل پانزده دقيقه طولاني تر مي شد.
ويژگي مثبت فيلم Haywire جلوه هاي بصري آن است. فيلمبرداري آن مانند ساير فيلم هاي اکشن نيست. از آنجايي که Soderbergh شخصاً تصويربرداري فيلم هايش را انجام مي دهد، لازم نيست اعتبار و تحسين حاصل از اين روش را با کسي تقسيم کند. شيوه ي تصويربرداي نماهاي انتخاب شده بسيار متنوع و متفاوت هستند: نماهاي سياه و سفيد. نماهايي با فيلترهاي رنگي اشباع زدايي شده /Desaturated. فيلمبرداري از بالاي سر، نماهايي که با دوربين روي شانه گرفته شده اند، نماهايي که با دوربين روي دست گرفته شده اند (اين نما ها تنها در صحنه هاي اوليه لرزان هستند). گرچه به نظر مي رسد بعضي از نماهاي انتخاب شده توسط کارگردان منطق و نظم خاصي را دنبال نمي کنند، اما باقي آنها در راه دستيابي به هدفي خاص به کار گرفته شده اند. به عنوان مثال ميتوان به قسمتي از فيلم اشاره کرد که مالوري در خيابان قدم برمي دارد و مي خواهد از چنگال کسي که قصد کشتنش را دارد فرار کند. نماهاي انتخاب شده در انتقال تنش و هيجان لازم به مخاطب موفق عمل مي کنند. نماي از روبرو که پس زمينه ي تصوير را از بالاي شانه ي او نشان مي دهد. خطري که او را تهديد مي کند از جانب مردي است که آن طرف خيابان به موازات او قدم بر مي دارد؟ يا ماشيني که از کنار پياده رو حرکت مي کند؟ يا در يکي از خيابان هاي فرعي پنهان شده است؟ و يا اصلاً خطري در کار نيست و مالوري دچار پارانويا/ جنون ايجاد سوءظن شده است؟
سکانس هاي مبارزه طولاني و بي رحمانه هستند. مانند اکثر فيلم هاي تريلر اکشن، شخصيت ها زير ضرباتي دوام مي آورند که تنها موجودات فوق بشري قادر به تحمل آنها هستند. چندين بار پيش مي آيد که مالوري به شدت کتک مي خورد اما با اين وجود هنوز هم زيبايي خود را حفظ کرده است. البته تنها بعد از يک صحنه ي درگيري به خصوص، حس مي کند مجبور است کبودي هاي صورتش را با آرايش کردن بپوشاند. گوشه اي از خلاقيت کارگردان در صحنه ي تعقيب ماشين ها در برف به چشم مي خورد، و انگار سعي شده در کل فيلم ته مايه اي از شوخ طبعي هم گنجانده شود. البته خنده دارترين چيز در فيلم شيوه ي تعقيب و گريز ماشين هاست.
مانند اکثر فيلم هاي اين چنيني، در خط داستاني Haywire هم سؤالات بي جواب و گاف هايي ديده مي شود. اما نويسنده ي فيلمنامه Lem Dobbs که علاوه بر چندين کار ديگر، فيلمنامه ي فيلم هاي «شهر تاريک» Dark City و «سرباز انگليسي» The Limey (به کارگرداني Soderbergh) را هم نوشته است، آنقدر به قابليت داستان گويي خود اطمينان دارد که مطمئن باشد اين گاف ها در همان لحظه به چشم مخاطب نمي آيند. فرقي نمي کند که Soderberghرا کارگرداني صاحب سبک بدانيم و يا يکي از سازندگان فيلم هاي تجاري سرگرم کننده، در هر صورت نميتوان اين فيلم را نشانه ي دوران اوج او دانست. اما اين فيلم، يکي از فيلم هاي خوب اوست و همين هم کافي است. Haywire فيلم سرگرم کننده اي است و من شخصاً بدم نمي آيد ببينم بعد از اين چه بر سر مالوري مي آيد. خيلي وقت است که در فيلم هاي اکشن قهرمان زني نداشته ايم که بتواند به پاي الن ريپلي - شخصيت اصلي سري فيلم هاي «بيگانه» Alien - برسد.
منبع:naghdefarsi.com


 

نسخه چاپی