فرزندان بشر Children of Men

جمعه، 30 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرزندان بشر Children of Men
فرزندان بشر Children of Men کارگردان : Alfonso Cuarón نویسندگان : Alfonso Cuarón, Timothy J. Sexton بازیگران : Julianne Moore, Clive Owen, Chiwetel Ejiofor خلاصه داستان: در سال 2027 جائی که جوانترین فرد روی زمین در سن 18 سالگی می میرد به نظر می رسد بشر رو به انقراض است.اما فعال سابقی قبول می کند تا در انتقال زنی که به طرز معجزه آسایی باردار شده کمک کند.آنها باید به مکانی در دریا بروند جائی که دانشمندان امیدوارند راهی برای نجات آینده بشریت پیدا کنند... منتقد: راجر ایبرت چیزی که در وهله اول نظر مخاطب را به خود جلب میکند, نگاهیست که "فرزندان بشر" به آینده دارد. آیا این چیزیست که در آینده انتظار ما را میکشد؟ داستان فیلم در سال 2027 رخ میدهد, هنگامی که بلایای طبیعی, جنگ, اعمال تروریستی, دنیا را غیر قابل کنترل و آشفته می سازند. بریتانیا تنها ملتی است که باقی مانده و به وسیله نیرو های مخوف پلیس کنترل میشود, همچنین 18 سال است که فرزندی متولد نشده. هنگام تماشای فیلم طراحی صحنه و دکور فوق العاده آن نظرم را به خود جلب کرد و لندن آشفته اش برایم قابل باور بود. کار به قدری رئال است که گاها میترسیدم مبادا اتفاقات فیلم به واقعیت بپیوندد ,مبادا قانون و حقوق بشر به وسیله شرارت فرقه های مختلف و نژاد پرستی های عده ای از بین برود, آیا ما واقعا به آخر خط نزدیک شده ایم؟ گفتنی درمورد داستان فیلم -بر اساس رمانی از p.d james که معمولا شخصیت محوری رمان هایش یک کاراگاه است- بسیار است. این داستان اما همانند "متروپلیس" و "فرار از نیویورک" تصویری خیالی از دنیا را به منظور هشدار به مخاطب ارائه میدهد. دنیایی که در آن نیروهای چریک در انبار های متروک شهر اسکان دارند, بی خانمان ها در پناهگاه ها و کلبه های خرابه سکنی گزیدند و مهاجران در غار ها روزگار می گذرانند. امکانات زیستن یافت نمیشود و مهم تر از همه فرزندی نیز متولد نمیشود. این فقط سگ ها و گربه ها هستند که مورد مهر و محبت قرار میگیرند. هنگامی که فیلم آغاز میشود, شاهد خبری از رسانه ها مبنی بر کشته شدن جوان ترین فرزند انسان در آرژانتین هستیم. تئو فارون (با بازی کلیو اوون) -قهرمان فیلم- خبر را در یکی از کافه ها می شنود و با فنجان قهوه اش از کافه خارج میشود. چند لحظه بعد در اثر اصابت بمب, کافه منفجر میشود. نکته اصلی این است که قهرمان داستان نیز از این حادثه خشکش میزند و هراس در چهره اش پیداست, اتفاقی که معمولا در فیلم های اکشن نمی افتد و قهرمانان همواره شجاع و نترس هستند. انگلستان -به عنوان آخرین ملت باقی مانده- مرز هایش را بسته و درگیر نزاع داخلی میان نیروهای امنیتی و چریک های انقلابیست که دغدغه حقوق برابر و مهاجران را دارند, کلیو اوون به دست این گروه دستگیر میشود که رهبرشان جولین تیلور -با بازی جولین مور- است که در گذشته همسر او بوده و از قضا فرزندشان را نیز از دست داده اند. دستیار او, لوک -با بازی Chiwetel Ejiofor- با زور بازو و مهارت هایش از او پشتیبانی میکند. نکته جالب این است که در این انگلستان نژاد و رنگ پوست مطرح نیست, البته اگر حضورت در آنجا به صورت قانونی باشد. گروهک جولیان "فارون" را گروگان گرفته اند تا بتوانند با استفاده از نفوذش برگه خروج "کی" -با بازی Clare-Hope Ashitey- را بگیرند و جوان ترین زن حال حاضر را به سلامت از آنجا خارج کنند, او کاراکتر کلیدی و تنها امید بشریت است اما اینکه چرا به دنبال خارج کردنش هستند و چرا او مهم است بماند برای خود فیلم! پیرنگ اصلی کار سفر فارون و "کی" از ساحل دریا به همراه جولیان ,لوک و مریم است که به عنوان محافظ و پرستار همراهیشان میکنند. در میانه مسیر آنها تحت تعقیب نیرو های امنیتی قرار میگیرند و به شخصه شاهد غافل گیر کننده ترین و خشن ترین سکانسی بودم که تا به حال در فیلمی مشاهده کرده ام. سکانس های اکشن فیلم گویا ریشه در مشقت و نا امیدی کاراکتر ها دارند و همانند یک رقص روان و جاری طراحی شده اند, "کوآرون" و "اوون" طوری سکانس های اکشن را درآورده اند که تقریبا هیچ حرکت غیر ممکن و تخیلی ای در کار مشاهده نمیشود. کاربسیار دقیق است و اگر بخواهم وارد جزئیات آن شوم به عنوان مثال: حتی در میان آتش سوزی هم سگ ها را میبینیم که در حال فرار و دویدن هستند, در این حین فارون سعی میکند با نوازش نزدیک ترین حیوان به خود, او را آرام کند. این حرکت او مرا یاد باور قدیمی می اندازد که انسان ها برای سگ ها حکم خدایان را دارند. گویا نازایی تنها بر انسان اثر گذاشته, حال سوال این است که هنگامی که نسل بشر منقرض شد, سگ ها همچنان در جستجوی ما خواهند بود؟ اخیرا به طور مرتب از لفظ "مک گافین" هیچکاک استفاده کرده ام, مک گافین در این داستان می تواند نازایی انسان باشد که تمام اتفاقات فیلم بر اساس آن صورت میگیرد, در واقع فیلم هرگز به ما نمیگوید که چرا دیگر فرزندی نمیتواند متولد شود زیرا دغدغه فیلمساز این نیست, مسئله تولد تنها یک بهانه است تا ما شرایط مدنیت, واکنش های انسان و وضعیت اجتماع را در زمان بحران مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. من فیلمنامه را ستایش میکنم به دلیل آنکه در پایان نتیجه گیری نمیکند, فیلم در مورد مبارزه است نه پیروزی, و یک پایان باز برایش بسیار مناسب است. همچنین بازی ها بسیار قاطع و مستحکم هستند و سهم به سزایی در قابل لمس کردن فضای فیلم برای مخاطب دارند. کوآرون قدمی نو در ژانر تخیلی برداشته, شخصیت های دنیایش لباس های عجیب نمی پوشند, به ماه سفر نمیکنند و شهر هایش پیچیده و خیالی نیستند, بلکه دنیای کار مشابه همین امروز است اما سیاه تر و افسرده تر. شاهد آخر الزمانی هستیم که انفجاری نیست, بلکه آرام و بی صدا صورت میگیرد, این فیلم یک هشدار برای آینده است. تنها چیزی که در آینده باید از آن بترسیم, گذشته است, گذشته ما, خودمان. منبع: نقد فارسی مترجم: ایمان عباسی منتقد: پیتر تراوس تماشای آثار و دست آورد های هنرمندانی همچون کوآرن یکی از موهبت هایی است که هنر مدرن به مخاطب امروز عرضه میکند. کوآرن 45 ساله در بهترین و جذاب ترین اثرش تا به امروز -فرزندان بشر- تمامی عشق و استعدادش را در تک تک فریم های آن به کار برده. فرزندان بشر اثریست که به شدت شما را درگیر خود کرده و سرانجام ذهن و روحتان را تسخیر میکند. کوآرن به عنوان کارگردان و نویسنده این بار به سراغ رمان p.d. james محصول 1992 رفته, رمانی که آینده نگری کرده و دنیایی خیالی را در سال 2027 ترسیم میکند, دنیایی که از فرط آشوب و تروریسم, رو به زوال, و تنها کشور باقی مانده از آن انگلستان است. همچنین از سال 2009 تا به حال فرزندی متولد نشده و جوان ترین انسان نیز در سن 18 سالگی به قتل رسیده است. امید به بقا اولین دغدغه نجات یافتگان است. تئو -با بازی کلیو اوون- به عنوان فعال سیاسی سابق نیز در زمره این نجات یافتگان است که این روز ها مشغول کار های اداریست. بازی قدرتمند "اوون" به درستی حصاری که او به دور احساسات پیچیده را ترسیم می کند, او پیش از ملاقات مجدد با جولین -معشوقه سابقش- زندگی سرد و بی روحی داشت, تا اینکه جولیان از او تقاضا میکند که به گروهکشان بپیوندد و به آنها کمک کند, گروهکی چریکی که دغدغه مهاجران و بی خانمان را دارند و هدفشان حفاظت از آن ها در برابر شکنجه های حکومت است. از آنجایی که تئو و جولیان در گذشته فرزندشان را از دست داده اند, تئو موافقت میکند تا در فراری دادن یک مهاجر به نام "کی" -با بازی چهره جوان و جویای نام Claire-Hope Ashitey- به آنها کمک کند, اما هنگامی که راز "کی" -او 8 ماهه باردار است- فاش میشود, او و تمامی کسانی که قصد کمک به او را داشتند به هدف اصلی دسته های مخالف و آشوب گر تبدیل می شوند. کوآرن موظف بود تا با انتخاب لوکیشن های مناسب و فضاسازی درست, حس تخریب را به مخاطب رسانده و دنیای رو به زوال را به درستی برای او ترسیم کند, آیا ممکن است بتوان دنیایی بی کودک را ترسیم کرد؟ او با انتخاب محل هایی در بیروت و بغداد, همچنین با تاکید و توجه به جزئیات توانسته است این کار را به خوبی انجام دهد. یاور اصلی او در این کار, فیلمبردار جادوییش, امانوئل لابوزکی است. هیچ فیلمی در سال گذشته نتوانسته به اندازه فرزندان بشر در بخش جلوه های بصری موفق عمل کند, به لطف دوربین رو دست استادانه لابوزکی, شما تنها سکانس های فیلم را تماشا نمی کنید, بلکه آنها را زندگی می کنید (به عنوان مثال سکانسی را که تئو و دیگران از هر جهت مورد حمله دشمن قرار میگیرند را به خاطر بیاورید). این تکنیک ها چنان در فیلم حل شده اند که شما را درگیر تک تک لحظات فیلم می کنند و این جادوی اصلی کوآرن است. معمولا برای من نشانه ها و نماد های سیاسی اهمیت خاصی ندارند اما کوآرن یک ویژگی دارد که تنها فیلمسازان بزرگ از آن بهره مند هستند, فیلم های او باورپذیر است. منبع: نقد فارسی مترجم: ایمان عباسی


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.