حالات قلب

عامل نورانیت قلب از نگاه امیرالمومنین (علیه السلام)

با چراغ حکمت، که همان تفقه در دین و دین شناسی است می توان قلب خود را نورانی کرده و راه را از چاه می توان پیدا کرد؛ این دین شناسی است که قدرت تشخیص سره از ناسره و حق از باطل نشان می دهد.
سه‌شنبه، 22 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: محمد طاهری
موارد بیشتر برای شما
عامل نورانیت قلب از نگاه امیرالمومنین (علیه السلام)
دل آدمی در دنیای پر از غفلت، دچار آلودگی و تیرگی می شود و به دلایل مختلف این آلودگی و غبار آلودگی، غبار زدگی باعث می شود دیگر آن کارایی و بازدهی مناسب را نداشته باشد.

کارایی اصلی قلب

بازدهی اصلی قلب آدمی، آن است که تمام حرکات و سکنات آدمی را مدیریت کرده و به آن حکمرانی نماید، تا از کجروی ها و انحرافات جلوگیری کند؛ قلب آدمی مانند یک مرکز فرماندهی نظامی است که تمام دستورات از آنجا برای تمام نیروها صادر می شود و این نیروها همان، رفتارها و کردارهایی هستند که در عمل خودشان را نشان می دهند؛

طبعاً اگر فرمانده، دستور درست را صادر کند و نیروی نظامی نیز درست بدان عمل کند، نتیجه ی درست خواهد داشت، در غیر این صورت، با نتیجه غلط مواجه می گردد؛ همین طور قلب آدمی اگر سالم باشد و دچار آفتی نگردد، می تواند درست فرماندهی کند و دستورات لازم و صحیحی را صادر نماید، و اگر قلب آدمی دچار آفت گردد، نباید انتظار دستورات لازم و صحیح را از آن داشت؛ بلکه هر عملی که انجام می شود تابع آن دستورِ اشتباه و غلطی است که از مرکز فرماندهی صادر شده است.

قلب سالم و ویژگی های آن

قلبی سالم است که در دنیا از مال و فرزندان برای آخرت خود استفاده کرده باشد؛ اما اگر کسی در دنیا، مال و فرزندان او را جهنمی کرده باشند، یعنی او مشغول جمع آوری مال و فرزندان شده که قلبش دیگر سلامتی خودش را از دست داده است؛ و برای آن که قلب سالم باشد، باید از غیر خدا خالی باشد؛

چنانکه در حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) آمده که فرمود: «الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یلْقَی رَبَّهُ وَ لَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ.»[1] «قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند، در حالی که هیچ کس جز او در آن نباشد.»

قلبی که غیر از خدا نباشد، که به چیزی یا فردی وابسته نیست.


نیت صادق، مصداق قلب سلیم

حضرت در حدیث زیبای دیگری این قلب سلیم را توضیح داده اند و فرموده اند: «صاحِبُ النِّیةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلِیمِ، لِأَنَّ سَلامَةُ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْذُوراتِ بِتَخْلِیصِ النِّیةَ لِلّهِ فِی الاُمُورِ کُلِّها»[2] کسی که نیت صادقی دارد، صاحب قلب سلیم است؛ چرا که سلامت قلب از شرک و شک، نیت را در همه چیز خالص می‌کند.»


قلب سلیم در مقابل حب دنیا

حضرت در بیان نورانی دیگری قلب سلیم را در مقابل حب دنیا قرار داده و فرمودند: هُوَ الْقَلْبُ الَّذِی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا»[3]«این قلبی است که از عشق دنیا سالم باشد»

با این توضیح حضرت، می توان فهمید که قلب سالم، قلبی است که دوستی دنیا در خود نداشته باشد و فقط برای جلب رضایت خدا و توشه برداشتن برای آخرت، بتپد.


آفات قلب

اما در عین حال باید دید قلب دچار چه آفتی شده است که دستور صحیح را صادر نمی کند، در اینجا به این مطلب می پردازیم.

اولین آفت: زنگار دل
یکی از آفت های دل، زنگار گرفتن است؛ چنانکه قرآن نیز بدان تصریح نموده و فرموده است که: «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ.»[4]

«چنین نیست که آنها می‌پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است!»

علت زنگار دل
اما چرا دل زنگار می گیرد، باید گفت: علت زنگار گرفتن دل، گناهانی است که تکذیب روز قیامت را در پی دارد، و نتیجه این تکذیب آن است که هرچه آدمی از قرآن و مفاهیم دینی برای وی می گوید، او در جواب افسانه بودن این آیات را بهانه می کند؛ اینجاست که قرآن می فرماید: این افسانه پنداشتن آیات الهی، و تکذیب روز قیامت، نشانه زنگار دل است که بوسیله ی اعمال بد خودشان بوجود آمده است.

دومین آفت: غفلت زدگی
دومین آفتِ دل، غفلت زدگی است که در قرآن کریم در موارد متعددی بدان تصریح شده است؛ علت غفلت، هم گناهان است؛ انبوهی از گناهان، روی دل، انبار شده

«مَا مِنْ شَی‏ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَیوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَیهِ فَیصَیرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ»؛[5]

امام صادق(علیه السلام) به نقل از امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: «هیچ چیز مانند گناه، تباه کننده دل نیست. دل سراغ گناه می‌رود و دچار معصیت می‌شود؛ همواره دست به گریبان با آن است، تا آن‌که گناه بر او چیره شود و دل را زیر و رو می‌سازد»

عامل تباهی دل
پس گناه تباه کننده ی دل است؛ و باعث زیر و رو شدن دل، می گردد؛ این انبوه گناه باعث می شود، دیگری آدمی دنبال تقوا و اسباب رفع این تباهی و زیر و رو شدن نگردد؛ بلکه در حالی که هست دیگر، همان را برای خود بهتر می پندارد؛ و یا حتی اصلاً دیگر به یادِ خدا و داشتن تقوا نیافتد؛ و زمانی که قلبش غافل شد، هیچ سخنی را با گوش دل، نمی شنود، و هیچ نصیحتی را با دل خود، نمی فهمد، و هیچ عبرتی را با چشم دل نمی بیند؛ و هیچ سخنی را از روی صدق و صفا نمی گوید؛ عملش عملِ تاجرانِ بی سرمایه است و عملش، رفتارهای واهی و پوچی که ذره ای ارزشِ ارزش گذاری ندارند؛

چون قرآن در مورد انسان های غافل بسیار کوبنده و آتشین می فرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»[6]

«...آنها دلها [= عقلها] یی دارند که با آن (اندیشه نمی‌کنند، و) نمی‌فهمند؛ و چشمانی که با آن نمی‌بینند؛ و گوشهایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه‌گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)!»

جایگاه غافل
در این آیه مبارکه، قلبی که نفهمد، چشمِ دلی که نبیند و گوشِ دلی که نشنود، از حیوانات بدتر است؛ چون حیوانات قلب و فهم و عقل برای درک معارف ندارند، اما آدمی با وجود این نعمت ها، از آن استفاده صحیح نکند، قطعاً از آنها بدتر است.

پس غفلت زدگی، صفت ناپسندی است که انسان را از حیوان پست تر می نماید؛ و باعث می شود که هیچ یک از نعمت های خداوندی او را از اسفل السافلین با اعلی علیین نرساند؛ چون خودش، با غرق در باتلاق گناه و نافرمانی، اسفل السافلین را برگزیده است؛ و مشخص است که آدمی که اسفل السافلین را برگزیند، قلبش به تاریکی می گراید.


عامل نورانیت قلب در نگاه امیرالمومنین علیه السلام

برای نورانیت قلب، نیاز به راهکار دارد؛ اما این راهکار را از زبان امیر مومنان علیه السلام بشنویم؛ ایشان برای تاریکی دل، راهکار زیبایی ارائه داده اند؛ ایشان در نامه ۳۱ نهج البلاغه به فرزند گرامیشان امام مجتبی علیه السلام می فرمایند: فرزندم، قلبت را با موعظه زنده کن، و ...«... نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ» و آن را بوسیله ی حکمت، نورانی کن؛ معلوم می شود که قلب گاهی تاریک می شود که نیاز به نورانی کردن دارد؛

معنای حکمت
اما اینکه حکمت چیست؟ باید گفت: قرآن کریم در مورد حکمت، می فرماید: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیرا...»[7]

«(خداوند) حکمت و بینش را به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) مى‌دهد و به هر کس حکمت داده شود، همانا خیرى فراوان به او داده شده است...»

یکی از معانی حکمت، معرفت و تفقّه در دین است. حکمت، اطاعت از خدا، شناخت امام و پرهیز از گناهان کبیره است.[8]

پس با چراغ حکمت، که همان تفقه در دین و دین شناسی است می توان قلب خود را نورانی کرده و راه را از چاه می توان پیدا کرد؛ این دین شناسی است که قدرت تشخیص سره از ناسره و حق از باطل نشان می دهد.

از این رو زمانی که آدمی احساس کند، که قلبش تاریک شده و غبار گرفته است، برای گرد گیری و نورانیت آن از دین شناسی، شناخت امام، و پرهیز از گناهان روی آورد.


پی نوشت:
[1]  کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۱۶.
[2]  مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۲۱۰.
[3]  مجمع البیان: 7/305
[4] سوره مطففین، آیه ۱۴.
[5]  الکافی، ج ‏2، ص 268.
[6]  سوره اعراف، آیه  179
[7]  سوره بقرة، آیه ٢٦٩
[8]   تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 287


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.