کارگردان: کاترين بيگلو
[جنگ يک ماده مخدر است!]
بازيگران: جرمي برنر (ستوان سوم ويليام جيمز)، آنتوني مکي (ستوان جي.تي. سانبورن)، گاي پپرس (ستوان مت تامسون)، ديويد مور(سرگرد ريد). 127 دقيقه. درجه نمايش:فيلم گنجه رنج با نقل قولي از کتاب جنگ نيرويي است که به ما معنا مي دهد نوشته کريس هجز آغاز مي شود: يورش نبرد غالباً يک اعتياد قوي و مرگبار است زيرا جنگ يک ماده مخدر است. درک اين جملات از حيث ذهني و عقلاني آسان است اما موقعي که اين فيلم برجسته به پايان مي رسد، ما جملات مذکور را با تمام جان و احساس مان درک مي کنيم.
البته شايد جنگ براي خيلي ها در حکم ماده مخدر نباشد. سربازها معمولاً دوست دارند هر چه سريع تر سر و ته خدمت خود را به پايان برسانند و به خانه بازگردند اما قهرمان فيلم گنجه رنج ستوان سوم ويليام جيمز (جرمي برنر)، که خطرناک ترين شغل را در ارتش آمريکا دارد، با جنگ و خطرات آن طوري برخورد مي کند که انگار از آن لذت مي برد. کار و وظيفه ستوان سوم جيمز خنثي کردن بمب ها و تله هاي انفجاريِ به اصطلاح تروريست ها در عراق است. جيمز قهرمان اکشن نيست، او يک متخصص است؛ متخصصي مثل يک جراح قلب که هر روز وظيفه مشخصي را در اتاق عمل انجام مي دهد. جيمز شناخت کامل و همه جانبه اي از انواع بمب ها دارد و بر اثر اهميت است زيرا در برخي از صحنه هاي فيلم که جيمز مشغول خنثي کردن بمب است اين احساس وجود دارد که فرد بمب گذار در فاصله اي دور، روي يک بالکن يا پشت يک پنجره ايستاده و با کنجکاوري منتظر است تا ببيند بمب دست سازش عمل مي کند يا نه. و جيمز هم دقيقاً همين کنجکاوي را دارد: تو گويي دو حرفه اي در برابر هم ايستاده اند و هر يک مي خواهد قدرت و تخصص خود را به ديگري ثابت کند. ستوان سوم جيمز از آن نوع قهرمان هايي نيست که ما قبلاً در فيلم هاي جنگي شاهدش بوده ايم. جيمز کوچک ترين اهميتي به افتخار آفريني براي وطن يا کسبِ مدال افتخار نشان نمي دهد. جيمز يک تقديرگراي صرف است؛ تقديرگرايي که بعضاً مشتاقانه و بي محابا به استقبال خطر مرگ مي رود و از بالا رفتن آدرنالين خون اش به اوج لذت و يا شايد نوعي کشف و شهود مي رسد. ستوان سوم جيمز در يک جوخه خنثي کردن بمب در بغداد کار مي کند. او همکاران ديگري هم دارد. شاخص ترين فرد در بين همکاران جيمز، ستوان سانبورن (مکي) است. ستوان سانبورن فرمانده گروه حمايتي جيمز است و وظيفه اش پاکسازي منطقه از تک تيراندازان دشمن و ديگر عوامل خطرساز است. سانبورن از طريق گوشي با جيمز در ارتباط است. جيمز براي خنثي کردن بمب ها بايد يک لباس ويژه هفتاد کيلويي را بپوشد؛ لباسي که البته در برابر انفجار بمب ها چندان کارساز نيست. سانبورن سرباز خوبي است که دقيقاً طبق دستورالعمل هاي نظامي عمل مي کند. او معتقد است که اين جوري زودتر مي شود دوره خدمت را تمام کرد و به خانه برگشت. اما سانبورن گرچه شجاعت جيمز را تحسين مي کند معتقد است که بي احتياطي هاي عامدانه جيمز عاقبت کار دست او مي دهد؛ کما اين که فرد قبلي نيز به دليل همين بي احتياطي ها کشته شد. سانبورن و جيمز مباحث فلسفي و غيرفلسفي جالبي راجع به مقوله مرگ و زندگي دارند و ...
يکي از غيرمنتظره ترين چيزها در فيلم گنجه رنج اين است که اين فيلم برخلاف بسياري از فيلم هاي جنگي، علاقه اي به اين ندارد که تماشاگر در بحث ميان کاراکترهاي اصلي قصه در اين جا سانبورن و جيمز طرف يکي از آن ها را بگيرد. فيلم تنها وجود متعدد و جالب کاراکترهايش را به نمايش مي گذارد. کاترين بيگلو، کارگردان فيلم، همواره به يک قاعده، طلايي سينماي دراماتيک پايبند مي ماند: معرفي کاراکتر و تبيين ويژگي هايش نه با ديالوگ که با عمل. ما همه آن چه را که لازم است درباره کاراکترهاي اين مردان بدانيم، نه از طريق حرف هايشان بلکه از طريق رفتارها و اعمال شان در حين موقعيت هاي دشواري که در آن گرفتار شده اند، مي دانيم.
گنجه رنج تنها فيلمي درباره جنگ عراق نيست. اين فيلم فراتر از يک فيلم جنگي، اثر کلاسيکي است. درباره بررسي روحي و رواني مردانِ تحت استرس و فشارهاي سنگين. موضوع چنين فيلمي فراتر از يک منطقه جغرافيايي خاص (عراق) و يک دوره زماني خاص است. ما با يک فيلم فرامکاني و فرازماني روبرو هستيم که دلمشغول مقولاتي چون قهرمان گرايي، شجاعت، مرگ، زندگي و جبرگرايي است.
فيلم گنجه رنج ساختار روشن و کلاسيکي دارد. کاترين بيگلو خيلي خوب مي داند که با مجموعه اي از نماهاي يک دو ثانيه اي نمي توان سوسپانس و تعليق به وجود آورد. تدوين معقول و آرام فيلم اين فرصت را مي دهد که تماشاگر کاملاً در فضاي صحنه ها قرار بگيرد و تعليق را زير پوست خود حس کند. فيلم عاري از همه تمهيدات هيجان سازي هاي کاذب و دروغين است. خودِ واقعيت بمبي که هر لحظه مي تواند منفجر شود کفايت مي کند تا سوسپانس بدون هيچ ترفند سينمايي اي ايجاد شود. بازي هاي خوب فيلم، بر ارزش هاي فيلم اضافه کرده است و همين طور فيلمبرداري عالي باري آکرويد که کار قبلي اش، يونايتد 93، نيز يکي از بهترين فيلمبرداري هاي سال بود، غالب صحنه هاي فيلم در دماي 50 درجه سانتيگراد در شهر اَمان (پايتخت اردن) که شباهت زيادي به بغداد دارد فيلمبرداري شده است. بيگلو تصميم گرفت که از هر صحنه فيلم با چهار دوربين روي دست به صورت همزمان فيلمبرداري کند. به اين ترتيب، باب موراوسکي و جان کريس، تدوين گردان فيلم، در پايان مرحله فيلمبرداري 200 ساعت فيلم در برابر خود داشتند. اما بايد به فيلمنامه خوب مارک بول هم اشاره کرد. بول همان کسي است که سه سال پيش فيلم جنگي در دره الا با فيلمنامه اي از وي به اکران درآمد. بول براي نوشتن فيلمنامه گنجه رنج به عراق رفته و چندين هفته را در کنار يک جوخه خنثي کننده بمب سپري کرده بود.
فيلم گنجه رنج در عين حال يک پيروزي شخصي براي خانم کاترين بيگلوست؛ فيلمسازي که در نشان دادن مردان و زنان گرفتار در خطر فيزيکي مهارت ويژه اي دارد. بيگلو در تمامي فيلم هايش، از جمله در همين فيلم گنجه رنج، اهميت اصلي را اول به آدم ها مي دهد و بعد به موقعيت خطرناکي که آن ها در آن گرفتار شده اند. بيگلو در قالب چنين فضا و قصه اي پرسش هايي درباره آن چه که جنگ با سربازان مي کند و خسارت هاي بعضاً جبران ناپذيري که بر روح و جسم آن ها وارد مي آورد، مطرح مي کند. در يک کلام گنجه رنج همان فيلم موعودي است که درباره جنگ عراق از مدت ها قبل انتظارش را مي کشيديم.
* اين فيلم در 8 جولاي 2009 اکران شده است.
منبع: نشريه نياي تصوير شماره 190