خاکستري (THE GREY)

يکشنبه، 20 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاکستري (THE GREY)

کارگردان: جو کارناهان (Joe Carnahan)
نويسنده: جو کارناهان
بازيگران: ليام نيسن، درموت مالروني، فرانک گريلو
اکشن/ ماجراجويي/ درام
محصول سال 2011
درباره فيلم :
فيلم «خاکستري» The Grey به شيوه اي بي رحمانه نشان مي دهد که گرگ ها عقيده و نظر خاصي را دنبال نمي کنند. وقتي حمله مي کنند، پاي هيچ خصومت شخصي اي در ميان نيست. اين حيوانات طي چندين هزار سال گذشته ياد گرفته اند چطور در سرماي کشنده ي مناطق ترسناکي چون مدار قطب شمال بي آنکه پوشش يا سلاحي داشته باشند، زنده بمانند. البته آنها کاملاً هم بي سلاح نيستند، چنگال و دندان دارند. بيايد از خودمان بپرسيم حتي اگر اسلحه هم داشته باشيم، چقدر مي توانيم در مقابل چنگ و دندان آنها مقاومت کنيم؟
در اين فيلم گروهي از کارکنان شرکت نفت فرصت اين را پيدا مي کنند تا سؤال ما را پاسخ دهند. آنها در يکي از جايگاه هاي استخراج نفت در قطب شمال کار مي کنند. جملاتي که «آت وي/Ottway» (با بازي Liam Neeson) در سکانس افتتاحيه ي فيلم براي توصيف اين محل به زبان مي آورد، آنرا به نمونه اي از دوزخ تشبيه مي کند که ساکنين آن "انسانهايي هستند که شايستگي زيستن در ميان نوع بشر را ندارند". شغل آنها از آن دست مشاغلي است که معمولاً دو دسته از افراد به دنبال آن مي روند: کساني که شديداً به درآمد بالا نياز دارند، و آنهايي که به دلايلي مي خواهند از اجتماع دور باشند و اوقات بيکاري خود را به خوابيدن يا نوشيدن بگذارنند. يکي از صحنه هاي ابتداي فيلم که در آن با آت وي و چند شخصيت ديگر آشنا مي شويم، در کافه اي شلوغ و به وضوح ارزان فروش مي گذرد.
آت وي تيرانداز ماهري است که در شرکت نفت، مسئوليت کشتن گرگ ها را بر عهده دارد. وقتي که شنيدم در قوانين جديد سارا پالين* تيراندازي به گرگ ها از داخل هليکوپتر، مجاز و بدون منع قانوني اعلام شده، احساساتم جريحه دار شد. اما بعد از ديدن اين فيلم حاضر بودم چند هليکوپتر ديگر هم خبر کنم تا به قطب بروند. علاوه بر اين، حس غم و نااميدي وجودم را گرفته بود. آن روز برنامه ي اکران سالن نمايش ليک استريت (ما منتقدين داخلي فيلم هاي تازه اکران شده ي زيادي را آنجا مي بينيم) طوري تنظيم شده بود که بايد دو فيلم را پشت سر هم مي ديدم. بعد از تمام شدن The Grey، حدود 30 دقيقه از فيلم دوم را تماشا کردم و بعد از سالن خارج شدم. اولين باري بود که تأثير فيلم قبلي باعث شده بود تماشاي فيلمي را ناتمام بگذارم. با وضع و حالي که آن موقع داشتم، در حق فيلم بعدي ظلم مي شد.
آت وي و چند نفر ديگر از کارکنان سوار هواپيماي کوچکي مي شوند و قصد دارند از منطقه خارج شوند، اما هواپيما سقوط مي کند. اکثر سرنشينان کشته مي شوند. هفت نفر زنده مانده اند. آنها اميدوارند گروه نجات پيدايشان کند، اما آلاسکا منطقه ي وسيعي ست و هواپيماي کوچک آنها خيلي زود زير برف دفن مي شود. يکي ازافراد گروه براي قضاي حاجت چند قدمي از بقيه دور مي شود و همين جاست که گرگ هاي گرسنه به او حمله مي کنند.
آت وي نسبت به بقيه باتجربه تر است و رهبري گروه را به عهده مي گيرد. طبق گفته ي او تنها در صورتي امکان زنده ماندن دارند که پايين تر از خط رويش درختان/Tree line* قدم بردارند. البته به نظر من گرگ ها بدشان نمي آيد لابلاي درختان آدم را شکار کنند، اما با اينحال فکر مي کنم اگر من هم بودم از آت وي پيروي مي کردم.
گروه در ميان سرماي جانسوز منطقه سفر مشقّت بار خود را آغاز مي کنند، به زحمت ميان برف ها گام بر مي دارند، از خوراکي هاي اندکي که از داخل هواپيما برداشته اند تغذيه مي کنند، و با رسيدن شب آتشي روشن مي کنند که خودشان هم خوب مي دانند توجه گرگ ها را جلب خواهد کرد. براي دور نگه داشتن گرگ ها گرداگرد خود حلقه اي از آتش برپا مي کنند. در ميان تاريکي شب، انعکاس نور شعله ها در چشم هاي خيره و گرسنه ي گرگ ها ديده مي شود.
فرصتي دست مي دهد تا مردها به گفتگو بنشينند، و اين فيلم که جو کارناهان Joe Carnahan آن را ساخته و فيلمنامه ي آن را هم خودش با کمک Mackenzie Jeffers نوشته است، براي هر کدام از اين افراد، شخصيتي منحصر به فرد قائل مي شود. قرار نيست مخاطب آنها را تنها به عنوان گروهي قرباني تلقي کند. آشنايي ما با آت وي نسبت به بقيه عميق تر است. متوجه مي شويم که روز قبل از پرواز تا مرز خودکشي پيش رفته است، اما حالا که با خطر جدي مرگ روبرو شده، تمام سعي خود را مي کند تا زنده بماند.
داستان فيلم The Grey روند منطقي بي رحمانه اي در پيش مي گيرد. تعداد گرگ ها از انسان ها بيشتر است. انسان ها تفنگ دارند، سلاح گرگ ها صبوري و بردباري آنهاست، وضعيت جوّي هم که وحشتناک آزار دهنده است. نگاهم به پرده ي سينما بود و هر لحظه بيشتر وحشت مي کردم. فيلم بايستي با پاياني خوش به انجام مي رسيد، غير از اين است؟ اگر "پايان خوش" در ميان نبود، حداقل بايستي به شکلي مخاطب را تسکين مي داد.
يادتان باشد، تا آخر تيتراژ پاياني در سينما بمانيد. يک تصوير ديگر هم خواهيد ديد. البته اين فيلم حتي بدون ديدن آن نماي آخر هم تماشايي و ارزشمند است.
در سال 2007، سارا پلين (فرماندار وقت ايالت آلاسکا) از قانون پيشنهادي سازمان نظارت بر امور آبزيان و جانوران وحشي آلاسکا پشتيباني کرد. طبق اين قانون، شکار گرگ ها از داخل هليکوپتر مجاز شناخته شده و مقامات آن را به عنوان بخشي از برنامه ي کنترل شکار گوزن هاي شمالي توسط حيوانات درنده ضروري دانستند. هدف اين برنامه رشد جمعيت گوزن هاي شمالي در راستاي حفظ منابع تغذيه ي ساکنين آلاسکا بود. در ماه مارس 2007، فرمانداري پالين اعلام کرد خلبان ها و تيرانداز ها به ازاي کشتن هر گرگ مبلغ 150 دلار جايزه ي نقدي دريافت مي کنند. اين موضوع اعتراض فعالان حقوق حيوانات را برانگيخت. آنها موضوع را به دادگاه حقوقي کشانده و در نهايت پيروز شدند. آنها موفق نشدند شکار هوايي را متوقف سازند، اما يکي از قضات ايالتي دولت را وادار ساخت تا از پرداخت جايزه ي نقدي خودداري کند. در مناط‌ق‌ سرد و كوهستاني‌، خط‌ مفروضي‌ است كه‌ بالاي‌ آن‌ هيچ‌ درختي‌ رشد نمي كند. خط رويش درختان يا خط درخت بيشترين ارتفاعي است که درختان يک منطقه مي‌توانند در آن رشد کنند. در ارتفاعات بالاتر به دليل شرايط نامناسب محيطي، مانند هواي بسيار سرد حاکم بر اينگونه مناطق، و نيز کمبود اکسيژن امکان رشد درختان وجود ندارد.
منبع:naghdefarsi.com


 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.