اسب جنگی (War Horse)

شنبه، 16 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسب جنگی (War Horse)

« تد » ( پیتر مولان ) مزرعه داری است که بطور اتفاقی تصمیم به خرید اسبی زیبا می کند اما بهای گزاف اسب باعث می شود که نتواند اجاره مزرعه را بپردازد. او و پسرش « آلبرت » ( جرمی ایرون )خیلی سعی می کنند تا پول اجاره را با استفاده از اسب جور کنند اما متاسفانه موفق نمی شوند
تد تصمیم می گیرد که اسب را به یکی از فرماندهان بریتانیایی در جنگ جهانی اول بفروشد. چند سال بعد آلبرت هم روانه جبهه های جنگ می شود و ….
اگر فیلم « نجات سرباز رایان » را دیده باشید متوجه شباهت نسبی داستان آن با « اسب جنگی » می شوید. در نجان سرباز رایان صحبت سر یک انسان بود و سایر مسائل مانند صحنه های جنگی و دیالوگ های بسیار جالب موضوع را پوشش داده بود و کمتر کسی به این فکر می کرد که آیا ارزشش را دارد؟
اما در « اسب جنگی » بحث سر یک اسب است اصلا برایم قابل درک نیست مگر اسب چه چیز خاصی دارد که همه از اسب حرف می زنند؟ نقش اصلی بودن یک اسب  کمی مشکل دارد مثلا ژنرال ها صحبتشان فقط اسب است و خانواده تنها مشکل اسب دارد و … بالاخره فیلم درباره اسب است اما فکر نمی کنم یک داستان اسبی این همه کشش داشته باشد و بتواند در موقعیت های گوناگون جواب بدهد.
دیالوگ های فیلم هم کمی حرف دارند نکته اذیت کننده درباره دیالوگ ها این است که سخنان زیادی قلمبه سلمبه ای از دهاتی ها می شنویم. مثلا مادر آلبرت ( امیلی واتسون ) بالاخره یک زن روستایی است اما صحبت هایش در سطح بالاتری قرار دارد. دیالوگ های خوب از مزیت های یک فیلم است ولی باید با کاراکترش جور در بیاید که متاسفانه این بحث در کاراکتر مادر آلبرت رعایت نشده.
ولی باید به نحوه زیبای پرداخت داستان هم اشاره کنیم.شاید فکر می کنید « آلبرت » در جبهه جنگ مانند سوزنی در انبار کاه به دنبال اسب خود می افتد اما خوشبختانه خیر، فیلم اصلا نمی خواهد شما را با این در و آن در زدن یک پسر بچه علاف کند، بلکه کلا به سرگذشت اسب بی زبان اشاره می کند و کمتر گریزی در این میان به « آلبرت » می زند . شما تنها در ابتدای فیلم شاهد روابط دراماتیک « آلبرت » و « جوئی » و رابطه آن ها با خانواده هستید و به طور مختصر و مفید با جو خانوادگی آن ها آشنا می شوید.
از دیگر نقاط قوت، پایان بندی غیر متعارف فیلم است که تا می توان داستان را به چالش کشیده می شود تا پایانی بی نظیر به تماشاگر تحول داده شود. البته باید اشاره ای به داستان های جانبی زیبایی داشت که « جویی » ( اسب داستان ما ) آن ها را یکی پس از دیگری از سر می گذراند.  جوئی یک اسب ساده است و توسط همین داستان ها است که فیلم جمع و جور می شود و همچنین می توان گفت این داستان های کوتاه از شخص های متفاوت، پیکره فیلم را می سازند و به کمک پیوند قوی به هم دیگر ربط داده شده اند  تا یک داستان خوب را برای تماشاگر فراهم کنند.
در « اسب جنگی » از عنصر محیط بخوبی استفاده شده و البته صحنه های جنگی و تاخت و تاز اسب هم بسیار جالب از آب در آمده البته فراموش نشود که فیلمبرداری بی نظیر از محیط در بوقوع پیوستن چنین زیبایی بصری بی تاثیر نبوده. و می توان« اسب جنگی » را از این بابت یک فیلم خوب بشمار آورد.
داستان ها و سرگذشت های کوتاه باعث شده فرصتی پیش بیاید تا نقش هایی گوناگون از بازیگران زیادی ببینیم و خوشبختانه اکت های جالبی از بازیگران شناخته شده و نشده  شاهد می شویم. اما  « جرمی ایرون » چندان تعریفی ندارد نه می گویم خوب است نه می گویم بد، ولی در کل، راه زیادی در پیش دارد . همینکه در کنار این بازیگران خوب حضوری یافته یک فرصت طلایی بدست آورده تا بر اندوخته های بازیگریش بیافزاید.
طبق معمول اسپیلبرگ از « جان ویلیامز » برای ساخت موسیقی متن استفاده برده و مثل همیشه موسیقی حماسی او به شکلی بسیار زیبا فیلم را در بر گرفته است.
اشکال فیلم از رابطه « جوئی » و « آلبرت » شروع می شود، دقیقا جایی که باید نقطه قدرت فیلم می بود اکنون مشکل فیلم به حساب می آید. این رابطه سفت و سخت بین اسب و انسان چندان باور پذیر نیست. بالاخره انتظار بیشتری از یک کارگردان صاحب نام داشتیم ولی خوشبختانه این نقص با استفاده از سایر عناصر مانند تصویر برداری و… برطرف شده و حداقل از « اسب جنگی » فیلمی قابل اعتنا ساخته است.
منتقد: محمد علیزاده  

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.