بی خود و بی جهت

دوشنبه، 16 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بی خود و بی جهت
کارگردان: عبدالرضا کاهانی تهیه‌کننده : عبدالرضا کاهانی نویسنده: عبدالرضا کاهانی بازیگران: رضا عطاران، پانته‌آ بهرام، نگار جواهریان، احمد مهران‌فر، علی استادی، کامران محمدی مهناز عظیمی: با نیم نگاهی به آثار قبلی عبدالرضا کاهانی این تصور برای نگارنده به وجود می آید که کاهانی با «بی خود و بی جهت» سومین فیلم از یک مجموعه ی کمدی ابزورد را ساخته است که بعضا در نوع خود پر از ایده های بکر و تازه و لحظات لطیف و درخور توجه است. این مجموعه از فیلم «هیچ» آغاز می شود و با «اسب حیوان نجیبی ست» و «بی خود و بی جهت» ادامه میابد. این جنس از کمدی ها فاقد یک پیرنگ مشخص هستند و مدام در حال بیان یک سری روزمره گی ها و خلق موقعیت های کمیک از دل مسائل پیش پا افتاده اند و همین بعضا باعث می شود از سوی مخاطبی که عادت دارد شنونده ی داستان، قصه و روایت در سینما باشد پس زده شوند. در فیلم «هیچ» سوژه ی بسیار بکر فیلمنامه یعنی کاراکتر اصلی فیلم و مشکل بیماری عجیب روحی و گرسنگی دائم اش یک موقعیت جالب دو اپیزوده خلق کرد که با نوع برخورد اطرافیان بر اساس منافع شان با این فرد شکل می گرفت. هیچ خط داستانی و اوج و فرودی وجود نداشت و سراسر نمایش زندگی و امید و ناامیدی آدم ها در پوچ ترین وضعیت زندگی شان بود و در پایان تنهایی شخصیت اصلی فیلم که موتیف تمامی آثار کاهانی ست . در «اسب حیوان نجیبی است» نیز وضعیت به همین منوال است. آدم های بدبختی که شادی های کاذب خود را از راهی تامین می کنند که در حیطه ی عرف و قانون نمی گنجد. کسب لحظات خوش در اجتماعی که از نگاه کاهانی همه چیز تحت فشار است و تنها شادی های کوتاه مدت و به ظاهر پوچ می تواند لحظات را برای افراد قابل تحمل و زندگی را ادامه پذیر کند و همین خواه ناخواه مایه های ابزوردیستی فیلم و سردرگمی کاراکترهایش را به خوبی مفهوم می بخشد. کاهانی به خوبی شخصیت هایش را در یک وضعیت بلاتکلیفی قرار می دهد که انگار همه چیز تصادفی ست (تفکر قطعی ابزوردیسم) و شخصیت ها هم پا به پای آن همین حس را به مخاطب منتقل می کنند و کم کم زندگی کردن اجباری در لحظه، مخاطب را نیز ترغیب می کند که بی هیچ میلی برای حدس زدن لحظه های بعدی فیلم، تنها از همین وضعیت جاری در حال این آدم ها لذت ببرد. در «بی خود و بی جهت» که عنوانش نیز به مخاطب هشدار می دهد که قرار است فشار موقعیتی شدید روی شخصیت های فیلم بر اساس یک چیز عبث و بیهوده باشد. همه ی عناصر موجود در دو فیلم قبل به نوعی تکرار شده است. آدم های پاکباخته ای که فشار های بیش از حد زندگی آنها را به سمت نوعی بی تفاوتی و سرخوشی کاذب کشانده است. دختر معلمی (نگار جواهریان) شیفته ی بازیگر کار کودک در مدرسه اش شده و به دروغ به مادرش می گوید که او نیز مثل خودش معلم است چرا که از نظر عرف خانواده اش "بازیگر کودک" شغل آبرومندی نیست. پسر به لحاظ مالی در مضیغه است و با کمک دوست و همکارش (رضا عطاران) خانه ی پیشین او را اجاره می کند در حالی دوست او به دلیل دبه کردن صاحب ملکی که قصد خریدش را داشته با اثاثیه ی جمع کرده سرگردان و بی خانمان مانده است. فشار دوم جشن عروسی است که به اصرار دختر و برای حفظ ابروی خانواده اش عصر همان روز قرار است در این خانه برگزار شود. احمد مهرانفر (داماد) مدام سرخوشانه به وضعیت می خندد با دلقک بازی سعی می کند همسر و دوستانش را بخنداند. دختر با نوع تربیتی که دارد این وضعیت را نمی پذیرد. هر چند با انتخابش در عشق به نوعی به این جنس آدم ها و زندگی شان از ابتدا گرایش نشان داده اما با پنهان کاری های شوهرش هنوز حقیقتا از اوج فلاکت او با خبر نیست. دیدگاه های سنتی او و موضوع بارداری ناخواسته اش در دوران نامزدی باعث شده تن به این فشار و جشن عروسی زودهنگام بدهد. بزرگترین گناهش این است که می خواهد با عشق ازدواج کند حتی اگر تمامی شرایط عشقش مغایر با دیدگاه های اصیل خانواده گی اش باشد. می توانم به جرات بگویم که در این فیلم کاهانی با بازی "انتخاب" تفکر تازه ای را در فیلمش گنجانده است که شیرینی و تلخی زندگی انسان را به رخ مخاطب می کشد. کاهانی خیلی خوب شخصیت اصلی فیلمش را از طبقه ای قرار داده که سعی دارند خودشان را از آلودگی این جنس زندگی کلبی مسلک که عارضه ی دردناک عصر حاضر است در امان دارند. اما به هر حال آنقدر فراگیر است که جزئی از زندگی شان می شود. آنها کنار این آدم ها زندگی می کنند و با آنها معاشرت دارند و طبعا عاشقشان می شوند و یک جایی مجبورند دست به انتخاب بزنند. و در پایان فیلم وقتی معلوم می شود که ماجرای مهمانی و جشن عروسی همه اش یک بازی از طرف مادر بوده تا دخترش را محکوم کند به اینکه نمی تواند خودش به تنهایی برای زندگی خودش تصمیم بگیرد و در همه حال بازنده است. این شکست نقطه ی پرتاب دختر به زندگی جدیدش است. پیام فیلم های کاهانی همیشه همین بوده. او در آخر فیلم هایش با شجاعت هر چه تمام تر تنهایی قهرمان اصلی اش را به رخ مخاطب می کشد. و این کار را آنچنان تلخ و تکان دهنده انجام می دهد که فرصت هر جنس قضاوتی را از مخاطب می گیرد. مخاطب در آخرین لحظه ی فیلم کاهانی حق صادر کردن هیچ مانیفیستی ندارد. نمی تواند قهرمان و ضد قهرمان تعیین کند. نمی تواند نتیجه ی داستان را به نفع یا بر علیه شخصیت داستانی مورد نظرش تمام کند. مخاطب در شوک تیر خلاص آخر تبدیل به همان چیزی می شود که فیلمساز می خواهد. تماشاگری صبور که توان این را پیدا کرده تا زندگی نوین خودش را در عصر حاضر روی پرده ی سینما، بدون آنکه افت و فرودی داشته باشد ببیند، می تواند آنرا بپذیرد یا در صدد تغییرش بر اید اما یادآوری این نکته برای او مهم است که مسئولیت این تنهایی با خود و با انتخاب خودش است که باید آنرا بپذیرد. منبع: سینمانگار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.