نقد فیلم Trouble with the Curve (منحنی دردسر)

جمعه، 7 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد فیلم Trouble with the Curve (منحنی دردسر)
کلینت ایستوود در پی نقش درخشانش در فیلم «گران تورینو» در سال 2008 تصمیم گرفت تا از بازی جلوی دوربین کناره گیری کند. این وقفه در کار اجرا چهار سال به طول انجامید. تصمیم او برای بازگشت، در سن 82 سالگی با فیلم «منحنی دردسر» این سوال را به ذهن می آورد که آیا بازنشستگی واقعاً تصمیم درستی نبود؟ این بدترین اجرای ایستوود در طول 57 سال کار حرفه ای نیست، اما کم اثر گذارترین بازی او در 10 سال اخیر است. چیزی که او از شخصیت گاس، یک پیشاهنگ پا به سن گذاشته در تیم بیسبال «شجاعان آتلانتا» ارائه می دهد، به یک کاریکاتور متحرک و سخنگو شباهت دارد! کارتونی از یک پیر مرد بداخلاق که در پایان فیلم کمی مهربان می شود. این شخصیتی است که قبلاً میلیون ها بار دیده ایم و ایستوود ایده جدید و اورژینال چندان زیادی به این شخصیت اضافه نکرده است. این انتقاد به کل فیلم هم وارد است. حتی یک لحظه هم در فیلم وجود ندارد که همان مسیر تکراری دیگر فیلم های این سبکی را دنبال نکرده باشد. فیلمنامه نویس، «رندی براون» کار روی فیلمنامه را با یک لیست از فرمول های داستانی در مورد یک پدر سخت گیر و یک دختر که در پایان همدیگر را درک می کنند، شروع کرده است. اتفاق افتادن هر چیزی را حدس بزنید، احتمالاً رخ می دهد. فیلم بی خطر و کهنه ای است که اگر به خاطر بعضی کلمات شیطنت آمیز نبود می توانست درجه G بگیرد.بعضی مسائل مربوط به بیس بال در فیلم جالب است البته در مورد آن ها هم خوب است که میانه روی شود. در این داستان، جرات وارد شدن به قلمروی ران شلتون وجود نداشته است. می توان گفت که «منحنی دردسر» در مخالفت با فیلم مانی بال است و در مورد این مساله بحث می کند که بیس بال قدیمی نسبت به تکنولوژی امروز بسیار ممتاز است و آن سبک بازیکن گیری بر اساس امتیاز فقط مورد علاقه بیلی بین و اصول او بود. با این وجود بیشتر اهالی بیس بال می گویند که حقیقت امر در مورد بیس بال در جایی بین این دو سبک قرار دارد، اما این بینابینی مطمئناً سوژه جالبی برای یک فیلم سینمایی نمی شود. «دردسر با منحنی» نشان می دهد که سبک بیسبال قدیمی چقدر خوب همه چیز را تحلیل می کرد و تجربه می تواند یک کامپیوتر را به راحتی مغلوب خود کند. حامی بزرگ شیوه قدیم بیسبال فیلیپ اندرسون است با بازی متیو لیلارد که توانایی کافی برای خواباندن هر سرو صدا و شکایتی را دارد. «ایمی آدامز» در نقش میکی فقط کمی بیشتر از ایستوود به کاراکتر خود بها داده است و البته کاراکتر او با عمق کمتری هم نوشته شده است. او یک زن 33 ساله است که با شغل خود ازدواج کرده و در آتلانتا وکیل پر قدرتی است. شش روز در هفته با ساعت های طولانی کار می کند تا اینکه رئیس و بهترین دوست گاس یعنی پیت ( با بازی جان گودمن) با میکی تماس می گیرد و می گوید که نگران سلامت دوستش شده است. او می خواهد که میکی به پدرش در اردوی پیشاهنگی به شمال کارولینا بپیوندد. اما این مسافرت به کار او خدشه وارد می کند به خصوص اینکه روابط پدر دختری گاس با او در جایگاه خوبی قرار ندارد، با این حال میکی با این سفر موافقت می کند. دقیقاً می دانیم که این داستان به کجا قرار است ختم شود: میکی در نهایت باید بین کار و پدرش یکی را انتخاب کند. کسی می تواند حدس بزند انتخاب او چیست؟! فر سوم این چرخه جاستین تیمبرلیک است که در نقش جانی بازی می کند. نقشی که به آن کم پرداخته شده اما وجودش برای بیدار کردن جنبه های انسانی شخصیت میکی ضروری است. جانی یک بازیکن سابق است که حالا به پیشاهنگی روی آورده و به تدریج وارد دنیای میکی می شود چرا که او تنها عنصر مناسب برای پرت کردن حواس میکی در کارولینای شمالی است. بین تیمبرلیک و آدامز کمترین میزان تفاهم از لحاظ احساسات وجود دارد. کیفیتی که بتواند رابطه آن دو را باور پذیر کند در صحنه های آشنایی شان وجود ندارد. سبک زندگی آزادانه و راحت جانی با زندگی بیش از اندازه برنامه ریزی شده میکی همخوانی ندارد. و البته می شود حدس زد که این ماجرا به کجا کشیده می شود: میکی باید در نهایت بین آزادی و اسارت یکی را انتخاب کند. کسی می تواند حدس بزند انتخاب او چیست؟! ممکن است گفته شود که دنیا به چنین فیلم هایی نیاز دارد؛ فیلم هایی که فقط کافی است تریلر دو دقیقه ای شان را ببینید و کل ماجرا را بفهمید. «دردسر با منحنی» برای افرادی ساخته شده است که دوست ندارند با رفتن به سینما به چالش کشیده شوند، کسانی که قدردان دیدن یک داستان آشنا با بازی بازیگران مختلف هستند. البته از آن پایان های شاد متفاوت ندارد ( هیچ کدام از کاراکتر ها و روابط آن ها هم برای این امر آماده سازی نشده اند) اما شخصیتشان لایه بندی شده است طوری که سینما را به آن بداخلاقی که گاس پیر بود، ترک نمی کنیم. فیلم در تصنع غوطه ور شده است. هر بار که به بیان یکی از احساسات آدمی گریز می زند (مثل صحنه ای که گاس در کنار مزار همسرش است یا وقتی که دلیل ترک میکی در شش سالگی را پیش او اعتراف می کند) به ناچار بعدش فیلم با سر به زمین می خورد. «دردسر با منحنی» اولین اثر بلند رابرت لورنز است که خودش همیشه دستیار ایستوود (بیشتر به عنوان دستیار کارگردان یا دستیار تهیه کننده) بوده است. سبک لورنز شایسته است، اما فیلمنامه او قدرت و پتانسیل بالایی برای نشان دادن توانایی های این کارگردان نداشته است. اگر ایستوود به بازنشستگی خود بازگردد و دیگر هم دوباره به کار اجرا برنگردد، این فیلم یک خداحافظی ناامید کننده برای چنان ستاره بزرگی است. منبع: سایت نقد فارسی


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.