نقد فیلم سوزاننده ی جسد The Cremator

شنبه، 2 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد فیلم سوزاننده ی جسد The Cremator
کارگردان: یورای هرتز بازیگران: رودلف روسینسکی ـ ولاستا چرامستووا و … لاصه ی داستان: آقای کپفرکینگل، مردی ست مؤدب، منضبط، انسان دوست و اهل خانه و خانواده که یک مرُده سوزخانه را اداره می کند. او برخلافِ توصیه های دوستش که از او می خواهد وارد ارتش نازی ها بشود، اصرار دارد که خونِ چِکی در رگ هایش جاری ست و این کار را نخواهد کرد اما وقتی پای مصلحت هایی در میان باشد، آقای کپفرکینگل حتی زن و بچه اش را هم از میان برمی دارد … یادداشت: لحن فیلم بین یک اثر روانشناسانه ی ترسناک و یک کمدی سیاه، در نوسان است و در این زمینه بسیار هم موفق عمل می کند. چه اگر نبود این لحن طنازانه، و اگر نبود فرم کارگردان برای اثرش، شاید با آن دسته آثار دردناکی مواجه بودیم که دیدنش کارِ هر کسی نبود . آقای کپفرکینگل از هر نظر موجه و متین به نظر می رسد اما کم کم متوجه می شویم زیرِ این لایه ی موقر، هیولایی ترسناک نهفته است. سکانس های بسیار خوبی طراحی شده تا این مفهوم، به بیننده منتقل شود. نگاه کنید به آن سکانس شهر بازی که آقای کپفرکینگل خانواده اش را به آنجا برده. همه مشغول شادی و بازی هستند اما تنها کسی که این میان انگار هیچ لذتی از این خنده ها نمی بَرَد و بلکه برعکس، ناراحت هم هست، همین آقای کپفرکینگل است. در نتیجه به خانواده اش پیشنهاد می کند به جای دیگری بروند و آن « جای دیگر »، یک تئاتر مجسمه های مومی ست که پُر شده از قتل و کشتار و ترس. حالا اوست که لبخند به لب دارد. هر چه جلوتر می رویم، کم کم روحیه ی ترسناک این آقای کپفرکینگل برای ما آشکار می شود؛ نگاه کنید به سکانسی که قرار است ماهی های شب عید را بُکُشند اما او از این کار طفره می رود و آن را به عهده ی مستخدمه ی خانه می گذارد. بعد با حالتی روحانی (!) و مسخ شده، پشتِ درِ آشپزخانه می ایستد و با لذت گوش می کند به صدای تقّه های چاقو روی بدنِ ماهی ها. موجودِ عجیبی ست این آدم! جای دیگر تصمیم می گیرد با خانواده به سالن بوکس برود. او از دیدن خشونتِ این ورزش لذت می برد. اما نکته ی طنز ماجرا اینجاست که او با تمام این خصوصیات، به رغم اصرارهای دوستش نمی خواهد وارد ارتش آلمان بشود و به جرگه ی نازی ها بپیوندد. فیلمساز به ما نشان می دهد که چنین آدمی، که ذات خشونت طلب و ترسناکش از حرف ها و حتی نگاههایش هم پیداست، اتفاقاً چقدر هم راحت می تواند تبدیل بشود به یک هیتلرِ دیگر. او که کارش، یعنی سوزاندن مُرده ها را دوست دارد و معتقد است: (( سوزوندنِ جسد یه حرکت انسانیه و مردم رو از ترسِ مرگ خلاص می کنه. ))، انگار شخصیت دیگری دارد که در زیرِ پوسته ی ظاهری اش زندگی می کند. سکانس فوق العاده ای در فیلم هست که طی آن، آقای کپفرکینگل در مُرده سوزخانه برای مردم مشغول سخنرانی ست و کم کم تُن و لحن صدایش تغییر می کند و بعد انگار که تبدیل شده باشد به هیتلر، درست مثل او، با همان حرارت و قدرت مثال زدنی، سخنرانی را ادامه می دهد طوریکه مردم که ترسیده اند، کم کم آنجا را ترک می کنند! این سکانس علاوه بر حس طنز فوق العاده ای که دارد، به شکل ترسناکی اشاره می کند به ذاتِ حقیقیِ مردی که بر خلافِ رفتارِ ظاهری اش، یک دیوانه ی تمام عیار است. او وقتی متوجه می شود اگر به حزب نازی ها بپیوندد، حتماً لازم نیست هیتلر باشی یا عضو حزب نازی باشی تا مردم را نابود کنی، یک مردِ محترمی مثل آقای کپفرکینگل می تواند ترسناک تر از هر کسی باشد که تا حالا دیده اید. منبع:filmhafteh.blogfa


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما