تعزیهای که حاجت میدهد
شمر ادامه میدهد «در آرزوی ملک ری؛ مطرب بزن شیپور و نی؛ عمر حسین گردیده طی؛ ای داد هی بیداد هی»؛ صدای گریه جمعیت بلند میشود،
شمر میخواند و میخواند، مردم میگریند و میگریند.... شمشیرش را در آسمان میرقصاند، رو به اطرافیان میکند و فریاد میزند «عمر حسین گردیده طی!».
تعزیه ادامه دارد، حسین(ع) وارد میشود سبزپوش و بالابلند اما پر از زخم و درد، از نام و نشانش میگوید و شمر را موعظه میکند....
حسین میخواند و میخواند، مردم میگریند و میگریند...
«سلطانیه» غرق در غم میشود، شمر عصبانی میشود، شمشیر بیرون میکشد... حسین در قتلگاه، شمر روی سینهاش، حسین تشنه لب، شمر خنجر به دست، نگاه حسین رو به خیمه؛ جان زینب، ملتهب...
مردم شیون میکنند، «سلطانیه» غرق در ماتم میشود... روستای کوچکی که 200 سال است در محرم، تعزیهخوانی میکند، این روستا با تعزیهاش برای سلطان عشق، سلطانی میکند.
«سلطانیه» غرق در غم میشود، شمر عصبانی میشود، شمشیر بیرون میکشد... حسین در قتلگاه، شمر روی سینهاش، حسین تشنه لب، شمر خنجر به دست، نگاه حسین رو به خیمه؛ جان زینب، ملتهب...
حسین عظیمی رئیس هیات تعزیهداران سیدالشهدای(ع) روستای سلطانیه است، 66 سال دارد، بیش از 50 سال است تعزیهخوانی میکند، برایمان از تعزیه در این روستا و جایگاه آن در همدان میگوید:
«روستای ما در 15 کیلومتری ملایر و در نزدیکی نوشیجان قرار دارد، 50 خانوار دارد و حدود 250 نفر جمعیت. تعزیهخوانی در آن بیش از 200 سال قدمت دارد؛ هنرمندان تعزیهخوانی از دو قرن گذشته تا امروز در این عرصه فعالیت داشتند و به عشق حسین(ع) آیین سنتی ـ مذهبی روستا را حفظ کردهاند.
تعزیه در ماه محرم، اربعین حسینی، 28 ماه صفر، ماه رمضان، ایام پیروزی انقلاب و مناسبتهای دیگر اجرا میشود، البته تعزیه ماه محرم سلطانیه ویژه است و از روز اول محرم تا شام غریبان ادامه دارد.
شب اول محرم تعزیه روستای سلطانیه به نیت امام موسی کاظم(ع) با نام تعزیه موسی بن جعفر(ع) شروع میشود؛ دومین روز محرم، تعزیه جنایتهای منصور دوانیقی اجرا میشود، آن هم به یاد مظلومیت سادات علوی که با بی رحمی لابلای در و دیوار گذاشته میشدند که مصیبتی سخت برای شیعه است.
در روزهای دیگر تعزیه شوزب، طفلان مسلم، مسلم ابن عقیل، حر ریاحی، قاسم(ع)، حضرت علیاکبر(ع) و حضرت عباس(ع) برگزار میشود، روز عاشورا هم از صبح تا ظهر به یاد مظلومیت سید و سالار شهیدان، تعزیه امام حسین(ع) اجرا میشود؛ بعد از ظهر روز یازدهم محرم هم تعزیه بازار شام و خرابههای شام و اسرای کربلا را اجرا میکنیم.
رمز و راز عدد 14
14 نفر در تعزیه سلطانیه فعالیت دارند، 14 عاشق که این عدد حتما رمز و رازی دارد، 14 مرا یاد 14 معصوم میاندازد. 30 تا 40 نفر هم به صورت سیاهی لشگر با گروه هنری تعزیه روستای سلطانیه همکاری دارند.
لطف خدا شامل حال ما شده و در ایام محرم به ویژه تاسوعا و عاشورا بیش از 10 هزار نفر تعزیه سلطانیه را میبینند، خیلیهایشان مسافرند و از شهرهای همجوار به اینجا میآیند و میهمان خوان گسترده حضرت اباعبدالله(ع) میشوند.
14 نفر در تعزیه سلطانیه فعالیت دارند، 14 عاشق که این عدد حتما رمز و رازی دارد، 14 مرا یاد 14 معصوم میاندازد. 30 تا 40 نفر هم به صورت سیاهی لشگر با گروه هنری تعزیه روستای سلطانیه همکاری دارند.
باور دارم امام حسین(ع) نگاه خاصی به این برنامهها دارد، به خاطر همین هیچ وقت گیر هزینه نماندیم، هزینههای اجرا را با کمک خیران و نذورات مردمی تأمین کردیم؛ مردم عنایات زیادی را با توسل به امام حسین(ع) و ائمه اطهار از این برنامه معنوی بردهاند.
ماجرای زنی که شفا گرفت
اگر بخواهم به بخشی از این کرامات اشاره کنم، شفای بیماران صعبالعلاجی است که از سوی پزشکان جواب شده بود، فکر کنم سال 88 بود، مشغول اجرای یکی از تعزیهها بودیم که یک دفعه دیدم مرد جوانی دست همسرش را گرفته و به سمت سکوی برگزاری تعزیه میآید؛ مرد جوان نزدیک من که در لباس حضرت عباس(ع) شبیهخوانی میکردم، آمد و گفت: «حاج آقا من از اهالی این روستا نیستم از روستای دیگری به اینجا آمدهام همسرم از دو چشم نابیناست چشمانش باز است اما نمیبیند، امروز تا حاجتم را از این جا نگیریم نمیروم».
در همین لحظه زن نابینا به سمت فردی که تعزیه حضرت زینب(س) را اجرا میکرد رفت و با حالت زاری و تواضع مقابل عبای سیاه و چادر او زانو زد، صحنه دردناکی بود، از مردم خواستم برای شفای این زن دعا کنند و سه مرتبه «یا حسین(ع)» بگویند، زن نابینا کفن حضرت عباس را از روی سن برداشت و به چشمانش کشید، تقریبا بعد از 20 دقیقه دیدم از جایش بلند شد و با چشم گریان به من که سوار اسب بودم نگاه کرد و با ناباوری گفت «من میبینم». در همین لحظه همسرش که دست و پایش میلرزید با عجله زن را از سکو پایین آورد و به گوشهای برد تا مردم به سمتش هجوم نبرند.
فردای آن روز مرد جوان دوباره به دیدنم آمد و با حال عجیب و چشم گریان، گفت که همسرش شفا گرفته و این لطف قمر بنی هاشم است، بعد از آن سال، هر سال نذورات خود را به هیات تعزیه هدیه میکند.
تکه پارچه سبزی که حاجت داد
یکی دیگر از عنایات امام حسین(ع) در این تعزیه مربوط به یک مرد جوان بود، یکی از روزهای محرم بود که مشغول خواندن تعزیه بودم این مرد به سمتم آمد و گفت «حاج آقا! قسمت میدهم به اسم ابوالفضل و این لباسی که به تن داری، برایم دعا کن، 12 سال است ازدواج کردهام و صاحب فرزند نشدهام»، تحت تأثیر حالش قرار گرفتم، بغض گلویم را گرفت تکهای از
گفت «من فرزندم را از حضرت ابوالفضل گرفتم، تکه پارچهای که دادید را به دست همسرم بستم، بعد از چندماه خداوند این فرزند را به من هدیه داد، من هم نامش را ابوالفضل گذاشتم.
شال سبزی را که به کمرم بسته بودم پاره کردم و به دستش دادم. یک سال گذشت، مشغول تعزیهخوانی بودم که مردی بچه بغل به سمتم آمد، خودش بود؛ همان مرد، با گریه و زاری خواست که فرزندش را سوار اسب کنم، پر از شوق شدم، بچه را گرفتم و سوار اسب کردم، برایم تعریف کرد و گفت «من فرزندم را از حضرت ابوالفضل گرفتم، تکه پارچهای که دادید را به دست همسرم بستم، بعد از چندماه خداوند این فرزند را به من هدیه داد، من هم نامش را ابوالفضل گذاشتم.
این آقا چند سال است یک گوسفند به عنوان نذری برای مراسم روز عاشورا به گروه تعزیه هدیه میکند.
بانویی که شفا گرفت، به خوابم آمد و دعوتم کرد
یکی دیگر از خاطرات زیبایی که دارم مربوط به شفای یکی از زنان روستاست، قضیه برمیگردد به سال 78؛ دکترها جوابش کرده بودند و گفته بودند نهایتاً تا 20 روز دیگر زنده است، در مراسم تعزیه بودم دیدم دو نفر از زنان روستا زیر بغل خانمی را گرفتهاند و به روی سن آورند، خودش را به روی سم شبهاسب حضرت عباس انداخت، یک لحظه صحرای کربلا را در ذهنم تصور کردم، مردم یکصدا فریاد «یا حسین» سر میدادند و گریه میکردند، همه دست به آسمان بردند و برایش دعا کردند، فردای آن روز در عالم خواب دیدم، این بانو اسمم را صدا زد و از من خواست به منزلش بروم، در همان لحظه با حالت مضطرب از جا بلند شدم و به اتفاق همسرم تا درب منزل این خانم که از اقوام دور بنده نیز بودند رفتیم، وقتی در زدیم این خانم که قبلا نمیتوانست از جایش بلند شود، آمد و در را برایمان باز کرد، من و همسرم پر از تعجب بودیم، اما تعجب نداشت، شفا و کرامت کار هر روزه خاندان حسین(ع) است.
این بانو نقل کرد شب همان روزی که مراسم تعزیه اجرا شده در عالم خواب پنج بانوی سیاهپوش را دیده که از بین آنها یک بانوی قدخمیده به او گفته، از جایش بلند شود، وقتی گفته «نمیتوانم از جایم بلند شوم» برای بار سوم دستش را گرفته و بلندش کرده که وقتی از خواب بیدار شده اثری از بیماری در بدنش نبوده است.
داستان عنایات امام حسین(ع) در این تعزیه بسیار است و وقت اندک، خدا را شاکرم که این لطف را به من کرده که بتوانم در این لباس نوکری سید و سالار شهیدان را کنم، راستش، وقتی لباس تعزیه را به تن میکنم غرور حسینی سراپایم را فرا میگیرد. 50 سال است افتخار نوکری امام حسین(ع) را دارم و هر چه در زندگی دارم از عنایت حسین(ع) و ابوالفضل(ع) است.
حرف آخرم اینکه در دوران فعالیتم سعی کردیم آیین تعزیهخوانی را به صورت سنتی و مانند گذشته حفظ کنیم، هرچند سبکهای بهروز هم داشتیم اما با رعایت اصول و قواعد. یک سری از سبکها و بدعتهای جدید امروز هنر اصیل تعزیهخوانی را تهدید میکند، مسوولان فرهنگی باید با حمایت از این هنر از ورود آسیبها و چالشها به هنر تعزیه جلوگیری کنند. ما اصول را رعایت کنیم و تابع خواستههای امام حسین(ع) باشیم دیگر نباید نگران هیچ چیز باشیم، بقیه کارها را خودشان درست میکنند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}