داستانک های نماز

من به نماز عشق می ورزم

در عصر روز تاسوعا، وقتی که دشمن تصمیم گرفت حمله را بر لشکریان امام حسین علیه السلام آغاز کند، حضرت به حضرت ابالفضل علیه السلام فرمود: به سوی آنان برو و اگر می توانی کار را به فردا واگذار، تا امشب را به نماز و نیایش و طلب آمرزش از او سپری کنیم. خدا می داند که من نماز، تلاوت قرآن، بسیاری دعا و درخواست آمرزش را دوست دارم.
در شرح حال امام حسین علیه السلام و یارانش در شب عاشورا چنین می خوانیم: آن شب، صدای ناله و زمزمه و نیایش حسین و یارانش تا بامداد همچون آوای زنبور عسل به گوش می رسید. گروهی در رکوع بودند و برخی سجده می کردند و دیگران ایستاده و یا نشسته به عبادت سرگرم بودند.
آن شب سی و دو نفر از سربازان عمرسعد که گذرشان به خیمه های امام حسین علیه السلام افتاد، تحت تأثیر این شور و حال قرار گرفتند.


 

شیرودی اولین نظامی‌ای بود که در نماز به او اقتدا کردم

آیت‌الله خامنه‌ای برای بازدید به پادگان ابوذر آمده بودند. اکبرعلاقه خاصی به ایشان و یاران امام(ره) داشت. بعد از گزارش نگاهی به ساعتش کرد و گفت برویم نماز مغرب! حضرت آقا رو به من کردند و پرسیدند امام جماعت دارید؟ گفتم  امروز شما هستید اما روزهای دیگر پشت سر اکبر شیرودی نماز می‌خوانیم! فرمودند عالی است! من هم پشت سر خلبان شیرودی نماز می‌خوانم! هر چه منتظر شدیم شیرودی نیامد! خودش را مخفی کرده بود. به اصرار آقا، شیرودی را آوردیم جلو و پشت سرش نماز خواندیم.
حضرت آقا، هم بعدها به این موضوع اشاره کرده و فرمودند: شیرودی اولین نظامی‌ایی بود که در نماز به او اقتدا کردم. 
برگرفته از کتاب «بر فراز آسمان«



توبه ‎ سر دسته ‎ راهزنان
یکی از علماء از کربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.
آن عالم می گوید: «من کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً کتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یکی از سارقین گفتم من کتابی در میان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده اید و اگر ممکن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد».
آن شخص گفت: «ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم کتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم».
گفتم: «رئیس شما کجا است».
گفت: «پشت این کوه جایگاه او است».
لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم که رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی که از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت:
«این عالم یک کتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه ‎ ی شما نخواستیم بدهیم».
من به رئیس دزدها گفتم: «اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز کجا؟ دزدی کجا؟».
گفت: «درست است که من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی که هست، انسان نباید رابطه ‎ ی خود را با خدا به کلّی قطع کند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلکه باید یک راه آشتی را باقی گذارد. حالا که شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم».
و دستور داد همین کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
پس از مدّتی که به کربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم که با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می کرد. وقتی که مرا دید شناخت و گفت:
«مرا می شناسی؟»
گفتم: «آری!»
گفت: «چون نماز را ترک نکردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اکنون توفیق توبه و زیارت پیدا کرده‌ام ».[۱]
[۱]. کتاب پاداشها و کیفرها.



مورد اعتماد بودن نماز خوان
یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود، کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که می ‎ شد برای خواندن نماز دست از کار می ‎ کشیدند.
یک روز مهندس به آنها اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر می ‎ شود. کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان نماز را به آخر وقت می ‎ گذاردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان همچنان در اوّل وقت، نماز ظهر و عصرشان را می ‎ خواندند.
آخر ماه، مهندس به آنها که همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادّی (ماهیانه) پرداخت می ‎ کند کسانیکه نماز خود را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض می ‎ کنند که چرا حقوق آنها را زیاد داده است. مهندس می ‎ گوید:
اهمیّت دادن آنها به نماز و صرفنظر کردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمان آنها بیشتر از شماست و این قبیل آدم ها هرگز در کار خیانت نمی کنند همچنانکه به نماز خود خیانت نکردند.

نماز شاه کلید است

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
- قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود:
برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.
برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.
و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!
شیخ نخودکی فرمود : نماز اول وقت شاه کلید است .


در حال تکمیل

مرتبط

داستانک های عاشورا

داستانک های زیبا از امام رضا علیه السلام

آیت الله مظاهری-(داستانهای کوتاه اخلاقی-نماز حاجت)

نسخه چاپی