داعش می‌کشد تا آمریکا بماند
سیدمهدی طالبی-صادق امامی: چه در افغانستان باشند و چه در پاکستان، تفاوتی نمی‌کند. «هزاره‌»ها در هر نبردی برای به‌دست گرفتن قدرت، دردسترس‌ترین «قربانی»هایی هستند که یافت می‌شوند. آخرین عملیات تروریستی علیه هزاره‌ها روز شنبه در نزدیکی مدرسه دخترانه «مکتب سیدالشهدا» در محله شیعه‌نشین دشت برچی در غرب کابل روی داد و منجربه شهادت 63 نفر تا لحظه نگارش این گزارش و زخمی شدن بیش از 150 نفر شد. انفجار با استفاده از یک خودروی بمب‌گذاری‌شده نوع تویوتا(کرولا) سرمه‌ای‌رنگ انجام شده است.

بعد از انفجار خودرو و خارج شدن دانش‌آموزان 11 تا 15 ساله از مدرسه، ۲ مین‌ کارگذاری‌شده نیز منفجر شد. مثل هر جنایت دیگری که در افغانستان و عمدتا علیه غیرنظامیان شیعه رقم می‌خورد، پس از این حادثه نیز تصاویر غم‌انگیزی در فضای مجازی و رسانه‌های رسمی از این جنایت منتشر شد. تصاویری از کیف‌ها، کتاب‌ها و کفش‌های جامانده؛ تصاویری از پیکرهای نوجوانانی که کنار یکدیگر و زیر ملحفه‌ای سفید برای همیشه به خواب رفته‌اند و ساعاتی بعد آرزوهایی می‌شوند که زیر خاک برای همیشه مدفون خواهند شد.

این نخستین‌باری نیست که دانش‌آموزان در مراکز آموزشی غرب کابل هدف حمله تروریستی قرار می‌گیرند. به گزارش روزنامه «صبح کابل» در سوم آبان سال گذشته‌ یک مهاجم انتحاری، مواد همراهش را دربرابر مرکز آموزشی کوثر دانش در غرب کابل منفجر کرد. آن رویداد نیز زمانی رخ داد که دانش‌آموزان تازه از صنف‌های‌شان [کلاس‌هایشان] بیرون شده بودند. در آن رویداد، ۲۷ دانش‌آموز و آموزگار جان‌باخته و ۷۷ نفر دیگر زخمی شده بودند. این نه اولین و نه آخرین جنایت علیه شیعیان (هزاره) در افغانستان نیست؛ حمله به مرکز آموزشی کوثر دانش در سال ۲۰۲۰ با ۳۰ شهید، حمله به زایشگاه در غرب کابل در سال ۲۰۲۰ با ۲۴ شهید، حمله به مدرسه خصوصی «مهدی موعود» با ۲۰۰ کشته و زخمی، حمله به مرکز فرهنگی تبیان با ۱۵۰ کشته و زخمی و فهرست بی‌انتهایی که همچنان ادامه دارد.این جنایت‌ها علیه هزاره‌های افغانستانی، به‌نظر می‌رسد برای هریک از طرفین مخاصمه، بسیار کم‌هزینه است و بدون ریخته شدن خون آنها، پایه‌های قدرت چه برای طالبان، چه داعش و چه دولت مرکزی محکم نمی‌شود که هر از چندگاهی، یک انفجار، جان چند ده «هزاره» شیعه را در کسری از ثانیه می‌ستاند تا در میان بوی دود و خون و گوشت انسان، این نجوای پدران باشد که «جان پدر کجاستی؟»

هر گروه و جریانی که در افغانستان برسر کار می‌آید، هزاره‌ها که سومین گروه پرجمعیت این کشور هستند را قربانی می‌کند. این بدعت حداقل از اواخر سده نوزدهم میلادی و پس از روی کار آمدن امیر عبدالرحمن، شکل جدی‌ای به خود گرفت و او با همکاری برخی قبایل سنی‌مذهب، هزاره‌ها را به‌شدت سرکوب کرد و آنان را برای چنددهه در انزوای سیاسی، اجتماعی و محرومیت اقتصادی قرار داد و درنهایت دست به قتل‌عام این قوم زد تا آنها ناچار به مهاجرت به کشورهای همجوار شدند.

بخشی از هزاره‌ها، از جنوب‌شرق مناطق هزاره‌نشین افغانستان به‌سوی هند بریتانیا کوچیدند و در کویته واقع در پاکستان امروزی ساکن شدند، اما وضع در پاکستان نیز خیلی متفاوت نبود و آنان هر از چندی با هجوم گروه‌های مسلح ضدشیعه، قتل‌عام می‌شدند. پس از کودتای 1978، هزاره‌ها تلاش خود را برای برابری حق شهروندی خود نسبت‌به دیگر شهروندان افغانستان آغاز کردند، اما با ورود نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات‌متحده آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ حکومت طالبان سقوط کرد تا امیدها به اصلاح سیستم تغییر پیدا کند. اما برای هزاره‌ها وضع تغییری نکرد، تا جایی‌که در سال ۲۰۰۷ قبایل کوچی که از مهم‌ترین حامیان حکومت طالبان بودند، با حمله به روستاهای هزاره‌ها باعث آواره‌شدن هزاران تن از هزاره‌ها شده و ده‌ها نفر هرساله درپی حملات آنها کشته می‌شوند.

آنها به این دلیل حامی طالبان بودند که این گروه در آن زمان برای سرکوب هزاره‌های شیعه‌مذهب بسیاری از زمین‌های آنها را دراختیار کوچی‌ها قرار داده بود.با تغییر قانون در افغانستان، هزاره‌ها توانستند بخشی از قدرت سیاسی را حداقل در پارلمان از آن خود کنند، اما باوجود این، اقدامات خصمانه علیه آنها همچنان ادامه دارد.

جنایت روز شنبه، در افغانستان و جهان واکنش‌های زیادی را به‌دنبال داشته است. اشرف غنی، رئیس‌جمهور افغانستان بلافاصله این عملیات را «حمله تروریستی» خواند و طالبان را به‌عنوان عامل آن معرفی کرد. در خبرنامه‌ای که ساعتی پس از انفجار در غرب کابل ازسوی ارگ ریاست‌جمهوری منتشر شده، آمده است که طالبان در ادامه جنایت‌هایش، با انجام حمله تروریستی در منطقه دشت‌برچی شهر کابل، شماری از دانش‌آموزانی که درس‌شان را تمام کرده بودند، شهید و زخمی کرد.» غنی این رویداد را محکوم کرده و گفت که طالبان با تشدید جنگ نامشروع و خشونت‌شان یک‌بار دیگر نشان داد که نه‌تنها به حل بحران کنونی به‌گونه صلح‌آمیز و اساسی تمایل ندارد، بلکه با پیچیده‌ساختن وضعیت، فرصت فراهم‌شده به‌خاطر صلح را از بین می‌برد.

غنی گفته است: «گروه طالبان حتی در شب‌های قدر که لحظات نزول قرآن است، دست از کشتار مردم بی‌گناه ما برنداشتند. این گروه وحشی‌صفت که در میدان نبرد توان مقابله با نیروهای شجاع امنیتی و دفاعی کشور را ندارند، اماکن عامه و مکتب دختران را با قساوت و بی‌رحمی هدف قرار می‌دهند.»کمی پس از اینکه اشرف غنی، طالبان را مسئول این جنایت معرفی کرد، طالبان این عملیات را محکوم کرد. ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی گروه طالبان نوشته که طالبان این حمله را محکوم می‌کند. او نوشته است: «این حملات علیه مردم ملکی انجام شده و متأسفانه تلفات زیاد وارد کرد.» او این حمله را کار گروه موسوم به دولت اسلامی، داعش، خوانده و دولت افغانستان را متهم به حمایت از این گروه کرده است.
 

چه‌کسی پشت این جنایت‌هاست؟

درک اینکه چه‌کسی در پس این جنایت‌ها ایستاده و از گسترش خشونت‌های قومیتی در افغانستان بهره می‌برد، چندان پیچیده و سخت نیست. با خروج آمریکا از افغانستان، تحولات در این کشور رنگ و بوی متفاوتی خواهد گرفت و بازیگران مختلف تلاش دارند به‌نوعی تحولات را به‌شکلی که تمایل دارند، رقم بزنند. در ادامه به بازیگرانی که می‌توانند در این حادثه نقش داشته باشند، پرداخته شده است.
 

آمریکا در پی آرامش برای بازاستقرار

هیچ عاملی به اندازه آمریکا نمی‌تواند در افغانستان و تحولات آن اثرگذار باشد. بر همین اساس می‌توان این کشور را یکی از عواملی دانست که می‌تواند در پس این جنایت حضور داشته باشد. شاید اگر آمریکایی‌ها به‌دنبال باقی ماندن در افغانستان بودند، چنین جنایتی را طراحی می‌کرد، اما آمریکا به‌دنبال خروج از افغانستان و به‌عبارت دقیق‌تر بازاستقرار نیروهایش در کابل است و برای این اقدام، نیازی به آرامش دارد تا بتواند برخی از نهادهای خود را از این کشور خارج کرده و برخی دیگر را مستقر سازد. این تصمیم بنابر شواهد، موضوعی فراحزبی در آمریکا است و پررنگ شدن این مساله در دولت ترامپ به‌معنای ابتکار او برای خروج از افغانستان نبود. دولت ترامپ در توافق خود با طالبان اعلام کرده بود نیروهای ارتش آمریکا تا اردیبهشت1400 از افغانستان خارج می‌شوند، اما با ورود دموکرات‌ها این مساله با تردیدهایی روبه‌رو شد.

برخی گمانه‌زنی‌ها حتی حاکی‌از رد توافق دولت ترامپ با طالبان ازسوی دولت جو بایدن بود، اما او برخلاف آن، در اقدامی که تاییدکننده توافق 2020 میان ترامپ و طالبان است، اعلام کرد تا سپتامبر سال‌جاری (شهریور) به‌طور کامل از افغانستان عقب‌نشینی خواهد کرد. دولت آمریکا قصد دارد نظامیان رسمی‌اش را که در تعدادی پایگاه محدود در افغانستان هستند از این کشور خارج کرده و حفظ منافع خود را به شرکت‌های تجاری مورد پشتیبانی شرکت‌های امنیتی آمریکایی بسپارد. این شرکت‌های تجاری در جای‌جای افغانستان به فعالیت مشغول خواهند بود و شرکت‌های امنیتی نیز با ترکیبی از مزدوران اسلحه‌به دست چندملیتی و حتی بومی دست به تامین امنیت تاسیسات این شرکت‌ها مانند معادن، کارخانه‌ها، دفاتر، خطوط جاده‌ای، منازل مسکونی مورد استفاده کارکنان شرکت و فرودگاه‌های مورداستفاده شرکت‌های تجاری خواهند زد.

این منافع آنقدر پراکنده و دارای ساختارهای مستحکم محلی و امنیتی هستند که نمی‌توان آنها را مورد هدف قرار داد و درصورت آسیب‌رسانی به آنها نیز دولت آمریکا به‌صورت مستقیم ازنظر مالی و جانی آسیب ندیده و با موضوعی حیثیتی به‌دلیل کشته شدن نظامیانش مواجه نخواهد شد.این سیاست برای تضمین خروج آمریکا از افغانستان احتمالا دارای ملزوماتی مانند ثبات نسبی و تلاش برای جلب همکاری خواهد بود. واشنگتن می‌داند برای آنکه نیروهایش بدون تلفات از افغانستان عقب‌نشینی کنند، باید درگیری‌ها در این کشور تا حدی فروکش کند تا سربازان آمریکایی مورد خشونت‌های انتقام‌جویانه قرار نگیرند. همچنین تشدید اوضاع در افغانستان باعث بلندتر شدن صدای مخالفان خروج از افغانستان در آمریکا می‌شود.

واشنگتن همچنین می‌کوشد در فضای ایجادشده به‌دلیل خروجش از افغانستان ارتباطاتی با بازیگران خارجی در افغانستان ایجاد کند. فضای مورد بهره‌برداری کاخ‌سفید در این مرحله به احتمال بروز ناآرامی در افغانستان مرتبط است. به‌زعم واشنگتن این فضا باعث می‌شود طرف‌های منطقه‌ای مانند ایران به‌دلیل شرایط وارد نوعی از هماهنگی یا درک متقابل با آمریکا شوند. کاخ‌سفید این‌گونه می‌اندیشد که تهران به‌دلیل آسیب‌پذیری از وقوع هرگونه درگیری در افغانستان حاضر خواهد شد در نشست‌های بین‌المللی مربوط به افغانستان وارد نوعی از هماهنگی با آمریکا شود. بر این اساس نمی‌توان وقوع انفجار در مناطق هزاره‌نشین را به آمریکا مرتبط دانست، زیرا این مساله درحال حاضر چندان موردنیاز آمریکا نیست و هم‌راستا با منافع و اولویت‌های این کشور ارزیابی نمی‌شود.
 

میدان رقابت‌های منطقه‌ای برای ریاض

سعودی‌ها افغانستان را منطقه‌ای مهم برای فشار بر ایران می‌بینند. اگر سعودی‌ها در کشورهای پیرامونی خود مانند یمن، عراق و بحرین از هرگونه حرکتی، احساس خطر می‌کنند و تحولات سرزمین‌های عربی حتی در شمال آفریقا را برای خود دردسرساز تلقی می‌کنند در افغانستان امکانی برای شکل‌گیری تهدید علیه ریاض وجود ندارد. این کشور سال گذشته اعلام کرد که در چارچوب 35 برنامه توسعه‌ای خود قصد دارد 100 مدرسه دینی در افغانستان بسازد. یکی از اهداف اصلی سعودی‌ها از ورود به افغانستان پیگیری رقابت‌های منطقه‌ای با ایران است تا در آنجا تهدیدی علیه تهران به وجود آورده یا به متحدان ایران حمله کند. افغانستان از جهاتی درحال حاضر برای سعودی‌ها منطقه‌ای بکر برای پیگیری نبرد منطقه‌ای‌شان با ایران به حساب می‌آید.

جنگ در یمن به حدی از بازدارندگی رسیده است که هر روز تاسیسات سعودی زیر آتش موشکی و پهپادی هستند. ریاض ضرباتی که از محور مقاومت متحمل می‌شود را نمی‌تواند در یمن جبران کند. سعودی‌ها چند ماه قبل نیز سعی کردند با بمب‌گذاری در بغداد ضرباتی که از محور مقاومت خورده‌اند را جبران کنند اما پس از بمب‌گذاری در یک بازار بغداد گروه‌های مقاومت عراقی با پهپاد از سمت شمال به ریاض حمله کردند.با سخت شدن درگیری‌ها در یمن و عراق عربستان برای تخلیه عملیات‌های انتقامی خود به نظر می‌رسد افغانستان را انتخاب کرده است. هرگونه تنش‌آفرینی سعودی‌ها در یمن که در جنگ قرار دارد یا در عراق که به تازگی از بند داعش رها شده است چندان ارزش افروزده‌ای برای ریاض به همراه ندارد و تنها باعث مشروعیت‌بخشی به حملات گروه‌های مقاومت علیه تاسیسات عربستان می‌شود.

ریاض به همین دلیل افغانستان را انتخاب کرده است، زیرا گروهی از گروه‌های محور مقاومت در این کشور استقرار رسمی ندارد تا برای انتقام‌جویی از سعودی‌ها فعالیتی انجام دهد و همچنین زمین بازی جدیدی است که سعودی‌ها با ناآرام کردن آن سعی می‌کنند به محور مقاومت گوشزد کنند که می‌توانند افغانستان را نیز ملتهب کرده و آن را نیز وارد میز نبردهای منطقه‌ای کنند. تحلیلگران معتقدند سعودی‌ها در آبان‌ماه سال گذشته با کمک عناصری در دستگاه‌های امنیتی افغانستان بمبی را در مرکز آموزشی دانش کوثر کابل در منطقه غرب کابل منفجر کردند. ساکنان این منطقه شیعیان هزاره هستند که در پی این انفجار دست‌کم 36 نفر از آنان به شهادت رسیده و بیش از 70 تن نیز زخمی شدند. جدا از این، خروج آمریکا از افغانستان، در راستای منافع ریاض تلقی نمی‌شود.
 

پاکستان بازیگر پیچیده

کشور دومی که می‌تواند در پس این عملیات حضور داشته باشد، پاکستان است. پاکستان با 200 میلیون جمعیت، رقابتی شدید با هند دارد. این کشور تلاش کرده به هر شکل ممکن از نفوذ هند در افغانستان بکاهد و بر همین اساس، گروه‌های تندرو را در داخل افغانستان ایجاد کرد تا از آنها به‌عنوان جنگجویان نیابتی خود استفاده کند. این کشور، با حمایت‌های تسلیحاتی و استخباراتی از طالبان و شبکه حقانی سبب بی‌ثباتی زیادی در افغانستان شده است. پاکستان در سال‌های گذشته کمک‌های مستقیم نظامی و استخباراتی را برای طالبان افغان و پاکستانی فراهم کرده و این حمایت‌ها نیز منجربه مرگ سربازان آمریکا، سربازان امنیتی افغان و مردم و بی‌ثباتی در افغانستان شده است تا هندی‌ها نتوانند با استفاده از قدرت اقتصادی خود به‌راحتی در افغانستان حضور پیدا کنند.

به‌دنبال همین حمایت‌ها بود که دونالد ترامپ کمک‌های نظامی این کشور به پاکستان را تعلیق کرد. اگرچه طالبان تلاش می‌کند استقلال خود را از پاکستان نشان دهد، اما اسلام‌‌آباد مخالف هر اقدامی در تضعیف این گروه است. انفجار کابل اقدامی در راستای قدرت‌گیری طالبان درافغانستان نیست، بلکه می‌تواند مانعی بر سر راه آن نیز باشد. مسدود شدن مسیر حرکت طالبان به‌سمت حضور در قدرت برخلاف منافع کلی پاکستان است.
 

بازیگری موهوم به نام داعش

اصلی‌ترین بازیگری که در افغانستان به دنبال هر انفجار تروریستی به‌ویژه علیه غیرنظامیان، مسئولیت آن را برعهده گرفته، داعش است. این گروه چندین عملیات مشابه عملیات روز شنبه در افغانستان اجرا کرده است که یکی از آنها به دی‌ماه سال 96 بازمی‌گردد که این گروهک با چند حمله انتحاری به مرکز فرهنگی و اجتماعی تبیان و خبرگزاری صدای افغان(آوا) در غرب کابل، دست‌کم 50 نفر را شهید و بیش از 90 تن را زخمی کردند. یک ماه بعد در بهمن 96، یک عامل انتحاری، خودروی خود را مقابل دفتر سازمان خیریه «صندوق نجات کودکان» (Save the Children) در شهر جلال‌آباد منفجر کرد. این عملیات‌های تروریستی درحالی اتفاق می‌افتد که در افغانستان فضا به اندازه عراق و شام مناسب رشد گروه‌هایی مانند داعش نیست.

داعش در غرب آسیا از کمک گروه‌هایی مانند بعثی‌ها، نقشبندیه و اهل سنت ناراضی از دولت‌های مرکزی بهره می‌برد اما در افغانستان شرایط مشابه عراق و شام نیست. با وجود ضعف دولت مرکزی اما کینه‌های انتقام‌جویانه مذهبی آن‌گونه که داعش به دنبال آن است در افغانستان به پررنگی عراق و سوریه وجود ندارد و تحولات به شکل سنگینی از فضای قومی و سیاسی متاثر است. اگر شخصیت‌های مذهبی نیز در افغانستان وجود داشته باشند به جناح‌های مختلف طالبان پیوسته‌اند و نیروی چندانی برای جذب داعش باقی نمانده است. با این حال نمی‌توان ادعا کرد داعش نمی‌تواند در افغانستان حضور داشته باشد بلکه نکته اصلی آن است که این گروه همانند فعالیت‌های پیشینش در عراق و سوریه نمی‌تواند در افغانستان به وزنه‌ای سنگین تبدیل شود.  در درگیری‌هایی نیز که بین این گروه و طالبان شکل گرفته، عناصر طالبان بسیاری از نیروهای داعش را از بین بردند.

پس از این عملیات‌ها و تضعیف داعش بود که برخی اخبار غیررسمی از همکاری دولت با داعش منتشر می‌شد. این خبر را «ذبیح‌الله مجاهد» سخنگوی طالبان افشا کرد و در واکنش به تسلیم گسترده تروریست‌های داعش به نیروهای امنیتی افغان در بیانیه‌ای گفت که پس از عملیات گسترده طالبان برای محو «فتنه داعش» در ولایت «ننگرهار» و دیگر ولایت‌های مجاور آن دولت 121 نفر از اعضای داعش در شهرستان «اچین» را که در محاصره این گروه قرار داشته نجات داده است. جدا از این خبر، رفتار داعش در افغانستان هیچ شباهتی به رفتار این گروهک در عراق و سوریه ندارد. داعشی‌ها در افغانستان به جای اینکه به دنبال تسلط بر زمین باشند و روند قدرت‌گیری خود را توسعه دهند، تمرکز خود را بر عملیات تروریستی علیه هزاره‌ها قرار داده‌اند. عملیات‌های داعش بیش از آنکه به قدرت گرفتن این گروه کمک کند، در راستای پروژه دولت غنی برای باقی‌ ماندن آمریکا در افغانستان است. داعش در افغانستان، سگ دست‌آموز نیروهای امنیتی برای عملیات علیه شیعیان مظلوم هزاره شده است.
 

دولت اشرف غنی

طبیعی است که در تحولات اخیر افغانستان، یعنی خروج آمریکا و قدرت‌گیری طالبان، دولت اشرف غنی بیش از همه متضرر می‌شود. او اساسا با بهره‌برداری از بی‌ثباتی و ضعف نهادهای موجود در افغانستان موفق به تسلط بر کابل شده است و برهمین مبنا می‌کوشد تا شرایط پیشین را حفظ کند. اشرف غنی با تفرقه انداختن میان گروه‌های افغانی، می‌تواند مانع از شکل‌گیری صلح شده و همچنان قدرت را قبضه کند. اشرف غنی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2014 (1393) با تقلب در دور دوم موفق شد در رقابت با عبدالله عبدالله پیروز شده و به ریاست‌جمهوری برسد.

اشرف غنی در انتخابات سال 2019 (1398) نیز با تقلب در انتخابات دوره ریاست‌جمهوری خود را تمدید کرد. اشرف غنی مدت‌ها شمارش آرا را به تعویق انداخت تا زمینه‌های تقلب گسترده‌تر و پذیرش آن را هموارتر کند. او در این انتخابات، با رای ادعایی 900 هزار نفر در کشور 30 میلیون نفری افغانستان به ریاست‌جمهوری رسید. با این وجود دولت غنی به دلیل مذاکرات صلح افغانستان در آستانه از دست دادن قدرت است. یکی از پیشنهادها در این زمینه تشکیل دولت انتقالی برای برگزاری انتخابات با حضور طالبان است که در این صورت قدرت رئیس‌جمهور فعلی افغانستان از دست خواهد رفت.

در این میان نفع دستگاه‌های امنیتی وابسته به دولت مرکزی کابل ایجاد اختلال در تلاش‌های طالبان است. این عناصر اطلاعاتی به دنبال ایجاد فجایعی رقت‌بار علیه شیعیان هزاره هستند تا آن را به گردن طالبان انداخته و مانع از شکل‌گیری ارتباط میان گروه‌های افغانی بدون حضور دولت شود. با این سلسله انفجارها، دولت افغانستان تلاش می‌کند آمریکا را در افغانستان نگاه دارد و همچنان این قدرت حداقلی دراختیار غنی و تندروهای پشتون همراهش باشد. البته  اشرف غنی برای دست زدن به چنین فجایعی، نیازمند حمایت یک طرف خارجی قوی است که در این مسیر عربستان با وی همراه شده تا هم اشرف غنی و هم بن سلمان به هدف تاکتیکی خود دست پیدا کنند تا بتوانند از این دستاورد تاکتیکی در برنامه‌های بزرگ‌تر خود استفاده کنند.
 

طالبان به‌دنبال حضور بادوام در قدرت

پس از هر رخدادی در افغانستان، اصلی‌ترین متهم، گروهک طالبان بوده است. طالبان درحال حاضر، قدرتمندترین گروه غیردولتی در افغانستان به‌شمار می‌رود؛ گروهی که توانسته آمریکا را ناچار به خروج از افغانستان بکند. این گروه از قوم پشتون افغانستان تشکیل شده است. پشتون‌ها در سده‌های اخیر قدرت مسلط در افغانستان بوده‌اند، اما دخالت‌های شوروی باعث شد دیگر اقوام نیز در جامعه این کشور برجسته شوند. تلاش شوروی برای اشغال افغانستان ازطریق حکومت مورد حمایتش در کابل باعث شد تا جبهه جهانی مخالف کمونیسم برای به‌شکست کشاندن مسکو روی به حمایت از گروه‌های موجود در افغانستان کنند. گرچه دولت مستقر در کابل که مورد حمایت مسکو بود پشتون‌تبار به‌حساب می‌آمد، اما در فضای جنگ سرد این موضوع مانع از شورش همگانی علیه شوروی نشد. درحالی‌که دیگر اقوام به‌شکلی کمرنگ در جامعه افغانستان حضور داشتند، نبرد با شوروی به آنان در داخل افغانستان و در فضای بین‌المللی مشروعیتی غیرقابل قیاس با گذشته داد.

به‌عنوان مثال درحالی‌که تاجیک‌ها تا پیش از این وزنه‌ای قابل‌ملاحظه در افغانستان نبودند، درقالب گروه‌های جهادی وارد مبارزه با شوروی شده و چهره‌های برجسته‌ای مانند برهان‌الدین ربانی، احمدشاه مسعود و عبداله عبداله را به افغانستان و جهان معرفی کردند. هزاره‌ها نیز در سایه همین تحولات و با کمک‌های تسلیحاتی ایران علیه شوروی وارد جنگ شده و به قدرت راه یافتند. ازسوی دیگر پشتون‌های مذهبی مانند گلبدین حکمتیار نیز پرچم مبارزه با دولت بی‌دین موردحمایت کمونیست‌های شوروی را در میان پشتون‌ها بلند کردند. فضای جدیدی که در افغانستان شکل گرفت باعث شد دیگران نیز درکنار پشتون‌ها وارد قدرت شده و توان اثرگذاری بیابند.باوجود این، گروه‌های جهادی مبارز با شوروی پس از خروج مسکو از افغانستان و دستیابی مجاهدان به قدرت با یکدیگر وارد جنگ و نزاع شدند.

مردم خسته از جنگ افغانستان کشش جنگ دیگری را نداشتند، تا اینکه گروهی جدید و ناشناخته با نام طالبان وارد میدان شد. این گروه با تعداد بالای نفرات خود و انگیزه‌های دینی موفق شد به‌سرعت بسیاری از مناطق افغانستان را در دهه 1990 به تصرف درآورد و تنها 10 درصد کشور در مناطق شمالی مانند دره پنجشیر در دست مجاهدان باقی ماند. گروه طالبان در آن زمان شامل جریانات مختلف اعم‌از جناح‌های افغانی و پاکستانی می‌شد. جناح افغانی گروه‌های پشتون‌تبار ساکن در افغانستان بودند که دیدگاه‌های مذهبی داشتند و جناح پاکستان نیز شامل مجموعه‌ای از گروه‌های موجود در خاک پاکستان می‌شد که با انگیزه‌های دینی وارد افغانستان شدند. پشتون‌های افغانستانی درس‌خوانده در مدارس عربستانی موجود در پاکستان و پشتون‌های پاکستانی‌تبار ازجمله گروه‌های موجود در جناح پاکستان این گروه بودند که نسبت‌به جناح افغانی از خشونت بیشتری بهره می‌بردند.

اعضای طالبان و به‌خصوص جناح پاکستانی در حملات به شهرها مناطق مسکونی را نیز مورد هدف قرار داده و پس از فتح شهرها علیه مخالفان خود دست به جنایت می‌زدند. ازجمله جنایات مشهور آنها به‌قتل رساندن محمد نجیب‌اله بود. نجیب‌اله تا سال 1992 رئیس‌جمهور افغانستان بود که پس از فتح کابل توسط مجاهدان به دفتر سازمان ملل پناهنده شد، اما طالبان پس از اشغال کابل در سال 1996 او را از دفتر سازمان ملل بیرون کشیده و به شکل وحشیانه‌ای اعدام کرده و جنازه او را به نمایش درآوردند. عبدالعلی مزاری، یکی از رهبران هزاره‌تبار مجاهدان نیز پس از حمله طالبان به کابل با رضایت این گروه برای مذاکره نزد آنان رفت که طالبان با خلف وعده و خیانت وی را نیز به قتل رساند.

قتل رقبا، دیپلمات‌های خارجی، زنان و کودکان و ارتکاب جنایات متعدد و همکاری با گروه‌های تروریستی دیگر باعث شکل‌گیری تصویری بسیار سیاه از طالبان در اذهان شده و آنها برای بازگشت به قدرت نیازمند تلطیف فضا هستند. فرماندهان طالبان در چندسال گذشته که مذاکره با آمریکا را آغاز کرده‌اند، از اقدامات تروریستی خود کاسته‌اند و آن را بیشتر بر نیروهای خارجی موجود در خاک افغانستان و نیروهای امنیتی افغانی متمرکز کرده‌اند. طالبان با این حملات آمریکا را مجبور به خروج از افغانستان کرده و بسیاری از شهرها را نیز از دست دولت مرکزی خارج کرده است. طالبان بسیاری از شهرهای افغانستان را که 14 درصد شهرستان‌های این کشور می‌شوند، به‌طور کامل دراختیار دارد و در 40 تا 50 درصد از شهرستان‌های دیگر نیز به‌شدت با نیروهای دولتی درگیر است. در چنین مناطقی عموما مرکز شهر در دست دولت مرکزی است، اما حومه شهر تحت نفوذ طالبان قرار دارد.

در شرایطی که طالبان در عرصه میدانی دست بالا را دارد و با توسل به همین دست بالا موفق به کسب امتیازات سیاسی از آمریکا و دولت افغانستان شده است، این گروه به‌موازات درحال پیگیری برنامه خود برای وجهه سازی و ارائه تصویر مثبت از طالبان به‌عنوان حافظ منافع تمامی اقوام افغانی است. طالبان در سال‌های اخیر سعی کرده ارتباطاتی را با هزاره‌ها برقرار سازد و به نفع آنان برخی از متجاوزان را مجازات کند. با خروج آمریکا از افغانستان، طالبان به قدرت بلامنازع تبدیل خواهد شد. بر همین اساس هر اقدامی که منجربه ابقای حضور آمریکا در افغانستان شود، در نقطه مخالف با دیدگاه‌ها و استراتژی طالبان است. در پس عملیات تروریستی روز گذشته، این پیام نهفته بود که افغانستان همچنان ناامن است و آمریکا باید برای تثبیت امنیت در این کشور باقی بماند؛ موضوعی که برخلاف خواسته و هدف چندین‌ساله طالبان است.
 

افغانستان درگیر تعصب‌های قومیتی

در افغانستان تعصب حرف اصلی را می‌زند که این تعصب البته بیش از هر چیز قومی است تا مذهبی. با این‌حال در پی تحولات مذهبی چنددهه اخیر این عنصر پررنگ نیز به‌نوعی وارد تسویه‌حساب‌های سیاسی شده است. این تعصب به میزانی است که برخی اقوام یا طیف‌های قدرتمند آن خواهان قبضه حکومت هستند، حتی اگر جمعیت کمتری نسبت به اکثریت داشته باشند. خود برترپنداری و درک از دیگران به‌عنوان افرادی درجه دومی در افغانستان امری معمول است.

پشتون‌ها بزرگ‌ترین و قدرتمندترین قوم موجود در افغانستان هستند و طبق آمارها جمعیت آنها بین 40 تا 45 درصد از جمعیت آن کشور را تشکیل می‌دهد. با اینکه پشتون‌ها اکثریت جمعیت نیستند، اما آنها به جهت بزرگ‌تر بودن‌شان و سابقه بیشتر حکومت بر افغانستان در سده‌های اخیر خود را صاحب حکومت می‌دانند. پشتون‌ها، هزاره‌ها و ازبک‌ها در‌مجموع دارای اکثریت جمعیتی هستند، اما به‌جز برخی از مواقع دست همکاری به یکدیگر نداده‌اند. این همکاری‌ها بیشتر در دوره مبارزه با شوروی در دهه 1980 میلادی شکل گرفت.

در بین این اقوام آن قومی که بیش از همه تحت ظلم قرار داشته است، هزاره‌ها هستند که بخش بزرگی از این مساله به‌دلیل مجاورت هزارها با پشتون‌ها بوده است. گرچه اقوام در افغانستان در بیشتر نواحی پراکندگی دارند، اما در برخی نقاط تمرکز دارند. تمرکز پشتون‌ها در جنوب و هزاره‌ها در مرکز است، اما تاجیک‌ها و ازبک‌ها بیشتر در نواحی شمالی سکونت دارند.

این مساله باعث شده در جنگ‌های قومی هزاره‌ها در مرکز بیشتر مجاورت را با اقوام دیگر داشته باشند و بیش از دیگران از درگیری‌ها زیان ببینند. این مساله به‌خصوص در سرکوب حکومت‌های پشتون علیه آنها مشهود بوده است، پشتون‌های متمرکز در جنوب برای آنکه بتوانند تسلط بیشتری بر افغانستان داشته باشند باید نخست از مرکز عبور کنند، جایی که در استانی مانند بامیان هزاره‌ها تمرکز دارند که این امر بارها تکرار شده است. آخرین نمونه آن به حکومت طالبان باز‌می‌گردد که آنها پس از عبور از سد هزاره‌ها وارد مناطق شمالی تاجیک‌نشین و ازبک‌نشین شدند. با وجود این سرکوبگری علیه هزاره‌ها در سال‌های اخیر شکل جدیدتری به‌خود گرفته است. دولت افغانستان که تحت تسلط پشتون‌هاست با گروه پشتون طالبان به‌دلایل ایدئولوژیک درگیر است، اما این نبرد باعث نشده آنها سرکوب علیه هزاره‌ها را از یاد ببرند و درکنار درگیری‌های داخلی خود با دیگر پشتون‌ها سعی در آسیب‌ رساندن به هزاره‌ها دارند. این گروه از پشتون‌ها و دیگر گروه‌های حاضر در حکومت که در دستگاه‌های امنیتی دارای نفوذند با دستگاه‌های اطلاعاتی زیادی مرتبطند که یکی از آنها دستگاه اطلاعاتی عربستان‌سعودی است.
 

داعش در دولت اشرف‌غنی است

تا لحظه نگارش این گزارش، هیچ گروهی مسئولیت حمله به مدرسه سیدالشهدا را نپذیرفته است. به‌دنبال هر حادثه این‌چنینی، انگشت اتهام سراغ گروهک طالبان می‌رود اما طالبان نیز با محکوم کردن این جنایت، مسئولیت آن را برعهده نگرفت تا پای گمانه‌زنی‌ها به میان بیاید. در این زمینه یک منبع آگاه به «فرهیختگان» گفت: «پس از جنایاتی شبیه حادثه روز شنبه، در ابتدا گفته می‌شود این جنایت کار طالبان بوده اما به دلایل متعدد می‌توان گفت که طالبان عامل این جنایت نبوده است. دلیل اول اینکه آمریکا به‌دنبال خروج از افغانستان است و با این اقدام، طالبان از هر وقت دیگر به قدرت نزدیک‌تر شده است. طالبان در این سال‌ها و به‌ویژه در چند سال گذشته و در جریان مذاکرات صلح نشان داده، از عقلانیت برخوردار است و دست به چنین اشتباهاتی نمی‌زند. علاوه‌بر این در چنین شرایطی آنها دنبال چنین حملاتی نمی‌افتند و نمی‌خواهند در افکار عمومی برای خود کینه و نفرت بکارند.»

وی افزود: «طالبان به ارتباط و همکاری با ایران نیاز دارد و به‌‌خوبی به این نکته آگاه است که خط‌قرمز جمهوری اسلامی، مردم و به‌ویژه شیعیان افغانستان است و بر همین اساس در چند سال گذشته این موضوع را رعایت کرد و حتی در برخی موارد به هزاره‌ها کمک کرد.»

این منبع آگاه با اشاره به عملیات‌های تروریستی علیه شیعیان از حدود 2 سال پیش،  افزود: «هر بار داعش مسئولیت این عملیات‌ها را برعهده گرفته اما واقعیت این است که داعش وجود واقعی‌ در افغانستان ندارد. در افغانستان این گروهک فاقد جغرافیا، رهبری و امکان است. داعش چگونه بدون این مولفه‌ها، علیه شیعیان عملیاتی انجام می‌دهد؟ اگر هدف آن اعلام موجودیت و قدرت است که با زدن شیعیان و انتحاری این اتفاق نمی‌افتد.»

وی افزود: «در پشت این عملیات منسوب به داعش، افراد داخل دولت افغانستان هستند که دنبال این بودند به آمریکایی‌ها اثبات کنند همه‌چیزهایی که در افغانستان دنبالش هستید، در طالبان نیست و همه تخم‌مرغ‌ها را در سبد طالبان نگذارید. دولت با کمک داعش می‌خواهد بگوید در کابل انفجار و انتحار هست و همه‌چیز طالبان نیست که اگر آمریکا با طالبان توافق کرد، مشکل حل شود.»

این منبع آگاه در پاسخ به اینکه چرا فقط شیعیان را هدف قرار می‌گیرند، تصریح کرد: «به‌دلیل اینکه حلقه‌ای که در دولت و در سطح مقامات امنیتی افغانستان وجود دارد، اصولا رادیکال‌های پشتون افراطی هستند که ضدشیعه و به‌ویژه ضدهزاره هستند. اینها برای اینکه خونریزی اتفاق بیفتد زمین بازی را در شیعه و هزاره تعریف می‌کنند. دشت برچی منطقه هزاره‌نشین کابل است. با هر عملیات 50 یا 60 نفر شهید می‌شوند. اینها می‌خواهند به آمریکایی‌ها بگویند طالبان نمی‌تواند امنیت را برقرار کند. الان که بحث خروج جدی است، اینها یک ضربه دیگر زدند تا این را اثبات کنند که یک گروه دیگر است که می‌تواند خرابکاری کند.»  وی افزود: «یک احتمال هم این است که پاکستان پشت ماجرا باشد. پاکستانی‌ها احساس می‌کردند می‌توانند با کارت طالبان بازی کنند ولی الان فهمیدند نمی‌توانند. در نشست استانبول که مبدعش پاکستانی‌ها بودند، همه احساس می‌کردند، به‌واسطه پاکستان، طالبان در سطح عالی شرکت می‌کند، اما طالبان آن را تحریم کرد و این برای آنها خیلی سخت شد. این احتمال خیلی بعید است و آنها اگر می‌خواستند چنین کاری بکنند، علیه طالبان می‌کردند.»

به گفته او، ریشه این جنایت را باید در بدنه سیاسی-امنیتی رده‌های نخست دولت افغانستان جست. این مقامات دولتی می‌خواهند جنایت را به‌قدری بزرگ کنند تا به طرف غربی بفهمانند اگر برود، افغانستان به خاک و خون کشیده می‌شود و جنگ مذهبی به راه می‌افتد. آن حلقه یعنی تیم سیاسی-امنیتی اشرف‌غنی، امرالله صالح، حنیف اتمر و اسدالله خالد می‌دانند آمریکایی‌ها بروند، 48 ساعت بعد اینها هم باید بروند و امکان ادامه حضور سیاسی و معنوی ندارند.

منبع: فرهختگان
نسخه چاپی