«عرب‌های مسلمان یا عرب‌های صهیونیست»
چند سال پیش در مطلبی از عنوان «مسلمان‌نماهای صهیونیست» یاد کرده و نوشتم. در آن نوشته خواستار وارد شدن این «اصطلاح» به واژگان ادبیات سیاسی کشور و جهان اسلام شده و تاکید کردم که این بخشی از یک پروژه طولانی‌مدت و حساب‌شده توسط اتاق‌های فکر و مراکز تصمیم‌گیری و اندیشکده‌های غربی است. حالا هر چه زمان بیشتر می‌گذرد، این مسلمان‌نماهای صهیونیست بیش از پیش خود را نشان می‌دهند. مساله‌ای مهم که نیاز به پرداز دقیق دارد و باید دید این سطح از برخورد برخی کشورهای عربی که متاسفانه عنوان سنگین «اسلامی» را هم یدک می‌کشند دقیقا تا کجاست و به چه دلیل است؟
 
با نگاهی به درخواست رژیم سعودی از جنبش حماس برای سازش با رژیم صهیونیستی و منوط کردن این اقدام به آزادی اسرای این جنبش در عربستان و همچنین برقراری روابط با ریاض شاید تبلور جدیدی از ماهیت خاندان سعودی را نشان می‌دهد که یک قرن پیش با کمک و حمایت مستقیم انگلیسی‌ها که چند دهه پیش از آن تفکر انگلیسی‌ساخته «وهابیت» را هم پذیرفته بودند نشان دهد اما به نظر من، حقیقت بسیار فراتر از یک درخواست ساده است و پشت این مسائل و موارد خواسته‌ها و برنامه‌های بزرگ‌تری نهفته است که به هر شکل ممکن باید از آن سر درآورد.
 
به شخصه بر این باور هستم که روابط میان رژیم صهیونیستی با برخی از کشورهای عرب منطقه که از چند دهه پیش برقرار بود، قرار نبود در این بازه، زمانی به روابطی علنی تبدیل شود. بدون شک، شرایط منطقه‌ای و وضعیت فعلی رژیم صهیونیستی دچار مشکلات و بحران‌های متعددی به لحاظ هویتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شده و این سال‌ها به شکل بی‌سابقه‌ای تحت فشار قرار گرفته، آن‌ها را ناچار به در پیش گرفتن چنین رویکردی کرد تا آنچه را که مخفی بود، علنی کنند. آن‌ها از این دستور کار اهدافی خاص در نظر داشتند که البته ناگفته پیدا و مشخص است.
 
همان‌گونه که گفته شد، شرایط رژیم صهیونیستی به شدت شکننده و بغرنج است و اگر کسی این را بخواهد نفی کند، یا شناختی از ماهیت تاریخی و تعاریفی که بنیان‌گذاران این رژیم جعلی از اهداف و برنامه‌های در نظر گرفته شده برای آینده این رژیم مدنظرشان بود ندارند یا آنکه در حقیقت خوب تاریخ و ماهیت قدرت در آسیای غربی را نمی‌شناسند. در مورد اهداف تشکیل رژیم صهیونستی دیدگاه‌ها و نظریات متفاوتی وجود دارد، اما همه این دیدگاه‌ها هیچ ارتباطی با ارض موعود ندارد و آنچه که باعث شد تا صهیونیست‌ها یهودیان را به این منطقه بکشانند، ورای تشکیل کشور یهودی بود.
 
سه دلیل عمده به‌ نظر من در مورد تشکیل رژیم صهیونیستی وجود دارد: نخست تشکیل این رژیم ادامه جنگ‌های صلیبی و خالی کردن عقده‌های تاریخیِ شکست در این منطقه از مسلمانان بود؛ دوم: فراری دادن یهودیان از کشورهای اروپایی برای خلاص شدن از دست آن‌ها. افسانه هلوکاست و داستان‌سرایی کشتار یهودیان به همین دلیل توسط ماشین تبلیغاتی کشورهای اروپایی طراحی شد تا تعداد بیشتری از یهودیان را به فلسطین اشغالی فراری دهند، سومین دلیل نیز نگاه آینده‌نگرانه و اتحاد میان صهیونیست‌ها و جریان‌های سرمایه‌داری و ماسونی برای ایجاد یک پایگاه در ساحل شرقی مدیترانه و در قلب جهان اسلام بود.
 
صهیونیست‌ها واقعاً دنبال تشکیل دولت خود از نیل تا فرات بودند، پیشروی خوبی هم کردند و اگر تحولات منطقه‌ای بر خلاف انتظارشان پیش نمی‌رفت، بدون شک بخش‌های گسترده‌ای از دیگر کشورهای عربی را هم اشغال می‌کردند. آنچه که بنیان‌گذاران رژیم صهیونیستی مدنظرشان بود در یک شرایط زمانی خاص قابل انجام بود اما آنچه در منطقه ما روی داد، به صهیونیست‌ها یادآور شد که هر کاری هم که دوست داشته باشند، نمی‌توانند انجام دهند. شکست در الکرامه و جنگ رمضان سال 1973 فقط یک تلنگر بود، اما آنچه در دهه بعد در لبنان اتفاق افتاد و خودش را به امروز کشانده، کل داستان را برای آن‌ها وارونه کرد.
 
رژیم صهیونیستی که می‌خواست از نیل تا فرات را اشغال کند، بعد از آنکه از بیرون لبنان با فضاحت بیرون رانده شد، دنبال یک طرح دیگر رفت و آن هم «خاورمیانه جدید» بود که دردش را فقط «کاندولیزا رایس» وزیر امور خارجه وقت امریکا احساس کرد. در این طرح که از شاید دو دهه پیش‌تر مبانی آن تعریف شده بود و راه‌کارهای آن هم در نشست‌های پشت پرده در نیویورک و واشنگتن پیدا شده بود، یک تقسیم کار میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی با هماهنگی امریکا و انگلیس صورت گرفته بود. اینجا بود که «صهیونیست‌های مسلمان» یا به‌عبارت بهتر «صهیونیست‌های عرب» وارد میدان شدند تا بتوانند بخشی از این پروژه باشند. تمام اتفاقاتی که در منطقه ما در طول این دو دهه روی داده، همه تلاش برای اجرای این طرح بوده است.
 
در مورد خاورمیانه جدید همه تقریباً می‌دانند که قرار بود چه اتفاقی روی دهد. برای اجرای این طرح اما موانعی بزرگ وجود داشت، کشورها و طرف‌هایی که حضور و وجودشان مانعی بزرگ در راه شکل‌گیری خاورمیانه جدید بود. بنابراین ارتش امریکا مامور شد تا این موانع را بردارد. حمله به عراق مقدمه این کار بود که پیامد مستقیم آن باید حمله نظامی به ایران می‌شد. امریکا و رژیم صهیونیستی مامور شدند تا تا جایی که می‌توانند با دلارهای سعودی و اماراتی موانع را بردارند. جنگ 33 روزه 2006 و پس از آن جنگ سال 2008 در غزه مقدمه‌ای بر این طرح بود.
 
چون حریف ایران به لحاظ نظامی نشدند، طرح تحریم و محاصره اقتصادی را در پیش گرفتند. هماهنگی و همراهی شدید و عجیب رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی و امارات با امریکایی‌ها در این زمینه خود گویای این طرح بود. در سال‌های بعد سوریه، یمن، لیبی و حتی سودان دچار بحران و درگیری شدند تا موانع اگر هم حذف نشوند، دستکم تضعیف شوند. در همه این ویرانگری‌ها، صهیونیست‌های مسلمان یا عرب‌های صهیونیست در کنار رژیم صهیونیستی و امریکا قرار گرفته و راه را برای نابودی کشورها و ملت‌های منطقه در راستای منافع رژیم صهیونیستی باز کردند.
 
اما همه این تلاش‌ها راه به جایی نبرد و در همه جبهه‌ها، دشمن شکست خورد و متوقف شد. رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان، امریکا در عراق و سوریه، رژیم سعودی و امارات هم در یمن مغلوب شدند. هر چند لیبی و سودان برای همیشه از دست رفتند اما بازیگری آن‌ها در زمین طرف مقابل هم چندا مفید نخواهد بود. این شکست‌های مفتضحانه باعث شد آن‌ها بازی را از پشت پرده به روی پرده آورده و آن را علنی کنند. البته یک عامل دیگر هم که باعث شد تا آن‌ها بازی را علنی کنند، وجود موجودی بنام دونالد ترامپ در کاخ سفید بود که خوب سواری می‌داد.
 
طرح خاورمیانه جدید هر چند در ذات و تعریف اولیه خود که یک پروژه اقتصادی – سیاسی با آورده هژمونیک بود، شکست خورد اما در بعد سیاسی صرف آن با آورده تاکتیکی همچنان قابل استفاده است. دشمنانی که از طریق جنگ و درگیری و تحریم موفق به اجرای طرح خود نشدند، حالا پوست عوض کرده و دنبال راهکار دیگری هستند، آن‌ها دنبال شکل‌دهی به خاورمیانه جدید از طریق «آشتی و صلح» هستند! طرح ابراهیم که قرار بود روابط میان رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای عربی را عادی کند، گام اول بود و اما گام دوم بسیار قابل‌ توجه‌تر است.
 
اگر در خاطر همراهان باشد، در هنگام سفر جو بایدن به منطقه و تلاش سعودی‌ها، اماراتی‌ها و کویتی‌ها برای برقراری روابط دیپلماتیک با کشورمان گفتم که این بخشی از یک پروژه است. آن‌ها ناتوان از جنگ، به دنبال آورده‌ای از طریق اقتصاد و روابط اقتصادی هستند و به همین دلیل هم تحولات شش هفت ماه گذشته را در منطقه شاهد بودیم. تلاش سعودی‌ها برای برقراری روابط با ایران، سفر بشار اسد به ابوظبی، گسیل سفیر امارات و کویت به تهران، آتش‌بس در یمن، سفر اردوغان به ریاض و ابوظبی، سفر بن سلمان و بن زاید به آنکارا و حالا هم درخواست سعودی از حماس برای عادی‌سازی با رژیم صهیونیستی بدون آنکه از حماس بخواهد روابطش با ایران را قطع کند!!
 
بله، عرب‌های صهیونیست برای نجات رژیم صهیونیستی دست به کار شده‌اند. اگر دیدید در طول روزهای آینده تلاش کنند میان حزب‌الله و رژیم صهیونیستی هم دست به میانجی‌گری بزنند، تعجب نکنید. این‌ها یک پروژه بسیار بزرگ است تا رژیم صهیونیستی را در منطقه حل و هضم کنند و این عنصر مهاجم و غیربومی را در این روابط پیچیده و تو در تو، جا بزنند. اما نکاتی هم در این زمینه وجود دارد که شاید فرصت پرداختن به آن‌ها در این مجال نیست؛ بن سلمان و بن زاید هر چند بخشی از این بازی هستند اما زیاده‌خواهی آن‌ها چنان است که بدون شک روزی از دست خارج خواهند شد.
 
در کشور ما باید در این مورد هوش حواس‌ها جمع باشد. من طرح‌ها و پروژه‌های مکتوب و نوشته شده‌ای را چند سال پیش دیدم و خواندم که سرم سوت کشید! نیاز به گفتن و برشمردن آن در این مجال نیست اما این طرح تا عمق برخی از نهادها و مسوولان ما هم نفوذ کرده که گسترش روابط و عادی سازی با عرب‌های صهیونیست را مقدمه‌ای برای تنش‌زدایی در منطقه می‌دانند که بدون شک، شامل رژیم صهیونیستی هم می‌شود. باید در این زمینه هوشیار بود و اجازه بازی‌سازی به دشمن را نداد و او را درگیر مسائل و مشکلاتی کرد که معمولاً خودش می‌سازد./جعفری
نسخه چاپی