لبخندهای مستند سعید بیابانکی روانه بازار شد

«لبخندهای مستند» شامل بیش از ۶۰ یادداشت کوتاه از سعید بیابانکی است که شاعر با طنز به سراغ موضوعات غالباً اجتماعی رفته است.
سه‌شنبه، 5 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لبخندهای مستند سعید بیابانکی روانه بازار شد

«لبخندهای مستند» شامل بیش از ۶۰ یادداشت کوتاه از سعید بیابانکی است که شاعر با طنز به سراغ موضوعات غالباً اجتماعی رفته است. 

 

به گزارش راسخون به نقل از تسنیم، اخیراً سه اثر از سعید بیابانکی، شاعر، از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است؛ دو کتاب شعر با نام‌های «سنگچین» و «یلدا» و یک اثر شامل یادداشت‌های کوتاه از این شاعر.

 

«لبخندهای مستند» شامل یادداشت‌های بیابانکی از اتفاقات رخ داده در اطرافش است که با طنز آمیخته و با حلاوت خاصی بیان شده است. نگاه شاعر و گاه شاعرانه به موضوعاتی که در اطراف او رخ داده، نگاه تیزبینی است که گاه با انتقاد به برخی از مسائل اجتماعی بیان شده است.

 

بیابانکی در این اثر به موضوعات مختلف اجتماعی پرداخته و آنها را بیان کرده است؛ موضوعاتی که امکان دارد مخاطب بارها با آن مواجه شده باشد، اما نقل آن از زبان یک شاعر نکته‌سنج لطف دیگری دارد:

 

«در خیابان اتفاقی می‌خورم به یکی از خوانندگان سرشناس کشور که دارد با تلفن همراه صحبت می‌کند. به او سلام  می‌کنم. جواب مرا می‌دهد. می‌گویم ببخشید عرضی داشتم.  می‌گوید من عجله دارم. حتماً به شما زنگ می‌زنم و دور می‌شود. بلافاصله می‌گویم: می‌خواستم بگویم در آلبوم جدیدتان پنج بیت از شعرها را غلط خوانده‌اید. با شنیدن این حرف مکثی می‌کند و به سمت من می‌آید و می‌پرسد: ببخشید کدام شعرها؟

در حالی که سوار تاکسی شده‌ام، می‌گویم: من عجله دارم بعداً به شما زنگ می‌زنم!»

آنچه که مخاطب را بر آن می‌دارد که این یادداشت‌ها را یک‌به یک بخواند به اصطلاح مختصر و مفید بودن آنها است. یادداشت‌ها در موضوعات مختلفی نوشته شده‌اند که گاه اتفاقات عادی را با آمیختن با طنز به یک روایت متفاوت مبدل می‌کند:

«یکی از دوستان که به تازگی صاحب فرزند شده تماس گرفته و  می‌گوید: دوست دارم تعدادی اسم دختر به من پیشنهاد بدهی تا با مشورت فامیل یکی از  آنها را برای دخترم انتخاب کنم. می‌گویم حداقل باید ده روز به من فرصت بدهی تا فکر کنم. می‌گوید: ای بابا یعنی در این ده روز دختر ما اسم ندارد؟ می‌گویم فعلاً اسمش را بگذارید New Folder!»

 

و یا:

«یکی از نمایندگان شورای شهر را در خیابان دیده‌ام که عینک دودی گذاشته تا کسی او را نشناسد. کاری که پیش‌ترها عمراً نمی‌کرد. تعجب می‌کنم این همه تبلیغ کرده برود شورای شهر برای خدمت به مردم بعد عینک دودی گذاشته مردم او را نشناسند مبادا مزاحم اوقات شریف او شوند!»

بخش‌هایی از کتاب نیز به یادداشت‌هایی اختصاص دارد که پیوند بیشتری با شعر و طنز دارند:

«با ناصر فیض و رضا رفیع که هر دو طنازند دعوت شده‌ایم سمنان برای شعرخوانی. یکی از مدیران استان  می‌گوید در وصف سمنان شعری ندارید؟ این دو بیت را  فی‌المجلس در آن مجلس انشاد فرموده و پشت تریبون می‌خوانیم. جماعت کلی تشویق  می‌کنند:

شهری پر از کرشمه پر از بنز و خاور است
استان که نیست موطن مردان اکبر است

نصف جهان اگر به هنر شهره است و گز
سمنان ما ولی پرزیدنت‌پرور است... !

 

/117/



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.