چیستی شعار«مرگ بر دیکتاتور»

دیکتاتور عنوان کسی شد که بدون داشتن مقام پادشاهی با اقتدار کامل و بدون محدودیت قانونی، بر دولت فرمانروایی می‌کند. دیکتاتوری نوعی قدرت‌مداری است که چند از این ویژگی‌ها را داشته باشد:
يکشنبه، 10 دی 1396
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چیستی شعار«مرگ بر دیکتاتور»
در این روزها صداهایی به گوش می رسد که در وهله اول انسان انقلابی و پایبند به نظام اسلامی و ایران عزیز را نگران می کند و ناخواسته خاطرات تلخ سال 88 را به ذهنش تداعی می کند، اما با کمی دقت، پیام های مختلفی را از تحلیل این شلوغی ها و شعارهای به گوش رسیده، بدست می آورد.
 این پیام ها بدنبال بیان چه چیزی هستند؟
چه کسانی را می خواهند بیدار کنند؟
از ارتباطشان با کدام گروه و حزب و اپوزیسیون خبر می دهند؟
شاید اول بهتر باشد، برویم به سراغ مهمترین شعارهایی که خیلی گوش خراش شده است. شعاری که خیلی از معترضین به گرانی و مفاسد اقتصادی موجود هم اصلا موافق با این شعار هدایت شده نیستند و آن هم شعار «مرگ بر دیکتاتور» است.

دیکتاتور کیست؟
به قول مادربزرگِ یکی از دوستانم که می گفت: قبل از حرف زدن تا 10 بشمار، بعدا حرفت را بزن. این حرف دقیق و حکیمانه ای است که منابع روایی ما هم بر این تامل قبل از حرف زدن را تایید می کند. اصلا کسانی این شعار ها را در این ایام به کار می برند، چقدر علم به معنای کلمات به کار برده شده دارند؟ لذا باید اول این کلمه را معنا کنیم و بعد به تحلیل انگیزه های گویندگان آن بپردازیم.
دیکتاتوری و دیکتاتور در اصل مقامی بود در جمهوری روم باستان که برای هنگام بحران به کسی واگذار می‌شد. در این هنگام فردی اختیار کامل حکومت و ارتش را را برای مدت محدود (معمولا شش ماه) به دست می‌گرفت. از این رو، دیکتاتوری رومی نوعی قدرت قانونی بود. ولی در اواخر دورهٔ جمهوری سردارانی که قدرت حکومت را از راه‌های غیرقانونی در دست گرفتند، این عنوان را به خود بستند و دیکتاتوری صورت غیر قانونی یافت. یولیوس سزار محدودیت‌های دیکتاتوری را برداشتند و خودسرانه حکومت کردند. از آن پس، دیکتاتور عنوان کسی شد که بدون داشتن مقام پادشاهی با اقتدار کامل و بدون محدودیت قانونی، بر دولت فرمانروایی می‌کند. دیکتاتوری نوعی قدرت‌مداری است که چند از این ویژگی‌ها را داشته باشد:
1- در کار نبودن هیچ قانون یا سنتی که کردار فرامانروا (یا فرمانروایان) را محدود کند و یا آنکه فرمانروا با قدرت نامحدود خود آنها را زیر پا گذاشته باشد.
2- به دست آوردن قدرت دولت با شکستن قانون‌های پیشین.
3- نبودن قاعده و قانونی برای جانشینی. (جانشینی پس از خود یا جانشینی مسئولین موجود در منطقه و یا حوزه تحت تسلط دیکتاتور)
4- به کار بردن قدرت در جهت منافع گروه اندک (به عنوان مثال حامیان دیکتاتور که در به تخت نشستن آن کمک های فراوانی به او داشته اند)
5- فرمانبرداری مردم از قدرت دولت تنها به سبب ترس از آن (ترس ازمرگ، بی کاری،تبعید،تنزل درجه مدیریتی)
6- انحصار قدرت در دست یک نفر (قدرت اصلی را در انحصار خود و امور دیگر را که پایه این قدرت هستند به نزدیکان درجه ۱ واگذار می کند).[1]

با توجه به این تعاریف آیا رهبری نظام مصداق این خطاب است یا فقط بعضی منافق  و آشوبگر دنبال القای این واژه، بدون درک مفهوم به مردم است.
وقتی قوانین حیطه اختیارات رهبری را مشخص کرده دیگر کم کاری مسئولین و قوای سه گانه به رهبری ازتباطی ندارد.
وقتی طریقه انتصاب و عزل رهبری مشخص است دیگر دیکتاتوری یعنی چه؟
آیا رهبری و نظام دنبال منافع عموم مردم نیستند؟
آیا این رهبری با اغتشاش و کودتا بدست آمده یا با رای گیری و قدرت انتخاب آزادانه؟
چیزی که واضح هست این شعار هدایت شده و کار دشمنان اصلی نظام، یعنی سران استکبار است.
حال شاید بعضی گمان کنند مردم با همین تعریف رهبری عامیانه مشکل دارند و دعوا سر لفظ نیست که این هم هم خلاف قانون است و هم خلاف عقل، زیرا خواسته عده یا جمعی باعث تغییر حکومت نشده و نمی شود. اصلا چرا باید دنبال خواسته های دشمنانمان باشیم؟ هیچ دوستی و حمایتی بدون حکمت نیست. کمی تامل!

پیام و ارتباط این شعار تا 88
 چرا جنس شعار های این روزها دقیقا ادامه ایام فتنه سال 88 است؟ چرا همان حامیان امروز هم با این موج هنجار شکن هم صدا هستند؟ یک جواب روشن برای این مطلب این است که خیلی از زیاده خواهان و دشمنان آن روز نظام، در این ایام دوباره خباثت خود را آشکار کرده اند و می خواند به رویای نیمه تمام خود جامعه حقیقت بپوشانند. آنها دنبال براندازی اصل نظام هستند و به هر بهانه ای این نیت شوم را در عمل آشکار می کنند که ان شا الله با رهبری بیدار و بصیرت مردم این آرزو را به گور خواهند برد.
نکته آخر: آنچه مسلم است این التهابات با کمی تحمل و پاسخگویی دولتمردانی خسته از وعده های محقق نشده خود هستند به پایان می رسد و آنچه برای ما به یادگار می ماند پند ها و آموخته هایی است که در یادداشت بعد به تبیین آن می پردازیم
 
پی نوشت:
آشوری، داریوش، دانش نامه سیاسی، صص170-171.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.