چرا «بیماران روحی» در اغلب مواقع احساس خستگی می‌کنند؟

مغز من هیمشه فعال است و استراحت نمی‌کند و این باعث می شود من خسته بمانم. نه اینکه خواب آلود شوم .... فقط احساس خستگی می‌کنم.»
سه‌شنبه، 20 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ساره سمیع زاده
موارد بیشتر برای شما
چرا «بیماران روحی» در اغلب مواقع احساس خستگی می‌کنند؟
مغز من هیمشه فعال است و استراحت نمی‌کند و این باعث می شود من خسته بمانم. نه اینکه خواب آلود شوم .... فقط احساس خستگی می‌کنم.»

به گزارش راسخون به نقل از هاف‌پست؛ بیماری روحی ممکن است باعث خستگی شما شود.

اما چرا واقعا بیماری روحی باعث می‌شود فرد احساس خستگی کند؟

بسته به اینکه چه کسی هستید دلایل هم تغییر می‌کنند. گاهی خود بیماری باعث خستگی و کسلی شما می‌شود – مانند افسردگی که باعث می‌شود فرد امکان انجام کارهای روزمره را نداشته باشد یا بیماری وسواس زمان زیادی از شما بگیرد و همین باعث خستگی‌تان شود. اما خیلی از مواقع ماهیت این بیماری نیست که شما را خسته می کند تقلا شما برای مخفی کردن خودتان و رفتارهایتان و سرکوب احساسات بیماری‌تان باعث احساس خستگی شما می‌شود.

در اینجا برخی از دلایلی که بیمار روحی احساس خستگی می کند آوردیم:

 

+ شما خود را مجبور می کنید وانمود کنید که خوب هستید

«ماسک (پنهان داشتن خود واقعی). فرقی نمی کند چه کار می کنید؟ کجا هستید؟ با چه کسی هستید؟ همیشه ماسک با شما هست. با پوشیدن آن احساس خستگی می کنید، مانند این است که مجبور باشید 10 تن وزن روی شانه‌های تان نگه دارید.  بدتر از آن اینکه ترس از اینکه دیگران چه واکنشی به احساسات‌تان دارند - اگر آن ماسک را نزنید - از شما بیشتر انرژی می گیرد... مانند وزنه 200 تنی می‌ماند. شما ترجیح می‌دهید ماسک خوب بودن را روی صورتتان همیشه بزنید و بنابراین احساس خستگی می کنید.»
 

+شما با افکارتان در جنگ دائمی هستید

«شما دائما درگیر جنگ با درون خود هستید؛ جنگی که به مانند جنگ فیزیکی نفس‌گیر است. گویا ذهن شما در حال مسابقه است. فرقش با مسابقه این است که پایانی ندارد و حتی زمانی برای تنفس هم ندارید!»
 

+ تجربه انباشت از حد احساسات و عواطف

«به دلیل اینکه ذهن‌مان بیش از حد عواطف و احساسات را در خود جای داده است. انباشت زیاد احساسات، کارهای که باید انجام بدهید، فکر کردن در مورد کارهایی که باید انجام بدهید، این چیزهایی هستند که ذهن‌مان را خسته می‌کند. این ها چیزهایی هستند که من را از کارهای اصلی که باید انجام بدهم باز می‌دارند. چیزی که باعث می‌شود احساس بی خاصیت بودن به من دست دهد و باز هم احساس خستگی و کسلی کنم.
 

+ با عود بیماری مواجه می شوید

«عود بیماری. از جایی که نمی‌دانید کجاست حال بد به شما می‌رسد، حال بدی به شما می‌دهد و شما احساس می‌کنید این حال بد همیشه با شما خواهد ماند و موجب می‌شود شما فکر کنید تمام این تلاشهایتان بی‍‌ فایده است.»
 

+ شما مجبورید با جهل دیگران (در مورد بیماری‌تان) مبارزه کنید

«این زمانی است که دیگران به شما می‌گویند شما از بیماری روحی‌تان برای توجیه کارهای‌تان استفاده می‌کنید. ببخشید که دوقطبی هستم. این بیماری بر جز جز زندگی ام تاثیر داشته، بر اینکه چگونه اطرافم را درک کنم و اینکه چگونه آنها را مدیریت کنم. به این معنا که تمام همتم را می کنم تا زندگی ام را پیش ببرم.»

«این کار تمام انرژی من را می‌گیرد تا دیگران متوجه اوضاع و احوالم کنم. »

 

+ مغز شما هیچ زمان استراحت نمی کند!

«من از خواب بیدار می‌شوم و ذهنم شروع به مسابقه می‌کند و اضطرابم شروع می‌شود و این دور تسلسل جنگ من با افکارم در طول روز ادامه پیدا می کند. این استراحت نکردن مغز من انرژی بر است. »
 

+ بر کیفیت خواب شما تاثیر می گذارد

بد خوابیدن و کیفیت بد خواب. یا زیاد می خوابیم یا خواب کافی نداریم. یا افکار بیش از حد نمی گذارد که به خواب برویم یا آنقدر می خوابیم که حتی وقتی بیدار هم می شویم احساس خستگی می کنیم.»
 

+ نوسانات بیماری

«تغییر حالت بیماری از شیدایی به افسردگی آزار دهنده است و فرد را خسته می کند»

«من دارای اختلال شخصیت مرزی هستم و این بیماری واقعا من را خسته می کند به این دلیل که بیماری من ممکن است ساعت به ساعت تغییر کند. خیلی از شب ها خوب نمی توانم بخوابم، زیرا اضطراب و پارانویا مرا بیدار نگه می دارند.»

 

+ روند درمان ممکن است خسته کننده شود



 
 
 

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.