
سال هاست که جمهوری اسلامی ایران با دوراندیشی و شناخت دقیق از ذات نهادهای جعلی و فریبکار بینالمللی به دلیل ساختار استکباری حاکم بر آنها، گام هایی برای عبور از وابستگی به نهادهایی چون آژانس بینالمللی انرژی اتمی و پیمان نامههایی مانند NPT (پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای) برداشته است. این آمادگی نه تنها فنی و فناوری، بلکه راهبردی، سیاسی و حتی دیپلماتیک نیز بوده است. سانتریفیوژهایی که روزی هدف اصلی فشارها و تهدیدات بودند روز باید در سکوت خبری، در امنیت و با قدرت بیشتر در به چرخش در بیاید و رشد و پیشرفت را برای کشور ما و هر کشوری ممکن سازند و هیچ چشم ناظر خصمانه و جاسوسی نتواند آن را رصد کند.
تصور اینکه جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از پیشرفته ترین کشورهای دارای فناوری هسته ای صلح آمیز، همچنان تحت نظارت نهادهایی بماند که خود ابزار دست قدرتهای زورگو برای اعمال فشار، باج خواهی و حتی توجیه تجاوزات آشکار هستند، دیگر از منطق سیاسی و عقل راهبردی به دور است. حمله به فردو، همان نقطه عطفی بود که نشان داد آژانس و ساز و کارهای مرتبط با آن نه حافظ صلح، بلکه ابزاری برای مهار استقلال هسته ای کشورهای آزاد هستند. دیگر حضور بازرسان بین المللی، به ویژه آنها که در پوشش حقوقی و نظارتی به واقع نقش جاسوس دارند، نه قابل اعتماد است و نه قابل تحمل. لذا گام اول، خروج رسمی و بدون بازگشت از NPT خواهد بود؛ پیمانی که عملاً فقط برای کشورهای مستقل و غیرهمپیمان با غرب تعهدآور است و برای قدرت های دارنده بمب اتم، صرفاً یک ابزار انحصار گرایانه.
اما این پایان کار نیست. ایران باید پا را از این نیز فراتر بگذارد. تعلیق عضویت در آژانس بینالمللی انرژی اتمی – دستکم برای دوره ای طولانی – یکی از راه های بازسازی قدرت و استقلال در مسیر هسته ای است. این تصمیم البته تنها به مثابه یک واکنش نیست، بلکه باید بخشی از یک راهبرد کلان تر باشد: طراحی یک نهاد جدید، یک نهاد بین المللی تازه برای انرژی صلح آمیز هسته ای که نه تحت سلطه آمریکا باشد، نه در انحصار چند قدرت مشخص، و نه ابزار مهار ملت ها.
با توجه به اینکه ایران در سال های اخیر موفق شده دانش هستهای بومی را توسعه دهد و آن را به سطحی از بلوغ برساند که در بسیاری از حوزه ها از جمله تولید سوخت، طراحی راکتور، توسعه سانتریفیوژهای پیشرفته نسل ۸ و ۹، مدیریت زنجیره تأمین مواد و حتی درمان های پزشکی وابسته به رادیوایزوتوپها، در صدر کشورهای مستقل قرار گیرد، ظرفیت آن را دارد که به عنوان مرکز ثقل چنین نهاد نوینی شناخته شود. همچنین بسیاری از کشورهای جهان سوم، کشورهای در حال توسعه در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین که یا به دنبال استقلال هستهای هستند یا خود را در معرض تهدیدهای مشابه ایران میبینند، بهراحتی با این طرح همراه خواهند شد.
این نهاد جدید میتواند بر اصولی استوار باشد که ایران همواره در طول مسیر فناوری هسته ای خود بر آنها تأکید داشته است: شفافیت واقعی (نه گزینشی و مبتنی بر زور)، احترام به استقلال کشورها، ممنوعیت تولید و توسعه سلاح های کشتار جمعی، اشتراک دانش صلح آمیز با کشورهایی که تحت ظلم تکنولوژیک قرار دارند و البته رعایت اخلاق انسانی در همه سطوح.
این پیشنهاد در شرایطی مطرح میشود که پس از حمله آمریکا به تاسیسات هستهای ایران، بسیاری از کشورها به درستی دریافتند که نظم جهانی، همان گونه که سال ها پیش رهبر انقلاب اسلامی بارها هشدار دادند، بر پایه «قانون جنگل» استوار است. در این جهان بی قانون، اگر کشوری نخواهد ابزار بازدارنده ای در اختیار داشته باشد، عملاً خود را در معرض نابودی قرار داده است. در چنین شرایطی، ایران میتواند به عنوان کشوری که هم قدرت دارد، هم فناوری دارد، و هم اراده ایستادگی و مقاومت را، به دیگر کشورها کمک کند تا زنجیر وابستگی به نظام سلطه را پاره کنند.
برخلاف آنچه غرب میخواهد القا کند، این نه گامی در جهت تنش زایی، بلکه حرکتی در مسیر نجات بشریت از انحصار طلبی علمی و سلطه تکنولوژیک است. وقتی آمریکا به خود اجازه می دهد که تأسیسات صلح آمیز یک کشور مستقل را هدف قرار دهد و سپس با وقاحت از «حق خود» سخن بگوید، آنگاه دیگر هیچ قرارداد، پیمان یا سازمان بین المللی معنا ندارد، مگر اینکه ساختار آن دوباره سازی شود.
ایران از این پس نباید تنها بازیگر واکنشی باشد. برعکس، اکنون لحظه آن است که در نقش طراح و ابتکارگر، مسیرهای جدیدی را پیش روی جهان بگذارد. همان گونه که در دوران مقاومت علمی و فنی، ایران موفق شد مسیر بومی سازی را به جهان بیاموزد، اکنون نیز وقت آن است که مسیر «استقلال ساختاری» از نهادهای سلطه گر بین المللی طراحی شود.
اگر کشورهای دیگر به دنبال خروج از بن بست ها هستند، باید چرتکه بیندازند و سود خود را محاسبه کنند. همکاری با ایران در چارچوب نهادی نوین، بسیار سودمندتر از بازی در زمین آژانسی است که هرگز مانع جنگ طلبی های آمریکا و رژیم صهیونیستی نشده، بلکه اغلب با سکوت یا همراهی، مشروعیت بخش آنها بوده است. چه بسا تجربه ای مانند بریکس در حوزه مالی، اکنون در عرصه هسته ای نیز رخ دهد و ایران به عنوان محور آن شناخته شود.
بازگشت به آژانس یا حتی گفتوگو با آن تنها در شرایطی قابل تصور است که اولاً ساختار و مأموریت آن تغییر کرده باشد، ثانیاً خسارت ها به صورت کامل جبران شده باشد و ثالثاً رفتارهای توهین آمیز و ناعادلانه متوقف گردد. اما بازگشت به NPT، پیمانی که نقض آن توسط قدرت های جهانی هرگز مورد بازخواست قرار نگرفته، شاید دیگر هرگز اتفاق نیفتد. چرا که وقتی عضویت در چنین پیمانی نه مصونیت میآورد، نه مشروعیت، بلکه صرفاً ابزاری برای فشار و تهدید میشود، دیگر دلیلی برای باقی ماندن در آن نیست.
وحشی گری آمریکا در این ماجرا نه تنها یک اقدام نظامی، بلکه سندی تاریخی بر پایان دوران اعتماد به ساختارهای بین المللی موجود است. اکنون دیگر باید به جای بازسازی امید به سازوکارهای پوسیده، به دنبال ایجاد ساز و کارهای جدید بود و ایران می تواند محور این تحول باشد، چرا که سرمایه اصلی آن نه فقط سانتریفیوژها یا راکتورها، بلکه ملتی است که در سخت ترین تحریم ها و تهدیدها، علم را به قدرت و مقاومت را به راهبرد تبدیل کرد.
تاریخ آینده درباره این تصمیمات قضاوت خواهد کرد. آنچه امروز ایران انجام میدهد، نه فقط برای حفظ خود، بلکه برای ارائه الگویی به جهانیان است که چگونه میتوان در جهانی آشفته، نه تنها ایستاد، بلکه مسیر را نیز تغییر داد. ایران از مرحله دفاع گذشته و وارد مرحله طراحی آینده شده است؛ آینده ای که در آن، قانون، عدالت و احترام به استقلال کشورها، نه در کلمات، بلکه در ساختارهای نوین، معنا و ضمانت خواهد یافت.