هر گاه دولتهای غربی سلاحهای کشتار جمعی و کشورهای اسلامی را در یک جمله کنار هم بکار ببرند، رسانهها غربی بلافاصله هشدارهای خود را در مورد احتمال یک اتفاق فاجعهآمیز که در مقیاس افسانهای رخ خواهد داد بیان میکنند.
داستانهای کهنه اروپایی در مورد گسترش اسلام با زور شمشیر همواره به دنبال رساندن این معنا بودهاند که مسلمانان خطرناک و به شدت غیر منطقی هستند و زندگی بشری کمترین اهمیتی برای آنان ندارد. در حال حاضر نیز، داستان خلع سلاح کشورهای اسلامی از سلاحهای کشتار جمعی تبدیل به به غرغرهای تمام ناشدنی غرب در مقابل جهان اسلام تبدیل شده است.
در برخی موارد بحثها به جایی کشیده میشود که سیاست دائمی غرب برای تغییر رژیم در سوریه، ایران و شاید پاکستان را توجیه میکند. به هر حال مطالعه قوانین اسلامی در گذشته تناقض این ادعاها را با افسانههای رایج غرب نشان میدهد. این افسانهها مسلمانان را موجوداتی خونخوار و متعصب معرفی میکند که میخواهند بقیه بشریت را به نام اسلام از بین ببرند.
اما چنین چیزی را در مورد غرب نمیتوان تکذیب کرد. چرا که غرب مسلح به دکترین سکولار و جهان بینی ماتریالیستی است که منجر به این میشود که آنها دست به استثمار، غارت و استعمار جمعیتهای وسیعی بزنند تا منابع را کنترل کنند و ثروت را به حداکثر برسانند.
در رقابت این ثروتهای بادآورده غرب موفق شد که تمدنهایی مانند اینکا، سرخپوستان آمریکا، آزتک و ساکنان بومی را نابود کنند و آنهایی که جان سالم بدر بردند به زور مسیحی شدند و فرهنگ خود را به دور انداختند و خود را به شرکتهای غربی فروختند. برای افراد فقیر آفریقا، هندوستان، آسیا، خاورمیانه و دیگران نیز وعده آزادی به جای قوانین استعماری نشست و غرب به جای اینکه اکنون از این وحشیگریها پشیمان باشد حسرت روزهای از دست رفته را میخورد.
دسترسی به تکنولوژیهایی از قبیل توپ، تفنگ، موتور بخار، مسلسل، هواپیماها، گاز خردل و ... فقط اتهام آنها را سنگینتر کرده است. مقاومت علیه حاکمان استعماری با زور و وحشیگری روبرو شد و گاهی اوقات باعث نابود شدن تمام جامعه شده است. جنگ جهانی اول و دوم طبیعت ویرانگر ارزشهای غربی را نشان میدهد.
توصیف جهان قدیم به این صورت است که در آن کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه و آلمان امپراطوری ساختند و ثروت روزافزون خود را بر روی جنازه میلیونها انسان بیگناه انباشته کردند. آیا جهان جدید (به رهبری آمریکا) امروز با آن تفاوتی دارد؟
برای مثال رابطه جهان جدید با افغانستان و عراق در نظر بگیرید. آزادیبخشی تبدیل به اشغالگری شده است. دموکراسی راه را برای قوانین استعماری باز کرده است. نابودگری، بمباران هدفمند خوانده میشود و کشتار مسلمانان بیگناه و غیرنظامی به عنوان خسارتهای اجتنابناپذیر خوانده میشود. در این میان شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی صف کشیدهاند تا چاههای نفت عراق را بالا بکشند و منابع انرژی دریا خزر را به اروپا منتقل کنند.
اسلام هیچگاه با بشریت این گونه بربروار برخورد نکرده است و هرگز تمدنها را از بین نبرد. وقتی اسلام به مصر منتقل شد بسیاری از مسیحیان قبطی وجود داشتند که امروز هم وجود دارند و جمعیتی بالغ بر 7 میلیون نفر دارند. وقتی اسلام وارد هند شد ساکنان این سرزمین هیچگاه مجبور نشدند اسلام را بپذیرند و هند امروز جمعیتی بیش از 750 میلیون هندو دارد.
این را با بیرون انداختن مسلمانان و یهودیان از اسپانیا در دوره رنسانس اروپایی مقایسه کنید. یهودیانی که از هولوکاست اسپانیایی نجات پیدا کرده بودند به گرمی توسط خلافت عثمانی پذیرفته شدند. در حالی که در اسپانیای اسلامی آنها رشد میکردند و اعضای مهم جامعه اسلامی بودند.
امروز جهان بیشتر باید از ارزشهای غربی بترسد تا اتهام سلاحهای کشتار جمعی. در گذشته این ارزشها توسط قوانین مستقیم استعماری ورژیمهای وحشتناک وفادار به غرب تقویت میشد و اکنون نیز بزرگترین خطری که بشریت با آن روبرو است تحمیل زورمندانه ارزشهای غربی است.
داستانهای کهنه اروپایی در مورد گسترش اسلام با زور شمشیر همواره به دنبال رساندن این معنا بودهاند که مسلمانان خطرناک و به شدت غیر منطقی هستند و زندگی بشری کمترین اهمیتی برای آنان ندارد. در حال حاضر نیز، داستان خلع سلاح کشورهای اسلامی از سلاحهای کشتار جمعی تبدیل به به غرغرهای تمام ناشدنی غرب در مقابل جهان اسلام تبدیل شده است.
در برخی موارد بحثها به جایی کشیده میشود که سیاست دائمی غرب برای تغییر رژیم در سوریه، ایران و شاید پاکستان را توجیه میکند. به هر حال مطالعه قوانین اسلامی در گذشته تناقض این ادعاها را با افسانههای رایج غرب نشان میدهد. این افسانهها مسلمانان را موجوداتی خونخوار و متعصب معرفی میکند که میخواهند بقیه بشریت را به نام اسلام از بین ببرند.
اما چنین چیزی را در مورد غرب نمیتوان تکذیب کرد. چرا که غرب مسلح به دکترین سکولار و جهان بینی ماتریالیستی است که منجر به این میشود که آنها دست به استثمار، غارت و استعمار جمعیتهای وسیعی بزنند تا منابع را کنترل کنند و ثروت را به حداکثر برسانند.
در رقابت این ثروتهای بادآورده غرب موفق شد که تمدنهایی مانند اینکا، سرخپوستان آمریکا، آزتک و ساکنان بومی را نابود کنند و آنهایی که جان سالم بدر بردند به زور مسیحی شدند و فرهنگ خود را به دور انداختند و خود را به شرکتهای غربی فروختند. برای افراد فقیر آفریقا، هندوستان، آسیا، خاورمیانه و دیگران نیز وعده آزادی به جای قوانین استعماری نشست و غرب به جای اینکه اکنون از این وحشیگریها پشیمان باشد حسرت روزهای از دست رفته را میخورد.
دسترسی به تکنولوژیهایی از قبیل توپ، تفنگ، موتور بخار، مسلسل، هواپیماها، گاز خردل و ... فقط اتهام آنها را سنگینتر کرده است. مقاومت علیه حاکمان استعماری با زور و وحشیگری روبرو شد و گاهی اوقات باعث نابود شدن تمام جامعه شده است. جنگ جهانی اول و دوم طبیعت ویرانگر ارزشهای غربی را نشان میدهد.
توصیف جهان قدیم به این صورت است که در آن کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه و آلمان امپراطوری ساختند و ثروت روزافزون خود را بر روی جنازه میلیونها انسان بیگناه انباشته کردند. آیا جهان جدید (به رهبری آمریکا) امروز با آن تفاوتی دارد؟
برای مثال رابطه جهان جدید با افغانستان و عراق در نظر بگیرید. آزادیبخشی تبدیل به اشغالگری شده است. دموکراسی راه را برای قوانین استعماری باز کرده است. نابودگری، بمباران هدفمند خوانده میشود و کشتار مسلمانان بیگناه و غیرنظامی به عنوان خسارتهای اجتنابناپذیر خوانده میشود. در این میان شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی صف کشیدهاند تا چاههای نفت عراق را بالا بکشند و منابع انرژی دریا خزر را به اروپا منتقل کنند.
اسلام هیچگاه با بشریت این گونه بربروار برخورد نکرده است و هرگز تمدنها را از بین نبرد. وقتی اسلام به مصر منتقل شد بسیاری از مسیحیان قبطی وجود داشتند که امروز هم وجود دارند و جمعیتی بالغ بر 7 میلیون نفر دارند. وقتی اسلام وارد هند شد ساکنان این سرزمین هیچگاه مجبور نشدند اسلام را بپذیرند و هند امروز جمعیتی بیش از 750 میلیون هندو دارد.
این را با بیرون انداختن مسلمانان و یهودیان از اسپانیا در دوره رنسانس اروپایی مقایسه کنید. یهودیانی که از هولوکاست اسپانیایی نجات پیدا کرده بودند به گرمی توسط خلافت عثمانی پذیرفته شدند. در حالی که در اسپانیای اسلامی آنها رشد میکردند و اعضای مهم جامعه اسلامی بودند.
امروز جهان بیشتر باید از ارزشهای غربی بترسد تا اتهام سلاحهای کشتار جمعی. در گذشته این ارزشها توسط قوانین مستقیم استعماری ورژیمهای وحشتناک وفادار به غرب تقویت میشد و اکنون نیز بزرگترین خطری که بشریت با آن روبرو است تحمیل زورمندانه ارزشهای غربی است.