
برای همین است مشاهده می کنیم تفکری در بین مردم و سیاستمداران ترویج می شود که بیان گر این است که « خاتمی هیچ کاره است و توسط اطرافیانش هدایت می شود» و با همین یک جمله، چهره وی از تمامی گناهان پاک می شود. اما حقیقتا این گونه نیست، و جریانات اخیر هم نشان داد که اصولا اطرافیان خاتمی کاره ای نیستند و بلکه ریشه و اصل تمامی نقشه ها و طرح های اصلاح طلبان خود وی است .
قسمت اول- زمانی که دوره هفتم ریاست جمهوری برگزار می گردید، ملت ایران با یک چهره جدید در عالم سیاست آشنا شدند که حرف های تازه و مبهمی را به عنوان شعار انتخاباتی خویش برگزیده بود، مشخص نبود که این حرف ها کجا را نشانه گرفته و هدفش چیست؛ اما ظاهر زیبا و دلنشین آن دل از قلب های زیادی ربود و مردم را به یک انتخاب جدید کشانید.
عالیجناب پشت پرده اصلاحات، که از خود چهره ای معصومانه، مظلومانه و گاهی هم اشکبار نشان می دهد، توانست هشت سال بر صندلی ریاست جمهوری نشسته و حامیان و دولتمردان وی بر هر چه می خواهند بتازند.
هجمه فرهنگی که در دولت هشتم، بر تخریب فرهنگ اسلامی کشور گردید، تا بدان تاریخ از انقلاب اسلامی سابقه نداشت. فردی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تکیه زد که هم اکنون به عنوان متهمی فراری در انگلستان، تئورسین شبکه بی بی سی استعمار پیر، که خود دستان خون آلودی در استضعاف کشورهای جهان سوم دارد، گردیده است. دولتی که به روباه پیر معروف است در تئوری های خویش از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دوران اصلاحات استفاده می کند و این نشان دهنده این است که وی در دوران اصلاحات چه خدمات ارزشمندی به وطن فعلی خویش، یعنی انگلستان نموده است! و اما جالب است که هنوز وی تحت حمایت شدید اصلاح طلبان است و به عنوان عضوی از گروه محسوب می شود.
نکته جالبی که در رفتارهای خاتمی دیده می شود این است که وی برای استمرار فعالیت های خویش، چهره ای غیر واقعی به جامعه و حتی سیاستمداران ارائه نموده است.
اگر اندکی در نگرش های جامعه، نخبگان و سیاستمداران توجه کنیم در می یابیم که عده زیادی بر این عقیده هستند که خاتمی فردی است که توسط دیگران اداره می شود و اطرافیان وی از او برای رسیدن به مقاصد خویش استفاده می کنند.
رواج چنین دیدگاهی، موجب شده است که انتقادهای تند و تیز دوران اصلاحات، کم تر متوجه وی شده و به اطرافیان او انتقال داده شود. به همین جهت است که هنوز وی فردی محبوب در میان برخی اقشار بوده و چهره ای مقبول از خود در بین این افراد به جا گذاشته است.
به هر حال این مساله نباید نادیده گرفته شود که جناح اصلاح طلب، نیازمند چهره ای است که رهبری آن گروه را بر عهده داشته و از انتقادها و اشکالاتی که سیاستمداران و مردم در برابر آن ها ابراز می کنند بتواند خود را برهاند.
به معنای دیگر، آنچه برای اصلاح طلبان مهم و اساسی است این است که لشگر اصلاحات باید دارای چهار لایه متفاوت در انظار عمومی باشند:
1- لایه رهبر، خوشنام و محبوب
2- لایه میانه رو که به عنوان افسران و فرماندهان لشکر اصلاحات هستند
3- لایه تندرو، خط شکن و گروه کماندویی اصلاحات
4- لایه افسران جزء، سربازان و پیاده سواران
نکته مهم این است که سه لایه اول، عموما دارای یک تفکر، اندیشه و هدف می باشند و اگر اختلافی هم بین آن ها باشد عمدتا در تعیین نوع مسیر و استراتژی دستیابی به آن می باشد، لذا این گونه نیست که تصور شود این افراد دارای دیدگاه های متفاوتی از همدیگر می باشند.
از آنجا که لایه اول، باید پشتوانه مردمی داشته باشد، فردی که تا کنون می توانسته است به این مقام نائل گردد، سید محمد خاتمی است. اما برای این که بتواند خوشنامی و محبوبیت خویش را حفظ کرده و تمامی رفتارها و عملکردهای غیر مقبول حامیان، کارگزاران و دولتمردان به نام او نوشته نشود چه باید کرد؟
از طرفی خاتمی عمده رفتارها و عملکردهای این افراد را قبول داشته و حمایت،هدایت و رهبری می کند( و بارها با حمایت از روزنامه های زنجیره ای و نشریات موهن به اسلام و انقلاب و افراد تندرو جناح اصلاح طلب این را به اثبات رسانده است) اما از طرف دیگر برای حفظ رهبری جریان اصلاحات، می بایست ترکش های چنین هدایت و رهبری به وی اصابت نمی کرد. لذا به نظر می رسد در این مورد بهترین راه حل، ساده ترین راه حل است؛ برای همین است مشاهده می کنیم تفکری در بین مردم و سیاستمداران ترویج می شود که بیان گر این است که « خاتمی هیچ کاره است و توسط اطرافیانش هدایت می شود» و با همین یک جمله، چهره وی از تمامی گناهان پاک می شود. اما حقیقتا این گونه نیست، و جریانات اخیر هم نشان داد که اصولا اطرافیان خاتمی کاره ای نیستند و بلکه ریشه و اصل تمامی نقشه ها و طرح های اصلاح طلبان خود وی است. خاتمی برخلاف آن چه به نظر می رسد اتفاقا فردی بسیار باهوش و زیرک است. هیچ کس به غیر از وی در سال 76 به جامعه مدنی و شعار آزادی فکر نمی کرد، اصولا بسیاری از اطرافیان وی در این فضا قرار نداشتند، بلکه خود وی، مبدع این شعار بوده و آثار این ذکاوت هم در رای بالای وی می توان مشاهده کرد. البته اصلاح طلبان بعد از اين شعار آمال و آرزوهاي ديرين خويش را در اين سخنان يافتند و جریان فکری خویش را توانستند در قالب یک جناح و به رهبری خاتمی تقویت نمایند. پس از این بود که افراد مختلف از گرایش های متفاوت سیاسی، آرام آرام به اردوگاه خاتمی و یاران وی شتافتند و هشت سال بر سرنوشت مردم ایران حکمرانی کنند.
به هر حال بعد از شکست جناح اصلاح طلب در انتخابات ریاست جمهوری، باز هم یکی از عواملی که موجب پراکندگی و متلاشی نشدن لشکر شکست خورده آنان نشد، وجود خاتمی و جایگاه به ظاهر اجتماعی وی بود. او باز هم با اتکا به هوش سیاسی خویش توانست با گرد هم آوردن دو لایه بعدی اصلاحات( که در قسمت بعدی این مقاله در مورد آنان نیز توضیح داده می شود) و هدایت و رهبری آنان، موانع زیادی را در راه دولت نهم ایجاد نماید و در این بین از تمامی پتانسیل های موجود اعم از مطبوعات، شخصیت های سیاسی، افراد نفوذی در سطح مدیران و ... استفاده کرد.
خاتمی که به دنبال شکست احمدی نژاد در انتخابات دهم بود، با یک طرح بسیار پیچیده و منسجم که خود وی با کمک برخی از اطرافیان و افراد به ظاهر اصولگرا که برخی از آنان دارای مسؤولیت های مهمی نیز هستند، طراحی و از حمایت مخالفان دولت و حتی کشورهای غربی برخوردار بود وارد عرصه انتخابات گردید.
اما این نقشه، که بر پایه محبوبیت بالای خاتمی بسته شده بود، با سفرهای استانی وی و عدم استقبال از او، با اولین ضربه شکست مواجه گردیده و موجب تغییر در استراتژی اصلاح طلبان بود.
از آنجا که خاتمی می دانست که در انتخابات با شکست مواجه شده و نمی خواست رهبری اصلاح طلبان را از دست بدهد، مجبور گردید که فرد دیگری را وارد بازی گرداند که علاوه بر دارا بودن چهره مقبول در سطح نظام و مردم، در بسیاری از موارد هم فکر او بوده و بتواند نقشه وی را در صحنه انتخابات پیاده سازی نماید.
به هر حال وی به واسطه هوش خود می دانست که احتمال پیروز نشدن در انتخابات برای اصلاح طلبان بسیار زیاد است و اگر او وارد شود تبدیل به نیروی سوخته سیاسی خواهد شد، اما وی می توانست با وارد نمودن میر حسین موسوی به انتخابات به راحتی با شوکی که به نظام به واسطه ایجاد اغتشاشات و آشوب های برنامه ریزی شده پس از شکست، وارد خواهد شد، زمینه مناسبی برای انتخابات دوره یازدهم و کاندیدا شدن در آن را برای خود فراهم نموده و به این فکر کند که با مظلوم نمایی نسبت به انتخابات دوره دهم و ایجاد حس انتقام جویی، آرای خویش را برای انتخاب مجدد به عنوان رییس جمهوری تضمین می نماید.
/2759/
قسمت اول- زمانی که دوره هفتم ریاست جمهوری برگزار می گردید، ملت ایران با یک چهره جدید در عالم سیاست آشنا شدند که حرف های تازه و مبهمی را به عنوان شعار انتخاباتی خویش برگزیده بود، مشخص نبود که این حرف ها کجا را نشانه گرفته و هدفش چیست؛ اما ظاهر زیبا و دلنشین آن دل از قلب های زیادی ربود و مردم را به یک انتخاب جدید کشانید.
عالیجناب پشت پرده اصلاحات، که از خود چهره ای معصومانه، مظلومانه و گاهی هم اشکبار نشان می دهد، توانست هشت سال بر صندلی ریاست جمهوری نشسته و حامیان و دولتمردان وی بر هر چه می خواهند بتازند.
هجمه فرهنگی که در دولت هشتم، بر تخریب فرهنگ اسلامی کشور گردید، تا بدان تاریخ از انقلاب اسلامی سابقه نداشت. فردی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تکیه زد که هم اکنون به عنوان متهمی فراری در انگلستان، تئورسین شبکه بی بی سی استعمار پیر، که خود دستان خون آلودی در استضعاف کشورهای جهان سوم دارد، گردیده است. دولتی که به روباه پیر معروف است در تئوری های خویش از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دوران اصلاحات استفاده می کند و این نشان دهنده این است که وی در دوران اصلاحات چه خدمات ارزشمندی به وطن فعلی خویش، یعنی انگلستان نموده است! و اما جالب است که هنوز وی تحت حمایت شدید اصلاح طلبان است و به عنوان عضوی از گروه محسوب می شود.
نکته جالبی که در رفتارهای خاتمی دیده می شود این است که وی برای استمرار فعالیت های خویش، چهره ای غیر واقعی به جامعه و حتی سیاستمداران ارائه نموده است.
اگر اندکی در نگرش های جامعه، نخبگان و سیاستمداران توجه کنیم در می یابیم که عده زیادی بر این عقیده هستند که خاتمی فردی است که توسط دیگران اداره می شود و اطرافیان وی از او برای رسیدن به مقاصد خویش استفاده می کنند.
رواج چنین دیدگاهی، موجب شده است که انتقادهای تند و تیز دوران اصلاحات، کم تر متوجه وی شده و به اطرافیان او انتقال داده شود. به همین جهت است که هنوز وی فردی محبوب در میان برخی اقشار بوده و چهره ای مقبول از خود در بین این افراد به جا گذاشته است.
به هر حال این مساله نباید نادیده گرفته شود که جناح اصلاح طلب، نیازمند چهره ای است که رهبری آن گروه را بر عهده داشته و از انتقادها و اشکالاتی که سیاستمداران و مردم در برابر آن ها ابراز می کنند بتواند خود را برهاند.
به معنای دیگر، آنچه برای اصلاح طلبان مهم و اساسی است این است که لشگر اصلاحات باید دارای چهار لایه متفاوت در انظار عمومی باشند:
1- لایه رهبر، خوشنام و محبوب
2- لایه میانه رو که به عنوان افسران و فرماندهان لشکر اصلاحات هستند
3- لایه تندرو، خط شکن و گروه کماندویی اصلاحات
4- لایه افسران جزء، سربازان و پیاده سواران
نکته مهم این است که سه لایه اول، عموما دارای یک تفکر، اندیشه و هدف می باشند و اگر اختلافی هم بین آن ها باشد عمدتا در تعیین نوع مسیر و استراتژی دستیابی به آن می باشد، لذا این گونه نیست که تصور شود این افراد دارای دیدگاه های متفاوتی از همدیگر می باشند.
از آنجا که لایه اول، باید پشتوانه مردمی داشته باشد، فردی که تا کنون می توانسته است به این مقام نائل گردد، سید محمد خاتمی است. اما برای این که بتواند خوشنامی و محبوبیت خویش را حفظ کرده و تمامی رفتارها و عملکردهای غیر مقبول حامیان، کارگزاران و دولتمردان به نام او نوشته نشود چه باید کرد؟
از طرفی خاتمی عمده رفتارها و عملکردهای این افراد را قبول داشته و حمایت،هدایت و رهبری می کند( و بارها با حمایت از روزنامه های زنجیره ای و نشریات موهن به اسلام و انقلاب و افراد تندرو جناح اصلاح طلب این را به اثبات رسانده است) اما از طرف دیگر برای حفظ رهبری جریان اصلاحات، می بایست ترکش های چنین هدایت و رهبری به وی اصابت نمی کرد. لذا به نظر می رسد در این مورد بهترین راه حل، ساده ترین راه حل است؛ برای همین است مشاهده می کنیم تفکری در بین مردم و سیاستمداران ترویج می شود که بیان گر این است که « خاتمی هیچ کاره است و توسط اطرافیانش هدایت می شود» و با همین یک جمله، چهره وی از تمامی گناهان پاک می شود. اما حقیقتا این گونه نیست، و جریانات اخیر هم نشان داد که اصولا اطرافیان خاتمی کاره ای نیستند و بلکه ریشه و اصل تمامی نقشه ها و طرح های اصلاح طلبان خود وی است. خاتمی برخلاف آن چه به نظر می رسد اتفاقا فردی بسیار باهوش و زیرک است. هیچ کس به غیر از وی در سال 76 به جامعه مدنی و شعار آزادی فکر نمی کرد، اصولا بسیاری از اطرافیان وی در این فضا قرار نداشتند، بلکه خود وی، مبدع این شعار بوده و آثار این ذکاوت هم در رای بالای وی می توان مشاهده کرد. البته اصلاح طلبان بعد از اين شعار آمال و آرزوهاي ديرين خويش را در اين سخنان يافتند و جریان فکری خویش را توانستند در قالب یک جناح و به رهبری خاتمی تقویت نمایند. پس از این بود که افراد مختلف از گرایش های متفاوت سیاسی، آرام آرام به اردوگاه خاتمی و یاران وی شتافتند و هشت سال بر سرنوشت مردم ایران حکمرانی کنند.
به هر حال بعد از شکست جناح اصلاح طلب در انتخابات ریاست جمهوری، باز هم یکی از عواملی که موجب پراکندگی و متلاشی نشدن لشکر شکست خورده آنان نشد، وجود خاتمی و جایگاه به ظاهر اجتماعی وی بود. او باز هم با اتکا به هوش سیاسی خویش توانست با گرد هم آوردن دو لایه بعدی اصلاحات( که در قسمت بعدی این مقاله در مورد آنان نیز توضیح داده می شود) و هدایت و رهبری آنان، موانع زیادی را در راه دولت نهم ایجاد نماید و در این بین از تمامی پتانسیل های موجود اعم از مطبوعات، شخصیت های سیاسی، افراد نفوذی در سطح مدیران و ... استفاده کرد.
خاتمی که به دنبال شکست احمدی نژاد در انتخابات دهم بود، با یک طرح بسیار پیچیده و منسجم که خود وی با کمک برخی از اطرافیان و افراد به ظاهر اصولگرا که برخی از آنان دارای مسؤولیت های مهمی نیز هستند، طراحی و از حمایت مخالفان دولت و حتی کشورهای غربی برخوردار بود وارد عرصه انتخابات گردید.
اما این نقشه، که بر پایه محبوبیت بالای خاتمی بسته شده بود، با سفرهای استانی وی و عدم استقبال از او، با اولین ضربه شکست مواجه گردیده و موجب تغییر در استراتژی اصلاح طلبان بود.
از آنجا که خاتمی می دانست که در انتخابات با شکست مواجه شده و نمی خواست رهبری اصلاح طلبان را از دست بدهد، مجبور گردید که فرد دیگری را وارد بازی گرداند که علاوه بر دارا بودن چهره مقبول در سطح نظام و مردم، در بسیاری از موارد هم فکر او بوده و بتواند نقشه وی را در صحنه انتخابات پیاده سازی نماید.
به هر حال وی به واسطه هوش خود می دانست که احتمال پیروز نشدن در انتخابات برای اصلاح طلبان بسیار زیاد است و اگر او وارد شود تبدیل به نیروی سوخته سیاسی خواهد شد، اما وی می توانست با وارد نمودن میر حسین موسوی به انتخابات به راحتی با شوکی که به نظام به واسطه ایجاد اغتشاشات و آشوب های برنامه ریزی شده پس از شکست، وارد خواهد شد، زمینه مناسبی برای انتخابات دوره یازدهم و کاندیدا شدن در آن را برای خود فراهم نموده و به این فکر کند که با مظلوم نمایی نسبت به انتخابات دوره دهم و ایجاد حس انتقام جویی، آرای خویش را برای انتخاب مجدد به عنوان رییس جمهوری تضمین می نماید.
/2759/